پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

شجاعت اندیشیدن داشته باش!


شجاعت اندیشیدن داشته باش!
امانوئل کانت، فیلسوف شهیر آلمانی، به نظر بسیاری از پژوهشگران، یکی از سه فیلسوف مطرح تاریخ فلسفه است. او در سال ۱۷۲۴ در شهر کونیگسبرگ به دنیا آمد و همانجا از دنیا رفت. گفته اند کانت در طی هشتاد سال زندگی خود هیچگاه از این شهر خارج نشد. نظم و ترتیب زندگی کانت هم زبانزد بود و برخی اشاره کرده اند که شهروندان کونیگسبرگ، ساعت خود را با آمد و شد وی تنظیم می کرده اند. از خصایص او همچنین به مردم آمیزی، نیک محضری، خوش لباسی و نکته سنجی اشاره کرده اند. کانت اولین فیلسوف عصر جدید است که در دانشگاه تدریس می کرد. «دکارت»، «اسپینوزا»، «لایب نیتس»، «لاک»، «بارکلی» و «هیوم» هیچکدام تدریس نمی کردند و حتی تا یک قرن بعد از کانت، رویه همین گونه بود. تنها استثنا «هگل» است وگرنه در سده نوزدهم هم افرادی چون «شوپنهاور»، «کرکه گور»، «کارل مارکس» و «جان استوارت میل» و «نیچه» هیچ کدام دانشگاهی نبودند. اما وقتی که به سده بیستم می رسیم، این شیوه تغییر می کند و تقریباً همه فیلسوفان مطرح، دانشگاهی هستند.
کانت همچنین از معدود نوابغی است که کارهای مهم خود را پس از پنجاه سالگی نوشته است. بسیاری از نوابغ در سن زیر چهل سال به خلق شاهکارهای فکری و فلسفی و هنری خود نایل شده اند. کانت در میان آثار فراوانی که دارد، سه اثر خلق می کند که این سه اثر به سه ساحت معرفت، اخلاق و هنر مرتبطند. این سه اثر به ترتیب «نقد عقل محض»، «نقد عقل عملی» و «نقد قوه حکم» نام دارند. همه این آثار پس از پنجاه سالگی کانت نگاشته شده اند.
● دغدغه های اصلی کانت
کانت از متفکرانی است که احاطه زیادی به آرای مختلفی در تاریخ فلسفه داشته است. شاید همین احاطه است که باعث شده وی سعی کند میان آموزه های مختلف سازگاری ایجاد کند. به طور مثال، او تلاش زیادی کرد که میان علیت و آزادی پیوند ایجاد کند. او می خواهد توضیح دهد اگر بر جهان، علیت حاکم است، این علیت به معنای نفی آزادی انسانی نیست. از سوی دیگر، کانت می خواهد از یکسو به میان دین و اخلاق و از سوی دیگر میان دستاوردهای علوم طبیعی زمانه اش جمع ایجاد کند. اگر پرسشهای اصلی کانت را «چه می توانم بدانم؟»، «چه می توانم انجام دهم؟»، «به چه می توانم امیدوار باشم؟» و «انسان کیست؟» بدانیم، این پرسشها با توجه به دغدغه کانت برای جمع علم با دین و اخلاق قابل توجیه است. یعنی مسأله وی از یکسو این است که چگونه در جهانی که طبق قوانین علمی عمل می کند، می تواند اراده انسانی عمل کند و از سوی دیگر چگونه در جهانی که طبق قوانین علمی عمل می کند، اراده خداوند می تواند تأثیرگذار باشد. کانت نسبت به کوشش پیشینیانش برای جواب به این پرسشها ناراضی بود. از یک سو«لایب نیتز» و «بارکلی» می خواستند نشان دهند که مدعیات عالمان علوم طبیعی حقیقی نیست و منکر اصیل بودن آموزه های آنها در برابر مدعیات مابعدالطبیعی بودند. از سوی دیگر، متفکرانی چون «اسپینوزا» و تجربه گرایی چون «لاک» و «هیوم» بودند که کم و بیش از مدعیات علمی در مقابل مدعیات مابعدالطبیعی دفاع می کردند. اما کانت نمی خواست مدعیات علوم طبیعی را منکر شود. او می دید که علوم طبیعی تجربی در کار خود بسیار موفق هستند و با هیوم موافق بود که مابعدالطبیعه در طول تاریخ خود توفیق چندانی نداشته است.
● کانت و قضایای ترکیبی پیشین
«لایب نیتز» و «هیوم» این نظریه را پذیرفته بودند که همه قضایا به دو دسته تقسیم می شوند. یک دسته قضایایی هستند که به آنها حقایق عقلی گفته می شد و کانت به آنها «قضایای تحلیلی» می گفت. مثال این نوع قضایا این است که پدر کسی است که فرزندی دارد یا مربع، چهار ضلع دارد. به نظر «لایب نیتز» و «هیوم» و «کانت» این نوع قضایا مستقل از تجربه، درستند. برای آنکه دریابیم مستطیل یا مربع چهار ضلع دارند، لازم نیست به جهان خارج رجوع کنیم. خود مفهوم و تصور مربع، چهار ضلع داشتن را در خود نهفته دارد. اما «قضایای تجربی یا ترکیبی»، قضایایی هستند که یافته های جدید از جهان خارج به ما نشان می دهند، این قضایا ممکن است صادق یا کاذب باشند، در حالی که قضایای نوع اول همیشه صادق هستند. «هیوم» می گفت، با توجه به این تقسیم بندی، کار فلسفه سخت می شود، چون قضایای تجربی یا ترکیبی که در علم دنبال می شوند و قضایای تحلیلی هم که تکرار مکرارت هستند، پس فلسفه چه مشکلی از مشکلات فکری ما را حل می کند. نوآوری مهم کانت این بود که نشان دهد علاوه بر این دو نوع قضیه، یک نوع قضیه دیگر هم وجود دارد که هرچند درباره دنیا صدق می کنند ممکن نیست از مشاهده دنیا دریافت شده باشد و وی بدان قضایا، قضایای ترکیبی پیشین می گوید. به نظر کانت قضایای ترکیبی درباره دنیا صدق می کنند و قضایای تحلیلی درباره منطق. قضایای پسینی از مشاهده جهان ناشی میشوند و قضایای پیشینی از مشاهده جهان ناشی نمی شوند. البته ما قضایای ترکیبی پیشین خواهیم داشت، یعنی قضایایی که هرچند درباره جهان صدق می کنند، از مشاهده جهان دریافت نمی شوند. این قضایا ارتباط تنگاتنگی با تمایز میان جهان، آن گونه که هست (نومن) و جهان، آن گونه که بر ما نمایان می شود (فنومن)، دارد. در مورد جهان نومن، ما هیچ خواستی نمی توانیم داشته باشیم، اما در مورد فنومن باید شرایطی را داشته باشیم تا از تجربه بهره گیریم.
به نظر «کانت»، «لایب نیتز» و «هیوم» اشتباه می کنند که می گویند هر قضیه مفیدی یا باید تحلیلی و پیشین باشد یا ترکیبی و پسین. قضایای سومی هستند که ترکیبی هستند یعنی راجع به دنیا هستند، ولی صحت و اعتبارشان براساس تجربه معلوم نمی شود. او قضایای موجود در هندسه و حساب را قضایای ترکیبی پیشین می داند. به نظر وی، این قضیه که جمع دو و سه پنج می شود قضیه ترکیبی پیشین است.
● صورتهای حس و فهم
به نظر کانت، انسان می تواند صورت هر تجربه را نشان دهد. او قایل به دو نوع صورت است که یکی را «صورت حس» و دیگری را «صورت فهم» می نامد. صورت حس، زمان و مکان است. به نظر کانت، زمان و مکان ویژگی شیء نیستند، بلکه وجوه گریزناپذیر تجربه ما هستند. هر تجربه ای که از جهان خارج دریافت می کنیم ابتدا باید زمانمند و مکانمند شود. به همین دلیل، کانت معتقد است مفاهیمی چون خدا و بقای نفس و ... در ذهن نمی گنجند، چون این مفاهیم زمانمند و مکانمند نیستند. بعد از این، تجربیات به مقولات مختلف که کم و کیف نسبت و جهت هستند تقسیم می شوند که کانت بدانها صورتهای فهم می گوید. این ذهن آدمی است که از تجربیاتی که صورت حس در اختیارش قرار داده است، گونه ای تقسیم بندی صورت می دهد. به نظر کانت هر جهانی که تجربه بتواند به آن تعلق گیرد، باید منظم باشد و این کار را صورتهای فهم انجام می دهند. کانت می گوید از آنجا که ادراکها و تجربه های ما همه از راه دستگاه حسی و ذهنی به ما می رسند، همه به صورتهای وابسته به حس و ذهن حاصل می شوند. ما به چیزها آن گونه که در نفس خودشان هستند (نومن) دسترسی نداریم، بلکه با میانجی صورتهای حس و فهم به اشیا دسترسی پیدا می کنیم.
● جایگاه دین و اخلاق در نظام فلسفی کانت
هر چند کانت معتقد است، عقل نظری نمی تواند در مورد خدا و نفس نظری بدهد، این نکته بدان معنا نیست که وی به خدا و بقای نفس اعتقادی ندارد. او معتقد است که این مفاهیم از طریق اخلاق یا عقل عملی اثبات می شوند، نه از راه عقل نظری. به نظر وی، ضرورت و اهمیت اخلاق دلیلی بر وجود خدا و نفس است. او وجود اختیار را هم همین گونه ثابت می کند. به نظر وی، اختیار برای هر عمل اخلاقی شرطی ضروری است.
کانت جمله معروفی دارد با این مضمون که «من جا را بر شناخت و معرفت محدود می کنم تا جا برای ایمان باز شود.» این جمله کاملاً با کارکردی که عقل نظری و عقل عملی در منظومه معرفتی کانت دارند، قابل توجیه است. بدین گونه او به نوعی میان جهان علم و جهان دین و اخلاق پیوند ایجاد می کند. در جهان پدیدارها، علم و قواعد آن حاکم است و در جهان بودها (نومن) قواعد اخلاقی و دینی. بدین گونه میان علم و دین یک نوع سازگاری ایجاد می شود. این سازگاری هم مبتنی بر فرض وجود دو دنیاست. کانت میان دو جهان تمایز قایل می شود تا بدین گونه میان علم و اخلاق یا علم و دین پیوندی ایجاد کند.
● اخلاق کانتی
کانت نه تنها در عقل نظری انقلابی را به وجود آورد بلکه در عرصه اخلاق هم نظریه ای دارد که تاکنون به عنوان یکی از سه سنت اصلی فلسفه اخلاق بر جا مانده است. وظیفه گرایی یا تکلیف گرایی کانت در کنار فضیلت گرایی ارسطویی و فایده گرایی «بنتام» و «میل»، سه مکتب اخلاقی اصلی جهان ما را تشکیل می دهند.
به نظر کانت، اخلاق از عقل ناشی می شود، اما نه عقل نظری، بلکه عقل عملی. سرشت و ماهیت عقل نزد کانت یکی است، اما این عقل سه رویه و ساحت دارد که شامل عقل نظری ما عقل عملی و قوه حکم است کانت تصریح می کند، مقتضیات اساسی اخلاق در خود مفهوم عقلانیت ریشه دارد و هر موجود عاقلی می پذیرد باید کاری را انجام دهد که می خواهد به قانون و قاعده اخلاقی عام تبدیل شود.
خیلی ها معتقدند، این رویکرد کانت، همان قاعده طلایی است که تقریباً همه ادیان بدان توجه دارند، اگرچه می توان تفاوتهایی میان آموزه کانت و قاعده طلایی مشخص کرد.
به نظر کانت، کاری اخلاقی است که بدون در نظر گرفتن نتایجی که به همراه دارد، از سر تکلیف یا وظیفه انجام شده باشد.
این تلقی در مقابل فایده گرایی «میل» و «بنتام» قرار می گیرد که عمل را با توجه به معیار حداکثر فایده برای اکثریت انسانها، اخلاقی یا غیراخلاقی معرفی می کند. به نظر کانت نتیجه ای که یک عمل برای ما به ارمغان می آورد، کوچکترین نقشی در معیار اخلاقی بودن یا غیراخلاقی بودن آن ندارد. آنچه عملی را اخلاقی یا غیراخلاقی می کند، این نکته است که آن عمل تا چه اندازه از سر تکلیف و وظیفه انجام شده است.
این گونه است که او تصریح می کند، «فقط مطابق دستوری عمل کن که به موجب آن بتوانی در عین حال اراده کنی که آن دستور به صورت قانون کلی درآید» به تعبیری دیگر، اگر فردی به عنوان موجودی عاقل نتواند اراده کند که دستوری به صورت قانون کلی در بیابد، آن دستور نمی تواند قاعده اخلاقی قابل قبولی باشد.
● اهمیت کانت برای تفکر جدید
کانت جمله ای دارد که بسیار مورد توجه قرار گرفته است؛ و آن، اینکه «شجاعت اندیشیدن داشته باش». بسیاری از متفکران معتقدند، این جمله می تواند روح حاکم بر جهان جدید و مدرنیته را نشان دهد. این جمله در مقاله ای موجز اما مهم با عنوان «روشنگری چیست؟» آمده است. این مقاله و این جمله را یکی از مهمترین مقالاتی می دانند که مبانی نظری مدرنیته را نشان می دهد؛ مدرنیته ای که با تحلیل همه چیز و همه کس آغاز می شود و مرحله ای تازه در تاریخ بشر به شمار می آید.
کانت از یک منظر به همراه «هگل»، مهمترین فیلسوف مدرنیته است که بسیاری از مبانی تفکر غربی چون آزادی، سوبژکتیویسم، نقادی، استقلال انسان و سکولاریسم در اندیشه های وی وجود دارند. به همین دلیل، تقریباً همه متفکران پس از وی به نوعی با اندیشه ها و آرای وی در ارتباط و گفتگو بوده اند. با او است که بشر پی می برد باید امید دست یافتن با حقیقت واقعی را از طریق عقل نظری کمرنگ کند و مابعدالطبیعه به برخی از مشکلات نظری و مفهومی خود پی می برد.
با اوست که ما پی می بریم پرسش «چه می توانم بدانم؟» بسیار مهمتر و اساسی تر از پرسش «چه باید دانست؟» است. گویی او چشم انداز و جهتی دیگر را برای تفکر فراروی ما می گشاید. با کانت بهتر و بیشتر پی می بریم آنچه حقیقت و صدق می نامیم، به شناختمان وابسته است و با اوست که می فهمیم باید نوع دیگری به نسبت علیت و آزادی و همچنین دین و علم نظر کنیم.
کانت یک متفکر چند وجه است. او هم به دغدغه های نظری و فلسفی صرف درگیر است و هم به هنر و همچنین حقوق و اخلاق علاقه دارد. به همین دلیل، وی در نقش یک متفکر و فیلسوف مرجع ظاهر می شود که هر یک از وجوه اندیشه وی، یک مکتب در حوزه های مختلفی چون معرفت شناسی، اخلاق، هنر، حقوق و عمل به وجود می آورد.
حسین فرزانه
منبع : روزنامه قدس


همچنین مشاهده کنید