چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا

سرسلسله مصلحان


سرسلسله مصلحان
در نیمه دوّم قرن سیزدهم هجری، تهاجم گسترده و همه جانبه استعمار غربی به جهان اسلام آغاز شد. این تهاجم، و اکنشهای گوناگون رااز سوی سیاستمداران، روشنفکران، عالمان و متفکران جامعه اسلامی به دنبال داشت. برخی فرهنگ و تمدن غرب راپذیرا شدند و به آن علاقه نشان دادند و برخی دیگر به نفی و تحریم مطلق آن حکم کردند.
گروه نخست ترقّی و پیشرفت را در گرو پیروی بی قیدو شرط از غرب می پنداشتند. در هند، سر سیّد احمد خان و در ایران ملکم خان، این اندیشه راتبلیغ می کردند. و بی شرمانه از(اطاعت بی چون و چرا از انگلستان‏(۱) و (اخذ تمدّن غربی بدون دخالت ایرانی)(۲) سخن می گفتند.
گروه دوّم، از علوم و فنون و فرهنگ غربی روی بر می تافتند و آن راضّد اسلام معرفی می کردند و فرهنگ ملّی و اسلامی موجود راخوب و مفید و کافی می دانستند و به شدّت از آن دفاع می کردند. در این گیرو دار، جریان سوّمی بود که سنجیده و آگاهانه با تمدن غربی برخورد می کرد. نه تسلیم و سرسپردگی بی قید و شرط را روا می دانست و نه نفی و تحریم مطلق راراه نجات و سعادت می شناخت.
به عقیده این گروه، غرب دارای دو چهره بود: چهره علمی و کارشناسی، چهره استعماری و سلطه گری. این جریان با حفظ هوّیت ملّی و دینی خود، استفاده از دانش و تکنولوژی غرب را می شمرد. در عین حال، از نظر فکری و سیاسی به طرد و نفی ارزشها و عقاید سیاسی و اجتماعی غربیان می پرداخت و امّت اسلامی رابه ستیزی همه جانبه علیه سلطه گری و غارتگری غرب فرا می خواند. برای رسیدن به این مقصد، براحیای تفکر دینی و بازگشت به اسلام راستین اصرار داشت.
تجربه نشان داد که گروه اوّل و دوّم، افراطی و تفریطی می اندیشیده اند و در عرصه های و گوناگون، قادر به پاسخ گویی مسائل و معضلات مسلمانان نبوده اند. ولی جریان سوّم، به دلیل واقع گرایی، تحرک و پویایی اندیشه ای که طرح کردند، توانستند در تحولات اخیر ملل اسلامی نقش آفرینی کنند.
واژه ها و اصطلاحاتی، همچون: (احیاء فکر دینی)، (اصلاح طلبی اسلامی)، باز گشت به اسلام)، (بازگشت به قرآن)، ( تجدیدحیات دین)، (جنبش احیاء)، (رنسانس اسلامی)، (پروتستانیسم اسلامی) (باز گشت به خویشتن)و... برای شناسدن این جریان به کار رفته است. به عقیده ما بهترین و مناسبترین تعبیر (اصلاح طلبی اسلامی) و یا(احیاء فکر دینی)است.
مقصود از اصلاح، مفهوم جامعه شناسی آن، یعنی رفرم در مقابل انقلاب نیست. بلکه مفهوم قرآنی آن مراد است: سامان بخشیدن، در مقابل (افساد): نابسامانی ایجاد کردن. افساد و یا اصطلاح، در همه امور فرهنگی، سیاسی و اقتصادی.
● سیّد جمال سرسلسله مصلحان
اهل اطلاع و تحقیق سر سلسله و بنیانگذار این جریان فکری رادر سده اخیر، سید جمال الدّین اسد آبادی دانسته اند.
صراحت، شجاعت، تواضع و فروتنی، ایمان به خدا و ایمان به هدف، ایمان به مبارزه، استقامت در این راه، قدرت استدلال، جذب بسیار، درکی زنده از اسلام و دشمنان اسلام، احساس مسؤولیت نسبت به سر نوشت اسلام و مسلمانان و ... از ویژگیهای آن مرد بزرگ است. درباره زندگانی سیّد و اهداف او، کتابها، رساله ها و مقالات بسیاری به زبانهای گوناگون نوشته شده امّا هنوز چهره واقعی او شناخته و شناسانده نشده است. شخصیتهای بزرگ استعمار ستیز، حرکتهای اصلاحی و ضّد استعماری، در طول تاریخ، از مکروحیله تاریخ نگاران استعماری و درباری مصون نمانده اند. هر چه حرکت کوبنده تر، عظیم تر، شکننده تر بوده، دشمن در جعل و تحریف، قوی تر و پیچیده تر پابه میدان عمل گذارده است. تاریخ مبارزات صد ساله اخیر، گواه این دعوی است و نهضت اصلاحی سیّد جمال، بهترین شاهد.
در این نوشتار بر آنیم که اهّم اصول حرکت اصلاحی او را، که نما یا نگر چهره واقعی اوست، در حدّ توان، باتکیه بر منابع و مآخذ ترسیم نماییم.
● مصلح عالم اسلام
سیّد، که در کابل او را اسلامبولی و در قاهره کنری و در اروپا افغانی و در حیدر آباد دکن مصریش می پنداشتند و روز نامه های ایران او را ایرانی و سیّد همدانی می نامیدند، در افقی گسترده، به دور نمای وسیعی می نگریست که در آن، جامعه مسلمانان بدون قید و نژاد، برای تغییر اوضاع نامناسب روزگار خویش کوشش مشترک داشته باشند. سیّد، مصلح عالم اسلام بود. از این روی، همگان: هندی، افغانی، ترک، تاتار، عرب، ایرانی و ... از خورشید وجود او پرتو می گرفتند. (۳).
سیّد پس از سفرهای بسیار و کاوش در اوضاع اجتماعی، سیاسی و ... جوامع اسلامی، به نابساما نیها پی برد:
(مسلمانان)مورد تاخت و تاز بیگانگان قرار گرفته و امو الشان غارت شده است. بیگانگان بر اکثر کشورهای اسلامی مسلّط هستند. سرزمینهای آنان را قطعه قطعه و در میان خود تقسیم می کنند و به سخنان آنان گوش نمی دهند و به دستور آنان توجّه نمی کنند. چنان خوار و ذلیل گشته اند که پادشاهان و امرای باقی مانده این امّت، صبح رابا مصائب شروع می کنند و روز خود را بارنج و مشقت به شب می رسانند. ترس از بیگانگان، بر وجود آنان غلبه کرده و یأس بیش ازامیّد بر روح آنان مستولی شده است... )(۴).
سیّد، در جای جای گفته ها و نوشته هایش انحطاط و عقب ماندگی مسلمانان راگوشزد می کند و ریشه آن رامی نمایاند. در حقیقت، دردها رانشان می دهد و مسلمانان، بویژه عالمان و متفکران اسلامی رابرای چاره جویی، به قیام و اقدام فرا می خواند. دردهایی که سیّد بارها از آن سخن گفته عبارتند از:
۱) فاصله مسلمانان از اسلام راستین و نفوذ و گسترش عقاید خرافی در اندیشه آنان.
۲) نفوذ و استیلای بیگانگان، بویژه انگلیس بر کشورهای اسلامی.
۳) استبداد حکّام خود کامه در کشورهای اسلامی.
۴) عقب ماندگی جوامع اسلامی از کاروان علم و تمدّن بشری.
۵) تفرقه و جدایی و در نتیجه عدم شناخت از یکدیگر.
۶) تهاجم گسترده فرهنگی غرب برای نابودی هویت فرهنگی مسلمانان.
سیّد، برای درمان این دردها و این وضعیت ناگوار که بر مسلمانان حاکم شده بود، از همه وسائل ممکن: مسافرت، تماس بارجال شرقی و غربی، سخنرانی، نشر کتاب و مجلّه، تشکیل حزب و جمعیت، تربیت شاگردان و ... سود جست و حتّی در این راه از ازدواج صرف نظر کرد. (۵).
سیّد، برای علاج این دردها بر اصولی پای فشرد از جمله:
۱) بازگشت به اسلام راستین.
۲) مبارزه با استعمار غرب، بویژه انگلیس و توجّه دادن مسلمانان به این که استعمار دشمن اصلی است.
۳) مبارزه با ایادی استعمار، حکّام مستبد و بیگانه پرست، غربزدگان، عالمان درباری.
۴) اتحّاد و هماهنگی کشورهای اسلامی.
اصول فوق، مهمترین اصول حرکت اصلاحی سیّد است که برای اعاده هویت امت اسلامی و مواجهه با تمدّن فرنگی و هجوم گسترده استعمار ارائه شده و پس از وی، از سوی دیگر مصلحان پی گرفته شده است.
تحلیل و بررسی دقیق و همه جانبه اصول فوق در این نوشتار مقدور نیست. از این روی، خطوط اصلی تلاشهای گسترده سیّد راترسیم می کنیم. به امید آن که محققان در شرح و بسط آن بکوشند.
● بازگشت به اسلام راستین
همه مصلحان اسلامی با اختلاف درمذاق و مشرب و با تفاوت در انتخاب راه و کیفیّت عمل، راه نجات امّت اسلامی رادر باز گشت به اسلام نخستین می دانند. برای رسیدن به آن، شناخت و شناسندن اسلام اصیل و پیرایش آن از او هام و اباطیل را لازم می دانند.
در شعار باز گشت به اسلام اصیل، دو تلّقی و دو گرایش عمده و متضاد، وجود دارد. تشابه پاره ای از شعارها، برخی از اندیشه وران داخلی و خارجی رابه اشتباه افکنده است.
این دو شیوه عبارتند از:
الف) بازگشت به اسلام، منهای اجتهاد
این تلّقی، رعایت تمامی نهادها و ظواهر صدر اسلام رالازم الاجراء و هر گونه اجتهاد و استنباطی از دین و مسائل دینی راناروا و بدعت می شمرد. این تفکّر، دانشهای بی سابقه در صدر اسلام را خلاف شریعت می داند و بر اساس آن، علومی چون: فلسفه و کلام را ویرانگر دین و فیلسوفان و متکلمان و هو اخواهان آنان را خارج ازدین می پندارد.
بر تعبّد پای می فشارد و همواره با تعقّل و دستاوردهای بشری، سر ستیزدارد. اینان، در جوامع اهل سنت، به پیروان فکری اشعریان نامبردارند و در میان شیعه به پیروان فکری اخبار یان.
ب) بازگشت به اسلام، همراه با اجتهاد
در این باور، از یک سو تلاش در راه دریافت احکام اوّلیه از منابع ضرورت دارد و از سوی دیگر، ره یابی و پاسخ گویی به مسائل و نیازها بر اساس مقتضیات زمان از راه تعقّل و اجتهاد.
این تفکّر، قرآن و سنّت را اساسی ترین سند دین می داند و از عقل نیز درفهم دین و کشف برخی از مسائل دینی کمک می گیرد و استفاده از پدیده های نوین علمی و دست آوردهای تمدّن بشری راتا آن جا که با اصول مسلّم اسلامی منافات نداشته باشد، مجاز می داند.
بنابر این، این دودیدگاه، با این که در شعار مشتر کند، ولی در حقیقت، بسیار از هم فاصله دارند. پرواضع است مبارزه با خرافات و بدعتها که از سوی هر دو گروه مطرح شده متفاوت است. پدیده ای از دیدگاه نخست، شاید بدعت و ضّد ارزش باشد و از دیدگاه دوّم، نه تنها بدعت نباشد که تحصیل آن از واجبات به شمار آید. همانند استفاده از پدیده های جدید علمی که گرایش نخست، سخت با آن مخالف است.
سیّد جمال الدّین، برای اولین بار، در سده اخیر، بازگشت به اسلام رابا تلّقی دوّم مطرح ساخت. او، برای تحقّق این شعار، در مرحله نخست، به زمینه سازی پرداخت و با مقایسه مسلمانان زمان خود با مسلمانان صدر اسلام، اثبات کرد که مسلمانان بر اثر عواملی چند، به انحطاطی بزرگ دچار شده اند. او، در رساله نیچریه می نویسد:
(مسلمانان نخستین، با این که اندک بودند، ولی در سایه عمل به تعالیم حیات بخش اسلام، در مدّت یک قرن از جبال آلپ، تادیوار چین، پیش رفتند و خسروان ایرانی و قیصران رومی رابه خاک مذلّت نشاندند و با اخلاق کریمه خود، در اندک زمانی صد ملیون غیر مسلمان رابه اسلام جذب کردند، )(۶).
در عروهٔ الوثقی با طرح این پرسش: که چرا منحط شده ایم چه عواملی باعث شده که مسلمانان از آن اهداف بلند خود باز بمانند و از آن مقام بزرگی که در تمدّن و دانش داشتند باز مانده و سیر قهقرائی کنندو...
می نویسد:
(مسلمانان، در صدر اسلام به واسطه اعتقاد به اسلام اصیل، که احکام آن دقیق و اصولش نیرومند و قواعدش محکم و دستوراتش همه رموز زندگی فردی و اجتماعی راشامل بود، با هم وحدت کلام داشتند و بلاد اسلامی و مسلمانان در راه نیرومندی و عظمت گام بر می داشتند. امّا راه یافتن خلل در ارکان هستی امّت اسلامی و نزول آن از مقام شامخش، فقط ناشی از ترک آن اصول محکم و کنار گذاردن قواعد پابر جای آن، عامل حقیقی خواهد بود که با ترک آن اصول، بدعتهای ناروامیان آنان به وجود آمد. گرچه آن بدعتها در بدو امر، قابل توجه نبود، ولی معتقدان آن بدعتها راجانشین آن اصول ثابت کردند و از راه راستین، که دین به آنها نشان داده بود، روی گردان شدند و همه چیزهایی که دین به خاطر آنها آمده بود و حکمت الهی برای تامین سعادت در دین گنجانیده بود، به دور انداختند و جز نام از آن چیزی باقی نگذاردند. فقط عبارت و جملاتی که لفظ خوانده می شد باقی ماند این بدعتها و سنتّهای تازه ابداعی میان امّت و حقیقت حایل و مانع شد. حقیقتی که گاهی صدای آن را در برخی از مناطق اسلامی می شنویم. )(۷).
سیّد، نقطه آغاز و مرحله اساسی انحراف از اسلام اصیل راقرن چهارم هجری می داند. هنگامی که انواع نحله های فکری و فرقه های دینی و سیاسی، دهری و مادّی برای مقابله با اسلام و نشر آرای فاسد خود، راه (تدلیس) و (تدریج) راپیش گرفتند و با همه توان، در سستی عقائد و جذب مسلمانان تلاش کردند(۸).
با این شیوه، مردم را از اسلام جدا کردند و عالمان دینی راکه سدّ راه آنان به شمار می آمدنداز میان بر داشتند و خون هزاران نفر از عالمان دینی، مسلمانان متعهد و حکمرانان امتّ محمدی راریختند و راه رابرای تعلیمات فاسد خود، هموار ساختند.
اعتقاد به خدا را، که اساس همه سعادتهاست، از الواح عقول ستردند. اخلاق امت محمدی رافاسد کردند. در ارکان عقایدو سجایای پسندیده آن امّت شریف تزعزع انداختند، تا جایی که شخصیت آنان رامسخ کردند. شجاعت آنان به خوف و جبانت، امانت و صداقت آنها به خیانت و دروغ گویی، محبّت آنها به اسلام به محبّت شخصی بهیمی، مبدّل گردید. اینها زمینه ای شد برای هجوم مسیحیان به شامات در قرن پنجم و همچنین تاتار و ترک و مغول‏(۹).
سیّد در ریشه یابی و تحلیل این شکستها، به فاصله مردم از اسلام که در اثر آن تعلیمات فاسده صورت گرفته بود اشاره می کند(۱۰)ونتیجه می گیرد که هر چند تاریخ نویسان نقطه آغاز و ضعف و انحطاط مسلمانان راجنگهای صلیبی دانسته اند، ولی بهتر آن است که آغازآن را از شروع آن تعلیمات فاسد آرای باطل بگیریم. (۱۱).
سیّد، پس از تصویر ترسیم مسلمانان نخستین و مقایسه آنان با مسلمانان زمان خود، راه نجات امّت اسلامی رادرباز گشت به اسلام و عمل به دستورات حیات بخش آن می داند و بس. از این روی، ازآنان می خواهد که به سخنان مصلحان دینی گوش فرا دهند و دعوت آنان را اجابت کنند. (۱۲).
سیّد، بر این باور است که مسلمانان جهان، برای بازگشت به اسلام، آمادگی لازم رادارند.
بنابر این، هرکس برای احیای اسلام و امّت اسلامی قیام کند در کوتاهترین مدّت می تواند فکر دین رادر مغز آنان شعله ور سازد. آن زمان که ملّتها برای نجات خود با تکیه براسلام قیام کردند، تا مرحله نهایی و پیروزی از پای نخواهند نشست.
سیّد، به روشنفکران زمان خود هشدار می دهد:
(هر آن کس که در پی نجات مسلمانان است، باید از همان راهی که ما پیشنهاد کردیم برای اصلاح امّت خود اقدام کند و گر نه، به نتیجه مطلوب نخواهد رسید و بر خلاف اصول تربیتی گام بر داشته است و برای امّت خود، جز بدبختی و هلاکت، ثمره دیگری نخواهد داشت. (۱۳).
او، در ادامه گفتارش، تجربه تاریخی ملّت عرب رایاد آوری کرده و بر توان اسلام برای نجات مسلمانان و تمامی بشریت از انحطاط تاکید می کند. (۱۴).
سیّد، پس از زمینه سازی، راه تحقّق باز گشت به اسلام رامی نمایاند:
۱) معرفّی چهره حقیقی اسلام.
۲) پیرایش اسلام از خرافات و بدعتها.
● معرّفی چهره حقیقی اسلام.
محور تفکّر سید جمال، اسلام و تعالیم حیات بخش آن است. او، بر این باور بود که اسلام در ذات و جوهر خودتوانایی هدایت و ارشاد و اداره جوامع انسانی رابرای همیشه دارد. شریعتی است جامع که در آن، تمام زوایا و ابعاد زندگی انسان از توّلد تا مرگ مورد توجه قرار گرفته است.
وهر آنچه جوامع بشری بدان نیازمندند از مسائل اعتقادی، سیاسی، اخلاقی و دیگر شوؤن زندگی از فردی ترین تا اجتماعی ترین اعمال انسانها تبیین شده است. دین اسلام، دین فطرت و انسانیت است. از این روی، هر چه زندگی پیشرفت کند و بشریت پیش افتد و علم جلو رود و قاره ها کشف گردد، اسلام، اسلام است. همان دین استوار و ابدی. هیچ یک از اصول مادّی و اندیشه های الحادی نمی توانند فروغ فروزان اسلام و تعلیمات روشن آن را بپوشانند.
سیّد، در تعریف دین و نقش آن، در رساله نیچریه می نویسد:
(الدّین قوام الامم و به فلاحها البتشریه جرثومهٔ الفساد و ارومهٔ الاداد و فیه سعادتها و علیه نداوتها و علیه مدارها و منها خراب البلاد و بها هلاک العباد. )(۱۵).
دین، مایه پایداری امتهاست. رستگاری، عظمت و بزگواری امتها بدان بسته است. طبیعت گرایی، ریشه فساد و اختلافهاست. خرابی شهرها، هلاکت بندگان خدا رانیز در پی دارد.
سیّد، نخستین گام بازگشت به اسلام راستین رامعرفّی درست آن از جانب عالمان دینی می داند. از این روی، همواره آنان رابه فهم درست اسلام و معرّفی آن، دعوت می کند. (۱۶)خودنیز با همه توان درصدد آن بود که جامعیت اسلام و قدرت و توانایی آن رابرای نجات مسلمانان از انحطاط و اداره آنان در هر عصر، بشناساند.
او، دراین راستا به مقایسه اسلام و مسیحیت می پردازد و دعوت به تعقّل و تدّبر، تعلیم و تعلم، جهاد و مبارزه مستمر را از امتیازات دین اسلام می داند. (۱۷).
او، بر اصول عقاید، بویژه توحید اسلامی و این که اسلام توحید راجزبر مبنای یقین و برهان نمی پذیرد تاکید می کند و بر این باور است که جامعه ای که باید اساسی ترین اعتقاداتش را با نیروی برهان و یقین، نه ظنّ و تخمین و نه تعبد و تقلید به دست آورد، کافی است که زیر بار خرافه و او هام نرود. (۱۸) به همین جهت سیّد برای فلسفه اسلامی ارزش زیادی قائل بود. شاگردان و پیروان خود را به آن تشویق می کرد تا جایی که عبده به تشویق استادش به فلسفه می پردازد و دود ستنویس از اشارات بوعلی به خط خود می نویسد و یکی را به ستایش از استادش پایان می دهد. (۱۹).
شیخ محمّد عبده در مقدمه رساله و اردات می نویسد:
(من به جستجوی علوم گوناگون، سرگرم بودم و در همان هنگام که پیرامون باغستانهای دانش می گشتم، بر آثاری از علوم حقیقی آگاهی یافتم و سخت به آنها دل بستم. امّا کسی رانیافتم که آهنگ آن علوم داشته باشد. پس درکار خود حیران گشتم و در این زمینه شروع به اندیشه کردم. هر اندازه از دیگران پرسش نمودم، به من پاسخ دادند: سرگرم شدن به این علوم حرام است!.
یا این که علمای کلام از علوم مزبور نهی کرده اند! پس از این فتوا. در شگفتی فرو رفتم و شگفت تر آن بود که ناقلین این فتوا هیچ نمی دانستند که این علوم چیست! آن گاه نزد خود اندیشیدم که سبب این منع و تحریم کدام است به این نتیجه رسیدم که: هر کس چیزی راندند با آن دشمنی می ورزد... من در آن احوال به سر می بردم، تا خورشید حقایق پر تو افکند و در شعاع آن، امور لطیف و باریک بر ما روشن گشت. این کار باورود حضرت حکیم کامل و حقّ قائم، استاد ما، سید جمال الدّین افغانی تحقق یافت... پس ما امید به او بستیم که شمه ای از علوم مزبور راتدریس کند و او در خواست ما رااجابت نمود... و ما از این طریق به تحفه های شگفت دست یافتیم. پس او، ما را به کلیاتی اشارت فرمود که این کتاب جزئیاتش رابیان می کند. و به نشانه هایی رهنمون شد که این رساله، دلائل روشن آن را عهده دار است و این امر به هنگامی روی داد که در کار حکمت، سستی و فتوری پیش آمده بود و آن حکیم، گویی بارانی بود که برای زنده ساختن این نعمت فرستاده شد. )(۲۰).
بر اثر همین تشویق بود که عبده، برخی کتب فلسفی، از جمله: نجات بوعلی، البصائر النّصیریه ابن سهلان ساوجی و بخشی از منطق المشرقیین بوعلی راچاپ و نشر کرد. (۲۱).
سیّد، در معرفّی اسلام به عنوان دینی جامع و کامل بر اموری تاکید می ورزد از جمله:
۱) پیوند دین و سیاست:
مکتب اسلام، به بعد مادّی و معنوی زندگی بشر توجه دارد. به تعبیر سیّد، (سعادت دارین) و بر قراری قسط و عدالت اجتماعی جزو بر نامه های این دین است. کسانی که سیاست را از دیانت جدا می دانند، یا اسلام را نمی شناسند و یا با آن دشمنی دارند. مخالفان، خواهان آنند که مسلمانان فعالیت سیاسی، تشکیلات، قدرت و نیرو نداشته باشند، تا منزوی گردند و سر انجام اسلام و قوانین آن کنار گذاشته شود. سیّد، تفکیک دین از سیاست و تبدیل خلافت به سلطنت را، از مهمترین انحرافات عقیدتی و سیاسی در سطح رهبران و مردم می دانست. مردم، وقتی انگیزه ای برای فعالیتهای سیاسی و شرکت در سرنوشت خود نداشته باشند و از امور سیاسی دوری گزینند، راه برای سلطه استعمار و استبداد هموار می گردد.
در سطح رهبران، با حاکمیت استبداد و جدایی مقام عملی و اجرائی خلافت از مقام دینی و معنوی آن، راه برای تفرقه دینی و اختلافات سیاسی و بالاخره تجزیه و تفرقه مسلمانان، باز می شود. از دیدگاه سیّد، تلاشی جوامع اسلامی از آن هنگام آغاز گشت که:
(مقام عملی اسلام از مقام خلافت جدا گشت و خلفای عباسی، تنها به اسم خلافت قانع شدند. بدون این که مانند خلفای راشدین، هم جامع علوم و فقه اسلامی باشند و یا این که به مقام اجتهاد در اصول و فروع احکام اسلامی برسند. بدین جهت، مذاهب در اسلام زیاد شد و اختلاف میان مسلمانان از قرن سوم هجرت به مرحله ای رسید که مانندآن در هیچ یک از ادیان گذشه سابقه نداشت. درنتیجه این اختلاف مذاهب، وحدت خلافت اسلامی از هم پاشید و به چندین قسم تقسیم گردید. )(۲۲).با آغاز این انحراف و تضعیف پیوند دینی و معنوی مردم با حکومتها، ضعف و تفرقه گسترش یافت و زمینه سلطه حکام مستبد و خود کامه و استعمار گران فراهم آمد.
(خلافت اسلامی به سلطنت تبدیل شد، اهمیّت و عظمت آن از دلها رفت. چون تجربه نشان داده که اگر حکومت در دلها نفوذ نداشته باشد و رضایت همه امّت راجمع نکند، اساس آن متزلزل می شود. وقتی خلافت به سلطنت و قدرت مبدل شد، اعتماد مسلمانان سلب شد. اگر چه در اثر زور و قدرت، نمی توانستند از زیر بارآن حکومت شانه خالی کنند. )(۲۳).
۲) ضرورت اجتهاد:
درباره اجتهاد و مسائل مربوط به آن، بسیار گفته اند و نوشته اند. همه مصلحان در سده اخیر، که احیای اسلام و اجرای مقررات و نظامات فردی، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی آن را مطرح کرده اند، اجتهاد راشرط اساسی تحقیق آرمان خود دانسته اند. زیرا با اجتهاد است که عالمان دینی، توان پاسخ گویی به مسائل جدید را می یابند سیّد، اندیشه انسداد باب اجتهاد راباطل می داند و با دلیل و برهان، ضرورت اجتهاد مستمر را اثبات می کند. او، در مجلسی که برخی برای اثبات ادّعای خود بر گفتار (قاضی عیاض )تکیه می کردند، گفت:
(سبحان اللّه، قاضی عیاض به اندازه عقل و فهم خود که متناسب زمانش بوده سخن گفته است. آیا دیگری حقّ ندارد سخنی که به حق و حقیقت نزدیکتر و بهتر از گفتار قاضی عیاض باشد، بگوید اگر قاضی عیاض و دیگران حقّ داشته اند، گفته های کسانی راکه مقدّم بر آنها بوده اندردّ کنند، پس چرا ما حقّ نداشته باشیم آنچه را استنباط می کنیم و موافق مقتضیات زمان ماست بگوییم. ).
سپس بالحنی اعتراض آمیز می گوید:
(ما معنی باب الاجتهاد مسدود، و بایّ نصّ سُدّ، اوایّ امام قال لایصّح لمن بعدی ان یجتهد لیتفقه فی الدّین، و یهتدی بهدی القران و صحیح الحدیث و الاستنتاج بالقیاس علی ما ینطبق علی العلوم العصریه و حاجات الزمّان و احکامه... )(۲۴).
معنی این که می گوید باب اجتهاد مسدود است، چیست بر اساس چه نصّی باب اجتهاد مسدود شده است کدامین پیشوا و امام گفته است: کسی حقّ ندارد پس از من اجتهاد کند و از هدایت قرآن و حدیث صحیح بهره مند گردد. و آنچه را حاجت مردم و مقتضیات زمان حکم می کند و با دانشهای زمان مطابقت دارد بپذیرد.
سیّد، در ادامه می گوید:
(پیشوایان بزرگ در گذشته اجتهاد کردند و کار بسیار خوبی کردند. ولی این درست نیست که بگوییم آنها تمام اسرار و رموز قرآن رادرک کرده اند. اجتهاد آنها در مقابل محتویات قرآن در حکم قطره ای است ازدریا. ).
پس از سیّدجمال، شاگرد بنام او، عبده، و دیگران ضرورت اجتهادرا پذیرفته اند. (۲۵).
۳) پالایش معارف علمی و دینی:
سیّد، بر این باور بود که: باید تحوّلی اساسی درآموزش علوم و متون درسی حوزه های علمی صورت پذیرد. علوم صحیح و مورد نیاز تقویت شود، نادرستها حذف شود و تحریف یافته ها اصلاح گردد.
سیّد، مواد درسی حوزه های علمی رابه نقدمی کشد و حوزویان رااز کج اندیشیها و تلاشهای بی ثمر بر حذرمی دارد و خواهان تهذیب و هماهنگی آن با نیاز و مقتضیات زمان می شود. کلام جامع و روشن او ما را از هرگونه توضیح و تفسیری بی نیاز می کند:
(مسلمانان در این زمان، در تعلیم و تعلّم خود، هیچ فایده ملاحظه نمی کنند. مثلاً علم نحو می خوانند غرض از این علم آن است که: کسی که لغت عربی را استحصال کرده، قادر بر گفتن و نوشتن شود و حال آن که مسلمانان در این زمان، علم نحو را مقصود بالاصاله قرار داده سالهای دراز صرف افکار بلافائده در علم نحو می کنند و حال آن که پس از فراغت، نه قادر بر تکلّم عربی هستند و نه قادر بر نوشتن عربی هستند و نه فهمیدن آن... )(۲۶).
سیّد، پس از آن به علم معانی، منطق، فلسفه و حکمت می پردازد و همانند علم نحو شیوه فراگیری و استفاده از آن را به نقد می کشد و سپس در ادامه درباره علم فقه و اصول می نویسد:
(علم فقه مسلمانان حاوی است بر جمیع حقوق منزلیه و حقوق بلدیه و حقوق دولتیه را. پس باید شخص متوغل در علم فقه، لایق آن باشد که صدر اعظم ملکی شود و یا سفیرکبیر دولتی گردد و حال آن که فقهای خود را می بینیم که بعد از تعلیم این علم از اداره خانه خود عاجز هستند، بلکه بلاهت را فخر خود می شمارند. و علم اصول عبارت است از فلسفه شریعت یعنی(فیلوز و فی آفلا)، (حکمت قوانین) که در آن علم حقیقت، صحت و فساد و منفعت و مضرّت و علل تشریع احکام بیان می شود و البته یک شخصی که این علم رابخواند، می بایست قادر شود به وضع قوانین و اجرای مدنیت در عالم و حال آن که ما می بینیم که خوانندگان این علم در مسلمانان محروم هستند از دانستن فوائد قوانین و قواعد مدنیت و اصلاح عالم. چون حال این علماء، معلوم شد می توانیم بگوییم که علمای مادر این زمان، مانند فتیله بسیار تاریکی هستند که بر سر او یک شعله بسیار خردی بوده باشد که نه اطراف خود را روشن می دهد و نه دیگران رانور می بخشد. )(۲۷).
سیّد، ضمن بر شمردن کاستیهای معارف کنونی اسلامی، به عالمان اسلامی هشدار می دهد و از آنان می خواهد که جهان رابشناسند، سبب فقرو فاقه و بیچارگی و پریشان حالی مسلمانان راکشف کنند و برای علاج آن تلاش نمایند.
سیّد، فراگیری علوم و فنون جدید را برای حوزویان واجب و ترک آنها راعیب می داند:
(آیا جایز است که شما بحث در این امور جدیده راترک گویید به جهت آن که در شفای ابن سینا و حکمت الاشراق شهاب الدین مذکور نیست آیا بر شما واجب نیست که به آیندگان خدمت کنید و آیا عیب نیست که جهان در تحولی شگرف قرار گرفته باشد و عالم اسلامی از خواب غفلت بیدار نشده باشد)(۲۸).
در کنار این فرا خوانی به سوی کسب دانشهای جدید، هشدار می دهد: مبادا که عالمان دین محرومیت محرومان رافراموش کنند.
۴) مقابله با تفکرات الحادی:
سیّد، در راستای معّرفی اسلام، مقابله با تفکرات الحادی و ضّد مذهبی راضروری می داند. زیرا استعمار از آن تفکرات برای مبارزه با اسلام و ملتهای مسلمان استفاده می کند. بر همین اساس به تالیف، رساله نیچریه، می پردازد.
در قرن نوزدهم میلادی ما دیگرایی در اروپا رواج کامل داشت. در آسیا و برخی از کشورهای آفریقایی نیز طرفدارانی پیدا کرده بود. استعمارگران، بویژه انگلیس، برای تبلیغ این مکتب در هند و دیگر کشورها سرمایه گذاری کرده و با همه توان تلاش می کردند پدید ه های جهان، اعّم از مادّی و معنوی رابا مادّه تبیین کنند، تا از مانع بزرگ که همان دین، بویژه دین اسلام باشد، رهایی یابند. در مقابله با این مکتب، عالمان دینی و متفکران الهی قد بر افراشتند و با برهان و استدلال اثبات کردند که مادّه نمی تواند همه حوادث عالم راتفسیر کند. سیّد جمال الدّین، افزون بر این تلاش، که در خور اهمیت بود، پرده از روی نیّت واقعی این تبلیغات بر می دارد و هدف واقعی استعمارگران رااز ترویج این مکتب بیان می کند.
در محرّم ۱۲۹۸هجری، محمّد و اصل مدرس ریاضی مدرسه اعزه حیدر آباد دکن، نامه ای نوشته و از سیّد می پرسد:
(در این روزها از تمامی هندوستان، چه ممالک مغربیه و شمالیه و چه او دوچه پنجاب و چه بنگاله و چه سند و چه حیدر آباد دکن، صدای نیچر، نیچر به گوش می رسد... این فرقه، در از دیاد و افزونی است، خصوصاً در میان مسلمانان... آیا این طریقه منافی دین است و یا این که هیچ مخالفتی با دین ندارد چه نسبت است در میان این طریقه و آثار مطلق دین در مدنیت و هیئت اجتماعیه... )(۲۹).
سیّد، در پاسخ رساله ای رامی نویسد که به رساله نیچریه معروف می گردد. (۳۰) وی در مقدّمه می نویسد:
(نیچرعبارت است از طبیعت. و طریقه نیچریه همان طریقه دهریه است که در قرن سوم و چهارم پیش از میلاد مسیح، در یونانستان ظهور کردند و هدف اصلی آنان از بین بردن ادیان و تأسیس اساس اباحت و اشتراک است. برای اجرای این هدف، تلاشها و اقدامات فراوانی انجام داده اند و در لباسها و نامهای گوناگون خود را ظاهر ساخته اند.
در هر امتّی، این جماعت پیدا شدند، اخلاق آن امّت رافاسد کردند و سبب زوال و نابودی آن گردیدند. اگر کسی در مبادی و مقاصد این گروه غور کند، به خوبی برای او روشن خواهد شد که به غیر از فساد مدنیت و تباهی هیأت اجتماعیه، نتیجه دیگری بر آراء اینها مترتب نخواهد شد)(۳۱).
از دیگر اقدامات او، در این زمینه، مقابله باغرب زدگان بود. سیّد، با نوگرایانی که مفاهیم قرآنی راتفسیر مادی می کردند. مبارزه می کرد. توجیه و تاویل ماوراء الطبیعی قرآن و تطبیق آن را به امور حسی و مادّی بر نمی تافت. او، پس از این که به هند وارد شد و با افکار سر سید احمد خان آشنا شد، به ستیز برخاست و (تفسیر مفسّر) رادر نقد آرای تفسیری وی نگاشت. (۳۲).
۵) پاسخ به شبهات:
در راستای معرّفی اسلام، در رأس بر نامه های سیّد، قرار داشت.
از جمله در اروپا، دشمنان اسلام، این شبهه رادر افکنده بودندکه:
(اسلام دین جبری و قضا و قدری است و برای بشر هیچ گونه اراد ه و اختیاری قائل نیست. ).
سیّد، در مجّله عروهٔ الوثقی و در مقاله ای مستقل، پس از آن که به تفصیل سخنان آنان رانقل می کند به تفاوت قضا و قدر و جبر می پردازد و اعلان می کند:
(هیچ گونه منافاتی بین قضا و قدر و آزادی و اختیار و اراده بشر نیست. هیچ یک از مذاهب اسلامی، معتقد نیستند که همه امور، مولود جبر محض است و بشر هیچ کاره است. مسلمانان معتقد ند: در بخشی از امورواعمال، اختیار به دست خود انسانها ست و مسؤول بدو خوب آن می باشند و از این اختیاری که خدا به آنان داده بازخواست خواهند شد و پاداش و کیفر اعمال خود را خواهند دید. اگر غیر این بود و شخص در کارهای خود، دارای هیچ اختیاری نبود، تکلیف شرعی، بهشت و جهنم امری لغو و بی معنی بود. )(۳۳).
سیّد، بر این باور بود که اگر قضاوقدر به شکل اسلامی آن مطرح شود، نه تنها عامل انحطاط نیست که عامل پیشرفت و قدرت و قوّت می گردد. اعتقاد به قضا و قدر، مشکلات و مصائب را ناچیز و کوچک می نماید. معتقد به تقدیر رااز مرگ با کی نیست و درتحصیل عزّت و وصول به در جات ترقّی و حتی بر فداکاری و جانبازی ثابت قدم است.
سیّد، با استشهاد به آیات قرآنی در اهمیت اعتقاد به قضا و قدر، عزت و شوکت مسلمانان صدر اسلام رادر سایه اعتقاد به قضا و قدر می داند.
سیّد، از سستی عقیده و تحریف ارزشها تاسف می خورد و مردم رابه فهم درست قضا و قدر دعوت می کند.
سیّد، در فرانسه نیز، وقتی از انتقادات (ارنست رنان) به اسلام آگاهی یافت، بانشر مقالات مستدّل و عمیق در مقام پاسخ بر آمد و بدین سان، از ساحت اسلام در کشورهای اروپایی دفاع کرد. (۳۴).
● خرافه زدایی.
برای باز گشت به اسلام، افزون بر معّرفی چهره راستین آن، باید چهره مسخ شده و اوهام گرفته و مفاهیم دگرگونه و خرافه آلود را شناسائی و معرّفی کرد و از ذهنها زدود.
خرافه زدایی، پالایش اسلام از ناخالصیها، پندارهای غلط و اندیشه های ضّد اسلامی از مهمترین اهداف سیّد در راستای احیای اسلام راستین به شمار می آید.
سیّد براین باور بود که کم خردی مردمان، برداشتهای خشک و نامربوط ظاهرگرایان اندیشه گریزو دستهای پنهان و مرموز دشمنان اسلام، در گسترش و اشاعه خرافات و تحریف حقایق و تعالیم حیات بخش اسلام مؤثر بوده است. دوستان ناآگاه و فریب خورده و دشمنان اسلام، موجب شدند که اسلام از صورت مجموعه به هم پیوسته و نظامی متشکل خارج گردد و هر جزء آن، بدون ارتباط با دیگر اجزاء تفسیر گردد و مفاهیمی که برای ستمگران و قدرتمندان خطر آفرین نبوده ترویج و مفاهیم ارزشمند دیگر همچون: جهاد، عدالت، شهادت به بوته فراموشی سپرده شود.
از این روی، ایشان تاکید می کردکه: عالمان دینی، باید خرافات را از دین بزدایند و به تفسیر و تبیین درست مفاهیم دینی بپردازندوحیات اصلی اش رابدو باز گردانند. (۳۵).
در این صورت، سرچشمه دین زلال می ماند و حیات آفرین و زندگی ساز خواهد بودوگرنه علیه اصول اساسی خود به کار می رود و به ابزاری خطرناک دردست صاحبان زرو زورو تزویر، در جهت استعمار مستضعفان به کار می آید.
وی، غبار اندود شدن چهره دین و عدم بقای آن اعتقادات قوی و اخلاص عمیق مسلمانان صدر اسلام در نسلهای بعدی رابه عوام زیر مربوط می داند:
۱) گسترش جبر گرایی.
۲) گسترش گونه تحریف شده قضاوقدر. این وارونگی در برداشت، چنان اثر تخر یبگری داشت که بسیاری از مردم را از کارهای جدی و بنیانی، باز داشت.
۳) توطئه زندیقان و تحریف تعالیم حیاتبخش اسلام، بادر آمیختن عقاید باطل بدان.
۴) گسترش عقاید و اندیشه های سوفسطائیان. اینان، حقایق رابه گونه اوهام جلوه می دادند.
۵) جعل و تحریف دروغ پردازان و نسبت ناروا به رسول اللّه. احادیثی می ساختند و می پرداختند و گسترش می دادند که روح تلاش و عزت را نابود می کرد و مردم رابه زبونی وضعف می کشاند. (۳۶).
این مصلح بزرگ، باتمام توان به روشنگری در زمینه های فوق پرداخت و در برخی از موضوعات مقالاتی مستقل نگاشت. (۳۷).
شیوه سیّد، در این مسائل این بود که مردم رابا تاز یانه توبیخ بیدار کند، آن گاه حسّ امید شان راتحریک نماید و نشان دهد تا هنگامی که اصل عقیده اسلامی باقی است، بر طرف کردن این نقیصه ها کار آسانی است. بدین جهت، دائماً مسلمانان نخستین و عزتّ و شوکت آنان رانمونه می آورد.
سیّد، در رساله نیچریه، پس از تبیین نقش دین و امتیاز دین اسلام برسایرادیان، پیشرفت امتها و رسیدن به معارف و فضایل و شناخت حقایق و سعادت دنیا و آخرت را متوقف بر چهار اصل می داند. نخستین اصل راخرافه زدایی می داند: (باید لوح عقول امم و قبائل، از کدورات خرافات و زنگهای عقاید باطله و همیه پاک بوده باشد، زیرا آن که عقیده خرافی حجابی است کثیف که علی الدّوام حایل می شود در میانه صاحب آن عقیده و میانه حقیقت و واقع و او را باز می دارد از کشف نفس الامر، بلکه چون یک عقیده خرافی راقبول کرد، عقل او را وقوف حاصل شد و از حرکت فکریه سر باز زد، پس از آن حمل برمثل کرده، جمیع خرافات و اوهام راقبول خواهد کرد و این موجب آن می شود که از کمالات حقّه دور افتد و حقایق اکوان بر او پوشیده ماند، بلکه سبب خواهد شد که جمیع عمر خود رابه اوهام و وحشت و دهشت و خوف و بیم بگذراند و از حرکت طیور و جنبش بهایم در لرزه افتد، و از هبوب ریاح و آواز رعد و درخشیدن برق مضطرب گردد و به واسطه تطیرات و تشاؤمات از غالب اسباب سعادت خود بازماند و به هر حیله باز و مکار و دجالی گردن نهد و کدام بدبختی از این گونه زندگی بدتر خواهد بود. )(۳۸).
پس از سخنان فوق، بر عقل و توحید اسلامی برای عدم پذیرش خرافات تکیه می کند و پذیرش خرافات را در تضاد با عقل می داند.
نویسنده: محمد صادق - مزینانی
منابع:
۱. (تفسیر و تفاسیر جدید) بهاء الدّین خرّمشاهی/۵۷، سازمان انتشارات کیهان.
او می گوید: ( اگر خداوند اطاعت و دست نشاندگی ما رادر قبال نژاد دیگری (انگلیسیها) مقدر کرده باشد، نژادی که آزادی دینی رااز ما دریغ نمی دارد و بر ما عادلانه حکم می راند، و صلح و صفا بر قرار می دارد، مال و جان ما را حفظ می کند، چنانکه انگلیسیان در هند بر همین نهج رفتار می کنند، بر ما ست که خیر خواه آنان باشیم و دست دوستی آنان را بفشاریم. ).
۲. مجلّه(حوزه) شماره‏۵۰ - ۵۱ ویژه نامه میرزای شیرازی بزرگ/ ۱۸۷.
۳. (نقش سید جمال الدین در بیداری مشرق زمین)، محیط طباطبائی، مقدمه و ملحقات: سید هادی خسروشاهی ۲۴ - ۲۵، مقدّمه، دارالتبلیغ اسلامی، قم.
۴. (العروهٔ الوثقی) با مقدمه سید هادی خسرو شاهی/۱۲۹ - ۱۳۰.
۵. (مفخر شرق سید جمال الدین اسد آبادی)، ترجمه و نگارش سیّد غلامرضا سعیدی/۱۴۵، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران.
روزی سلطان عثمانی کنیزک ماهرویی رابر وی عرضه کرد سیّد نپذیرفت، سلطان گفت: آیا اندیشه ابوالعلاء راتایید می کنی که می گفت:
هذا جناهٔ ابی علّی و ماجنیت علی احد. گفت: هرگز!چگونه مرد خردمند، ازدواج راجنایت می داند و حال آن که بقای نوع انسان و عمران و آبادی کشورها بدان بسته است. امّا من آنچه رادر این امر از عدل و انصاف و فراغ بال لازم است، ندارم و نمی توانم داشته باشم، از این روی تنهایی را ترجیح می دهم.
۶. (نیچریه)، سید جمال الدین اسد آبادی/۵۱ - ۵۲، انتشارات اسلامی، وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم.
۷. (العروهٔ الوثقی)/۲۰.
۸. (نیچریه)/۵۲.
۹. (همان مدرک)/۵۲ - ۵۶.
۱۰. (همان مدرک)/۵۵.
۱۱. « همان مدرک)/۵۶.
۱۲. (العروهٔ الوثقی)/۲۱.
۱۳. (همان مدرک).
۱۴. (همان مدرک)/۲۱ - ۲۲.
۱۵. (نیچریه)/۱۳.
۱۶. (همان مدرک)/۷۹؛ (سید جمال الدین حسینی پایه گذار نهضتهای اسلامی)، صدرواثقی/۳۸۱، شرکت سهامی انتشار.
۱۷. (نیچریه)/۱۳.
۱۸. (همان مدرک)/۷۵.
۱۹. (بررسی اجمالی از نهضتهای صد ساله اخیر)/شهید مطهری/۲۵، نشر عصر، قم.
۲۰. (شیخ محمد عبده مصلح بزرگ مصر)، مصطفی حسینی طباطبایی/۴۲، به نقل از رساله.
(الواردات فی سر التجلیات)، چاپ مصر، چاپ شده ارجزء دوّم(تاریخ الاستاذ الامام الشیخ محمّد عبده).
۲۱. (بررسی اجمالی از نهضتهای صد ساله اخیر)/۲۵.
۲۲. (العروهٔ الوثقی )/۳۴.
۲۳. (العروهٔ الوثقی )/۳۴.
۲۴. (زعماء الاصلاح فی العصر الحدیث)، احمد امین/۱۱۳، دارالکتب العربی، بیروت.
۲۵. (تفسیر المنار)، ج‏۸۲/۲، دارالمعرفه، بیروت عبده،.
در ذیل آیه ۱۶۷سوره بقره می نویسد:
(ولمّا تصدی بعض العلماء فی القرن الثانی و الثالث لاستنباط الاحکام و استخراج الفروع من اصولها - و منهم الائمه الاربعه - کانوا یذکرون الحکم بدلیله علی هذا النمط، فهم متفقون مع الصّحابه و التابعین، علیهم الرضوان، علی انه لایجوز لاحدان یا خذ بقول احد فی الدّین مالم یعرف دلیله و یقتنع به. ثّم جاءَ من العلماء المقلدین فی القرون الوسطی من جعل قول المفتی للعامی بمنزلهٔ الدّلیل مع قولهم بانّه لوبلغه الحدیث فعمل به کان کذلک اواولی. ثم خلف اعرق منهم فی التقلید فمنعوا کّل النّاس اخذأی حکم من الکتاب او السنّه و عدوامن یحاول فهمهما و العمل بهماز ائغاً و هذا غایهٔ الخذلان و عداوهٔ الدّین، و قدتبعهم الناس فی ذلک فکانوالهم انداداً من دون اللّه، وسیتبراء بعضهم من بعض کما اخبر اللّه. ).
سپس در ادامه می گوید از ائمه اربعه نقل شده که از پذیرش گفتار آنان بدون آگاهی از دلیلی که برای آن حکم دارند نهی کرده اند و دستور داده اند که اگر گفتار آنها با کتاب خدا و سنّت رسول خدا(ص) مخالفتی داشت آراء آنان راترک کنند.
۲۶. (مقالات جمالیه)، سید جمال الدین اسد آبادی/۹۳، به کوشش ابوالحسن جمالی، انتشارات اسلامی.
۲۷. (همان مدرک)/۹۴.
۲۸. (همان مدرک )/۱۴۷ - ۱۴۸.
۲۹. (نیچریه)/۱۰- ۱۱.
۳۰. این رساله را سیّد، در دوران اقامت خود در هند، به فارسی نگاشته است. پس از آن به اردو، فرانسه به عربی ترجمه شده است. اینرساله تنها برضد مادیگری نیست، بلکه همچون دیگرنوشته هایش در راستای مبارزه با خرافات، بازگشت به اسلام و مبارزه با استعمار فرهنگی... نیز هست.
۳۱. (همان مدرک)/۱۲ - ۱۳.
۳۲. (مقالات جمالیه)/۹۷.
۳۳. (العروهٔ الوثقی)/۴۹.
۳۴. (زعماء الاصلاح)/۸۶ - ۹۳.
۳۵. (سید جمال الدین حسینی، پایه گذار نهضتهای اسلامی)/۳۸۰؛ (العروهٔ الوثقی)/۴۹.
۳۶. (زعماء الاصلاح)/۸۳ -۸۴.
۳۷. (العروهٔ الوثقی)/۴۹.
۳۸. (نیچریه)/۷۵.
منبع : باشگاه اندیشه


همچنین مشاهده کنید