پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا


مایکل کلایتون Michael Clayton


مایکل کلایتون    Michael Clayton
▪ نویسنده و کارگردان: تونی گیلروی.
▪ موسیقی: جیمز نیوتون هاوارد.
▪ مدیر فیلمبرداری: رابرت الزویت.
▪ تدوین: جان گیلروی.
▪ طراح صحنه: کوین تامپسون.
▪ بازیگران: جورج کلونی[مایکل کلایتون]، تام ویلکینسون[آرتور ادنز]، تیلدا سوینتون[کارن کراودر]، سیدنی پولاک[مارتی باخ]، مایکل اوکیف[بری گریسام].
▪ ١١٩ دقیقه.
▪ محصول ٢٠٠٧ آمریکا. برنده جایزه بهترین بازیگر مرد/کلونی از انجمن منتقدان فیلم آمریکا، نامزد جایزه بهتریت بازیگر مرد، بهترین بازیگر زن نقش مکمل/تیلدا سوینتون و بهترین فیلمنامه از مراسم ساتلایت، نامزد شیر طلایی جشنواره ونیز.
▪ ژانر: درام، تریلر.
مایکل کلایتون، دادیار جنایی سابق اینک وکیلی میانسال است که در یک شرکت حقوقی بزرگ در نیویورک به عنوان کارچاق کن و حلال مشکلات کارمی کند. اما او خود در زندگی شغلی و شخصی اش مشکلاتی دارد که باید با آنها نیز دست پنجه نرم کند. زندگی خانوادگی اش به هم ریخته، برادرش که تحت سرپرستی وی قرار دارد مبلغی کلان بدهکار شده، خودش معتاد به قمار است، سرنوشت شغلی اش نامشخص است و دیگر از حل کردن مشکلات دیگران خسته شده است. آرتور ادنز، دوست و همکار قدیمی او هشت سال است روی پرونده ای مهم متعلق به فردی متشخص کار می کند، اما هنوز نتوانسته نتیجه قابل توجهی بگیرد، و به همین جهت از کلایتون برای رفع مشکل دعوت می شود. کلایتون موفق می شود تا مسائل مهمی در رابطه با پرونده کشف کند، اما زمانی که دوستش می میرد کلایتون خود را هدف قدرت های پنهان می یابد...
● چرا باید دید؟
تونی گیلروی متولد نیویورک و بزرگ شده همین شهر است. پدرش فرانک دی. گیلروی نمایشنامه نویس، فیلمنامه نویس و کارگردان-برنده جایزه پولیتزر- بود. تونی به خاطر نوشتن فیلمنامه هایی چون مخالف خوان[The Devil&#۰۳۹;s Advocate] و تیغ برنده/عامل موثر[The Cutting Edge] و امسال شاهد نمایش اولتیماتوم بورن با فیلمنامه وی بودیم که برای اقتباس از کتاب لادلوم دستمزدی ٢ میلیون دلاری گرفته بود. لازم به یادآوری است که هر دو قسمت قبلی نیز توسط وی به فیلمنامه برگردانده شده بود. مایکل کلایتون اولین فیلم او در مقام کارگردان همچنین فیلمنامه نویس- است و هم اکنون در حال نوشتن فیلمنامه بعدی به نام فریب[Duplicity] است که قرار شده به کارگردانی وی در سال ٢٠٠٩ به نمایش در بیاید.
اما سخن بر سر فیلم فعلی اوست که سه نام بزرگ در کنار وی[پشت و جلوی دوربین] قرار دارند: پولاک، کلونی و سادربرگ. مایکل کلایتون در یک کلام قصه مردی تنهاست که در مواجهه با موقعیتی سخت و بغرنج سرانجام توان و شهامت آن را می یابد که خود واقعی اش را بازیابد. فیلم شرح تغییر و تحولات روحی همین شخصیت است، کسی که در ابتدا هنگام رویایی با ادنز او را افسانه می خواند، در حالی خود ادنز به مجرم بون خویش معترف است. اما در پایان در برابر فساد درون شرکتی که به گفته خودش غذای او را تامین می کند، می ایستد. مایکل کلایتون صاحب دو تا از بهترین سکانس های افتتاحیه و اختتامیه ای است که در سال های اخیر شاهد آن بوده ایم. سکانس افتتاحیه از نظر روایت چیز تازه و فوق العاده ای ندارد، اما در رساندن پیام و القای حال و هوای آن به شدت موفق است. اینکه حتی شرکت های عظیم چند ملیتی نیز در نهایت توسط انسان ها اداره می شوند و همین انسان ها خواه ناخواه در درون خود احساسات متناقضی چون گناه و ترحم را یدک می کشند و گاه آنها را به قیمت سود شرکت سرکوب می کنند. سوال فیلم و فیلمساز نیز همین است: به چه قیمت؟ و این احساسات را تا چه زمانی می شود سرکوب کرد؟ اگر بدانید که با اجرای تصمیم های گرفته شده توسط شما و در ازای پول هنگفتی که نصیب موسسه شما می شود، انسان های بیگناه بسیاری از میان می روند تا کی می توانید به احساست خود پشت کنید؟
این اتفاق ابتدا برای ادنز می افتد و سپس گریبان گیر مایکل می شود. ادنز از این که شرکت زراعی U/North سود کلانی به قیمت مسموم کردن انسان های معصوم به دست آورده و باید از این شرکت دفاع کند، ناراضی است و سپس کنترل اعصاب خود را از کف می دهد. شرکت نیز برای ماستمالی کردن افتضاح وی از کلایتون می خواهد تا پرونده را به دست بگیرد. اما کلایتون نیز به گونه ای دیگر اسیر وجدان خود شده و کاری که از نظر مدیران شرکت غلط است انجام می دهد. [صحنه رویارویی کلایتون پس از نجات از یک سوء قصد-انفجار اتومبیل- با کارن کراودر و بر ملا کردن شواهدی دال بر خلافکاری و فساد، سپس پیشنهاد حق السکوت از طرف کارن و ضبط این گفت و گو توسط مایکل تا موجبات دستگیری رشوه دهنده را فراهم کند].
مایکل کلایتون فیلمی ٢٥ میلیون دلاری که به رغم حال و هوای کم و بیش مشابهش با فیلم موسسه حقوقی[سیدنی پولاک] توانسته در اکران آمریکا نزدیک به ٤٠ میلیون دلار درآمد کسب کند. یک محصول آبرومند که برای تماشاگر آمریکایی[به دلیل حضور گسترده موسسه های حقوقی در کشورش] یک فیلم اجتماعی هشدار دهنده و ستایش گر وجدان و اخلاق فردی و گروهی است. مایکل کلایتون هر چند با الهام از ماجرایی دهه هفتادی[شکایت علیه جنرال موتورز] ساخته شده و به شدت یادآور فیلم های همین دهه مانند همه مردان رئیس جمهور، سه روز کندور و کلوت است، اما می شود آن را در رده تریلرهای سیاسی پس از جنگ عراق قرار داده که نگاه هایی منتقدانه از دل سیستم سرمایه داری به آن دارند. با این حال اگر به عنوان یک عاشق فیلم های مبارزه یک مرد تنها با سیستمی فاسد هستید، باز هم آن را از دست ندهید. دوستداران جورج کلونی نیز دلیل خاص خودشان را دارند. چون وی با این فیلم بار دیگر قدرت خود را در ایفای نقش های پیچیده به اثبات می رساند[از هم اکنون شایعاتی درباره نامزدی وی برای اسکار بازیگری بر سر زبان هاست].
امیر عزتی
منبع : موج نو


همچنین مشاهده کنید