شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا


وقتی کهنه ها نو می شوند


وقتی کهنه ها نو می شوند
این روزها بازسازی فیلم های قدیمی بیش از پیش در هالیوود رونق گرفته است و «۱۲ مرد خشمگین» سیدنی لومت، «بازرس» ژوزف ال منکیه رویچ، «قطار سه و ده دقیقه به یوما» از دلمر دیویس و «افسانه مو» جان واترز جزو آثار کلاسیکی هستند که این روزها نسخه جدید آنها ساخته شده و یا در دست ساخت است.
«۱۲ مرد خشمگین» که قبلاً هم یکبار توسط ویلیام فریدکین بازسازی شده بود، این بار در یک نسخه جدید دیگر حال و هوایی روسی به خود گرفته است اما مشکل کار اینجاست که اصل داستان درباره اعضای یک هیأت منصفه نیویورکی که به تحقیق در مورد اتهامات یک نفر می پردازند خیلی آمریکایی است و طرح مسائلی همچون نژادپرستی یا ایده آلیست بودن یکی از شخصیت ها یادآور تمامی عناصر سنتی و کلیشه ای جامعه آمریکاست.
در فیلمنامه رجینالد رز برای این شاهکار سینمایی سیدنی لومت به کرات به مسابقات بیس بال و یا آگهی های تبلیغاتی خیابان مادیسون اشاره می شود و این در حالی است که فیلمساز سرشناس روسی نیکیتا میخالکوف و برنده اسکار برای فیلم «سوخته در آتش» این نسخه جدید و بازسازی شده را با بازی هنرپیشگان روسی و یک بازیگر از چچن در نقش متهم ساخته است. در همین حال کنت برانا از فیلمنامه نویس و نمایشنامه نویس برنده نوبل «هارولد پینتر» دعوت کرده است تا مجدداً روی فیلمنامه «بازرس» آنتونی شافر کار کند تا او بتواند فیلم امروزی تری را با هنرپیشگان محبوب این روزها همچون جود لاو و البته خود مایکل کین در یک نقش دیگر بسازد.
فیلم کلاسیک «بازرس» با بازی مایکل کین و لاورنس اولیویر همانقدر که بازیگران آن از بستر فرهنگی متفاوتی برخاسته بودند ـ اولی سابقاً یک باربر بازار ماهی فروشان بود که بعدها تبدیل به ستاره سینما شد و دومی بزرگ ترین بازیگر کلاسیک بریتانیا محسوب می شد ـ خود دوباره تلاقی طبقات اجتماعی و نسل ها بود. حال در نسخه به روز شده این فیلم، کین نقش مرد سالخورده تر (سابقاً با بازی لاورنس اولیویر) را بازی می کند در حالی که جود لاو در نقش شخصیت جوان تر ظاهر می شود.
در مورد بازسازی فیلم «قطار سه و ده دقیقه به یوما» به دست جیمز مانگولا نکته تعجب برانگیز وفاداری فیلم جدید به فیلم کلاسیک دلمر دیویس است. فیلم کلاسیک «قطار سه و ده دقیقه به یوما» در زمره فیلم های کلاسیک انبوهی بود که در اواسط دهه ۵۰ درباره راهزنان خرده پایی که در وضعیت های بغرنج قرار می گرفتند و دلاوری های غیرمنتظره ای از خود نشان می دادند ساخته شد و فضای کلی فیلم خیلی متفاوت از شین یا صلاهٔ ظهر نبود. در نسخه جدید یک یاغی سرشناس با بازی راسل کرو سوار بر قطاری می شود که سرانجام او را راهی اسارت می کند. فیلم جدید یک وسترن خیلی سنتی است که در آن از زمان پریشی و خطاهای سهوی تاریخی و یا انعطاف در برابر مخاطبان امروزی و حتی طنز شخصی سرژیو لئونه خبری نیست. موفقیت این فیلم و استقبال از آن نزد مخاطبان امروزی مدیون خوش ساخت بودن آن و بازی درخشان راسل کرو و کریستیان بیل در نقش هایی است که به عنوان شخصیت های اصلی فیلم مکمل یکدیگرند.
بنابراین تعجبی نیست که تا وقتی فیلم های خوب ساخته شوند به فاصله چند سال یا چند دهه بعد بازسازی آنها هم ساخته خواهند شد. نمونه بارز این دست فیلم ها بن هور و سه تفنگدار هستند که تاکنون چند بار مورد بازآفرینی قرار گرفته اند. از قدیم مرسوم بوده که هالیوود سوژه بسیاری از فیلم های خود را از دل فیلم های خارجی بیرون می کشد و به عبارت دیگر قطب سینمایی آمریکا همواره در کمین آن دسته از فیلم های خارجی است که بتواند آن را به مخاطبان آمریکایی خود در قالب بازآفرینی و یا تغییرات اندکی در پلات داستان عرضه کند. در بسیاری از موارد حتی تماشاگران هم متوجه نمی شوند فیلمی که روی پرده است از روی یک نسخه مشابه خارجی برداشت شده. به عنوان مثال در فیلم جدید کاترین زتاجونز با عنوان «رزرواسیونی در کار نیست» این هنرپیشه معروف نقش سرآشپز متبحری را در یکی از رستوران های گران قیمت منهتن بازی می کند اما کمتر تماشاگری پی برده است که این فیلم بازسازی یک فیلم آلمانی در سال ۲۰۰۱ به نام «اغلب مارتا» است.
در آن روزهای پرشکوه استودیوسالاری عجیب نبود که سازندگان نسخه آمریکایی فیلم اوریژینال را از بین ببرند. این همان اتفاقی بود که بر سر فیلم اوریژینال «چراغ گازی» از تودولد دیکنسون در سال ۱۹۴۰ ـ که فیلم جنایت در میدان تورنتون از روی آن ساخته شد ـ آمد، وقتی کمپانی متروگلدن مایر امتیاز فیلم اوریژینال را خرید و تصمیم گرفت نسخه دیگری به کارگردانی جورج کوکور و با بازی اینگرید برگمن و چارلز بویر از روی آن بسازد در آن واحد بر آن شد تا نگاتیو دیکنسون را بسوزاند و این اقدامی بود که به موجی از انزجار و نفرت در میان سازندگان بریتانیایی این فیلم که تلاش بسیاری برای ساختن آن کرده بودند دامن زد. آن دوره عصری بود که هنوز دی وی دی و تلویزیون مانعی بر سر راه محبوبیت سینما نبودند و فیلمسازان لزوماً انتظار نداشتند که فیلم هایشان پس از نخستین اکران طیف دیگری از تماشاگران را به خود جذب کنند. در حال حاضر نیز گزارش شده است که فیلمساز مستعد بریتانیایی «جو رایت» درصدد ساخت نسخه دیگری از فیلم «چراغ گازی» است اما حداقل دیگر جای این نگرانی وجود ندارد که فیلم «کوکور» ـ به عنوان تنها نسخه قدیمی موجود ـ از میان برده خواهد شد تا فیلم جدیدتر به بازار آید.
امروزه در هالیوود خرید و فروش امتیاز بازآفرینی فیلم های سایر ملل، تجارت پررونق و سودآوری است. در سال های اخیر فیلم های هارور و گنگستری بی شماری از آسیا از کینه گرفته تا مرحوم طعمه صنعت فیلمسازی هالیوود قرار گرفته اند و فیلم های هنری اروپا نیز از این جریان بی بهره نبوده اند و حتی بسیاری از آنها تبدیل به کمدی های پرفروش یا تریلرهای آمریکایی شدند.
گاه از کارگردانان و فیلمسازان اروپایی دعوت شده است تا برای بازآفرینی فیلم های خودشان به هالیوود بروند اما نتیجه کار در دور دوم کمتر از دور اول رضایت بخش است. فیلم «ناپدید شدن» (۱۹۹۳) از جورج سلوزر با بازی جف بریجز و کیفر ساترلند به پای فیلم اوریژینال خودش نمی رسید و قطعاً نسخه اروپایی ترسناک تری در مقایسه با فیلم اوریژینال ۱۹۸۸ بود. همچنین بازسازی آمریکایی کارگردان دانمارکی «اوله برندال» از فیلم «نگهبان شب» خودش در سال ۱۹۹۷ به هیچ وجه مطابق با معیارهای زیبایی شناختی فیلم اولش که آن را در سال ۱۹۹۴ در دانمارک ساخته بود نبود. مشکل بزرگی که وجود دارد این است که وقتی فیلمسازان پرنبوغ اروپایی سعی می کنند فیلم خود را برای استودیوهای پولسازی آمریکایی بازآفرینی کنند ناخودآگاه اصالت و آن هویت مشخصه کارشان را که در حقیقت موجب شده بود کارشان متمایز از کار بقیه شود از بین می برند و یا فدای پول می کنند. البته هالیوود همواره این کمبود سوژه را با بازآفرینی فیلم های آسیایی و اروپایی جبران نکرده و گاه در در جست وجوی سوژه هایی که بتواند برای نسل جدید جذاب باشند و دغدغه بازاریابی آنها را نداشته باشد، فیلمسازان خودی و شخصیت های محبوب نسل گذشته را به دام انداخته است. فرقی نمی کند این شخصیت سوپرمن باشد یا لسی یا مرد عنکبوتی؛ چرا که دنباله سازی و یا بازآفرینی فیلم های قدیمی با این شخصیت های محبوب سینمایی کلید گنج این استودیوهای بزرگ و راحت طلب است. البته همیشه نتیجه کار رضایت بخش نیست و گاه تماشاگر و منتقدان را تا مرز جنون و انزجار از همین شخصیت ها و فیلم ها پیش می برد. آیا واقعاً کسی می خواست بازسازی «ماجرای پوزیدن» یا «مرد حصیری» را ببیند فروش نسخه بازسازی این فیلم ها در گیشه ها تمام آرزوی این کمپانی ها را نقش بر آب می کند و جز یأس و سرخوردگی چیزی برای تماشاگر ندارد.
همچنین نکته دیگری که در مورد این بازسازی ها وجود دارد، موانع و مشکلات حقوقی بر سر راه ساختن آنهاست. در اواخر دهه ۵۰ نویسنده ایرلندی کوین مک کلوری با فیلمنامه نویس بریتانیایی جک ویتنگهام و ایان فلمینگ برای ساخت چیزی که قرار بود دومین فیلم جیمز باند تاریخ سینما شود همکاری می کند. این فیلم به دلایلی هرگز ساخته نشد، اما فلمینگ از سوژه این فیلم برای نوشتن چهارمین فیلم و کتاب جیمز باند استفاده کرد و همین بهانه ای شد تا مک کلوری (که سال گذشته از دنیا رفت) یکی از تلخ ترین مجادلات حقوقی بر سر امتیاز ساخت نسخه سینمایی فیلم های جیمز باند را به جریان بیندازد. او پس از متهم کردن فلمینگ به سرقت ادبی، امتیاز فیلم «Thunderball» (چهارمین فیلم جیمز باند) را متعلق به خود دانست و تا سال های سال در دادگاه ها به بحث و مجادله بر سر این پرداخت که امتیاز ساخت فیلم های جیمز باند با اوست ولی در نهایت همه فیلم های جیمز باند چیزی جز یک بهانه خوب برای پولسازی نبود.
اغلب بازآفرینی های سینمایی به خاطر انگیزه های مالی و سودآوری تازه از سوژه های کهنه ای که به عقیده کمپانی های بزرگ سینمایی نباید در آرشیو خاک بخورند انجام می گیرند اما در این میان خلاقیت کارگردانانی که قرار است این نسخه های اوریژینال را بازآفرینی کنند نیز شرط است. وقتی که آنها بدون تقلید صرف از نسخه اوریژینال و یا صرفاً به دلایل غیرمالی فیلمی را بازآفرینی کرده اند، گاه ماحصل کاری چشمگیرتر از نسخه اصلی و در موارد نادری رضایت بخش تر از آب درآمده است. نمونه بارز فیلم فرانسوی «تپشی که قلبم جا انداخت» از ژاک آدریارد بود که از روی یک فیلم مستقل آمریکایی به نام «انگشتان» از جیمز توباک ساخته شد. در مورد نسخه جدید به جز خلاقیت های کارگردان فرانسوی غیرمنتظره بودن آن برای مردم موجب موفقیت و استقبال از آن شد؛ چرا که این بار جریان بازآفرینی در اروپا صورت می گیرد و نه در هالیوود!
در مورد فیلم «به خاطریک مشت دلار» سرجیو لئونه نیز همین اتفاق افتاد. این بار یک وسترن اسپاگتی از فیلم «یوجیمیو» آکی را کوروساوا ساخته شده بود و برای هرچه پیچیده تر شدن این کلاف فیلمسازی باید گفت که حداقل بخشی از خود فیلم «یوجیمیو» بازسازی فیلم نوار آمریکایی «کلید شیشه ای» بود و کوروساوا همیشه اعتراف کرده است که وامدار وسترن های جان فورد است. مایکل هانکه بزودی یک نسخه آمریکایی از فیلم «Funny Games» خود در سال ۱۹۹۷ را عرضه خواهد کرد.
وقتی گاس ون سان در سال ۱۹۹۸ همین کار را با فیلم «روانی» هیچکاک انجام داد همه او را به چاپلوسی و غیراوریژینال بودن متهم کردند و کمتر کسی از این تجربه رسمی و جسورانه او استقبال کرد، اما در مورد هانکه با توجه به اعتبارش به عنوان یکی از نوابغ معاصر سینمای هنری پیش بینی می شود که این اتفاق کمتر بیفتد. حتی در صورت کسب موفقیت و استقبال در میان منتقدان و تماشاگران باید دید که کمپانی سازنده این بازسازی چگونه برای آن تبلیغ خواهد کرد. وقتی فیلم اوریژینال کاری بی عیب و نقص و در زمان خود نوع آورانه از هیچکاک، یکی از اساتید بزرگ سینما باشد عرضه فیلمی برای جوانان نسل امروز که اشتهای آنها از دیدن تریلرهای تکراری اشباع شده است کاری شاق تر خواهد بود.
برای حسن ختام باید گفت که بازآفرینی های سینمایی این روزها خود ژانر تازه ای تشکیل داده اند و اگر نمونه های خوب این ژانر را «قطار سه و ده دقیقه به یوما»، «Sleuth» یا «۱۲ مرد خشمگین» برشماریم باید اعتراف کنیم که فیلمسازان بازآفرینی نسخه های قدیمی را نه فقط برای پول بلکه به عنوان عرصه ای برای آفریدن کاری تازه و اوریژینال انجام می دهند.
مترجم: شیلا ساسانی نیا
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید