جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا

موضوع شناسی فقهی مجسمه و نقاشی


موضوع شناسی فقهی مجسمه و نقاشی
بحث از مسأله مجسمه و نقاشی و احکام آن در بابهای گوناگونی از کتابهای فقهی مطرح شده است.
و با توجّه به این که از شرایطِ تحقیق وسیع و شایسته در اطراف هرموضوع و مطلبی, آگاهی به تمام زوایا و موارد بحثِ از آن است, لازم می دانیم که در این مقام, اشاره ای کوتاه و فشرده به مواضع و مآخذ بحث داشته باشیم.
۱) بسیاری از فقهای شیعه و سنی بحثِ از احکام مجسمه و نقاشی را در کتاب (صلات), باب لباس نمازگزار, مکان نمازگزار و احکام مساجد مطرح کرده اند.
و به مسائلی از قبیل: حکم نماز گزاردن با لباس و انگشتر دارای صورت و عکس و نماز گزاردن در مکانی که مجسمه یا عکس بر در و دیوار آن نصب شده باشد و حکم تزیین و زینت کاری مساجد توسط نقاشی, رنگ آمیزی و مجسمه سازی و نصب قاب عکس و منظره و مجسمه و مانند آن پرداخته اند.
در این سه مورد یاد شده, کلمات فقها, مشتمل بر مطالب و مباحث سودمند و راه گشایی است که ملاحظه آنها در روشن شدن زوایای مسأله مورد بحث مؤثر و دخیل است.
۲) بسیاری از فقها مسأله مجسمه و نقاشی و حکم خرید و فروش و نگهداری آن را در کتاب (المتاجر), باب معاملات و مکاسب محرّمه عنوان کرده اند.
۳) بعضی از فقهای شیعه مانند: شیخ طوسی و علامه حلّی بخشی از مسائل مربوط به مجسمه و نقاشی و حکم نگهداری و به کارگیری آن را در کتاب (النکاح), باب الولیمه مطرح کرده اند; امّا بیشتر فقهای اهل سنت مسأله را در این کتاب و باب بحث کرده اند و ظاهراً شیخ طوسی در مبسوط و علامه در تذکره نیز, به تبع آنان چنین روشی پیش گرفته اند.
۴) در کتابهای روایی, اعم از شیعه و سنی, روایات مربوط به مسأله مجسمه سازی و نقاشی و بیان احکام آن در جاهای گونه گونی مطرح شده است. مانند: کتاب (الطهارة), باب احکام دفن و آداب آن و کتاب (الصلاة), باب لباس نمازگزار, باب مکان نمازگزار, باب احکام مساجد, باب احکام مساکن و خانه سازی, کتاب (المتاجر), باب مکاسب محرّمه, کتاب (الزّی والتجمل), باب الفرش و باب تزویق البیوت. و کتاب (اللّباس) و… که به مناسبتهایی بعضی روایات مسأله مطرح شده است.
بدیهی است که رجوع به همه موارد یاد شده در کتابهای فقهی و روایی و جمع بندی بین آنها در فهم و هضم هرچه بهتر و بیشتر مسأله دخیل و مؤثر است, چنانکه در ضمن مباحث آینده ملاحظه خواهید کرد.
● اقسام مجسمه و نقاشی
فقها, برای تصویر, أقسام و انواعی یاد کرده اند که بیشتر آنان به چهار قسم تقسیم کرده اند و در کلمات بعضی, مانند: محقق اردبیلی و صاحب مفتاح الکرامة قسم پنجمی اضافه شده است.
از بعضی عبارات, قسمی دیگری استفاده می شود که به طور فشرده بدانها اشاره می کنیم:
▪ تصویر موجودات جاندار به گونه مجسمه مانند, پیکرتراشی و تندیس.
▪ تصویر موجودات با روح, به گونه نقش و عکس بر روی کاغذ و دیوار و پارچه.
▪ تصویر موجودات بی روح, به شکل مجسمه وتندیس.
▪ تصویر موجودات بی روح, به طور نقاشی و عکاسی.
▪ صرف رنگ آمیزی و نقش و نگاری به طور خطوط متوازی, یا مربع شکل و… بدون این که نمودار شکل و صورت موجود جاندار یا بی جانی از قبیل انسان و درخت باشد.
چهار قسم اول را بیشتر فقیهان یاد کرده اند و قسم پنجم را محقق اردبیلی و صاحب مفتاح الکرامه افزوده اند.
از قسم پنجم, در روایات به عنوان ثوب مُعَلَّمْ یا مُعْلَمْ, تعبیر شده است.
از امام سؤال می شود از حکم نمازگزاردن در لباسی که رنگارنگ و زینت و رنگ آمیزی شده است؟
امام(ع) می فرماید: اگر رنگ آمیزی و نقاشی, نمودار شکل و صورت موجود جاندار نباشد, بلکه صرف راه راهی کردن لباس باشد, بی اشکال است.
▪ نقش و مجسمه های ناقص و نیم تنه. از بعضی عبارات استفاده می شود که بین نقش و مجسمه کامل و تمام قد و بین نقش و مجسمه های ناقص و نیم فرق است.
بنابراین, از أقسام مجسمه و نقاشی مجسمه و نقش ناقص و نیم تنه است, چنانکه در هنر تصویری از دیر باز مرسوم و متعارف بوده و امروز نیز رواج دارد.
▪ تصویر فرشته و جنّ, خواه به گونه مجسمه یا به طور منقوش. این قسم از تصویر, چنانکه در کلمات فقها مطرح شده است, شاید حکمش با تصویر سایر موجودات فرق داشته باشد, همان طوری که فقها عنوان کرده اند.
▪ تصویر موجود تخیّلی و موهوم که عبارتند از همان مجسمه های تجریدی و انتزاعی.
▪ تصویر برقی یا کامپیوتری, مجسمه یا نقش و عکسی که توسط دور بینهای عکاسی و دستگاه کامپیوتر انجام می گیرد.
▪ تصویرهای کاریکاتوری و کارتنی.
انواع و أقسام دیگری نیز قابل تصور است که از کلمات فقهاء استفاده می شود.
یادآوری: آنچه بیان کردیم صرف فرض و مجرد تقسیم بندی نیست, بلکه أقسام یاد شده از نظر حکمی باهم فرق دارند. بعضی از أقسام حرام و بعضی جایز و در بعضی موارد, فقها اختلاف دارند.
● آرا و نظرات فقها در مسأله تصویر
۱) قولِ به حرمت تصویر مطلقاً, خواه به طور مجسمه باشد یا منقوش, موجود جاندار باشد یا بی جان. این رأی به استناد استظهار علامه در کتاب مختلف به ابوصلاح حلبی و قاضی بن براج نسبت داده شده است.
۲) قولِ به حرمت مجسمه سازی فقط, خواه مجسمَه موجود با روح باشد یا بی روح. این نظر, به شیخ مفید و شیخ طوسی و سلاّر دیلمی و علاّمه نسبت داده شده است.
۳)قولِ به حرمت تصویر خصوص موجودات جاندار, خواه به طور مجسمه باشد یا نقش و عکس. این نظر را ابن ادریس حلّی در سرائر, صریحاً, و محقق کرکی در جامع المقاصد, ظاهراً, اختیار کرده اند.
۴) قولِ به حرمتِ خصوص تصویر موجودات جاندار, به طور مجسمه. این رأی در اکثر کتابهای فقهی از نظر اکثریت قاطع فقها, تلقّی به قبول شده و بعضی بر آن ادعای اجماع کرده اند.
۵) قولِ به جواز تصویر مطلقاً در مقابل قولِ اوّل. چه تصویر موجود جاندار باشد یا بی جان, به طور مجسمه باشد یا نقش و عکس. این نظر را از قدمای اصحاب, شیخ طوسی در تفسیر تبیان و امین الاسلام طبرسی در تفسیر مجمع البیان, صریحاً, برگزیده اند. و از فقهای متأخر و معاصر نیز, بعضی بر این نظرند.
یادآوری: آنچه را که در رابطه با أقسام مجسمه سازی و نقاشی و اقوال و آرای پیرامون آن بیان کردیم, در کتابهای فقهی و روایی و تفسیری اهل سنت نیز, مطرح و موجود است و در ضمن مباحث, مورد اشاره قرار خواهیم داد. در میان علمای اهل سنت نیز, از قائلِ به حرمت مطلقاً تا قائلِ به جواز مطلقاً وجود دارد و برخی از این صاحب نظران و فقها, رساله یا مقاله مستقل وجداگانه نوشته اند.
● معنای صورت و تمثال و فرق بین آن دو
موضوع حکم شرعی و محور فتوای فقهی در مسأله مجسمه و نقاشی, عبارت است از عناوین و موضوعاتی مثل: صورت, تمثال, مثال روحانی, تمثال جسد و دیگر مشتقات این الفاظ, با تعابیر گونه گون که گاه جمع, گاه مفرد و در بعضی موارد به گونه عطف بر یکدیگر و در مواردی هم به گونه مستقل استعمال و اطلاق شده اند.
با توجّه به این که منشأ عمده اختلاف آرای فقها در مسأله, از جهت جواز و منع نسبت به ساخت مجسمه جانداران و غیر جانداران و همچنین نقاشی موجودات با روح و بی روح, اختلاف تعابیری است که در روایات آمده, شناخت دقیق موضوع حکم با همه قیود و حدودش, که شرط اساسی استنباط صحیح است, ضرورتی اجتناب ناپذیر است. موضوع شناسی و تبیین و تعیین دقیق قیود و حدود موضوع, بخش مهمّی از ابهامات و اشکالات را می تواند بزداید.
تمثال: در قرآن کریم, کلمه تماثیل, جمع تمثال, در دو مورد ذکر شده است. در یک جا به معنای أصنام و بتهای مورد تعظیم و پرستش برای سرزنش و ملامت سازندگان و نگهدارندگان و پرستش کنندگان آن مطرح شده است:
(اذ قال لأبیه وقومه ماهذه التماثیل التی أنتم لها عاکفون۱۵.)
به یادآور زمانی را که ابراهیم(ع) در مقام اعتراض و سرزنش به بستگان و اقوام خود و قومش, که بت می پرستیدند, گفت: چیست این هیاکل و بتهایی که شما در برابر آنها تعظیم و عبادت می کنید؟
به طور قطع, مراد از تماثیل در این آیه, مجسمه های گوناگون فلزی, سنگی, چوبی و… است که به عنوان بت, مورد عبادت و پرستش مشرکان از قوم حضرت ابراهیم بوده است. زیرا در آیات بعد از این آیه, در جواب حضرت ابراهیم(ع) مشرکان گفتند: پدران ما این تماثیل و بتها را می پرستیدند.
حضرت ابراهیم می فرماید: پروردگار شما پروردگار عالم است.
و در آیه بعد, به جای تماثیل, أصنامَکم آمده است و در آیه دیگر به جای تماثیل و اصنام, آلهة. تماثیل و اصنام و آلهه همان بتهایی هستند که ابراهیم(ع) آنها را با تبر درهم شکست۱۶.
در جای دیگر, ساختن مجسمه ها را به جنیان نسبت می دهد که به دستور حضرت سلیمان به چنین کاری پرداختند و از آن به عنوان نعمتی شایان تشکر یاد می کند:
(یعملون له مایشاء من محاریب و تماثیل۱۷).
هرچه سلیمان می خواست برای او می ساختند, از محرابها و تمثالها.
صورت: کلمه صورت, به صیغه ماضی, مضارع و اسم فاعل در شش مورد از آیات ذکر شده است.
۱) (هو الذی یصوّرکم فی الارحام کیف یشاء۱۸).
اوست خدایی که صورتگری می کند در عالم رحم به هرکیفیتی که بخواهد.
۲) (ولقد خلقناکم ثم صوّرناکم۱۹)
شما را آفریدیم و آن گاه شما را چهره ها نگاشتیم.
۳) (و صوّرکم فاحسن صُوَرَکم و رزقکم من الطیبات۲۰.)
صورتگری کرد و شکل و صورتی زیبا به شما داد, آن گاه به شما از پاکیها روزی داد.
۴) (هو اـ الخالق المُصوّر۲۱.)
اوست خدای آفریننده صورتگر
۵) (وصوّرکم فاحسن صورکم والیه المصیر۲۲.)
وصورتگری کرد و زیبا شکل و صورتی به شما داد و به سوی اوست بازگشت.
۶) (فی ای صورة ماشاء رکّبک۲۳.)
در هر شکل و صورتی که بخواهد تو را می آفریند.
تصویر در این آیات, به عنوان فعل خدا ذکر شده است و بعضی از آیات, ظهور در حصر صورتگری به خدا دارند که معنای حقیقی مراد است: (هو المصوّر) مثل: (هو الشافی) یعنی صورتگری, در حقیقت و شفابخشی در واقع, تنها از آن خدای بزرگ است.این اختصاص به صورتگری و شفادهی ندارد, بلکه بالاصالة و بالذات و به طور حقیقت, فاعل و خالق و جاعل همه چیز خداست: (اذ لامؤثر فی الوجود الاّ اـ.) امّا اسناد حقیقی به خدا, با اسناد طولی و ترتبی این امور به غیر خدا به اذن حق و به قدرت و حول و قوت او, بی اشکال است و همانند در قرآن بسیار دارد.
تصویر در آیات یاد شده, به معنای نقش و رسم و مانند آن نیست, بلکه به امور مادی و جسمانی نسبت داده شده که هیئات و شکل برجسته و مجسم دارند. با این تفاوت که تماثیل, بر مجسمه هایی اطلاق شده است که خودشان جان ندارند. هرچند آنچه این مجسمه ها به شکل آنها ساخته شده اند, جاندار و با روح باشند, ولی تصویر در همه این موارد, به موجود جانداری به نام انسان نسبت داده شده است.
نَحت: کلمه نَحت به معنای پیکرتراشی و سنگ و چوب تراشی و مجسمه سازی, در آیات قرآن سه بار ذکر شده است.
دو مورد آن, مربوطِ به کوه و سنگ تراشی جهت خانه و ساختمان سازی که از آن به عنوان نعمت یاد شده است.
و تنها در یک مورد به معنای تندیس و پیکرتراشی و مجسمه سازی آمده, آن هم جهت بت سازی و ترویج شرک.
▪ (وتَنْحِتون الجبال بیوتاً فاذکروا آلاء اـ ولاتَعْثَوا فی الارضِ مفسدین۲۴.)
کوهها را برای ساختن خانه ها می تراشید. پس به یادآورید نعمتهای الهی را و در زمین به فساد و تباهی نروید.
▪ وتَنْحِتُون من الجبال بیوتاً فارهین۲۵.)
و می تراشید از کوهها خانه هایی را, در حالی که خیلی حاذق و مهارت دارید.
▪قال أتَعْبُدون ماتَنْحِتُون۲۶.)
گفت: آیا چیزهایی را که خود می تراشید, می پرستید.
در این آیات, از اصل قدرت تراشکاری و مهارت براین کار به عنوان نعمت یاد شده است و در ضمن هشدار داده شده که از این نعمت و قدرت خدادادی, سوء استفاده نکنید و در روی زمین به افساد نپردازید.
در جریان حضرت ابراهیم و مبارزه با شرک و بت شکنی ایشان, استفاده از قدرت و مهارت تراشگری در جهت فساد در زمین و ترویج شرک و بت پرستی, از پیکر تراشی و مجسمه سازی, به عنوان بت و پرستش غیر خدا یاد شده است.نجّاری و سنگ تراشی و پیکرتراشی نعمت و قدرت خدادادی است, مثل بسیاری از نعمتهای الهی, منتهی باید تلاش کرد این نعمت و این مهارت و هنرمندی را در جهت مثبت و پیشرفت و خدمت به بشر به کار بست, نه در جهت منفی و افساد و انحطاط.
در هر صورت, در قرآن, (تماثیل), (صورت) و(نحت) به معنای ایجاد چیز برجسته و دارای جسم استعمال شده است.
منتهی تصویر که به خدا اسناد داده شده, مورد مدح و ستایش است و امّا تمثیل و نحت, یعنی مجسمه سازی و پیکرتراشی که به انسان نسبت داده شده, دو بُعدی و دو جهتی است. یک بُعد و جهتش مثبت و جایز است, بُعد دیگرش که منحط کردن جامعه انسانی و فاسد کردن زندگی است, منفی و ممنوع.
● صورت و تمثال در روایات
در روایات مربوط به احکام مجسمه و نقاشی, چه از جهت ساختن و کشیدن, یا از حیث نگهداشتن و به کارگرفتن, گاهی موضوع صورت یا تصاویر و گاهی تمثال یا تماثیل و گاهی هر دو باهم, قرار داده شده اند و برای این که روشن شود که آیا هر یک از صورت و تمثال, معنای خاص و حکم ویژه ای دارند, یا هر دو به یک معنی و دارای احکام واحدی هستند, ناگزیریم با دقت بیشتری روایات را از این جهت مورد بحث و بررسی قرار دهیم. تعابیر روایات مختلف و گونه گونند که به برخی از آنها اشاره می کنیم:
▪ (من مثّل تِمثالاً)۲۷.
▪ (من مثّل مِثالاً)۲۸.
▪ (رجل صوّر تماثیل)۲۹.
▪ (من صوّر صورة)۳۰.
▪ (من صوّر صورة حیوان) ۳۱.
▪ (ان ربّک ینهی عن التماثیل)۳۲.
▪ (سألت عن تماثیل الشجر؟ فقال: لابأس مالم یکن شیئاً من الحیوان)۳۳.
▪ (ماهی تماثیل الرجال و النساء ولکنها الشجر وشبهه)۳۴.
▪ (لابأس بتماثیل الشجر۳۵.)
ساختن مجسمه و کشیدن شکل درخت جایز است.
▪ (لاتدع صورة الاّ محوتها۳۶.)
هیچ مجسمه ای را باقی نگذار, همه را محو و نابود ساز.
▪ (سألته عن التماثیل هل یصلح ان یُلعَب بها؟ قال: لا.۳۷)
آیا بازی با مجسمه عروسکها جایز است؟ فرمود: خیر.
▪ (لابأس بان تکون التماثیل فی البیوت اذا غیّرت رؤوسها۳۸.)
نگهداری مجسمه ها در خانه ها جایز است, به شرط این که سر آنها با شکستن و مانند آن تغییر داده شود.
▪ (ان علیّاً, علیه السلام, کره الصور فی البیوت۳۹.)
همانا علی, علیه السلام, از وجود مجسمه ها در خانه کراهت داشت.
▪ (اُصَلّی وبین یدیّ وسادة فیها تماثیل الشجر؟.۴۰)
نماز می گزارم در حالی که رو به رو, و مقابل من پُشتی و متکایی که در آن شکل و صورت درخت نقاشی شده است, آیا جایز است؟
▪ (تزویق البیوت هو تصاویر التماثیل.۴۱)
تزیین و رنگ آمیزی خانه عبارت از تصویر مجسه ها و شکلهاست.
▪ سألته عن الخاتم تکون فیه نقش تماثیل سبع او طیر یُصلّی فیه۴۲؟)
سؤال کردم از امام راجع به حکم نمازگزاردن با انگشتری که شکل جانداران, درنده یا پرنده, بر آن نقاشی شده است؟
▪ (سألته عن البیت قد صوّر فیه طیر او سمکة او شبهه یَلعَب به اهل البیت هل تصلح الصلاة فیه؟ قال: لا حتی یقطع رأسه۴۳.)
از امام, علیه السلام, سؤال کردم در باره خانه ای که در او مجسمه پرنده و ماهی و مانند آن ساخته شده و اهل آن خانه با آنها بازی می کنند, آیا جایز است در چنین خانه ای نمازگزارده شود؟
فرمود: جایز نیست, مگر این که سر آن مجسمه قطع و شکسته شود.
▪ (ونهی صلی اـ علیه وآله: ان ینقش بشیء من الحیوان علی الخاتم۴۴.)
رسول خدا, صلی الله علیه وآله, نهی فرمود از این که شکل چیزی از جانداران, بر روی انگشتری نقاشی شود.
▪ (انا نبسط عندنا الوسائد فیها التماثیل ونفترشها؟ فقال: لابأس بما یبسط منها ویفترش ویوطأ۴۵.)
سؤال شد از امام, علیه السلام, ماپُشتیهایی داریم که در آنها تمثال است و ما آنها را زیردست و پا می گذاریم و از آنها استفاده می کنیم, آیا جایز است؟
امام فرمود: آنچه را که پهن می کنید و زیر خودتان فرش می کنید وزیر دست و پا می اندازید, جایز است.
▪ (انا معاشر الملائکه لاندخل بیتاً فیه کلب ولاتمثال جَسد۴۶.)
ماگروه فرشتگان, داخل خانه ای که در آن سگ یا مجسمه انسان باشد, نمی شویم.
▪ (انا لاندخل بیتاً فیه صورة انسان۴۷.)
مافرشتگان, داخل خانه ای که صورت و مجسمه انسان باشد نمی شویم
▪ (انا لاندخل بیتاً فیه کلب… ولاتمثال لایوطأ۴۸.)
مافرشتگان, داخل خانه ای که در آن سگ باشد, یا مجسمه ای که زیر دست و پا انداخته نشده باشد, نمی شویم.
▪ (سألت الرضا, علیه السلام, عن الصلاة فی الثوب المُعَلَّم فکره مافیه التماثیل۴۹.)
از امام رضا, علیه السلام, در باره نمازگزاردن در لباس رنگ آمیزی شده سؤال کردم, امام از نماز گزاردن در لباسی که دارای تماثیل باشد, اظهار کراهت کردند.
▪ (فی الثوب یکون فی عَلَمه مثال الطیر او غیر ذلک أیُصلّی فیه؟قال: لا۵۰.)
آیا در لباسی که مثال و شکل پرنده یا غیر پرنده کشیده شده است, می شود نماز خواند؟ فرمود خیر.
▪ (الرجل یلبس الخاتم فیه نقش مثال الطیر او غیر ذلک۵۱.)
مردی انگشتری که در آن مثال پرنده یا غیر آن را نقش کرده اند, به دست می کند آیا جایز است؟
این بود نمونه ای از روایاتی که هر یک از لفظ صورت, تمثال, نقش, مُعْلَمْ, مُعَلَّم تمثال جسد و مانند آنها بر موجودات جاندار, مثل: پرنده, درنده, ماهی, انسان و بی جان, مثل: درخت, و مانند آن گاهی به طور برجسته و مجسمه و گاهی به گونه رسم و خط و نقاشی استعمال و اطلاق شده است.
چنانکه ملاحظه شد, موارد کاربرد و استعمال هر یک از این الفاظ, به گونه ای است که تشخیص معنای حقیقی و مراد از معنای مجازی و غیر مراد, چه از جهت جاندار و غیر جاندار و چه از حیث مجسم و منقوش, بسیار دشوار است. آیا صورت و تمثال, دارای دو معنای ناسازگارند, یا دو لفظ مترادف و دارای معنای واحدند, آیا ظهور در موجودات با روح دارند, یا موجودات بی روح, آیا ظهور در مجسمه دارند, یا ظهور در نقش و عکس.
اینها یک سلسله پرسشهایی است که باید بعد از نقل کلمات فقهاء و لغویین و جمع بندی بین آنها, با در نظر گرفتن آیات و روایات در این بحث, پاسخ داده شوند.
یادآوری: غرض ما از ذکر این جملات از روایات برای بررسی موارد کاربرد و استعمال لفظ صورت و تمثال است و بحث و بررسی سندی و دلالی وفقه الحدیثی در فصل خاص خودش, به شرح مطرح خواهد شد.
● تمثال و صورت در عبارات فقها
دو واژه صورت و تمثال, با مشتقات آنها در کتابهای فقهی و عبارات فقها در سه مورد, استعمال شده اند: در مکان و لباس نمازگزار و در مکاسب محرّمه.
لباس نمازگزار: در کلمات برخی از فقیهان, واژه صورت, موضوعِ حکم قرار داده شده و در عبارات بعضی, لفظ تمثال یا مثال ذکر شده و در سخنان گروهی هم هردو لفظ به طور عطف, مورد بحث واقع شده و برای این که بدانیم آیا صورت و تمثال, از حیث معنی و حکم باهم فرق دارند یا نه و آیا نظر فقها در این مسأله, مختلف است یا متحد, لازم است نمونه هایی از عبارات فقها را که بیانگر اختلاف در تعبیراست بازگو کنیم تاحقِ در مقام روشن شود.
ـ شیخ مفید, در بحث لباس و مکان نمازگزار چنین می نویسد:
(و یکره للانسان ان یصلّی و فی قبلته صورة۵۲.)
کراهت دارد انسان نماز را در جایی بخواند که در قبله اش صورت است.
ـ صدوق در مقنع می نویسد:
(لاتصلّ و قُدّامک تماثیل ولافی بیت فیه تماثیل۵۳.)
نماز نگزارید در حالی که رو به روی شما تماثیل است و در خانه ای که تماثیل دارد, نماز نگزارید.
ـ شیخ طوسی در مبسوط و نهایة می نویسد:
(الثوب اذا کان فیه تمثال و صورة لاتجوز الصلاة فیه.۵۴)
نمازگزاردن در لباس که دارای تمثال و صورت است, جایز نیست.
در مورد دیگری از مبسوط می نویسد:
(لایصلّی فی ثوب فیه تماثیل ولافی خاتم کذلک۵۵.)
جایز نیست نمازگزاردن در لباس و انگشتری که دارای تماثیل است.
ـ سلاّر دیلمی در کتاب الصلاة (مراسم) می نویسد:
(تکره الصلاة فی ثوب فیه صورة۵۶.)
کراهت دارد نمازگزاردن در لباس که دارای صورت است.
ـ محقق در شرائع می نویسد:
(ویکره الصلاة فی ثوب فیه تماثیل او خاتم فیه صورة۵۷.)
کراهت دارد نمازگزاردن در لباس دارای تماثیل و در انگشتر دارای صورت.
نظیر عبارت شرایع را در معتبر و مختصر آورده با این اختلاف که در مختصر به جای ثوب قباء آورده است. علاّمه در قواعد و کتابهای دیگرش, نظیر عبارت و تعبیر محقق را ذکر کرده یعنی هم تماثیل را آورده است و هم صورت را و تماثیل را به لباس نسبت داده و صورت را به انگشتری.
ـ برخی از فقهاء, مثل ابن ادریس حلّی, در صلات (سرائر) صورت و تمثال را به شکل جمع و به طور عطف ذکر کرده اند و هردو را به لباس اسناد داده اند و فرقی بین آن دو از این جهت نگذاشته اند, با این که مقیّد به صورت و تمثال جانداران کرده اند.
(وکذا تکره فی الثوب الذی علیه الصور والتماثیل من الحیوان فامّا صور غیر الحیوان فلابأس ولاکراهة فی ذلک کصور الأشجار۵۸.)
کراهت دارد نمازگزاردن در لباسی که بر روی آن صورتها و تمثالهای جانداران نقاشی شده و امّا نقاشی صورت غیر جانداران, مثل درختها جایز است و کراهت هم ندارد.
نکاتی که در عبارت (سرائر) در خور درنگ است:
ـ تمثال و صورت, عطف بر یکدیگرند.
ـ هردو, به لباس اسناد داده شده اند.
ـ هر دو بر حیوان و جاندار, اطلاق شده اند.
ـ در غیر جانداران, فقط صورت به کار برده شده است نه تمثال.
ـ همو, در جای دیگر می نویسد:
(ویکره الصلاة فی الخاتم الذی فیه صورة حیوان۵۹.)
کراهت دارد نماز خواندن با انگشتری که دارای صورت و نقش جاندار است.
ـ محقق سبزواری در کفایة, تماثیل و صورت را به یکدیگر عطف گرفته و هردو را به انگشتری اسناد داده, امّا متعرض حکم لباس نشده است:
(ویکره الصلاة فی التماثیل والصورة فی الخاتم۶۰.)
و کراهت دارد نمازگزاردن باانگشتر دارای تمثال و صورت.
این بود چند نمونه از عبارات فقهاء در دوره های مختلف فقهی که بیشتر , مربوط باب لباس نمازگزار بود.
چنانکه ملاحظه شد, کار برد و استعمال هریک از دو واژه: صورت و تمثال, به جای یکدیگر, چنان زیاد است که تشخیص معنای حقیقی, بسیار مشکل است.
مکان نمازگزار: عبارات فقها در بحث مکان نمازگزار نیز همانند تعبیراتی است که در بحث لباس نمازگزار نقل کردیم.
در مقنعه و خلاف و شرائع به تصاویر و صورت تعبیر شده و در جامع الشرائع و بسیاری از کتابهای علاّمه, مثل: نهایة, تحریر, تذکرة و در مجمع الفائدة, صور و تماثیل هر دو باهم ذکر شده اند. در مفتاح الکرامة۶۱ و جواهرالکلام۶۲ به این اختلافِ در تعابیر اشاره شده ووجه آن نیز بیان شده است.
مکاسب محرمه: تعبیرات فقها در بحث مکاسب محرّمه نیز متفاوت و مختلف است: (الصور المجسمة) (التماثیل المجسمه وغیر المجسمه), (التماثیل) (التماثیل والصور ذات الارواح).
ـ شیخ مفید و شیخ طوسی و سلاّر دیلمی, نوشته اند:
(یحرم عمل التماثیل المجسمة۶۳.)
حرام است ساختن شکلهای مجسم
ـ ابو صلاح حلبی, می نویسد:
(تحرم التماثیل۶۴.)
حرام است تمثال گری
ـ قاضی بن برّاج می نویسد:
(تحرم التماثیل المجسمة وغیر المجسة۶۵)
تمثال گری حرام است, چه به طور مجسمه باشد یا غیر مجسمه
ـ ابن ادریس ضمن بر شمردن مکاسب محرّمه می نویسد:
(وسائر التماثیل والصور ذات الارواح مجسمةً کانت او غیرها۶۶.)
وهمچنین حرام است همه تمثال و صورتهای موجودات با روح, چه به طور مجسم باشند, یا غیر مجسم.
ـ محقق در شرائع وعلامه در قواعد و بعضی دیگر از فقهاء می نویسند:
(وعمل الصور المجسمة.۶۷)
و حرام است ساختن صورتهای مجسم
ـ شیخ اعظم در مکاسب محرّمه می نویسد:
(تصویر صُوَر ذوات الارواح حرام اذا کانت الصورة مجسمة۶۸.)
تصویر صور موجودات جاندار, در صورتی که به گونه مجسمه باشد حرام است.
با توجه به اختلافِ تعبیراتی که در کلمات فقهاء دیده می شود, حکمِ به این که صورت به معنای مجسمه جانداران و تمثال به معنای عکس و نقش غیر جانداران باشد, یا به عکس, چنانکه بعضی ادعا کرده اند, یا صورت اعم از مجسمه و عکس و نقش و ذی روح و غیر ذی روح و تمثال أخص از آن باشد؟ یا به عکس, همان گونه که گروهی اظهار کرده اند مشکل است.
خلاصه بین صورت و تمثال تباین باشد, یا ترادف, یا عموم من وجه, یا عموم مطلق و… که در کتابهای لغوی و فقهی ذکر شده است, کدام صحیح و کدام غلط است؟
از عبارات یاد شده فقها, نمی شود به خوبی مطلب را پاسخ داد.● معنای صورت و تمثال در لغت
در اکثر کتابهای لغت, هریک از تصویر و تمثیل, به دیگری تعریف شده اند. بیشتر اهل لغت, در بیان معنای صورت می گویند: التماثیل: التصاویر. و در بیان معنای تمثال می نویسند: التمثال: الصورة.
همین جهت باعث شده که بعضی تصریح کنند: صورت و تمثال به یک معنایند.
▪ العین:
(المِثْل: شِبْهُ الشیءِ فی المِثال والقَدْر ونحوِه حتی فی المعنی و یقال: مالهذا مَثیلٌ.
والمُثُول: الانتصاب قائماً.
والتّمثیل: تصویرُ الشیء کأنّه تَنْظُر الیه.
والتِّمثال: اسم للشیء المُمَثَّل المُصَوَّر علی خِلْقَةِ غیره۶۹)
مثل, شبه چیزی را گویند, در شکل و مقدار و دیگر خصوصیات.
گفته می شود: این چیز مثیل ندارد, یعنی مانند ندارد.
ومُثُول, به معنای به پا ایستادن است. تمثیل به معنای تصویر چیزی است, به گونه ای که گویا به او تماشا می کنی. و تمثال, اسم چیزی ست که به عنوان مَمَثّل و نمونهِ مصورِ چیزی ایجاد شده باشد.
▪ قاموس اللغة:
(الصُّورَة بالضمّ الشَکل جمع صُوَر.)
صُورت به ضمَّ صاد, یعنی شکل. جمع صُوَر.
(التِمثال بالکسر: الصورة. مَثَّلَه له تمثیلاً صوّره له حتی کأنّه ینظر الیه.)
تمثالِ با کسر تا, یعنی صورت. مَثّل یعنی صَوّر.
تمثیل, تصویر چیزی ست, به گونه ای که گویا با نگاه کردن به این تمثال, به خود آن چیز نگاه می شود.
▪ تاج العروس:
(التصاویر: التماثیل. الصورة بالضم: الشکل والهیئة)
▪ صحاح اللغة:
(التصاویر: التماثیل ـ صورّه اـ صورةً حسنةً فتصوّر.
مَثَّلْت له کذا تمثیلاً اذا صوّرتَ له مِثاله بالکتابة وغیرها.
التمثال: الصورة والجمع التماثیل.)
▪ نهایه ابن اثیر:
(الصُّوَرة ترد فی کلام العرب علی ظاهرها وعلی معنی حقیقة الشیئ و هیئته وعلی معنی صفته.)
صورت در کلام عرب, به چند معنی آمده است. گاهی صورت به معنای ظاهری که چهره باشد; اطلاق می شود و گاهی به معنای حقیقت و هیئات چیزی گفته می شود و گاهی به معنای صفت و خصوصیت چیزی.
دو نمونه برای موردی که صورت به چهره اطلاق شده می آورد:
(وفی حدیث ابن مُقرِن: اما علمتَ ان الصورةَ محرّمة. اراد بالصورة الوجه. وتحریمها المنع من الضرب واللطم علی الوجه. ومنه الحدیث: کره ان تُعْلَم الصُّورةُ ای یجعل فی الوجه کَیٌ او سِمَة.)
در حدیث, صورت به معنای چهره آمده است و حرمت صورت به معنای حرمت سیلی زدنِ به آن و داغ و نشانه گذاری کردن آن است.
آن گاه می نویسد:
(اشتدّ الناس عذاباً مُمَثّلٌ من الممثِلین ای مصوِّر.
یقال: مَثَّلتُ با التثقیل والتخفیف اذا صوّرتَ مِثالاً. والتِمثال الاسم منه وظِلّ کل شیئ تِمثاله.
ومنه الحدیث: لاتُمَثِّلُوا بنامیة اـِ ای لا تُشَبِّهُوا بخَلْقه وتُصَوِّروا مِثل تصویره. وقیل هو من المُثْلَة.)
مُمَثِّل به معنای مصوِّر است و تمثیل به معنای تصویر و به سایه هر چیزی تمثال آن می گویند. لاتُمَثِّلُوا به معنای لاتُشبّهوا ولاتُصَوِّر است و بعضی گفته اند: معنای لاتمثلوا بنامیة الله, یعنی مخلوقات جاندار خدا را مُثله نکنید.
▪ مفردات راغب:
الصُّورَة مایُنْتَقَشُ به الأعیان ویتمیّز بها غیرها.
والتِّمثال: الشیئ المُصَوَّر.
▪ اقرب الموارد:
(صوّرة تصویراً جعل له صورة وشکلاً ونَقشه ورسمه الصُّورَة بالضم الشکل. وکل ما یُصوَّر مُشبّها بخلق اـ من ذوات الارواح وغیرها.)
در اقرب الموارد, تصویر به شکل سازی و نقش و رسم معنی شده و صورت به معنای هر چیزی که به قصد همانند کردن به جانداران و بی جانان ساخته شود, تفسیر شده است.
در جای دیگری می نویسد:
(التصاویر: التماثیل جمع التصویرة. المُصَوِّر: مَن حرفته التصویر. مُصَوّر الکائنات ـ اـ تعالی ـ التمثال بالکسر: الصورة المصوَّرَة. فی ثوبه تماثیل. ای صورٌ حیوانات مصوّرة.
وقیل: التمثال ما تصنه وتُصَوّره مُشَبّها بخلق اـ من ذوات الارواح والصورةُ عامّ.)
در اساس البلاغة زمخشری و مصباح المنیر فیومی و مجمع البحرین طریحی و دیگر کتابهای لغوی مانند آنچه در کتابهای یاد شده و نزدیک به عبارات و کلماتی که نقل شد, آمده است. چنانکه ملاحظه شد, کلمات بیشتر لغویان, ظهور دارد که صورت و تمثال, یک معنی دارند. و تنها در اقرب الموارد و مجمع البحرین ذکر شد که صورت, اعم از تمثال است; زیرا صورت, شامل جانداران و غیر جانداران می شود و تمثال مخصوص جانداران است. و روشن شد که صورت و تمثال از جهت دیگر, مجسمه, نقاشی, نوشته, بافندگی, دوزندگی و کنده کاری را در بر می گیرند.
پس از یادآوری موارد استعمال دو واژه: صورت و تمثال در آیات, روایات, کلمات فقها و لغویان, اینک به تحقیق در معنی و فرق بین آن دو در دو محور زیر می پردازیم.
۱) آیا صورت, به معنای عکس و نقش و تمثال, به معنای مجسمه است, یا به عکس؟
۲) آیا صورت, در مورد جانداران به کار می رود و تمثال در مورد غیرجانداران, یا به عکس؟
درآیات, مورد استعمال تمثال و صورت, چنانکه یادآور شدیم, مجسمه است, زیرا تماثیلی را که قوم مشرک و بت پرست حضرت ابراهیم در برابر آنها تعظیم و پرستش می کردند, مجسّمه بتهایی بوده که از فلز و سنگ و چوب و دیگر اشیا ساخته شده بودند, دست کم, بیشتر بتها مجسمه بودند.
از جهت با روح بودن هم, ظاهراً, بیشتر مجسمه موجودات زنده, مثل انسان و فرشته و… را می ساختند و پرستش می کردند.
تماثیلی هم که جنیان برای حضرت سلیمان ساختند, برابر شواهد تاریخی و گفته بعضی از مفسران شیعه و سنی, مجسمه هایی از جانداران بوده, از نوع مس و دیگر مواد فلزی, سنگ, چوب, گچ و… ولی در روایات آمده که مجسمه غیرجانداران بوده است.
ظاهراً تماثیل,بر مجسمه و نقاشی, جاندار و غیرجاندار صحت اطلاق دارد; زیرا در ردّ این اعتراض: (چرا حضرت سلیمان از جنیان می خواست برایش تماثیل بسازند), در حدیث صحیح ابوالعباس بقباق, امام می فرماید:
(به خدا قسم, آن تماثیل, مجسمه مردان و زنان نبوده, بلکه مجسمه درخت و مانند آن بوده است.)
معلوم می شود اصل استعمال و ظهور تمثال در موجود با روح, مثل انسان مسلّم بوده و گرنه امام می فرمود, مورد استعمال تمثال, خصوص موجودات بی جان است. از آیه و روایت امام در تفسیر آن به خوبی و به روشنی استفاده می شود که تمثال, در اعم از جاندار و بی جان, استعمالش صحیح است و همچنین برمجسمه و بر نقاشی, تمثال, اطلاق می شود.
امّا صورت, هر چند در پنج مورد از آیات, در خصوص موجود جاندار, مثل انسان استعمال نشده است, لکن با توجه به آیه سوره حشر که می فرماید: (هو الله الخالق البارع المصوّر.) صورت, اعم از جانداران و غیرجانداران است; زیرا چنانکه خداوند متعال, آفریننده موجودات است, چه با روح و چه بی روح, مصوّر همه کائنات و موجودات هم هست چه با روح و چه بی روح.
بنابراین, صورت, از جهت با روح و بی روح, شمول دارد, هر چند از جهت مجسمه و نقاشی در خصوص مجسمه, ظاهر تر است.
پس با توجه به این توضیح, استعمال هر یک از تمثال و صورت در آیات, در موجودات جاندار و بی جان, در مجسمه و غیرمجسمه, صحیح است و در همه ظهور دارد و اراده هر یک از معانی خاص, محتاجِ به قرینه است.
یادآوری: از آیات, اصل ظهور و دلالت استفاده می شود و امّا دلیلی بر تعیین معنای حقیقی نداریم, چون استعمال, نمی تواند علامت حقیقت باشد.
امّا در روایات, گاهی صورت, بر نقش جانداران اطلاق شده و گاهی بر مجسمه جانداران. در بعضی موارد, در مجسمه و نقش غیر جانداران استعمال شده است. موارد استعمال تمثال نیز, مثل صورت است.
گاهی تمثال حیوان, به پارچه و پرده و انگشتر و پشتی و مانند آن اسناد داده شده که ظهور در نقش و عکس دارد و گاهی گفته شده در صورتی که تمثال شکسته شود, سرش قطع شود و… مثلاً رو به روی آن نماز گزاردن و یا نگاهداشتن آن, جایز است, این گونه روایات, ظهور در مجسمه دارند.
دربعضی از روایات, امر به دمیدن روح نسبت به تمثال شده که ظهور در مجسمه جانداران دارد. در بعضی از أخبار تکلیف به زنده کردن صورت شده است که ظهور در مجسمه جانداران دارد و… بنابراین, شناخت معنای حقیقی هر یک از صورت و تمثال: مجسمه و نقاشی جاندار و بی جان, با استفاده از روایات, خیلی دشوار و محتاج به درنگ بیشتری است.
همان طوری که ملاحظه شد, گفته های فقها نیز, در سه باب: لباس نمازگزار,مکان نمازگزار و مکاسب محرّمه, گوناگون است. چنان استعمالات تفاوت دارند که هیچ قاعده و معیاری در شناخت معنای صورت و تمثال و فرق بین آن دو, از جهت مجسمه و نقاشی, جاندار و بی جان, وجود ندارد. زیرا تعابیر فقها, نشأت گرفته از روایات است و چون روایات, گوناگونند, سخنان فقهاء نیز گوناگونند.
● آراء در فرق بین صورت و تمثال
از آن جایی که شناخت معنای صورت و تمثال و فرق بین آن دو, از حیث موارد استعمال در آیات و روایات و از جهت لغوی مبهم و پیچیده است, گروهی از فقها و برخی از لغویان به بحث و بررسی و تحقیق در اطراف این مسأله پرداخته اند که در مجموع چهار نظریه عمده وجود دارد:
۱) برخی از فقیهان و لغویان تصریح کرده اند که صورت و تمثال, یک معنی دارند. در مواردی که عطف به یکدیگر شده اند, عطف تفسیری و یا صرف تفنن در تعبیر است.
علامه مجلسی در صلات (بحار)۷۰ و صاحب جواهر۷۱ و فاضل هندی در صلات کشف اللثام, همین معنی را از کلمات لغویان برداشت کرده اند.
فاضل هندی: می نویسد:
(المعروف کما فی اللغة ترادف التماثیل والتصاویر۷۲.)
معروف و مشهور, چنانکه در کتابهای لغت آمده این است که تماثیل و تصاویر, یک معنی دارند.
شهید ثانی در شرح لمعه می نویسد:
(ویمکن ان یرید بها ـ صورة ـ مایعم المثال و غایر بینها تفنناً.۷۳)
وامکان دارد از صورت, معنایی که شامل تمثال بشود, اراده گردد. و ذکر هر دو, یعنی هم تمثال و هم صورت, تفنن در تعبیر است.
۲) بعضی از اهل لغت, مانند مُطَرِّزی و طریحی وسعیدالخوری الشرتونی در اقرب الموارد صورت را اعم از تمثال معنی کرده اند. اینان نوشته اند: صورت شامل موجودات با روح و بی روح می شود, لکن تمثال, اختصاص به جانداران دارد.
این مطلب را علامه مجلسی چنین گزارش می دهد:
(قال المُطَرِّزی فی ا لمغرب: التمثال ما تصنعه وتصوّره مُشبّها بخلق اـ من ذوات الروح. والصورة عام۷۴.)
تمثال, چیزی است که صورتگری و ساخته می شود به عنوان تشبیه به مخلوقات جاندار الهی, لکن صورت عام است, شامل جاندار و غیرجاندار می شود.
چنانکه در نقل کلمات اهل لغت ملاحظه کردید و صاحب اقرب الموارد, این مطلب را به عنوان یک قول ذکر کرد و همچنین طریحی در مجمع البحرین, مراد از قائل این مقاله, مُطَرّزی است.
۳) بعضی از فقها: شهید ثانی در شرح لمعه و روض الجنان, فاضل هندی در کشف الثام و صاحب جواهر, عکس نظریه ایشان را تقویت می کنند و تمثال را اعم از صورت معنی می کنند. صاحب جواهر, پس از نقل نظریه مُطَرزّی می نویسد:
(بل هی اولی من التمثال بدعوی الاختصاص کما ان التمثال اولی بدعوی العموم منها کما یؤید ذلک اطلاق الصورة مراداً بها ذات الروح فی اخبار کثیرة علی وجه ان لم یظهر منه کونها حقیقة فی ذلک فلاریب فی ظهوره, فی انه المراد عند الاطلاق.)
بلکه شایسته تر آن است که ادعا شود: تمثال, اعم از جاندار و غیرجاندار است و صورت, اختصاص به جاندار دارد, چنانکه در اخبار زیادی صورت بر جانداران اطلاق شده است که اگر معنای موضوع له و حقیقی صورت موجودات جاندار نباشد, شکی نیست که ظهور در آنها دارد. مگر قرینه باشد و از صورت, غیرجاندار اراده شود.
همو می افزاید:
(ویؤیده ایضاً مبدأ الاشتقاق فان التمثال جعل المثال وهو اعم من کونه لذی الروح و غیره والتصویر حکایة الصورة وهی حقیقة فی ذی الروح او هو أظهر افرادها۷۵.)
همانند این عبارات را در تقویت این احتمال که مراد از تمثال, اعم از جاندار و غیر جاندار و مراد از صورت, خصوص جاندار است (برعکس ادعای مطرزی). در بحث لباس نمازگزار نیز, بیان کرده که نیازی به ذکر آن نیست.
همین نظریه صاحب جواهر را محقق ایروانی, در حاشیه مکاسب, تقویت و اختیار کرده است۷۶.
۴) گروهی از محققان, پس از درنگ و دقت در روایات و موارد استعمال آنها, اظهار داشته اند: بین صورت و تمثال, عموم و خصوص من وجه است, مثل فقیر و مسکین و جار و مجرور که:
(اذا اجتمعا افترقا واذا افترقا اجتمعا.)
هر گاه در یک مورد اجتماع کنند, دو معنای جدای از هم دارند و هر گاه جدای از یکدیگر ذکر شوند, یک معنی دارند یعنی از هر کدام, می شود دیگری را اراده کرد.
شهیدی در حاشیه مکاسب همین نظر را برگزیده است:
(ثم لایخفی علیک انه بعد ملاحظة استعمال کل واحد منهما فیما یعمّ الآخر فی الأخبار یعلم ان الصورة والتمثال کالفقیر والمسکین اذا اجتمعا افترقا و اذا افترقا اجتمعا.۷۷)
مخفی نماند که پس از توجه به موارد استعمال هر یک از صورت و تمثال در معنای دیگری در أخبار, معلوم می شود که آن دو, مانند فقیر و مسکین هستند که هر گاه با هم ذکر شوند دو معنای مختلف می دهند و هرگاه جدای از یکدیگر ذکر شوند, یک معنی دارند.
● جمع بندی:
آنچه از مجموع موارد استعمال صورت و تمثال, چه در آیات, روایات, کلمات فقهاء و اهل لغت استفاده می شود این است که قول سوّم دقیق تر و با اطلاقات روایات و نظر اهل دقت از اهل لغت و محاورات عرفی موافق ترست. یعنی بین صورت و تمثال جدایی است, نه هماهنگی. جدایی هم به این گونه است که صورت در مجسمه و غیرمجسمه, جاندار و غیرجاندار, اطلاق می شود, ولی تمثال, به معنای خصوص مجسمه است, چه جاندار و چه غیر جاندار.
برای تقویت این نظریه, دلائل و شواهدی وجود دارد, از جمله:
۱) بیشتر اهل لغت, در ریشه یابی معنای تمثال, تصریح کرده اند که: تمثال, مشتقِ از مُثُول است و مُثُول, یعنی بر پا ایستادن و این تناسب با چیزی دارد که دارای هیکل و جسم است.
خلیل بن احمد, در کتاب (العین) این مطلب را به روشنی بیان کرده است:
(مَثُل بَین یدیه مُثولاً ای انتصب قائماً.۷۸)
تمام قد, پیش پای او برخاست و راست ایستاد.
در حدیث آمده است:
(مَن سرّه ان یَمثُل له الناس قیاماً فلیتبوء مَقعَده من النار.۷۹)
کسی که دوست داشته باشد و خوشحال شود که مردم به او احترام کنند و پیش پای او تمام قد برخیزند, جایگاهش آتش است.
ابن ابی الحدید, در بیان خدمات ارزنده حضرت ابوطالب و فرزند بزرگوارش, امیرالمؤمنین, علیه السلام, به اسلام و دین, اشعاری سروده که یک مصراع آن چنین است.
ولولا ابوطالب و ابنه لما مَثُلَ الدّین شخصاً وقاماً۸۰اگر ابوطالب و فرزندش نبودهیچ گاه بر پا نمی شد دین مشخص و برجسته.
۲) لغویان تصریح کرده اند که تمثال به چیزی گفته می شود که مشتمل بر تمام خصوصیات مُمَثل باشد و این با مجسم بودن سازگارتر است, در حالی که صورت, بر بخشی از وجود صاحب صورت, اطلاق می شود, مثل خصوص چهره. تمثال شئ در وقتی صحت اطلاق دارد که مِثال, در همه جهات ممکنه شبیه مَمَثل باشد.
۳) در زبان امروزین عرب, مانند زبان مردمان: مصر, لبنان, حجاز, عراق و… و در نوشته های نویسندگان: الأزهر, لبنان و جرائد و مجلات آنها, تمثال, به معنای مجسمه است و صورت به معنای نقش و عکس.
بر فرض شک کنیم که نقلی در این لفظ و استعمال صورت گرفته است یا خیر, با تمسک به استصحاب قهقرایی و اصالة عدم نقل, که حجت بودن آن در اصول پذیرفته شده است, اثبات می کنیم که از همان روزگار قدیم, تمثال به همین معنی اطلاق می شده است.
۴) شاهد چهارم ما بر این مدعی,روایات است:
علی بن جعفر می گوید: از برادرم موسی بن جعفر, سؤال کردم از مسجدی که در آن, تماثیل وجود دارد, آیا می شود نمازگزارد یا خیر؟
امام فرمود:
(تکسر رؤس التماثیل و تلطخ رؤوس التصاویر و تصلی فیه ولابأس.۸۱)
سرتماثیل را بشکن و سرتصاویر را با رنگ و مانند آن, بپوشان و آن گاه, در مسجد نمازبگزار, مانعی ندارد.
از این روایت, به اقتضای قاعده (التفصیل قاطع للشرکة) و با توجه به این که شکستن سر را به تماثیل و جوهر اندود کردن سر به تصاویر, اسناد داده شده, معلوم می شود تماثیل به معنای مجسمه و تصاویر, به معنای نقش و عکس است.
احتمال هم معنایی و ذوق در تعبیر, عطف بیان و… در این حدیث نیست, چون برای هر یک, حکم مناسب با او ذکر شده است.
و احتمالی را که در روایت: (لایدخل الملائکة بیتاً فیه تماثیل او تصاویر) داده اند که ممکن است این تردید, در سخن راوی باشد, نه در سخن امام (از جمله مُطَرّزی این احتمال را داده) در حدیث قرب الاسناد بی وجه است. با توجه به تفصیلی که امام(ع) در مقام جواب فرمود, احتمال این که در این حدیث (أو) باشد که برای تردید است, نه (واو) که برای جمع, این احتمال نیز مردود و بی وجه است.
بنابراین, به نظرما, تمثال اختصاص به مجسمه دارد یا به گونه حقیقت, یا دست کم ظهور آن, غیر قابل شک و شبهه است. در هر موردی که تمثال, بر نقش و عکس اطلاق شده, به کمک قرینه است. امّا صورت, در برگیرنده مجسمه و عکس و نقش است که اراده هر یک از این دو معنی, محتاج قرینه مقامیه یا مقالیه و… است.
امّا از جهت جاندار و غیرجاندار بودن, ظاهراً, باید با قرینه مشخص کرد, چون هر یک از تمثال و صورت بر موجودات جاندار فراوان اطلاق شده است.
معنای نقش عَلَم و…
پس از روشن شدن معنای صورت و تمثال و فرق بین آن دو, اینک می پردازیم به توضیح واژه های دیگری که در این معنی به کار رفته اند.
نقش: نقش در اصل به معنای رنگ آمیزی کردن است و در حقیقت, نقاشی از فروع مجسمه سازی و صورتگری است; زیرا پس از آن که پیکری تراشیده و یا عکس کشیده و یا شکلی کنده کاری شد, نقاش به رنگ آمیزی آن می پردازد.
لکن در کلمات فقها, منقوش, در مقابل مجسم قرار دارد. صورتگری, اگر فضائی باشد, بر او مجسمه اطلاق می کنند و اگر به گونه مسطح و بر روی کاغذ و پارچه و… باشد, از آن به منقوش تعبیر می کنند. از این روی, در این مقاله نقاشی به معنای فقهی و به اصطلاح فقها, مراد است نه به معنای لغوی.
عَلَم: در بعضی روایات, (ثوب معلم) و در بعضی عبارات فقها, (أعلام ثوب), آمده است.
(مُعَلم) هم از باب افعال استعمال شده و هم از باب تفعیل. بنابراین, (مُعْلم) و (مُعَلَّم) هر دو صحیح است و هر دو استعمال به یک معنی است:
(اَعْلَم و عَلَّم القَصّارُ الثوبَ بمعنی واحد, ای جعل له عَلَما سن طرازٍ وغیره).
رنگرز, لباس را نقش و نگار کرد, با ایجاد خطوط که همان لباس راه راه است.
(طَرَّزَ الثوبَ بکذا ای اَعْلَمه به.)
مُطَرَّز کاری, زینت کاری و نقش ونگارگری جامه است.
منتهی گاهی نقش و نگار, با ایجاد خطوط است و گاهی با کشیدن شکل و عکس گل و درخت و گاهی با کشیدن صورت جانداران. همان گونه که این عمل, امروز توسط دستگاه و ماشینهای اتوماتیک و پیشرفته بافندگی انجام می گیرد, در روزگاران قدیم نیز, مرسوم و متعارف بوده, از این رو در روایات از حکم نمازگزاران در چنین لباسهایی سؤال شده است.
جسد: همان گونه که بسیاری از اهل لغت, گفته اند: جَسَد به معنای جُثه و هیکل, به موجودات جاندارِ عاقل, مثل انسان و فرشته و جن اطلاق می گردد. و بر جسم و هیکل موجودات دیگر اطلاقش صحیح نیست.
در العین آمده:
(الجسدُ للانسان ولایقال لغیر الانسان جَسَدٌ من خَلق الارض وکلّ خلقٍ لایأکل ولایشربُ من نحر الملائکه و الجنّ مما یعقِل فهو جَسَد وقوله تعالی: وماجعلناهم جَسَداً لایأکلون الطعام۸۲.)
وهمین بیان, در مصباح المنیر و لسان العرب نیز آمده است.
جسد, در لسان العرب, چنین معنی شده:
(الجَلْسَد بزیادة اللام, اسم صنم.۸۳)
جلسد با لام, نام بتی است.
در همان جا, درباره جسد آمده:
(جَلْسَد والجَلْسَد: صنم کان یُعبد فی الجاهلیة.۸۴)
جَلْسد نام بتی است که در عصر جاهلیت او را می پرستیدند.
بنابراین, در روایاتی که تمثال جَسَدٍ آمده, معنایش مجسمه جانداران با شعور و عقل است, مثل: انسان, فرشته و جن.
هر چند احتمال داده می شود در این روایت, جَسَد, تصحیف جَلْسَد باشد که به معنای بت خاصی است که او را می پرستیده اند. با توجه به این که روایات مربوط به زمان رواج بت پرستی و وجود بتها در خانه ها و بلکه بتکده ها بوده, امکان دارد جَلْسد به جَسَد تحریف شده باشد.
مجسمه: هر چند معنای مجسمه روشن است, لکن با توجه به این که بر دو نوع از صورتگری مجسمه اطلاق می شود:
۱) پیکرتراشی که مجسمه سازی فضائی و دارای ابعاد سه گانه: طول و عرض و عمق است و دارای سایه اگر نوری بر او بتابد.
۲) برجسته کاری.این نوع صورتگری نیز بسیار معمول ومتعارف بوده است.
صورتگری برجسته, حد فاصل و برزخِ بین مجسمه سازی به گونه پیکرتراشی و صورتگری بر روی کاغذ و پارچه است و مقابل صورتگری برجسته, کنده کاری است.
از آن جا که مجسمه سازی از نوع اوّل, مورد بحث فقهاست و بر حرمت آن ادعای اجماع کرده اند و بر این نظرند که اخبار در این باب مستفیضه است, از این روی, مجسمه را معنی کرده اند به چیز سایه دار یا چیزی که دارای ابعاد سه گانه: یعنی طول و عرض و عمق دارد, تا مجسمه برجسته را در بر نگیرد و همین تعریف نیز,محور بحث ماست.
● یادآوری: نقاشی و مجسمه سازی مورد بحث ما, آن نقاشی و مجسمه ای است که با دست پرداخته و ساخته شده باشد, ولی اگر با کامپیوتر و دوربینهای عکاسی, عکس برداری شود, به فتوای بیشتر فقیهان و مراجع تقلید جایز است و بسیاری از علمای اهل سنت بر جواز آن و در ردّ آنان که نظر به منع داده اند, رساله ها نگاشته اند.
مجسمه سازی توسط کامپیوتر, در این اواخر مطرح شده, به نظر برخی از بزرگان, از جمله حضرت امام, جایز است که مطرح خواهیم کرد.
بنابراین, مجسمه سازی و نقاشی با همه انواع و اقسامی که دارد, اگر با دست, بدون استفاده از وسایط و وسائل مجهز برقی و ماشین و کامپیوتری باشد, مورد بحث و تحقیق این رساله است.
پی نوشت: ۱۵. (سوره) انبیاء آیه ۵۲.
۱۶. برای اطلاع بیشتر از دوستان حضرت ابراهیم, شکسته شدن بتها, توسط آن حضرت, ر.ک: سوره (انبیاء), آیه ۵۲ ـ ۶۸; سوره (صافات), آیه ۸۵ ـ ۹۸.
۱۷. سوره (سبأ), آیه ۱۳.
۱۸. سوره (آل عمران), آیه ۶.
۱۹. سوره (اعراف), آیه ۱۱.
۲۰. سوره (غافر),آیه ۶۴.
۲۱ . سوره (حشر), آیه۲۴ .
۲۲ . سوره (تغابن), ۳ .
۲۳.سوره (انفطار) آیه۸ .
۲۴. سوره (اعراف), آیه ۷۴.
۲۵. سوره (الشعراء), آیه ۱۴۹.
۲۶. سوره (الصافات), آیه ۹۵.
۲۷. (وسائل الشیعه), شیخ حرّ عاملی, تحقیق شیخ عبدالکریم ربانی شیرازی, ج۵۶۱/۳, ح۲.
۲۸. (همان مدرک) ۵۶۲/, ح۱۰.
۲۹. (همان مدرک), ۵۶۱/, ح۵.
۳۰. (همان مدرک), ج۲۲۰/۱۲ ـ ۲۲۱, ح۶.
۳۱. (همان مدرک), ۲۲/, ح۷.
۳۲.(همان مدرک), ج۵۶۲/۳, ح۱۱.
۳۳. (همان مدرک), ج۲۲۰/۱۲, ح۳.
۳۴. (همان مدرک),ح۱.
۳۵. (همان مدرک),ج۲۲۰/۱۲, ح۲.
۳۶. ((همان مدرک), ج۸۶۹/۲, ح۲.
۳۷. (همان مدرک),ج۲۲۱/۱۲, ح۱۰.
۳۸. ((همان مدرک), ج۵۶۴/۳, ح۱۰.
۳۹. (همان مدرک), ۵۶۰/, ح۳.
۴۰. (همان مدرک),۵۶۵/, ح۷.
۴۱. (همان مدرک), ۵۶۰/, ح۱.
۴۲. (همان مدرک), ۳۲۱/, ح۲۳.
۴۳ . (همان مدرک),ج۳۲۱/۳, ح۱۸.
۴۴. (همان مدرک),ج۴۲۰/۱۲, ح۶.
۴۵. (همان مدرک),۲۲۰/, ح۴.
۴۶. (همان مدرک),ج۴۶۴/۳, ح۱.
۴۷. (همان مدرک),ح۳.
۴۸. (همان مدرک), ح۶.
۴۹. (همان مدرک), ۳۱۸/, ح۴.
۵۰. (همان مدرک),۳۲۰/, ح۱۵.
۵۱. (همان مدرک).
۵۲. (المقنعه) , شیخ مفید ۱۵۱/.
۵۳. (الجوامع الفقهیه)۷/.
۵۴. (مبسوط), شیخ طوسی, ج۸۳/۱; (نهایة) ۹۹/.
۵۵. (مبسوط), ج۸۴/۱.
۵۶. (مراسم), سلار دیلمی۶۴/.
۵۷. (جواهر), شیخ محمد حسن نجفی, ۲۷۰/۸. عبارت شرایع.
۵۸. (سرائر), ابن ادریس, ج۲۶۳/۱.
۵۹. (همان مدرک), ۲۷۰/.
۶۰. (کفایه),محقق سبزواری ۱۶/.
۶۱. (مفتاح الکرامه), علامه, ج۲۱۹/۲.
۶۲. (جواهر الکلام), ج۳۸۳/۸.
۶۳. (مختلف الشیعه), ج۱۴/۵.
۶۴. (الکافی), ابو صلاح حلبی ۲۸۱/.
۶۵. (المهذب), قاضی بن برّاج, ج۳۴۴/۱.
۶۶. (سرائر), ج۲۱۵/۲.
۶۷. (جواهر الکلام), ج/۲۲; عبارت شرایع.
۶۸. (مکاسب)۲۳/.
۶۹. (العین), خلیل ابن احمد فراهیدی, ج۲۲۸/۸.
۷۰. (بحارالأنوار),علامه مجلسی, ج۲۴۳/۸۳ ـ ۲۴۵.
۷۱. (جواهر الکلام), ج۳۸۳/۸.
۷۲. (کشف اللثام), فاضل هندی, ج۱۹۳/۱.
۷۳. (شرح لمعه), شهید ثانی, ۹۰/۱.
۷۴. (بحارالأنوار), ج۲۴۳/۸۳ ـ ۲۴۵.
۷۵. (جواهر الکلام), ج۳۸۳/۸.
۷۶. (حاشیه مکاسب), ایروانی ۲۰/.
۷۷. (هدایة الطالب)۴۰/.
۷۸. (العین), ج۲۲۸/۸.
۷۹. (لسان العرب), ج۶۱۴/۱۱.
۸۰.(الغدیر) علامه امینی, ج۳۳۰/۷, به نقل از (شرح نهج البلاغه), ابن ابی الحدید,ج۳۱۷/۳
۸۱. (وسائل الشعه), ج۴۶۳/۳, ح۱۰.
۸۲. (العین), ج۴۷/۶.
۸۳. (لسان العرب), ج۱۲۱/۳.
۸۴. (همان مدرک), ۱۲۸/.
منبع : مجله فقه


همچنین مشاهده کنید