جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


آسیب‌شناسی روانی زندگی روزمره


آسیب‌شناسی روانی زندگی روزمره
▪ نویسنده: زیگموند فروید
▪ ترجمه: محمدحسین وقار
▪ انتشارات اطلا‌عات
فروید در این کتاب سعی کرده گونه‌های مختلف آسیب‌های روانی را مورد بررسی قرار دهد. فراموش کردن نام‌های خاص، اشتباهات لپی، لغزش زبان و قلم، جبرگرایی، اعتقاد به بخت و خرافه هر کدام چیزهایی هستند که فروید با دقت به آنها پرداخته و تلا‌ش کرده روشی علمی ‌ که فروید شدیدا نسبت به آن علا‌قمند است ‌ برای توضیح این اصطلا‌حات ارایه نماید; گر چه مخاطب جاهایی احساس می‌کند که نویسنده خودش به شدت دچار وسواس است و جهان ذهنی آن گونه هم که فروید می‌خواهد تبیین‌اش نماید، منظم و قاعده‌مند نیست. به هر حال فروید که خود مدعی است جهان ناخودآگاه تحت سیطره دو بخش به شدت غیرعقلا‌نی و البته در تعارض با یکدیگر ‌ یعنی id (نهاد) و superyo (فراخود) قرار دارد، در جای دیگر تلا‌ش دارد مکانیسم‌های به شدت دقیق و عقلا‌نی حاکم بر این جهان غیرعقلا‌نی را دریابد و به خواننده نیز القا کند; گرچه جاهایی من به عنوان خواننده نه چندان دقیق متن فروید از او چیزهای زیادی یاد گرفتم اما در جاهایی دیگر به خصوص در اشتباه‌خوانی و لغزش قلم و یا در انتخاب تصادفی اعداد ‌ واقعا به این نتیجه رسیدم خود فروید به شدت دچار وسواس شده است و البته این تصویر از او نه به سبب آن است که می‌خواهم کارش را بی‌ارج نمایم، بلکه اتفاقا به شکل دیگری می‌خواهم بر روانکاوی علم تاکید کنم; بدین شرح که تعداد زیادی از دانشمندان بزرگ تنها به واسطه‌ی این شکل وسواس‌گون روانی‌شان است که مسائل را تا جزئی‌ترین اشکالش بپیمایند; از آنجا که خودم دچار نوعی از حالت حاد وسواس هستم، درک می‌کنم که برای یک فرد دارای چنین وضعیت روانی، هیچ تحلیل یا تبیینی ارضاکننده نیست و او همواره نظریه خود را در جایگاه عدم ادای حق مطلب قرار می‌دهد و این رفتار را می‌توان در این کتاب و کتاب‌های ناخوشایندهای فرهنگ و تعبیر رویا جستجو کرد.فروید در ابتدای کتاب، نکته‌ای را مطرح می‌کند که به عنوان یکی از آموزه‌های جدی او در کنار اصل لذت و خودکاوی تکرار بعدها بارها از جانب منتقدان وطرفدارانش تکرار می‌شود.
«بازگشت امر سرکوب شده: فروید نکته‌ای را به یاد می‌آورد که در آن از به خاطر آوردن نام نقاشی به نام(signorelli) سینیورثی ناتوان است. او ابتدا به این نتیجه می‌رسد که این واقعه‌تصادفی است; اما بر اثر تداعی آزاد نتایجی می‌گیرد که جالب است. او همزمان نام دو نقاش دیگر به نام‌های بوتیچلی(Botticelli) و بولترافیورا(Boltrafio) را به یاد می‌آورد که هر دوی آنها مانند اولی به مکتب میلا‌ن تعلق دارند. جالب آن است که فروید پیش‌تر در سفری به بوسنی و هرزگوین، از همسفرش راجع به همین نقاش و آثار او صحبت کرده بود. فروید در آن سفر ضمنا راجع به اخلا‌ق مردم بوسنی نیز با همسفرش حرف زده بود. اینان مردمی‌تقدیرگرا بودند که البته نسبت به جنسیت نیز به شدت حساسیت نشان می‌دادند، چنانکه یکی از آنها به فروید گفته بود: «بدون آن زندگی ارزشی ندارد.» همزمان فروید به خاطر آورد که در محلی به نام ترافوی(Trafoi) خبر مرگ یکی از بیمارانش را که به دلیل اختلا‌ل جنسی لا‌علا‌ج خودکشی کرده بود، دریافت کرده است. حال همه اینها را به شکل جدولی در کنار هم قرار دهید:سینیورلی(signorelli) از دو بخش تشکیل شده که بخش اول آن(signor) هم معنی با بخش اول(Herzegorina) یعنی Herr (به معنی آقا) می‌باشد. از سوی دیگرBotticelli ;Boltrafio وBoshia هر سه در بخش اولشان(Bo) با یکدیگر اشتراک دارند; ضمن آنکه محل شنیدن خبر مرگ بیمار فروید(Trafoi) باBoltrafio دارای شباهت لفظی و نوشتاری است.
بدین ترتیب فروید نتیجه‌گیری می‌کند که گویا امر سرکوب شده به شکل پیچیده‌تری بازگشته است. فراموش کردن نام سینیورسی نه به واسطه نفرت فروید از نقاش، سبک نقاشی یا کشورش ایتالیاست، بلکه شکل پیچیده‌تری از مکانیزم فراموشی ایجاد شده است. فروید نام نقاش را فراموش می‌کند تا عدم تمایل خود در به یاد آوردن یک محتوا را بپوشاند. او تمایل دارد که موضوع جنسیت، مرگ و سرکوب عاطفی را به فراموشی بسپارد; در حالی که نوعی مصالحه واقع می‌شود و او همانقدر چیزی را که می‌خواهد به یاد بیاورد را به خاطر می‌آورد که آن چیزی را که می‌خواهد فراموش کند و موضوع سرکوب شده (عاطفه و مرگ) همانقدر فراموش می‌شود که به خاطر می‌آید و این فرآیند نه موفقیتی کامل و نه شکستی تمام‌عیار به حساب می‌آید.
امین فیروزگر
منبع : روزنامه حیات نو


همچنین مشاهده کنید