شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا


توقف اجباری!


توقف اجباری!
«محمدحسین لطیفی» با کارنامه کاری اش تا اینجا نشان داده که کارگردان باهوش و موقعیت سنجی است که راه گیشه و جلب نظر منتقدان را توأمان بلد است. او در فیلمهای تجاری (و یا به اصطلاح «بدنه»ای اش) هم در مقاطعی ذوق و خلاقیت از خود بروز می دهد، به طوری که حتی می توان نوآوریهایی در این گونه ساخته هایش دید.
به عنوان مثال می توان فیلمهای «سرعت»، «عینک دودی» و «خوابگاه دختران» را مثال زد که اتفاقاً فیلمهای پرفروشی بوده اند. بخصوص فیلمهای «سرعت» و «خوابگاه دختران» که در ژانرهای حادثه ای و وحشت با توجه به فقر امکانات و استانداردهای تولیدی سینمای ایران، در چند سکانس فضاسازی و ساختاری قابل تأمل و تعلیق خوبی دارند.
وی بعد از ساخت فیلم قابل توجه «روز سوم» در ژانر جنگ و عدم توفیق نسبی فروش آن، تصمیم گرفت با ساختن فیلمی با موضوعی تین ایجری و بهره گیری از هنرپیشه ای پول ساز، ناکامی فیلم قبلی اش را جبران کند و به توفیقی اجباری برسد که البته عملاً به «توقف اجباری» رسید!
نفوذ به درون زندگی ستاره های سینما و پرداختن به مصایب زندگی خصوصی و دغدغه ها و مشکلات ستاره بودن، از دیرباز ایده وسوسه انگیز و خوراک مناسبی برای فیلمسازان بوده که بارها در طول تاریخ سینما به تصویر کشیده شده است. یکی از بهترین این فیلمها «سانست بولوار» ساخته هنرمندانه «بیلی وایلدر» است. البته قیاس میان این دو فیلم قیاس مع الفارق است، اما در همین سینمای خودمان هم نمونه های موفقی وجود دارد که به عنوان مثال فیلم «هنرپیشه» «محسن مخملباف» به عنوان یکی از این فیلمها قابل اشاره است.
«هنرپیشه» با استفاده هوشیارانه از این مضمون، به یک فضای تلخ نقادانه و اجتماعی با توجه به جایگاه ستاره ای اکبر عبدی در سینمای ایران می رسد. البته لطیفی نخواسته تا فیلمش تلخ و چند لایه و یا واقعگرا باشد و یا مثلاً بخواهد به عمق زندگی ستاره ها نفوذ کند، بلکه عملاً از نام «محمدرضا گلزار» بهره برده تا فیلمش به فروش خوبی برسد و فقط از جنبه های ظاهری و سطحی موضوع استفاده کرده است.
دغدغه های گلزار به عنوان یک ستاره شناخته شده سینما این است که با زنش قهر کرده و یا مثلاً مردم از او زیاد امضا می گیرند و یا سر چهارراهها او را می شناسند و به او ابراز علاقه می کنند و یا مثلاً مواظب باشد تا موقعیتی برایش ایجاد نشود تا نشریه های زرد دست به شایعه پراکنی بزنند و یا مثلاً مجبور است روی میز بیلیارد بخوابد و... .
پرداختن به موضوعاتی از این دست که زوج طلاق گرفته همچنان که به هم علاقه و کشش دارند و پیدا شدن سر و کله رقیب، آنان را وارد بازیهای شک و تردید و حسادت می کند و یا پرداختن به حقوق زنان و ادامه جنبه های فمینیستی قبلاً با شکل و شمایل بهتر و قابل توجیه تری در فیلم «عینک دودی» توسط خود لطیفی به تصویر کشیده شده بود. حالا بیاییم جنبه های کمیک فیلم را بررسی کنیم، چون فیلمساز فقط خواسته فیلمی سبک و مفرح بسازد. فرمولی که در حال حاضر براحتی آب خوردن در سینمای ایران پاسخ می دهد. یکی از عوامل مهم موفقیت در ایجاد فضای کمدی در یک فیلم حضور و توانایی بازیگر اصلی فیلم است.
محمدرضا گلزار عملاً ثابت کرده که به تنهایی هنرپیشه مستعدی در سینمای کمدی نیست و در این فیلم هم این ادعا بیشتر ثابت می شود، مثلاً دقت کنید به فصل اول حضور و بازی تصنعی اش در نقش یک روحانی (وکیل) که به طرز ناشیانه ای در ادای دیالوگ از بازی «پرویز پرستویی» در فیلم «مارمولک» تقلید می کند. ضمن اینکه در باقی لحظات فیلم، اکثراً در آن زمانهایی موفق است که «رضا عطاران» در صحنه است و در نهایت باید گفت که متأسفانه او هنوز نتوانسته خود را از زیر سایه سنگین بازی اش در «آتش بس» بیرون بکشد و در تمام فیلمهای کمدی اش ما شاهد همان فرم بازی هستیم. بعضی از شوخیها و شخصیتهای فیلم می توانستند جذاب و در خلق فضای کمیک مؤثر باشند که عملاً با تکرار بیهوده، این خاصیت را از دست داده اند؛ مثلاً جریان پیتزابر سمج و امضا گرفتنهای متعددش، بهانه های واهی مثل سس، نوشابه و... و سپس پخش امضاها برای نوجوانان احساساتی و مشتاق که بار اول جالب است و دفعات بعدی بی مزه می شود. یا شخصیت بیتا (با بازی بهاره رهنما) و افاده هایش که بر اثر تکرار جذابیت اولیه خود را از دست می دهد. یا مثلاً هم نام بودن قوم و خویش گلزار (نیوشا ضیغمی) و همسرش (باران کوثری) که ایده ای لورفته محسوب می شود.
خط و ربط داستانی ماجراهای داخل فیلم هم که بسیار سطحی و غیرمنطقی است، مانند قهر اولیه و ماشین بردن سیمین(باران کوثری) که هیچ توجیه منطقی ای ندارد و یا نقش اتفاق و تصادف در فیلمنامه که در خیلی جاها پیش برنده داستان است. در سکانس پایانی زن به طور اتفاقی درست جایی سر می رسد که شوهرش در حال تعریف از او برای پسربچه دوره گرد است و مخفیانه به ابراز علاقه او گوش می دهد.
اما یگانه نکته مثبت فیلم که باعث قابل تحمل شدن آن در بعضی جاها شده و کمی حال و هوای طنز به کار برده، حضور و بازی «رضا عطاران» در نقش «عطا» است. بازی راحت و مزه پرانیهای عطاران با اینکه شخصیت وی هم عیناً تکرار کاراکترهای قبلی اش «هوو» و یا سریال «ترش و شیرین» است که به نظر جذاب و شیرین می رسد و نشان می دهد که او ذاتاً بانمک است و در حیطه شوخیهای کلامی در سینما می تواند همیشه حرفهای جدیدی برای گفتن داشته باشد و او «آن» بازیگری لازم را برای کمدین شدن دارد. جریانهایی مثل جناس کلماتی چون «کاظم بلوچی» و «مونیگا بلوچی» و چت کردنش با نام محمدرضا گلزار و یا مثلاً پوشیدن حوله اختصاصی گلزار و در بازکردنهای خودسرانه اش فقط با نوع اجرای عطاران قابل توجه و جالب شده و فضای کمیک را وارد فیلم می کند.
در پایان باید گفت «توفیق اجباری» جزو کارهای ضعیف «محمدحسین لطیفی» است و آن انتظار و توقعی که همه ما از این فیلمساز داریم، برآورده نمی شود. حتی اگر فیلم زیاد بفروشد و در گیشه موفق باشد، اما این فیلم برای لطیفی یک «توقف اجباری» محسوب می شود.
علی باقرلی
منبع : روزنامه قدس


همچنین مشاهده کنید