پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا


شناخت انسان در تصعید حیات تکاملی


شناخت انسان در تصعید حیات تکاملی
در میان متدهای عالم پژوهانه، گونه‌ای از علم‌پژوهی وجود دارد که حقیقت آن ناگفته مانده است: درک ضرورت هستی، درک، اگر اساسی‌ترین عنصر حیات نباشد، چنین است که بدون آن هرگز میان آدمی و فراخنای حیرت افزای عالم، آمیزش و آموزش صورت نمی‌گیرد. از این‌رو، از مطلق <ادراک> باید با عنوان یکی از جدی‌ترین حقایق انسانی نام برد که آدم را در برابر عالم و عالم را در برابر آدم قرار می‌دهد.
این عنصر، آیینه ازل است: آیینه‌ای که آدمی آن را به دست گرفته و در جست‌وجوی خویشتن و مافوق خویشتن، به هستی و مظاهر، نمودها، اعماق و مجهولا‌ت آن روی می‌آورد. ای بسا اندیشه شناخت حیات از این روی برای انسان مطرح شده و برایش بسان یک ارزش همیشگی جلوه نموده است که آدمی واجد نیروی ادراک است.
ادراک در هویت خویش، رود خروشانی است که از درون سرچشمه می‌گیرد و به بیرون سرازیر می‌شود و چون چنین است که با انجماد و تعفن بیگانه است، از این‌رو، هرگاه به مقصد می‌رسد، با جوششی مضاعف به راه می‌افتد و چنین می‌شود که با گذشت قرون متمادی، باز انسان خواهان مجهولا‌ت خویش است و در مقام انسان پیشرفته و واجد هزاران فن و توان و دانش، باز هستی را برای شناخت خود بر نهاده است. ‌ اگر به جریان و سیلا‌ن ادراک بیندیشیم و بنگریم که از آدمی به عالم می‌رسد و آنگاه با انبوهی از دریافت و مشاهده و فهم، دیگر بار به آدم برمی‌گردد، می‌توانیم به یک نتیجه مهم راه یابیم و آن اینکه؛ اصل انسان است و اصل انسان، شناخت انسان. ‌
این دو امر، چنان قوی و پایدار است که قوت و پایداری آن تنها با کلید واژه‌ای مثل <ضرورت> قابل تبیین است. در این راستا، آنچه می‌تواند آدمی را به نهایت برساند، فائق‌آمدن به عالم و فتح اقطار هستی نیست، بلکه مقوله شناخت و فائق‌آمدن بر عالم شناخت است و آنگاه فتح اقطار ذهن که روان را در پشت خود دارد. در حقیقت، آنچه برای انسان، عالم اصل است، عالم شناخت است، نه عالم خاک و عالم انباشته از ناشناختگی و آنگاه که آدمی به این مرتبه نائل شود، خود را خواهد دید که با رودخانه‌ای طغیان کرده از شناخت، جوهره خویش را در برابر این آیینه خروشان ازلی نهاده است. اینجاست که اندیشه نوین بروز می‌کند و واقعیتی به نام <تصعید تکاملی حیات> چهره می‌نماید.
روشن است که مراد از حیات، حیات انسانی است. زیرا بنا به آنچه گذشت، پیک ادراک اگر منازل و مراحل خویش را به درستی بپیماید، ما را به همین فرجام منتهی خواهد نمود و این نکته ژرفی است که قطار فکر و فلسفه و هنر، آنگاه به کرانه ساحلی آن لنگر نظاره خواهد انداخت که درک ضرورت‌داری همه اجزای هستی، آن اندازه برایش روشن شده باشد که نتواند میان راه‌های حقیقت تفکیک قائل شود. ‌
جان کلا‌م اینکه اگر از منظر تصعید بنگریم، خواهید دید: دنیا، دنیای ضرورت است. برای کلیت جهان، همه جزئیات آن ضرورت تام دارند. از کوچک‌ترین آوا تا پرطنین‌ترین آهنگ، هر چند با زبان سکوت و یا نوایی ناشناس ادا شود.
در حاشیه اندیشه تصعید می‌توان این حقیقت را ملا‌حظه کرد که هر چیزی، در ضرورت هستی جایگاهی خاص دارد، جز هر چیزی که به واقع بتوان آن را <پوچ> و <غلط> تلقی کرد. ‌ سوال این است که، در میان رهگذران حیات، چند تن چشم به عالم بسته‌اند تا چشم به آدم بگشایند و در میان فراز و فرودهای حیات، چه کسی توانسته‌است از فراز به فرود راه‌یافته و دست در حوض حیات متمرکزیافته بشوید و بگوید: هان ای انسان! رسیدن به خوشبختی منطقی نیست، خوشبختی رسیدن به منطق است، منطق حیات که <آمادگی> است و آن نخستین شرط کامیابی و سعادت است و بگوید: وجود شما آهنگ جاودانگی شماست، در صورتی که به زیبایی بنوازید و بگویید: پس از گذشتن می‌رسید؛ بگذرید تا برسید. ‌
کوچک‌ترین پیام، تصعید تکاملی حیات، حیات تکاملی است که می‌توان آن را از زبان دانایان و توجه‌یافتگان به کنه آن، اینگونه خلا‌صه کرد: نترسیدن از کهنه و کهنگی، اشتباه کوچکی نیست...
شناخت انسان در تصعید حیات تکاملی از ۹‌فصل تشکیل شده است که در هر فصل عناوینی چون شناخت انسان، طبیعت انسان، ناتوانی انسان در قرآن، استعدادهای ذاتی انسان از دیدگاه اسلا‌م، روح و روان در اسلا‌م، تکامل روح و روان، قوانین <من> یا <روح> و حقوق حیوانات در فقه اسلا‌می به چشم می‌خورد
[صدرا صدوقی]
منبع : روزنامه اعتماد ملی


همچنین مشاهده کنید