شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا


سینما هم می تواند زرد شود


سینما هم می تواند زرد شود
توفیق اجباری برای جذب مخاطب از همه مولفه های جذابیت زای ممکن بهره می برد و در نهایت آنچه ارایه می دهد قصه ای است در حد داستان های نشریات زرد که عینا به تصویر کشیده شده است.
به گزارش مهر، توفیق اجباری محمدحسین لطیفی از آن دست فیلم هایی است که نقطه قوت اصلی خود را از نمایش پشت درصحنه سینما و زندگی خارج از صحنه بازیگران و ستارگان سینما می گیرد. البته اینجا وجه زندگی خصوصی ستارگان سینما بیش از پشت صحنه سینما و تولید مورد توجه قرار گرفته و حاصل هم چیزی است میان حرف های درگوشی شایعات نشریات زرد و البته شوخی های رایج و عام که تاریخ مصرفشان در همین مقطع خاص است یکی از دلایلی که سازندگان بدون انتظار برای نمایش در جشنواره فجر و اکران فیلم در سال آینده آن را روانه اکران کردند. فیلمساز آگاهانه جذابیت فیلم خود را از همین وجه عام و در دسترس می گیرد و با قرار دادن دیالوگ های زائد در مورد سهمیه بندی بنزین و... تلاش می کند به روزنمایی کند بدون در نظر گرفتن این نکته که اگر می خواهد فیلمش کمی بیشتر از سطح فکر مخاطب را نشانه برود و وضعیت حاضر تعمیم پیدا کند باید از این نشانه های سطحی که در دیالوگ لوکیشن و... نمود پیدا می کنند قدمی فراتر رود و حداقل تلاشی برای نزدیک شدن به عمق داشته باشد. ولی از آنجا که چنین دغدغه ای برای فیلمساز مفهوم نداشته فیلم با تکیه گاهی که انتخاب کرده در خلق کمدی و طنز هم تکیه خود را بیش از هر چیز بر سوءتفاهم میان آدم ها قرار می دهد. سوءتفاهم هایی سهل الوصول که می تواند با یک دیالوگ پاسخ بگیرد ولی عامدا به تعویق می افتد تا شوخی های کم مایه و غیرمنطقی فیلم بتوانند فرصتی برای حضور پیدا کنند. فیلم با یک سکانس فیلم در فیلم آغاز می شود که گلزار نقش یک قاضی دادگاه خانواده را مانند همیشه بد و کم مایه (حتی با در نظر گرفتن فیلم در فیلم) ایفا می کند. (تکیه بر خط قرمزی که امروز کلیشه شده و کمتر بازیگری است که بازی در نقش یک روحانی را تجربه نکرده باشد). حضور عوامل پشت صحنه توفیق اجباری نهایتا به حضور گلزار در جمع علاقمندانش منجر می شود که با نوع رویکرد فیلمساز به موازات حاشیه سازی نشریات زرد حرکت می کند. شایعاتی که درباره وی منتشر شده و بخصوص جدایی او از همسرش که گلزار با گفتن اینکه (من عاشق همسرم هستم) به همه آنها مهر بطلان می زند. در ادامه فیلم به ظاهر به ترسیم روی دوم و واقعی زندگی از هم پاشیده گلزار (محمدرضا گلزار) و طلاق همسرش سیمین (باران کوثری) می پردازد که حتی خودرو زیر پای او را به عنوان مهریه می گیرد. به این شیوه فیلمساز با نوعی شیطنت مخاطب خود را فریب می دهد که قرار است تصویر واقعی زندگی خصوصی زندگی این ستاره سینما را برایش به تصویر بکشد که متاسفانه در این وجه مخاطبی را که دنبال جذابیت های ظاهری زندگی ستارگان سینماست با خود همراه می کند. اما واقعیت این است که تصویر ارایه شده از سوی فیلمساز نه واقعی بلکه باز هم حاشیه های زرد زندگی گلزار است و شاهد چنین ادعایی همین بس که فیلم نمی تواند به کاراکتر گلزار چیزی ورای تصویر کلیشه ای او و مجموعه ای از کاراکترهایی که بازی کرده بیفزاید. فیلم به هیچ وجه نمی تواند حتی از حوالی آسیب شناسی معضلات شهرت در زندگی ستارگان عبور کند و در وصف رویکرد زرد و سهل الوصول آن همین بس که هر ترفندی را به کار می بندد تا دوز یک چنین جذابیت هایی را در فیلم بالا ببرد. از عاشقان سینه چاک گلزار که بچه های خود را وجه المصالحه قرار می دهند تا با او حتی پشت چراغ قرمز همکلام شوند تا پیک موتوری پیتزافروشی که از این طریق دکانی برای خود درست کرده و با گرفتن پول از دختران امضا گلزار را برایشان می برد و... حتی دوست نزدیک سیمین که به محض جدا شدن آنها می خواهد خود را به گلزار نزدیک کند باید پذیرفت که زندگی ستارگان سینما هیچ نقطه اوج درخوری ندارد که تلاش فیلم فقط بر این وجه قرار گرفته است یا باید اعتراف کرد که این وجه در واقع برآورنده نیازی است که از ابتدا برای فیلم تعریف شده و پتانسیل اصلی کار بر رنگ آمیزی زرد فیلم متکی است به نظر منطقی تر می آید که اصولا ذهن خود را از آسیب شناسی زندگی ستارگان سینما منحرف و صرفا به انگیزه های فیلم برای گرفتن همراهی تماشاگر با تکیه بر جذابیت های نخ نما تکیه کنیم که در این صورت شاید زردنمایی فیلم اندکی فروکش کند.
فیلم در جای جای خود تاسی خود را بر این وجه برجسته تر می کند نه فقط با نشان دادن مکرر نشریات زرد در دست کاراکترها و تکیه برخی موقعیت های طنز بر خبرهای این نشریات مانند حضور پدربزرگ در خانه گلزار که فقط و فقط به خاطر خواندن خبر ازدواج او و مهناز افشار آمده یا شوخی هایی چون ازدواج او با یانگوم خواستگاری حسام نواب صفوی از پروین سلیمانی، شکستن رکورد محمدرضا شریفی نیا در بستن پوشک بچه و... همه و همه اینها با اینکه بسته بندی (نقد سیستم خبرسازی زرد) را دارند ولی در واقع پتانسیل خود را از جذابیت بالقوه این نوع سیستم خبرسازی می گیرند. نکته ای که در مورد شخصیت پردازی گلزار ذکر شد با کمی اغماض می تواند با بازی او در نقش خودش تعدیل شود ولی در مورد بقیه کاراکترها الکن بودن فیلم در نزدیک شدن به شخصیت ها نمی تواند توجیه خاصی داشته باشد. به عنوان مثال دغدغه های سیمین زن گلزار که از او طلاق گرفته جز گره گشایی پایانی موقعیتی برای حضور پیدا نمی کند. زنی که به نظر می آید با خواندن درس حقوق جوگیر شده و به جمعیت زنان ضدمرد پیوسته است. زنی که شوهرش را با عنوان کنایه آمیز سوپراستار خطاب و در پایان اعتراف می کند که از او توجه و اظهار علاقه می خواسته است. ماجرای این گره گشایی پایانی هم جالب است که هر کدام از شخصیت ها یعنی گلزار و سیمین شروع می کنند به توضیح خودشان و اینکه دلشان چه می خواسته ولی خواست خود را طور دیگری بروز داده اند و در نهایت کار به اینجا می کشد که هر دو اعتراف می کنند که چه انتظاری از هم داشته و دارند تا با طراحی موقعیتی غیرواقعی که هیچ وقت اتفاق نمی افتد (اعتراف بی ادعای طرفین) همه چیز ختم به خیر البته به شیوه و لحن خاص فیلم شود. کاراکتر عطا دایی سیمین (رضا عطاران) هم برخاسته از کاراکتر آشنای این بازیگر در مجموعه ترش و شیرین است. یک آدم بی ریشه و بدون دغدغه که فقط در پی سوء استفاده از منافع دیگران است و چون تعریف محدود کننده ندارد هر کاری از او برمی آید. همراهی کردن با افراد مختلف به خاطر منافع و بی خیالی او هر چند موقعیت های خنده دار خلق می کند ولی اساس آنها بر هیچ است. در مورد دوستان سیمین مانند لیدا (لیدا عباسی) که یک وکیل فمینیست با همین تعریف اولیه است بیتا (بهاره رهنما) که یکی از عاشقان گلزار است (و کاراکتر تکراری چند کار اخیر خود در قالب دختر نازنازی رمانتیک و دستپاچه را ایفا می کند) هم تعاریف کاراکترها بر تیپ سازی آشنا حرکت می کند. حتی پدربزرگ گلزار (احمد پورمخبر) هم چیزی فراتر از مجموعه های متهم گریخت و وترش و شیرین نیست. در واقع همه تلاش ها برای گردآوردن یک مجموعه تیپ آشنا در کنار هم قرار گرفته که بستر انتخابی برای این گردهمایی هم نمی تواند آنها را اندکی ارتقا دهد. یکی دیگر از نقاط ضعف عمده فیلم که به تفکر پشت آن بازمی گردد ورود به حیطه طنز و کمدی از طریق ایجاد سوء تفاهم است. بسیاری از موقعیت های فیلم بر مدار سوءتفاهم ایجاد شده بین کاراکترها می گذرد که بر اثر تکرار به شدت توی ذوق می زند. سوءتفاهم سیمین نسبت به گلزار که مرتب با کارهای عطا به آن دامن زده می شود سوءتفاهم سیم سیم (نیوشا ضیغمی) نسبت به گلزار باز هم به خاطر حرف های عطا سوءتفاهم احمقانه ای که سیمین می خواهد برای گلزار ایجاد کند با آوردن خریدار برای دو دانگ خانه و همچنین حامله شدن... که اگر بخواهیم آنها را بشماریم کلیت فیلم زیر سایه آنها می ماند. جنس شوخی های فیلم علاوه بر تکیه بر جذابیت های زرد سوءتفاهم تیپ های کلیشه ای و ... متکی است بر یکسری شوخی های کلامی به شدت مبتذل که حرکت آنها در سطح مسائل و روابط برخورنده است.
شوخی با حریم ها و حرمت ها و پررنگ کردن آنها تنها برای خنداندن مخاطب جذابیت لحظه ای خود را به سرعت از دست داده و وجه درونی خود را نمایان می کند. توفیق اجباری فیلمی است که برای گرفتن همراهی مخاطب از همه مولفه های جذابیت زای ممکن بهره می برد و در نهایت آنچه به مخاطب خود ارایه می دهد قصه ای است در حد همان داستان های پر پیچ و خم نشریات زرد که عینا به تصویر کشیده شده است. سینما هم می تواند زرد شود...
نگاهی به فیلم توفیق اجباری
منبع : روزنامه جوان


همچنین مشاهده کنید