سه شنبه, ۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 23 April, 2024
مجله ویستا

سمبل ها و خرافه های بوندس لیگا


سمبل ها و خرافه های بوندس لیگا
قبول دارم که شاید این سمبل ها و عروسک ها خیلی دوست داشتنی نباشند، اما حداقل این شانس وجود دارد که در بیرون زمین کسی هست که بتواند آوازها و ترانه های بامزه برای هواداران آرمینیا بیلفلد بخواند.
در این مورد ترجیح می دهم که دوستانه ترین و خالصانه ترین پوزش هایم را ابراز کنم شاید شما یکی از آنها باشید،البته من واقعاً قصد سرزنش ندارم، فقط می خواهم درباره بعضی چیزها بنویسم، درسته و این تقصیر من نیست اگر بعضی ها حتی به سوژه های من و چیزهایی که انتخاب می کنم تا در موردشان بنویسم اعتراض کنند و ناسزا بگویند. هنوز هم افسوس زیادی می خورم. هنگامی که بیلفلد هشت بر یک به برمن باخت، همان موقع هم خیلی سعی کردم خودم را کنترل کنم که انتقادات شدید و تیزی نکنم.
من مدت زمانی را صرف فکر کردن و اندیشیدن به این مساله کردم که چیزهایی بنویسم درباره کسی یا چیزی که با دعا، جادو یا حتی نفرین و طلسم مانع بروز بعضی از اتفاقات شوم می شود مثلاً کسانی که با خواندن اوراد مخصوص برای بایرن مونیخ معتقدند تیم محبوب شان از شر بلایا در امان می ماند، این دعاها در برابر بدشانسی ها قدعلم می کند؛ بدشانسی هایی از قبیل آمار و ارقام ناامیدکننده. این چیزها در ذهنم رژه می رفت، چرا نباید در این ستون مقاله یی نوشته شود درباره مردم،؟ اینکه آنها چه کسانی هستند و اگر چنین افرادی وجود دارند شما می خواهید چه کسی را نفرین کنید و برای چه کسی ورد بخوانید، برای رفع بلا این افراد چه کار می کنند؟ ساده است، نظر قربانی.
خدای من، شخصاً از نظر قربانی ها متنفر هستم، در هر ورزشی و در هر کشوری. خیلی مشتاق هستم تا از این خرافه های فناتیک بنویسم. از کسانی که به این ها اعتقاد دارند، چرا که همیشه نیرویی را برتر از نیروی عقل و منطق می بینند که تحت هیچ شرایطی قابل شناسایی نیست. درسته، دلم می خواهد به «نظر قربانی» فوتبال آلمان اعتراض بکنم و آن هم «هنز» بز سمبلیک شهر کلن است. علت آنکه واقعی بودن این حیوان و اینکه شکلی نمادین نیست آن است که داستانی حقیقی دارد که به سال های دور برمی گردد.
در سال ۱۹۵۰ باشگاه فوتبال شهر کارناوال سالیانه یی را در عمارتی بزرگ که توسط هری ویلیامز مالک بزرگ سیرک انگلیس ساخته شد برگزار می کرد. این عمارت برای اجرای برنامه های جالب و دیدنی گروه های مختلف سیرک بنا شده بود. همسر ویلیام کارولا آلتهوف بانویی آلمانی بود که در این ضیافت حضور داشت و برای شوخی و البته تفریح به برگزارکنندگان هدیه یی می داد. یک بز بازیگوش زنده...
شب هنگام، زمانی که مراسم سیرک بازان برگزار شد آنها تصمیم گرفتند که مراسم غسل تعمید برای این بزغاله بازیگوش برگزار کنند و او را نامگذاری کنند. «هنز» Hennes نامی بود که روی او گذاشتند و البته نام مربی او هم «هنز ویسویلر» اهل شهر کلن بود داستانی که بر این اساس ساخته شده این است که بز ناقلا روی پیراهن ویسویلر ادرار کرده است و پس از آن به جست وخیز در مراسم نامگذاری اش پرداخته، البته این کار برای حیوانات امری طبیعی است چرا که ملزم به رعایت آداب و قوانین اجتماعی نیستند.
البته زندگی این بز آنقدر طولانی نبود که تا امروز ادامه داشته باشد. اما همانطور که می دانید این سمبلی است برای شهر کلن و فوتبالش. هنز سوم برخلاف دوتای دیگری مسموم شد و تا این لحظه همچنان کسی که حیوان را به این شیوه مسموم کرده است پیدا نشده.
یک سال بعد پس از آنکه کارولا آلتهوف این هدیه را به برگزارکننده کارناوال کلن پیشکش کرد. بز بازیگوش نامش را به مجله تخصصی باشگاه کلن در اوایل سال ۱۹۵۳ قرض داد، فرانتس کرنر هم دستور داد تا تصویری از این بز تبدیل به بخشی از نشان و علامت مشخصه باشگاه بشود.
از ابتدا هم اسم و تصویر یک حیوان یکی از عناصر و المان های مهم هر نماد سمبلیکی در این کشور بود.اما در طول گذشت سال ها «هنز» به تدریج اهمیت بیشتر و بیشتری پیدا کرد و خیلی زود در نقطه یی بالاتر از همه ایستاد. بله، خیلی احمقانه است، اما می خواهم بگویم که حداقل داستانی وجود دارد که در خاطره ها است و البته ماجرایی حقیقی است، تا هنگامی که شما «هنز هفتم» را می بینید که در کنار زمین ایستاده و معمولاً هم علاقه یی به تماشای فوتبال ندارد بدانید به چه علت است.
● اما در مورد بقیه، ماجرا چیست
فوریه گذشته باشگاه وردربرمن در کلاس های مدرسه فوتبالش از بچه ها خواست که هر کدام برای سمبلی از خوش یمنی و نظر قربانی فکر کنند و نظر بدهند چون اکثریت باشگاه های بوندس لیگا سمبل ویژه یی برای خود دارند که نشان خوش شانسی است.
آیا به این معنا بود که هر کسی می توانست عروسکی بسازد و شما هم کورکورانه از آن تقلید کنید؟ این واقعاً مسخره و دور از عقل است. عذر می خواهم که چنین گستاخانه حرف می زنم، اما آیا غیر از این است؟ نگاهی به سمبل های باشگاه های آلمانی اگر بیندازید متوجه می شوید بیلفلد یک گاو دارد، سمبل کارلسروهه یک گراز وحشی است، آخن یک سوسک کلرادویی، بله یک سوسک،به هر حال، بگذریم، اما تصور نکنید که برمن پیش از این هرگز به فکر یک سمبل و نشانه خوش یمن برای باشگاهش نبوده، آنها هم یک بز داشتند (بله، یک بز) که نامش پیکو (Pico) بود، به افتخار «آرنولد پیکو شوتز»، بازیکن افسانه یی دهه ۵۰ و ۶۰ ... وردربرمنی ها یک مرغ هم داشتند که «وردی» (Werdi) نام داشت و من نمی دانم آیا این انتخاب از سر کمبود تصاویر سمبلیک بوده یا علت دیگری داشته، این ماجرا مانند رازی تا امروز میان سران باشگاه برمن و آهنگساز ایتالیایی «جوزپه وردی» باقی مانده، اما نه پیکو و نه وردی هرگز آنچنان که باید مورد پذیرش و استقبال قرار نگرفتند.
مسوولان باشگاه هم خودشان پذیرفتند که یک پرنده نمی تواند محبوب هواداران باشد، اما چرا آن را حفظ کردند، نمی دانم، طی بررسی هایی که انجام دادم به این نتیجه رسیدم که به عنوان مثال باشگاه سنت پائولی هیچ نظر قربانی و سمبلی نداشته اگرچه تیم محبوبی هم بوده و هواداران خاص خود را هم داشته، اما هواداران آن از این قبیل خرافه ها و نشانه های خوش شانسی بدشان می آمده است، یکی از چیزهای جالب دیگری که به آن دست یافتم این بود که باشگاه محبوب من بورسیا دورتموند هم نشانه خوش شانسی ندارد، اما آنها در سال ۲۰۰۵ زنبور عسل چاقی را ساختند و کمی بعد نامش را «اًما» گذاشتند اما دلیل نامگذاری اش به افتخار بازیکن اسبق باشگاه «لوتار امریش» بود که در سال ۲۰۰۳ درگذشت. من چندین بار «امریش» را ملاقات کرده بودم و همچنان به او و عقایدش احترام می گذارم.
«اما» کنار زمین می ایستد و ظاهری دوستانه و خوشایند دارد، این حقه یی است که سران باشگاه برای جلب نظر کودکان و بچه های علاقه مند به فوتبال به کار بسته اند تا آنها بیشتر به این ورزش گرایش پیدا کنند. این عروسک های زنبوری حتی به بیمارستان های کودکان می روند و ضمن ملاقات و عیادت از آنها سعی می کنند آنها را هیجان زده و خوشحال کنند.
ظاهراً این زنبورهای عسل نسبت به سایر نمادها هوادار بیشتری پیدا کرده، حتی پیش از بازی بایرن آنها داخل زمین می دویدند و حرکات نمایشی انجام می دادند. اما من هنوز هم نمی دانم که چرا ما در بورسیا دورتموند «زنبور عسل» داریم. این زنبورهای سیاه و زرد، البته فقط شبیه پیراهن های بازیکنان مان هستند، اما هنوز هم نقش هیچ حیوانی روی سمبل و نشانه باشگاه نیست. ما حتی اسم اختصاری و اسم مستعار هم نداریم و مردم و هواداران هم بازیکنان ما را «زنبورها» خطاب نمی کنند.
ما دویسبورگ نیستیم که ما را «گورخرها» بنامند، لباس های آبی و سفید گورخرها که هواداران روی آنها از بازیکن محبوبشان امضا می گیرند و این گورخرها همیشه کنار زمین هستند (البته من هم می دانم که گورخر سفید و مشکی است نه آبی و سفید،،) البته من این زنبورها را دوست دارم و به آنها رای می دهم چون همیشه دور از زمین فوتبال مشغول انجام کارهای بهتری هستند.
اولی هسه
ترجمه؛ شیوا آباء
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید