پنجشنبه, ۳۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 18 April, 2024
مجله ویستا


سفر به اعماق شب


سفر به اعماق شب
«اتوبوس شب» فیلمی است تلخ و تاثیرگذار که می‌کوشد همچون برخی همتایان سال‌های اخیر خود، نگاهی تازه و رویکردی متفاوت به مقوله جنگ داشته باشد.
فیلم اقتباسی است کاملا آزاد و انتزاعی از قصه کوتاه «سی و نه و یک اسیر» از مجموعه «داستان‌های شهر جنگی» نوشته حبیب احمدزاده که با حال و هوای دیر آشنای فیلم‌های گرم و صاف و ساده پوراحمد و البته مقداری چاشنی شعار اضافه، ترکیبی جذاب و چشم‌نواز به وجود آورده‌اند. فیلمبرداری سیاه و سفید نیز تمهیدی برای کهنه‌تر ساختن فضا و القای تیرگی و دلگیری ماجراست. در چنین فضای غمباری پوراحمد قصه‌ای چند لایه و پیچیده را تعریف می‌کند که در نگاه اول شاید برای برخی تماشاگران بی‌حوصله امروز فاقد جذابیت‌های لازم باشد. اما خود قصه آن قدر کشش دارد و راحت و روان تعریف می‌شود که ناخودآگاه ذهن تماشاگر را با خود درگیر می‌سازد و به همراه می‌برد.
نزدیک به ۹۰ درصد زمان فیلم در فضای محدود و بسته یک اتوبوس مستعمل و با حضور تعداد قابل توجهی بازیگر و شخصیت اصلی و فرعی می‌گذرد. چنین موقعیت کم تحرک و بسته‌ای را تنها می‌توان با فیلمنامه‌ای تنش‌آلود و پرکشش که بیشتر بر پایه دیالوگ‌های قصار و گاه کوبنده پرسوناژ‌ها قرار گرفته، برای تماشاگر قابل تحمل ساخت. مشابه چیزی که نمونه نسبتا موفقش را در «ارتفاع پست» ساخته ابراهیم حاتمی‌کیا دیده بودیم. اینجا هم پوراحمد از پس این چالش دشوار برآمده و قصه‌ای جذاب را در محیط محدود و گاه خفقان‌آور اتوبوس بیان کرده است. فیلم‌هایی از این دست را بیشتر می‌توان فیلم «تدوین» دانست. یعنی فیلمی که نسخه نهایی و اصلی‌اش در واقع روی میز مونتاژ و در مرحله تدوین شکل می‌گیرد. در فیلم‌های
کم تحرکی مثل «اتوبوس شب»، ریتم عنصر مهمی محسوب می‌شود و این ریتم منوط است به ایده‌ای که فیلمساز هنگام تدوین در ذهن دارد و برداشتی که تدوینگر از این ایده‌ها به دست می‌دهد. تدوین پویا و ریتم مناسب «اتوبوس شب» از جمله مهم‌ترین شاخصه‌هایی است که فیلم را سرپا نگه داشته است پیرنگ داستانی فیلم، سفر دشوار و ادیسه‌وار سه مرد ایرانی همراه با سی و چند اسیر عراقی، از خط مقدم جبهه تا قرارگاه است. راننده سالخورده، تلخ و بی‌حوصله‌ای (خسرو شکیبایی) که در اواسط فیلم متوجه می‌شویم یک پایش را از دست داده و تازه، فرزند خودش هم در جبهه به اسارت دشمن در آمده است. پسرک شانزده ساله و پرشر و شور آبادانی(با بازی غیرمنتظره مهرداد صدیقیان) که این جنگ ناخواسته و به ویژه سفرش در مقام نگهبان اسرا، دارد از او یک مرد می‌سازد و جوانی شاعر مسلک و آرام که به اجبار فرمانده به پشت خط باز می‌گردد تا پس از مدت‌ها همسرش را ملاقات نماید، اما در میانه راه چشم‌هایش را از دست می‌دهد و پیش از رسیدن به مقصد شهید می‌شود، آن هم در حالی که همسرش خبر بارداری خود را برای او آورده است. خب با چنین ترکیب نامتجانسی، مشکل بتوان سی و چند اسیر را حتی با دست و چشم بسته به مقصد رساند. به ویژه آنکه اسرا در واکنشی طبیعی هرآن می‌خواهند سلاح و در نتیجه نمود فیزیکی اقتدار را از دست این سه نفر درآورند.
اتفاقا در طول این سفر پرماجرا چندین بار قدرت میان گروه کوچک نیروهای ایرانی و گروه پرشمار اسیران عراقی دست به دست می‌شود. چنین موقعیت پرتنش و خطیری را، تنها حضور چند کاتالیزور متنی و فرامتنی تلطیف می‌کند. یکی از این کاتالیزور‌ها پزشک کردی است که تصادفی با رزمنده جوان ایرانی آشنا درمی‌آید. این دو در سفر پرخطر دیگری در ترکیه همدیگر را ملاقات کرده بودند و اینک دست تقدیر و شرایط جنگی این دو را رودرروی یکدیگر قرار داده است. فاروق (با بازی تامل‌برانگیز محمدرضا فروتن) عنصر دیگری است که با خلق و خوی ویژه و جملات با مزه‌اش فضای تلخ و غبار گرفته فیلم را تعدیل می‌نماید. او در اصل یک دورگه ایرانی- عراقی است و نمی‌داند در این جنگ باید کدام طرف بایستد. تردید فاروق او را به نزاع و کشمکشی درونی واداشته که عاقبت به همراهی‌اش با نیرو‌های ایرانی می‌انجامد. شخصیت فاروق درست مقابل فواد «روز سوم» با بازی حامد بهداد قرار می‌گیرد. فواد که به رغم پیوند‌های عاطفی و زیستی‌اش با ایرانیان، هنگام جنگ تکلیفش با خودش روشن است و در جبهه سرزمین پدری‌اش قرار می‌گیرد.
سکانس پایانی فیلم، رسیدن اتوبوس به مقصد و انتظار نافرجام همسر رزمنده شهید (الناز شاکردوست) فضایی به کلی متفاوت از سایر لحظات فیلم دارد و پایان تامل برانگیزی برای فیلم به شمار می‌آید. «اتوبوس شب» هرچند در بعضی لحظه‌ها بدجوری به وادی شعار می‌لغزد، اما فیلمی ساده و بی‌زرق و برق است که به واسطه تجربه کارگردان و فضای «دلی» حاکم بر تصاویر، به دل می‌نشیند.
مازیار فکری ارشاد
منبع : روزنامه تهران امروز


همچنین مشاهده کنید