جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

مهارهای گفتمان


مهارهای گفتمان
یکی از ایرادات ما در برخورد با بعضی فیلسوفان مغرب زمین آن است که توانایی بالایی برای مُدکردن تفکر آنها و برخوردهای سوپرمارکتی و توریست وار با آنها داریم. به همین دلیل بحثی کاملاً پایه ای و مدرسه ای درباره میشل فوکو حضورتان عرضه می دارم.
"گفتمان" نزد فوکو از موضوعات مهمی است که حتی لفظ فارسی آن هم برای ما جنجال برانگیز بوده است. حتی بر سر اینکه آنرا دیسکورس یا دیسکور ترجمه کنیم، جدال ها سر گرفته است.
بعضی هم برای آن واژه، گفتار یا گفتمان را در نظر گرفته اند.
من سعی می کنم با شرح تلقی فوکو از گفتمان، تحلیل تزریقی گفتمان را به دست شما بدهم. اما در بادی امر تصورم این است که برای ادامه بحث لازم است تعریفی مقدماتی از گفتمان ارائه کنم.
مثلاً مفهوم گفتمان پزشکی را در نظر بگیرید. گفتمان پزشکی فقط تکست ها، نوشته ها و آثار علمی پزشکی نیستند. گفتمان پزشکی یعنی مدل لباس پوشیدن پزشکان، نحوه برخورد و لحن اطباء با یکدیگر. گفتمان پزشکی یعنی نحوه ارجاع بیمار توسط پزشکان به همدیگر. گفتمان پزشکی یعنی سیستمهایی که اجازه نمی دهد دیگران، مدعی وارد شدن به این گفتمان شوند. کسی که درس نخوانده باشد با مهارهایی که توسط گفتمان پزشکی صورت گرفته، ایجاد و تمهید شده است اجازه ورود به این گفتمان را پیدا نمی کند.
گفتمان ها از نظر فوکو به همین دلیل مورد بازبینی قرار می گیرند، دقت، کنترل، تولید و توزیع می شوند تا اجازه ندهند عناصری که گاه خلاف جریان این گفتمان در آن گفتمان ایجاد شده اند سر باز زند و بیرون برود.
به تحلیل دیگر، هر گفتمان سیستم مهار کننده جدی و قوی دارد برای آنکه اجازه ورود و ظهور اتفاقات خلاف جریان آب را ندهد.
فوکو از این اتفاقات خلاف جریان به "رخداد" یاد می کند. در کتاب "نظمِ گفتار" event یا رخداد پوشانده شده است و اهمیت مفهوم event یا رخداد در آن کتاب که یکی از کتابهای درخشان فوکو است نمایانده شده است. بسیاری از اندیشه های فوکو را از بررسی کتاب نظمِ گفتار می توان شناخت.
فوکو در این کتاب به طور جدی به مفهوم event یا رخداد می پردازد. من در ادامه سخن به شیوه هایی که یک گفتمان بنا به پیشنهاد فوکو چه از داخل و چه از خارج مهار می شود، و راههایی که برای نقد گفتمان می توان بدست آورد، می پردازم. امیدوارم در نهایت تصویر واضح، روشن و متمایزی از گفتمان برای شما ارائه کنم.
فوکو برای اولین رویه های کنارگذاری و طرد از خارج یعنی شیوه هایی که از بیرون یک گفتمان را مهار می کند، سه ویژگی بر می شمارد و معتقد است آن سه ویژگی از خارج یک گفتمان را کنترل می کنند. به بیان دیگر نمی گذارد آن عناصرِ نامتناجس در گفتمان سرباز کنند، خود نشان دهند و نمی گذارد رخدادها بیرون بیاید.
اولین آن "ممنوعیت" است. فوکو می گوید ممنوعیت همیشه از خارج گفتمان بر گفتمان سایه افکنده است. ممنوعیت ها در واقع عامل مهار گفتمان هستند. فوکو خود ممنوعیت را به سه شاخه فرو می کاهد. شاخه اول تابوی آبجکت است. یعنی بعضی موضوعات هستند که خود به خود اجازه بروز و ظهور در یک گفتمان پیدا نمی کنند. او در این میان از دو چیز نام می برد؛ یکی سیاست و دیگری سکس. فوکو معتقد است سکس و سیاست که در آرائ خود اینها را به جد مورد دقت قرار می دهد جزو تابوی آبجکت اند.
عامل دوم زیرشاخه ممنوعیت، مناسکِ موقعیت است. باز در مورد سکس و سیاست می بینیم که یا در وهله اول این موضوع تابوی آبجکت است یا در وهله دوم. از آن رو حتماً باید در موقعیتی خاص در مورد آن سخن گفته شود. فوکو ازاین امر به مناسک موقعیت یاد می کند. سومین عامل هم موقعیت انحصاری و ممتاز سوژه است. یعنی فقط شخصی خاص اجازه دارد درباره اینها سخن بگوید. پس فوکو این سه شاخه را زیرمجموعه ممنوعیت که اولین عنصری است که در واقع از بیرون بر گفتمان حاکمیت می کند و در واقع موجب طرد و کنارگذاری رخداد از گفتمان می شود، نام می برد. دومین شاخه از شاخه های رویه های طرد و کنارگذاری از خارج، تقسیم و طرد است. برای فوکو این مساله بسیار مهم و قابل توجه بوده است. فوکو معتقد است در فرهنگ غرب، تقابل هایی ایجاد شده که این تقابل ها طی مکانیزم هایی یک طرف را بر طرف دیگر ترجیح داده است. خود او به دقت مثا ل تقابل میان عقل و جنون را مطرح می کند.
کتاب جنون و تمدن در واقع اولین کتابی است که فوکو را به اشتهار رسانده و شخصیت برجسته ای از فوکو ساخت.
بسیاری از مفسرین فوکو این کتاب را اولین کتاب فوکو بر شمردند. فوکو معتقد است جنون آهسته آهسته با این شیوه تقسیم و طرد، ضد عقل شد و نهایتا طرد شد. یعنی عقل کم کم در یک تقابل با جنون فربه تر و جنون در پی او رنجورتر شد. کم کم این تقسیم به طرد انجامید. او همچنین معتقد است در دوره رنسانس نگاه دوگانه ای به مجنون وجود داشته است.حتی در دوره پیش از رنسانس نگاه دوگانه ای به دیوانه یا مجنون داشته ایم. در آن دوران یا مجنون را کسی می پنداشتبم که کاملاً بری از حقیقت بوده، یا مجنون را کسی می دانستیم که با دنیای استعلایی بسیار در تماس بوده است. یعنی دیوانه نگاه دوگانه ای پیدا کرده است. یا اصلاً از حقیقت حظّی نمی برده است. یا اینکه با دنیای استعلاء بسیار ارتباط داشته و از این رو حالتی قدسی و مقدس مابانه پیدا می کرده است. فوکو نمونه های فراوانی هم نام می برد. در کتاب مفصل تاریخ جنون، می گوید آدمیان در قرون وسطا خود را به دیوانگی می زدند تا حقیقت را بگویند. این امر در دربارها فراوان وجود داشته است. حتی در فرهنگ حکومتی ما ایرانیان هم در زمان قاجار این پدیده دیده می شود. مثلا در دربار ناصرالدین شاه این افراد کسانی بودند که شاه گاه گاهی می خواست مسائلی را به دیگران یادآوری بکند از ابزار دیوانگان و مساعده آنها بهره می جست.
اما در نظر فوکو تقسیم بندی در دوران کلاسیک، دوران تقسیم بندی های دقیق بود. فوکو در کتاب نظم اشیاء درباره اینکه این تقسیم بندی های دقیق از دوران کلاسیک چگونه شروع شد، توضیح می دهد. فوکو به دقت شرح می دهد و معتقد است در دوران کلاسیک عقل و جنون در دو کَتِگوری مجزا قرار گرفتند و این تمایز، تمایز جدی و مهمی شد. در نظر فوکو در دوران کلاسیک کم کم این تقسیم بندی ها کار را به آنجا کشاند که بیکارها، دیوانه ها و جنایتکارها زندان می رفتند. شاید پیش از دوران کلاسیک، جزامی ها را حبس می کردند و نگاه می داشتند. اما محبس و زندان جای بیکارها شد. این امر به خاطر تلقیات پیوریتن ها که کار مقدس است و بیکار حتماً باید به زندان برود، اتفاق افتاد. دوم دیوانه ها و جنایتکارها بودند که به زندان می رفتند. باز هم فوکو در کتاب نظم اشیاء شرح می دهد که در دوران مدرن این تقسیم بندی ها جدی تر، دقیق ترو بیشتر و بیشتر شد و اینها کاملاً جدا شدند.
در دوران مدرن فکر کردند که اگر دیوانه ها در کنار بیکارها و جنایتکارها قرار بگیرند مشکلی پیش می آید. جنایت کارها و بیکارها حدی از عقل و حقیقت برده اند. اما دیوانه کاملاً بری از عقل است. به همین دلیل از نظر فوکو بسیار پایین تر از جنایتکارها و بیکارها قرار گرفتند.
در دوران مدرن این تلقی بوجود آمد که دیوانه ها باید در آسایشگاه ها تربیت شوند. آن گونه که پینه در فرانسه می گفت و اصرار می کرد. از نظر و منظر فوکو این امر به این معنا بیشتر نبود که دیوانه خود باید بار دیوانگی اش را به دوش بکشد.
فوکو معتقد است که این تلقی فشار بیشتری بر دیوانه وارد می آورد. اگر در دوران کلاسیک، دیوانه ها را در غُل و زنجیر می کردند و آنها تحت فشارهای جسمانی قرار می گرفتند، اقلاً بار جنون را بر عهده خودشان نمی گذاشتند. اما الان بار جنون بر عهده خود دیوانگان است و این امر فشار افزونتری را بر آنها وارد کرده است. این مهلک تر از آزارهای جسمانی قرون وسطی است که البته با تلقیات روان پزشکان و روان درمان گران امروزی که معتقدند، نه؛ سخن فوکو در واقع سخنی است از سر نگاه حادی که فوکو دارد، چندان سازگار در نمی آید.
این دومین شیوه ای است که برای کنترل گفتمان از بیرون اعمال می شود. گویا جنون کنار گذاشته شده و اگر سخن فوکو را بپذیریم که این جنون است که انگار از زبان نیچه بیرون می زند و این جنون است که از زبان نیچه می خواهد حق خود را دوباره بگیرد، ماجرا دیگر گونه خواهد شد.
افرادی معتقدند که این تقسیم و طَرد به صُور مختلفی تکرار شد. ادوارد سعید معتقد بود که تقسیم بین عقل و جنون به صورت دیگر ادامه پیدا کرد و غربیان، شرقیان را به جای دیوانگان گذاشتند. فمنیستها معتقدند که تقسیم بین عقل و جنون صورت دیگری پیدا کرد و مردان، زنان را به جای دیوانگان گذاشتند.
سومین مساله و حقیقتی که فوکو معتقد است از خارج گفتمان، گفتمان را کنترل می کند، مسأله اراده معطوف به حقیقت یا پذیرش تقابل میان حقیقت و خطا است. از نظر فوکو این امر بسیار اهمیت دارد. برای فهم این موضوع من شما را به موضوعی در تاریخ فلسفه اشارت می دهم. در یونان باستان اگر می خواستند بفهمند که چه چیز حقیقت بوده و چه چیز خطا، به این نگاه می کردند که چه کسی این سخن را گفته است. یعنی اتوریته ای برای آن سخن قائل می شدند که گوینده آن سخن بود. با پیشرفت منطق، این تقابل بین حقیقت و خطا و به بیان دیگر پیدا کردن اتوریته به خود زبان منتقل شد. بعد از این گفته شد که زبان جنسی دارد که با لحاظ کردن قواعد منطقی می توان فهمید که آن سخن صادق است یا کاذب. قبلا باز به این خیال رسیدند که با انتقال اتوریته از گوینده به خود سخن، یک نقطه خنثایی پیدا کرده اند که این نقطه خنثی دوباره آرزوی رسیدن به حقیقت را در اینها زنده نگاه داشت.
فوکو می گوید برای اینکه درگیر این مسأله نشویم و سودای خام رسیدن به حقیقت و پیدا کردن یک نقطه خنثی را مرتکب نشویم، باید از اراده معطوف به حقیقت دست برداریم.
شاید برای فهم این سخن فوکو بهتر باشد به آن تلقیات بنیادین، تلقیات چهارچوب محوری که افرادی چون تامس کوهن به آن اشاره کرده اند بپردازیم که: ممکن است یک سخن در یک پارادایم صادق باشد و همان سخن در پارادایم دیگر صادق نباشد.
سخن فوکو بسیار شبیه به سخن کسانی است که قائل به دیسکورسها و افق های مختلفند.
پس این سه ویژگی، سه ویژگی مهار و کنترل گفتمان از بیرون بود. اما فوکو سه ویژگی دیگر هم بر می شمارد که از داخل خود گفتمان؛ گفتمان را مهار و آن را مورد کنترل قرار می دهند.
اولین چیزی که یک گفتمان را از داخل مهار می کند، تفسیر است. برخلاف بسیاری از هرمنوتسین هایی که قائلند تفسیر موجب روشن کردن متن و رمزگشایی از متن است، فوکو معتقد است گرچه در بادی امر به این تلقی از تفسیر می رسیم که می خواهد معنای پنهانی را در متن کشف کند، اما هر تفسیر لاجرم از این است که به خود متن رجعت کند.
تفسیر نمی تواند از چنگال متنی که آن تفسیر معطوف به آن متن است خارج شود. به همین دلیل فوکو بر این باور است که تفسیر خود در واقع یکی از عواملی است که گفتمان را مهار می کند.
وقتی می گوییم مهار می کند به خاطر داشته باشید معنایش آن است که نمی گذارد عناصر رخداد، سر باز کنند. یعنی به تعبیر بسیار عامیانه، اگر خطایی در آن گفتمان است، اگر جایی در این گفتمان به نتیجه ای خلاف ارزشهای خود آن گفتمان می رسد، تفسیر آن را ماست مالی می کند. تفسیر چیزی نیست که خلاف آن گفتمان راه برود. اگر یک تفسیر بخواهد خلاف آن گفتمان عمل کند از دید مفسرین و از دید قائلین به آن متن بدعت است و دیگر تفسیر محسوب نمی شود. به همین دلیل این تلقی با آن تلقی هرمنتسین هایی مانند گادامر که معتقدند متنی وجود دارد و ما باید با تفسیر آن متن، آن متن را به تاریخ خود گره زده، آن متن را بفهمیم کاملاً متفاوت است. از آنجا که تفسیر مقید به متن است خود تفسیر مانع تفسیر دگرگونه و مخرب از متن می شود. تفسیر دگرگونه و مخرب از متن همان است که فوکو از آن به فهم رخ دادهای حکمت یاد می کند. ویژگی دوم که از داخل خود گفتمان، گفتمان را کنترل و مهار می کند مؤلف است. مؤلف یک متن موجب مهار آن گفتمان می شود. مؤلف اصلِ وحدت بخشی است که مانع تکثر متون می شود. همین که به یاد می آوریم این کتاب از آن فلان مؤلف مشهور است این اتفاق و یاد آوری ما را از فهم آن متن باز می دارد.
فوکو زمانی که بحث مؤلف را طرح می کند، می گوید در قرون وسطی مسأله این بود که مؤلف کارهای علمی کیست؟ چه کسی پدیدآورنده است؟ اما در دوران مدرن مسؤل این نیست که مؤلف کارهای علمی کیست؟ مثلا در پزشکی. تکستهای بزرگ پزشکی را در نظر بگیرید. اهمیت ندارد که چه کسی این تکست ها را نوشته است. اما در قرون وسطی این امر در نظر فوکو بسیار مهم بود. امروز در دوران مدرن اهمیت این است که ما بدانیم مولف کتاب های فلسفی و نوشته های فلسفی کیست؟ فوکو می گوید اگر بخواهیم متنی را آزاد کنیم و در پی آزاد کردن آن متن به عناصر رخداد در آن متن پی ببریم، باید مؤلف را نادیده بگیریم. این تصور مهیبی که چون فلانی این کتاب را نوشته است خوب است یا چون فلانی نوشته است بد است؛ به شدت موجب مهار گفتمان و سرپوش گذاشتن بر عناصر یک رخداد در گفتمان می شود. در اکثر گشت های فلسفی که من و شما زده ایم این امر را دیده ایم. ممکن است کتابی متوسط و عارفانه توسط مؤلفی نوشته شود. اما از آنجا که منتسب به آن مؤلف می شود حتماً ارزش های فلسفی آن مؤلف به زور باید به آن کتاب منتقل شود. در این صورت آن کتاب واجد ویژگی و اهمیت متفاوتی خواهد شد و سریع در جای خاصی قرار می گیرد.
سومین ویژگی که از درون گفتمان، گفتمان را مهار کرده و بر آن گفتمان لگام می زند، نظام ها هستند. نظامها در نظر فوکو همان مکاتب خاص یا جهانبینی ها(ایسم ها) هستند. نظامها بر خلاف تفسیر در پی کشف معنای پنهان من نیستند. بر خلاف مؤلف هم در پی وحدت بخشی و اینکه چتر وحدتی را برای متن و دیگر متون آن مؤلف بیاندازد، نیستند. نظام ها در صدد آن هستند که از گزاره های بدست آمده در فلسفه و گفتمان های پایه ای استفاده کرده تا پیشرفت کنند. دقیقاً برای فهم مراد فوکو از نظام باید به طرح های تحقیقاتی و پیش رونده لاکاتوش رسید: نظام ها در پی آنند تا جلو بروند و رشد کنند. در این میان با جلو رفتن و رشد کردن بر همان اتفاقات خلاف جریان یک گفتمان سرپوش می گذارند. پس نظام ها خطاها را نمی بینند و گفتمان را چنان سامان می دهند که خطای آن گفتمان آشکار نشود.
این ۶ ویژگی که بیان شد ۳ تا از بیرون گفتمان، گفتمان را کنترل و مهار می کرد و ۳ ویژگی هم از درون گفتمان، گفتمان را کنترل و مهار می کرد. اما فوکو ۳ رویه ای را که گفتمان را در شرایط توزیع و تولیدکنترل می کند را بر شمرده و معتقد است این ۳ نکته و مطلب از آنجا که در حیطه توزیع و تقسیم گفتمان اهمیت و نقش اساسی دارند، باید مورد توجه قرار گیرند.
اولین رویه ای که گفتمانی را مهار و کنترل می کند، مناسک است. فوکو معتقد است که هر سخنی که نوشته می شود یا گفته می شود لاجرم گویا مناسکی را رعایت می کند. مدل حرف زدن اساتید دانشگاه یا حرف زدن قاضیان دادگاه. همانطور که در ابتدای سخن به آن پرداختم نحوه لباس پوشیدن پزشکان و مناسکی که رعایت می کنند، برای اینکه سخنی را به مخاطب برسانند چنان است که اجازه نمی دهد کسی که با این مناسک آشنا نیست وارد آن حوزه شود. از این رو این امر نوعی مهار و کنترل برای گفتمان محسوب می شود. دومین چیزی که اهمیت دارد و در حیطه توزیع یک گفتمان را مهار و کنترل می کند، جوامع گفتمان یا انجمن های سخن است. فوکو می گوید از قدیم عده خاصی حق سخن گفتن داشتند.
از قدیم سخن گنجینه عجیبی بود که در نظر فوکو این هم تا قرن ۱۹ ادامه پیدا کرد. حتی نمی شود منکر شد که تا امروز هم در پاره ای از حوزه ها این تلقی ادامه پیدا کرده است.
فوکو معتقد است در جهان جدید شرایط چاپ، تبلیغ، صفحه آرایی، توزیع کتاب، توزیع مقاله، روزنامه و چاپ کتاب و بسیاری موارد دیگر جایگزین جوامع گفتمان یا انجمن های سخن در جوامع پیشین شده اند. او بسیار بر این نکته انگشت تاکید می نهد که خود این شرایط چاپ، توزیع و تبلیغ، انجمن های ادبی و … همه موجب مهار یک گفتمان در حیطه توزیع شده اند.
مسئله سومی که فوکو بسیار مورد توجه و تاکید قرار می دهد، تصاحب اجتماعی سخن است. تصاحب اجتماعی سخن و به بیان دیگر مسأله آموزش. چیزی که معمولاً نادیده گرفته می شود.
نظام آموزشی بسیار تعیین کننده است. از آن رو که چگونه یک گفتمان نظم و سامان پیدا کرده و منتقل می شود.
فوکو سخن از رهبران کاریزماتیک آموزش می زند و معتقد است کسی مثل انیشتین یک رهبر کاریزماتیک در فیزیک بود.
بسیار متفاوت و البته مهم است که این رهبر کاریزماتیک چگونه نظام آموزشی فیزیک را ( نه تکست و علم فیزیک را) دگرگون کرد. این رهبران کاریزماتیکِ آموزش و تأثیری که بر دانش آموزان و دانش پذیران خود میگذارند، بسیار در مهار یک گفتمان در حیطه توزیع مؤثر است.
رهبر کاریزماتیک کارش این است که در آموزش علمی، احساس احترام و خشیت را در دل مخاطب ایجاد کند.
فوکو می گوید اگر می خواهیم بر این ترس غلبه کنیم، اگر می خواهیم مقهور گفتمان ها نباشیم، اگر می خواهیم در زیردست و پای گفتمان ها له نشویم باید ۳ کار را در پیش بگیریم. اول باید به شدت بر اراده معطوف به حقیقت تردید کنید. باید در این امر تردید کنیم که؛ آن اتوریته ای که در یونان باستان صادق بود، زیرا که او گفته بود، آن اتوریته را به زبان انتقال دادیم و گفتیم که صادق است، چون منطق رعایت شده است، فوکو می گوید هر دوی این اتوریته ها را جدی نگیرید. باید در این که متن یا گفتمان حتماً اراده اش در این بوده است که به حقیقتی برسد، تردید کرد. همیشه به خاطر داشته باشیم که هر گفتمان بخشی از حقیقت را نمی بیند و نخواهد دید. به همین دلیل باید به اراده معطوف به حقیقت مشکوک شد و آنرا جدی نگرفت.
این اولین توصیه ای است که فوکو می کند. برای همان چیزی که از ابتدای سخن تأکید می کند و فکر می کنم فوکو شناسان لااقل در ایران آن چنان که باید اقبال و عنایت نکرده اند، یعنی برای آنکه رخداد پوشانده شود. رخداد چیزی است که خلاف گفتمان جلوه گر می شود و گفتمان عامدانه یا غیر عامدانه در پی آن است که رخدادی را بپوشاند.
مثلا گفتمان لیبرالیزم را در نظر بگیرید. این گفتمان عامدانه یا غیر عامدانه زندان ابو غُریب را می پوشاند. یا برخورد گفتمان مشروطیت را در قبال مسئله زنان قوچانی از کتاب درخشان افسانه زنان قوچان نوشته خانم دکتر نجم آبادی در نظر بگیرید. می دانید اکثر مورخان مشروطیت مانند کسروی و آدمیت و همه کسانی که در مسأله مشروطیت تحقیق و پژوهش کردند، هنگام شرح مشروطیت، هر کدام به زعم خود در پی این مسأله بودند؛ اما خانم نجم آبادی در این کتاب نشان می دهد که اتفاقی افتاد که عامدانه یا غیر عامدانه، مورخین مشروطه نخواستند این اتفاق را بیان کنند. آن اتفاق چه بود؟ فروختن زنان قوچان به ازبکها. اتفاقی که موجب برآشفته شدن علما شد تا جایی که گفتند بیضه اسلام بر باد رفت و باید مقابل این رخداد واکنش نشان دهیم.
این اتفاق، اتفاق بزرگی بود. خانم نجم آبادی این اتفاق را تا آنجا شرح داده و معتقد است این اتفاق شاید اهمیتی بیش از فتوای میرزای شیرازی داشته است. اما چرا بر روی این اتفاق سرپوش گذاشته می شود؟ نجم آبادی معتقد است گفتمانی که از زبان یک مرد مورخ بیرون بیاید چندان خوش ندارد که اشاره کند زنانِ بخشی از این میهن روزی و در جایی به ازبکها فروخته شدند و آن اتفاق موجب تلاطم و به هم ریختن اوضاع شد.
این عمل یک رخداد و event است. یک اتفاق خلاف جریان است. ولی بر سر این اتفاق در کتابهای تاریخ عامدانه یا غیر عامدانه سرپوش گذاشته شده است. در شرح تاریخ قاجار، مَلیجک برای ناصرالدین شاه یک event و رخداد است. ولی مورخین قاجار ترجیحاً خواستند بر روی آن سرپوش بگذارند.
توصیه فوکو این نیست که به گفتمان با چشم سوءظنانه نگاه کرده و نسبت به آن بدگمان باشیم. بلکه می گوید در نظر بگیرید که هر گفتمانی اگر در پی آن باشد که همه حقیقت را ببیند لاجرم بخشی از آن حقیقت را نخواهد دید.
بعضی معتقدند اگر نتوان همه گفتمان حقیقت را دید، باید به توصیه گادامر عمل کرد. یعنی گفتگو کنیم و در پی این گفتگو ها، گفتمان ها نقاط ضعف خود را حل می کنند.
فوکو با گفت و گو کردن چندان سر سازگاری ندارد. او معتقد است گفتمان ناشی از گفت و گو کردن هم مشمول همان قواعد می شود. او معتقد است گفت و گو کردن راه حل بیرون آمدن از مشکلات ایجاد شده بر سر راه گفتمان نیست.
دومین ویژگی که آنرا مفصل شرح دادم، بازگرداندن عنصر رخداد یا event بود.
فوکو سومین ویژگیی را که در راه نقد و شرحه شرحه کردن یک گفتمان بر می شمارد، براندازی حکومت "دال" است.
برای توضیح این امر به "فردیناند دوسوسور" زبان شناس شهیر قرن بیستم اشاره ای مختصر می کنم. دوسوسور معتقد بود که یک دال داریم و یک مدلول.
مراد از دال برای دوسوسور لفظی بود که ادا می شد، مثل لفظ میز. در واقع مراد دوسوسر از مدلول تصویر ذهنی است که در پس پشت لفظ میز قراردارد. به همین جهت دوسوسور چندان واقعیت خارجی را جدی نمی گرفت. کاندین بعدها این سخن دوسوسور را به این صورت در فلسفه تعبیر کرد که: گویا در علم مفهوم مهم است، نه واقعیت خارجی.
از آنجا که دال ثابت است باید دنبال بازی مدلول ها رفت. چرا دال ثابت است؟ به این دلیل که قرن هاست می گوییم عقل.
عقل مدلولات مختلف و گاه متعارضی با هم پیدا کرده است.
خود مفهوم دال و خود مفهوم عقل با هم پیوستگی داشته اند. اما در دنیای واقع معنا و مفهوم عقل این پیوستگی را نداشته اند. فوکو می گوید حکومت دال و اینکه هرگاه سخن به جایی می رسد، می گوید عقل،(عقلی که معلوم نیست مراد از آن کدام یک از معانی عقل است) موجب شده است که لجامی محکم بر دهان گفتمان زده شود و گفتمان را به صورتی مهار کند.
امروزه نوروفیلوسوفرها یعنی محققانی که درباره فلسفه و نورولوژی یا به عبارتی فلسفه مغز و اعصاب به بررسی می پردازند سخن از رکود علمی ۲۷۰۰ ساله می رانند. رکو د علمی ۲۷۰۰ ساله یعنی ۲۷۰۰ سال است کلماتی بکار می بریم که فقط دال اند: عشق، امید، عقل و آرزو. این الفاظ فقط دالها یی اند که در طول تاریخ، مدلولات مختلف و متناقضی پیدا کرده اند.
حا ل اصول روش شناختی فوکو را در حیطه نقدِ گفتمان بر می شمارم و دامن سخن را می چینم. اولین اصل روش شناختی فوکو برای اینکه چگونه گفتمانی را نقد کنیم، اصل واژگونی است. فوکو معتقد است آنچه در قدیم منشأ گفتمان بود بایستی عوض شود. اگر متنی از انسانی قابل احترام می خوانیم، امروز بر خلاف گذشته آن متن را قابل اعتماد ندانیم. هر آنچه که در گذشته برای ما منشاء گفتمان بود و اهمیت داشت باید واژگون شود. دومین اصل روش شناختی فوکو، اصل گسست است. هیستوریسیستها معتقدند تاریخ دوره های منظم و قابل شناسایی دارد. لحظه حال، فرزند لحظه قبلی است. یا به تعبیر دیگر حال، آبستن آینده است.
فوکو معتقد است باید این استمرار در تاریخ را در هم شکست. اتفاقاً خود فوکو به این توصیه خود عمل می کند. او وقتی از دوره رنسانس به دوره کلاسیک می رسد یا وقتی از دوره کلاسیک به دوران مدرن می رسد قائل به هیچ پیوستگی و استمرار نیست. او تاکید کرده و می گوید: ناگهان دوره رنسانس تمام شد و دوره کلاسیک آمد. ناگهان دوره کلاسیک تمام شد و دوران مدرن آمد. همانطور که قبلا گفتم این سخن کاملاً با سخن گادامر که می گوید گذشته را باید بر حسب وضعیت فعلی احیا کرد، مخالف است. فوکو معتقد است میان ما و گذشته چنان گسست های فراوانی وجود دارد که امتزاج افقها ممکن و میسر نیست.
سومین ویژگی، اصل خاص بودن است. پرهام در کتاب نظم گفتار این واژه را به "خود ویژگی" ترجمه کرده است.
اصل خاص بودن به این معناست که گفتمانها نظامی از معانی نیستند. گفتمانها خشونتی اند که ما بر جهان اعمال می کنیم.
فوکو به آن سخن کانت معتقد بود که جهان به پرسش هایی پاسخ می دهد که ما از او می پرسیم.
آن سخن جان هیک فیلسوف فرانسوی را به خاطر بیاورید که می گوید: جهان به ذات مبهم است؛ اگر نگاه مومنانه بر او روا بداریم فکت های مومنانه خواهیم دید. اگر نگاه ملحدانه بر او بیفکنیم فکت های ملحدانه خواهیم دید. به همین دلیل گفتمانها جهان را به صورتی که می خواهند در می آورند.
فوکو تذکر می دهد: نباید فکر کنید گفتمانها شیوه های طبیعی هستند. بلکه این شیوه طبیعی بودن را معکوس و واژگون کنید.
چهارمین ویژگی، اصل خارجی بودن است. اصل خارجی بودن به این معناست که گفتمانها معنای درونی ندارند. گفتمانها معمولاً معنای خود را از خارج اخذ می کنند. چیزی که ممکن است فوکو آنرا از مارکس وام گرفته باشد. مارکس می گفت اگر به ظاهر جامعه سرمایه داری نگاه کنید، در می یابید همه چیز بر سر جای خود قرار دارد. اما اگر بخواهیم درک کنیم سرمایه داری چیست، باید از یک اصل خارجی استفاده کنیم: اصل استنتاج ارزش اضافه.
یعنی گویا باید ساختی پنهان و ژرف را در جامعه سرمایه داری کشف کرد که از آن شما نیست، بلکه خارجی بوده و به شما القا شده است.
همه سخن فوکو این است که در طول تاریخ ۴ چیز مقابل هم قرار گرفته اند. معمولا هم شق اول این چهار چیز بر دیگری غلبه پیدا کرده است. اولین آن خلق و آفرینش در مقابل رخداد است. می گوید در یک گفتمان به سراغ خلاف جریان آب بروید و رخدادها را کشف کنید. یعنی رخداد را در مقابل خلق می گذارد. خلق یعنی همان چیزی که محافظه کارانه می توان در یک گفتمان از او سخن گفت. همه چیز سر جای خود است. همه چیز آرام است. اما event یا رخداد جایی واقع است که اگر سرباز کند، می تواند گفتمانی را دگرگون و واژگون کند.
دوم: وحدت در مقابل سری ها. جهان وحدت ندارد. لباس مردانه در همه جای دنیا فقط کت و شلوار نیست. جهان مجموعه ای از این سری ها ست. جهان از مجموعه های پراکنده تشکیل شده است. سوم: ریشه ها در مقابل نظم. نظم های اتفاقی و دوره ای. اوریجینالیتی در مقابل زیکولاریتی اتفاق.
یعنی چه؟ می گوییم جهان مدرن شد. چه اتفاقی افتاد که جهان مدرن شد؟ می گویند x. حال چه شد که x شد؟ می گویند:y .
و این سیر همینگونه ادامه دارد. در صورتی که فوکو می گوید: یک چیز را جدی بگیرید: شانس و تصادف. نگاه های اتفاقی، دوره ای، نظم های اتفاقی.
همانطور که در بحث تکامل هم که به اختصار می کند می گوید که به این امر قائل است.
آخر اینکه همانطور که عرض کردم دلالت را با شرایط امکان عوض می کند.
سرانجام سخن بنده این است که نقد گفتمان با کشف و بدست آوردن رخدادها ممکن است. در روزنامه ها، مجلات و نوشته ها بسیار می بینیم که مدعی اند از شیوه فوکویی برای فهم این مطلب استفاده کرده اند. اما وقتی آن متن یا مطلب خوانده می شود متاسفانه نتیجه ای که به بار آمده است خلاف نظر فوکوست. گویا از شیوه ای استفاده شده که کاملاً با شیوه فوکو متفاوت است. آرزو می کنم که به منابع دست اول مراجعه کنیم و جهد عالمانه دانشجویان گرامی موجب پر رونق شدن فضای علمی جامعه شود.
متن پیش رو سخنرانی حمید رضا نمازی محقق فلسفه در همایش بررسی اندیشه و آرا میشل فوکو است که با عنوان: بازشناسی مفهوم گفتمان در آراء فوکو یک شنبه ۲۹ مهر ۸۶ در تالار فردوسی دانشگاه تهران ایراد شد.
سخنران: حمید رضا - نمازی
خبرنگار: سعید - بابایی
منبع : باشگاه اندیشه


همچنین مشاهده کنید