چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا


گامی اساسی برای جهانی شدن یورگن هابرماس ۱۹۲۹ آلمان


گامی اساسی برای جهانی شدن یورگن هابرماس ۱۹۲۹ آلمان
هابرماس در ۱۸ ژوئن ۱۹۲۹ در دوسلدورف آلمان در خانواده‌ای متوسط به دنیا آمد. او پس از تحصیل در زمینهء فلسفه در دههء ۱۹۵۰ به آثار لوکاچ روی آورد و با دستیاری تئودور آدورنو بین سا‌ل‌های ۱۹۵۶ تا ۱۹۵۹ به‌عنوان اندیشمندی وارث مکتب انتقادی مطرح شد.
زیربنای اندیشهء هابرماس فلسفی است که سبب می‌شود برای جامعه‌شناسی به جز تحلیل و تبیین، وظیفهء ارایهء راه‌حل و یاری رساندن به دیگران را قایل باشد.
وظیفه‌ای که خود هابرماس با جدیتی اخلاقی با در نظر داشتن خرد رهایی بخش دنبال می‌کند.
«جهانی شدن و آیندهء دموکراسی» عنوان کتابی از این فیلسوف عصر ماست که دیدگاه او را در این باره منعکس می‌کند که در آن باید با بازاندیشی بازار و مناسبات آن شیوه‌هایی نوین برای اراده‌سازی و عقیده‌سازی متکی به گفت‌وگو و ارتباط را پدید آورد.
بازاندیشی و عقلانیتی مدرن که در عرصهء جهانی شدن نیز به ایجاد یک نظم پایدار جهانی به نفع خویشتن‌خواهان معقول خواهد انجامید.
روی سخن هابرماس در این کتاب شهروندانی است که باید با آگاهی خود، نهادهای لازمی را بسازند که دولت‌ها را به بازاندیشی در مناسبات بازار جهانی و جهانی شدن دعوت کنند.
جهانی شدن و آیندهء دموکراسی کتابی است ارزشمند که با بحث‌هایی جذاب دربارهء بهرهء تاریخ برای جامعه، اشاراتی دربارهء مشروعیت از طریق حقوق بشر، مفاهیم مدرنیته و احتجاج علیه تکثیر مصنوعی انسان در هشت فصل، خوانندگان را با ضرب‌آهنگ‌های متفاوت فلسفه و سیاست امروز آشنا می‌‌کند.
یورگن هابرماس در «جهانی شدن و آیندهء دموکراسی» به تبیین دیدگاه‌های خود دربارهء مسایل اساسی جهانی شدن می‌پردازد.
هابرماس با نگاهی به مفاهیم بنیادی مدرنیته بر دستاوردهای مدرنیته در حوزهء اجتماعی یعنی نظام اقتصادی و دستگاه دولتی تاکید می‌کند که باید به سهم خود در متن زیست جهان به نحو قانونی نهادینه شوند.
اما در آسیب‌شناسی این عقلانی کردن که به اقتصاد سرمایه‌ای و دولت مدیریتی انجامیده است به این مطلب اشاره می‌کند که این دو نظام کنشی که به لحاظ کارکردی با یکدیگر ادغام شدند به نظام‌هایی خود تنظیم‌گر تبدیل می‌شوند که با اسباب دوگانه پول و قدرت هدایت می‌شوند.
بنابراین حرکت این نظام‌ها در حدود معینی از گرایش‌ها و جهت‌گیری‌های کنشگران فردی و جمعی استقلال پیدا کرد و به این ترتیب برای کنشگرانی که در سطوح بالاتری از تفکیک و تمایز سیستمی عمل می‌کردند مزایایی از نظر سطح برخورداری از آزادی به همراه آورد.
از سوی دیگر توسعهء میدان انتخاب‌ها به موازات بی‌ریشه شدن اجتماعی و انواع اجبارهای جدید مرتبط بالا و پایین‌رفتن‌های عارضی دور اقتصادی، انضباط کار، بیکاری، مقررات یکنواخت اداری و شرط‌شدگی ایدئولوژیکی جلو رفت.
در چنین شرایطی حوزه‌های زندگی که به لحاظ کارکردی متکی به جهت‌گیری‌های ارزشی، هنجارهای الزام بخش و فراگردهای فهم هستند، بیش از گذشته پولی و اداری می‌شوند و آ‌ن گاه آثار بیگانگی با شدت بیش‌تر خود را نشان می‌دهد.
هابرماس افزایش پیچیدگی اجتماعی را در این رابطه بیگانگی‌ساز نمی‌داند چرا که این امر می‌تواند به گسترش ظرفیت‌های یادگیری و دامنهء اختیارات کمک کند بلکه آنچه این آسیب‌ها را پدید می‌آورد دست‌اندازی مناسبات مبادله و مقررات اداری به قلمرو حوزه‌های ارتباطی خصوصی و عمومی زیست جهان است.
هابرماس بر این باور است که این آسیب‌ها به ساخت شخصیتی محدود نمی‌ماند; آنها درست به همین ترتیب به دگرگونی معنا و نحوهء ادغام اجتماعی کشیده می‌شوند که این نحوهء تعامل بین سیستم و زیست - جهان انعکاس خود را در تقسیم نامتناظر کار بین سه نیرویی که جامعه را حفظ می‌کنند یعنی وحدت از یک جانب و پول و قدرت اداری از طرف دیگر بازمی‌یابد.
او معتقد است که به طور معمول اعضای یک زیست جهان به واسطهء ارزش‌ها، هنجارهای میراثی، الگوهای مستقر و معیارهای ارتباطی صاحب وحدت می‌شوند اما در جریان عقلانی شدن زیست جهان، این زمینه‌های انتسابی وفاق دچار تزلزل می‌شوند و شانه خالی می‌کنند.
هابرماس می‌گوید که زمینه‌های انتسابی وفاق باید جایشان را به دستاوردهای تعبیری خود شرکت‌کنندگان در عمل ارتباطی بدهند که این وضع ما را به شرایط دورهء معاصر می‌رساند که در آن «عقلانیت» سرچشمه‌های وحدت جدیدی را در جهان پدید می‌آورد که این نیروی زایندهء ارتباط از نظر «مدرنیزه شدن بازاندیشانه» اهمیت بسیاری دارد.
جوامع مدرن از آنجا که هر چه کم‌تر از امکان بازگشت به سنت‌ها یا منابع بیرونی مثل طبیعت برخوردارند باید بنابر اندیشه‌های هابرماس «بازاندیش» شده و هر چه بیش‌تر با اتکا به ذخایر درونی به بازتولید زندگی اقدام کنند که البته نوسازی جوامع «نیمه مدرن» هم به همین شکل است چرا که آن‌ها هم ناگزیرند که برای مواجه شدن با مسایل ناشی از نوسازی به منابع خودشان رجوع کنند.
این بازاندیشی در دیدگاه هابرماس به معنی «خود - کاربست» سازوکارهای سیستمی است که هم به معنای تامل در وضع خود یعنی دریافت از خود و هم به معنای کارآمد کردن بازیگران جمعی است.
جذب آلاینده‌های زیست محیطی تولید اقتصاد بازار توسط خود اقتصاد بازار و تلاش برای کنترل بازار جهانی به صورت تاثیرگذاری بر ساختار آن از طریق «سیاست داخلی جهانی» نمونه‌هایی از این بازاندیشی به روایت هابرماس هستند.
در این شیوهء بازاندیشی که به تعبیر هابرماس برای تداوم مدرنیته امری لازم است باید از خودگردانی دموکراتیک و ایجاد شیوه‌هایی برای اداره‌سازی و عقیده‌سازی متکی به گفت‌وگو و ارتباط بهره جست.
چرا که نه فقط اراده‌سازی سیاسی شهروندان بلکه همچنین زندگی خصوصی اعضای جامعه متکی به سرچشمهء وحدتی است که بر مبنای گفت‌وگو و ارتباط ساخته شده است. همراه با تجزیهء معیارهای سنتی زندگی و اشتغال و افزایش تشتت عقاید، افراد بیش از گذشته واقف می‌شوند که باید به تصمیماتی تکیه کنند که خودشان اتخاذ می‌کنند که حتی این کشش به «تفرد» هم مستلزم اکتشاف و استقرار مقررات اجتماعی تازه است. زیرا اتباع رهیده از قید نقش‌های سنتی و بی‌نیاز از رهنمودهای آن ناچارند با بهره‌گیری از کوشش‌های ارتباطی با اتکا به خود به سامان‌دهی تعهدات تازه بپردازند.
در بحث دربارهء بازاندیشی بازار جهانی شدن، هابرماس به تغییر چشم‌انداز «مناسبات بین‌المللی» به یک سیاست جهانی واحد می‌اندیشد که نباید آن را تنها از نخبگان حاکم انتظار داشت بلکه مردم خود باید بر پایهء درکی که از منافع خود دارند، نخبگان را برای آن کار مامور کنند.
البته هابرماس خاطرنشان می‌کند که نهادینه کردن روش‌های همکاری جهانی و تعمیم منافع و شکل‌دهی خلاق به منافع مشترک از لحاظ سازمانی نمی‌تواند شکل دولت جهانی پیدا کند، شکلی که به خودی خود مطلوب هم نیست بلکه در هر گونه سامان‌دهی جهانی باید ویژگی و یکتا بودن دولت‌های حاکم پیشین در نظر گرفته شود و با «عقلانیت» ایجاد یک نظم پایدار توسط خویشتن خواهان معقول، ابتکار نهادهای لازم برای این کار پدید می‌آید.
نهادهای لازمی که از درون جوامعی بیرون می‌آید که نخبگان سیاسی آن‌ها به واسطهء جهت‌گیری ارزشی مردم به این کار تشویق و برای آن پشتیبانی می‌شوند.
بنابراین روی سخن‌هابرماس نه تنها حکومت‌ها بلکه جنبش‌های اجتماعی و سازمان‌های غیرحکومتی هستند که اعضای فعال جامعهء مدنی ورامرزی به شمار می‌روند.
هابرماس در این راستا خیال‌پردازی آرمان‌شهرانه را به کناری می‌نهد و به تعریف «پروژه»‌ای می‌پردازد که در آن کارویژهء دولت رفاهی از سطح ملی به سطح بین‌المللی ارتقا یابد تا هم تجارت فراملی مبتنی بر بازار هدایت شود و هم استانداردهای اجتماعی حفظ شود.
«پروژه»‌ای که تلاش بسیاری را از جانب نظریهء اجتماعی می‌طلبد تا مدل‌هایی را طراحی کنند که در آن منافع مشارکت‌کنندگان به نحوی تعدیل شده است که همهء طرف‌های دارای سود آن را معقول بشمارند و مشارکت در آن را ترجیح ‌دهند.
فراگرد جهانی شدن از نگاه هابرماس فقط اقتصادی نیست بلکه این فراگرد به تدریج چشم‌اندازهای دیگری را پیش‌روی ما می‌گشاید که از آن‌جا می‌توان همپیوندی‌های عرصهء جهانی، ریسک‌های مشترک و شبکهء تقدیر مشترک را روشن‌تر مشاهده کنیم.
شتاب و تراکم ارتباطات و تجارت فاصله‌های زمانی و مکانی را کوتاه‌تر کرده است; بازارهای در حال گسترش در حال انجام به انتهای مرز سیارهء ما می‌رسد; بهره‌گیری از منابع طبیعی به انتهای محدودهء طبیعت برخورد می‌کند و این امر هر روز دشوارتر می‌شود که بتوان هزینه‌ها و ریسک‌ها را بر دوش بخش‌های دیگری از جامعه، مناطق دیگر جغرافیایی و فرهنگ‌ها یا نسل‌های دیگری تحمیل کرد.
پیام روشن هابرماس در این باره تحول در آگاهی شهروندان است به نحوی که خود را بر سیاست داخلی دولت‌ها تحمیل کنند تا آن‌ها به خودفهمی خود پرداخته و کم‌کم خود را به‌عنوان اعضای یک جامعهء جهانی ببینند که در آن با یکدیگر همکاری کرد و منافع یکدیگر را در حساب گرفت تا آن‌جا که بتوان «منظومهء پساملی» را تعریف کرد و ساخت.
«جهانی شدن و آیندهء دموکراسی، منظومهء پساملی» نوشتهء «یورگن هابرماس» را با ترجمهء کمال پولادی نشر مرکز در ۲۵۹ صفحه منتشر کرده است.
جوادلگزیان
منبع : روزنامه سرمایه


همچنین مشاهده کنید