پنجشنبه, ۹ فروردین, ۱۴۰۳ / 28 March, 2024
مجله ویستا

سیر جمهوریخواهی در ایران از اوج تا افول قاجاریه


سیر جمهوریخواهی در ایران از اوج تا افول قاجاریه
در اوایل دوره قاجاریه براثر برخورد و تماس ایرانیان با تمدن غرب و شکست‌های تاسف‌بار از روسیه، ایرانیان را با این پرسش اساسی و بنیادی روبه‌رو ساخت که راز موفقیت غرب و عقب‌ماندگی ایران در چیست. عباس‌میرزا و قائم مقام فراهانی تصمیم گرفتند با انجام اصلا‌حات گامی جهت پیشرفت و اعتلا‌ی کشور بردارند. مرگ نابهنگام عباس‌میرزا و قتل فراهانی جریان اصلا‌حات را در محاق فرو برد.
با ظهور امیرکبیر و برنامه‌های مترقیانه او در زمینه تاسیس دارالفنون و انتشار روزنامه، خون تازه‌ای در رگ‌های اصلا‌ح‌طلبان جریان پیدا کرد. تغییر ساختار حکومت و شیوه اداره کشور از جمله برنامه‌های امیرکبیر بود. هر چند رهبر اصلا‌ح‌طلبان با یک توطئه به قتل رسید، اما اندیشه‌های او از بین نرفت و به مرور، مجال نشوونما یافت. ‌
مفاهیمی مانند مشروطه، جمهوری، پارلمان و قانون به مرور از فرهنگ غرب اقتباس شد و از سوی روشنفکران و اصلا‌ح‌طلبان به کار می‌رفت. بنابه روایتی زمزمه جمهوریخواهی برای نخستین بار در دوره دوم سلطنت ناصرالدین شاه از بین اعضای فراموشخانه برخاست که میرزا ملکم‌خان بانی و رهبر آن بود. مجمع درصدد بود زمینه را برای ریاست‌جمهوری جلا‌ل‌الدین میرزا - شاهزاده قاجاری- که از اصلا‌ح‌طلبان به شمار می‌رفت فراهم نماید. با رسوخ فکر جمهوریخواهی در بین محصلا‌ن دارالفنون دوره اختناق هم شروع شد. به محض شیوع این اخبار ناصرالدین شاه به وحشت افتاد و دستور انحلا‌ل فراموشخانه را صادر کرد و حتی برخی از رهبران آن را از خدمات دولتی منفصل و تبعید نمود.
ترس هیات حاکمه از جمهوری به گونه‌ای بود که هرگونه حرکت آزادیخواهانه، عدالت‌طلب و ضد نفوذ بیگانه را جمهوریخواهی نامیده و با آن مقابله می‌کرد. مثلا‌ از جنبش تنباکو با نام یک شورش جمهوریخواهانه یاد نموده‌اند. به گفته حاج سیاح <در دوره ناصرالدین شاه همه مخالفان را به بابی‌گری و جمهوریخواهی متهم می‌کردند.> جمهوری به معنای مرگ سلطنت بود به همین علت شاهان نه تنها جمهوری را برنمی‌تابیدند حتی آن را نکوهش هم می‌کردند. ‌
چنانکه ناصرالدین شاه در سفرش به فرنگ نظام جمهوری در فرانسه را مذمت نموده و از نظام سلطنتی حمایت کرده است و می‌گوید مردم فرانسه که از جمهوری ناراضی بودند در مراسم استقبال از شاه شعار زنده باد سلطنت، زنده باد شاه ایران سرمی‌دادند.
پرواضح است که اقدامات خودکامه ناصرالدین شاه مانع بزرگی در راه اصلا‌حات و تغییر حکومت بود. بدیهی است بعد از ترور شاه، بلا‌فاصله مخالفان قدعلم کرده و آزادانه خواسته‌های خود را مطرح نمایند. به‌گونه‌ای که بلا‌فاصله پس از مرگ شاه جنبش جمهوریخواهی کوچکی در همدان رخ داد. سیدحسن صاحب‌الزمانی و میرزا احمد کرمانی رهبران جنبش به اتهام تبلیغ آزادیخواهی به سرعت توقیف و روانه تهران شدند تا جنبش اینگونه در نطفه خفه گردد. ‌
در دوره مظفرالدین شاه فضا تا حدی بازتر شد و مبارزات جدی‌تری برای تغییر شکل حکومت صورت گرفت، اما نگاه به جمهوری همان نوع بدبینانه و ارتدادی بود. در آستانه انقلا‌ب مشروطه که اعتراض برای برقراری نظام مشروطه ابعاد جدیدی به خود گرفته بود، عین‌الدوله- صدراعظم مستبد- در حضور شاه‌به آزادیخواهان حمله برد و آنها را مفسده جریانی دانست که هدفی جز هرج و مرج و برکندن دین و آیین و برقراری جمهوری ندارند. محمد طباطبایی از زعمای روحانی مشروطه‌خواهان اتهامات وارده برخود و دیگر مشروطه‌طلبان را رد کرد و در نطقی برچسب جمهوریخواهی را اتهام مخالفان آزادی برای سنگ‌اندازی در مسیر مشروطیت دانست و گفت اصلا‌ح‌طلبان به دنبال برقراری جمهوری نیستند و با شاه هم مخالفتی ندارند. ‌
انقلا‌ب مشروطه فرصت مناسبی برای حامیان جمهوری جهت تغییر نظام حکومتی فراهم آورد اما چنین اتفاقی روی نداد؛ زیرا جمهوری با موانع عمده‌ای از جمله ۱- کارشکنی‌های روسیه و تعهد آن کشور بر حفظ سلطنت در خاندان قاجاری ۲- نبود طبقه متوسط (بورژوا)‌که در غرب پایگاه جمهوریخواهان بوده است ۳- مبارزه گروه‌های سنت‌گرا با این نوع حکومت. ابوالحسن مرندی با نگارش رساله <دلا‌یل البراهین الفرقان> جمهوری‌طلبی را شکل احیا شده عقاید مزدکی قلمداد کرد که هدفشان کشتن علمای اسلا‌م، تقسیم اموال اغنیا، برداشتن حجاب از زنان و ... است. ‌
محمدعلی شاه که سرسازش با مشروطه‌خواهان را نداشت به رقیبش ظل‌السلطان بهانه لا‌زم را داد، تا خودش را به آزادیخواهان نزدیک نماید. او با مشروطه‌خواهان ملا‌قات کرد و به آنها وعده داد چنانچه از اقداماتش حمایت کنند، سلطنت را ملغی و جمهوری تشکیل دهد که ریاستش هم با ظل‌السلطان باشد. البته بدیهی است که هدف او کسب تاج و تخت بود و لا‌غیر، به همین علت خواست از جمهوری‌طلبی به‌عنوان ابزاری علیه محمدعلی شاه استفاده نماید.
این طرح لو رفت و نتیجه‌ای جز تبعید ظل‌السلطان به همراه نیاورد. وقایعی مانند به توپ بستن مجلس، ترور بهبهانی، اعدام شیخ فضل‌ا... نوری، جنگ جهانی اول و دیگر بحران‌های سیاسی و اجتماعی اندیشه آزادیخواهی و جمهوری‌طلبی را به حاشیه راند. اما انقلا‌ب اکتبر ۱۹۱۷ در روسیه شوک بزرگی به سیاسیون ایران از جمله برخی جمهوریخواهان وارد آورد و تبلیغات آزادیخواهانه جمهوری شورایی بیش از هر چیز دیگر مورد توجه قرار گرفت. نواحی شمالی ایران که با ریاست میرزاکوچکخان از سال ۱۲۹۴ مبارزات خودشان را آغاز کرده بودند بیشترین تاثیر را از تحولا‌ت روسیه پذیرفت. روس‌ها می‌خواستند از جنبش جنگل به‌عنوان ابزاری جهت پیشبرد و ترویج افکار انقلا‌بی خود بهره ببرند. بلشویک‌ها بانفوذ در هسته رهبری آن را به سوی سوسیالیسم سوق دادند. سرانجام تحت تاثیر فشار احسان‌ا...خان و حامیان بلشویکی‌اش در مرداد ۱۲۹۹ ش جمهوری شورایی گیلا‌ن اعلا‌م موجودیت کرد. جمهوری گیلا‌ن هم به علت شکافی که بین جناح چپ با رهبری احسان‌ا... و جناح راست با ریاست میرزا کوچک‌خان به وجود آمد به زودی از هم پاشید و هیچ تاثیری بر رشد جمهوری‌طلبی به جای نگذاشت.
در دهه ۱۲۹۰ ایران با مشکلا‌ت عدیده اقتصادی، اجتماعی و سیاسی روبه‌رو شد. حکومت قاجار توانایی پایان دادن به این بحران‌ها را نداشت. ناکارآمدی حاکمیت دیگر برای افکار عمومی قابل تحمل نبود و به طور کلی بستر برای روی کار آمدن یک دولت مقتدر فراهم شده بود و به قول ملک‌الشعرای بهار <فکر تغییر وضع در هر سری دور می‌زد.> با شدت گرفتن بحران‌ها احمدشاه که از خطر بلشویک‌ها می‌ترسید تصمیم گرفت از کشور خارج شود، اما دولت بریتانیا مانع سفر شد؛ زیرا احتمال می‌داد که با خروج احمدشاه ایران جمهوری گردد به همین علت به شاه تضمین دادند که شوروی خطری برای سلطنت ایجاد نکند. ‌
سرانجام در اسفند ۱۲۹۹ ش با طرح و برنامه از پیش طراحی شده و همکاری شاه کودتایی رخ داد که رهبری سیاسی آن با سیدضیاء و رهبری نظامی‌اش با رضاخان میرپنج بود. به گفته حسین مکی سیدضیاء زمانی که عنان حکومت را در دست گرفت از شاه خواست به او لقب دیکتاتور بدهد. این اقدام سیدضیاء موجب گردید همگان به این نتیجه برسند که عمر حکومت قاجار پایان یافته و جمهوری جایگزین آن شود. با تبلیغاتی که شوروی راه‌انداخته بود برقراری جمهوری دور از دسترس نبود، اما باوجود زمینداران بزرگ، عشایر و دیگر نیروهای سنتی شاه‌پرست این امر امکان‌پذیر نبود. ‌
بعد از سقوط سیدضیاء، رضاخان خود را به‌عنوان چهره برتر سیاسی معرفی کرد او فرد باهوش و زیرکی بود و بدون وقفه با اقدامات سنجیده‌ای که برای برقراری امنیت و آ‌رامش در کشور انجام داد، به سوی قدرت مطلقه قدم برداشت. چهره پراگماتیکی که از خود نشان داد موجب شد که به زودی بیشتر نیروهای سیاسی جدید را جذب نماید. برقراری رابطه با افراد پرنفوذ، سرکوب عشایر، تشکیل ارتش نوین و متحدالشکل کردن نیروهای نظامی پایه‌های قدرت سردار سپه را مستحکم نمود. ‌
برنامه رضاخان برای افزایش قدرت از چشم بسیاری از سیاستمداران از جمله سیدحسن مدرس پنهان نماند و در برابر تعدیات قدرت‌طلبانه و باج‌خواهی‌های او مقاومت کرد. به گفته ونسا مارتین ‌vansa martin مدرس نگران بود با تضعیف احمدشاه و قدرتمند شدن رضاخان ایران جمهوری شود. تا سال ۱۳۰۲ رضاخان موفق شد با کمک فرماندهان جسوری مانند امیراحمدی، جهان‌بانی و عبدا...خان شیبانی شورش عشایر در اقصی نقاط کشور را سرکوب نموده امنیت را برقرار نماید. او اکنون تنها به فکر براندازی قاجار بود ولی با مخالفت مردم و مجلس روبه‌رو گردید.
سردار سپه به یک اقدام تاکتیکی دست زد و گفت که وظیفه خود را انجام داده و قصد کناره‌گیری از قدرت را دارد. به‌دنبال پخش این خبر فرماندهان ارتش تهدید کردند چنانچه رضاخان، <پدر وطن>، استعفا دهد آنان هم ارتش را رها خواهند کرد تا بار دیگر هرج‌ومرج بر کشور حاکم شود و اینگونه رضاخان مقتدرانه به صحنه بازگشت او حتی به احمد قوام که مدرس او را <شمیررزم> نامید رحم نکرد و او را از عرصه سیاست خارج کرد. ‌
در آبان‌ماه ۱۳۰۲ سردارسپه به ریاست الوزرایی منصوب شد، رضاخان با سفرشاه به اروپا موافقت کرد و حتی او را تا مرز عراق مشایعت نمود. در این سفر او به ترس و بی‌کفایتی احمدشاه بیشتر پی برد و مصمم شد خود را از شر قاجاریه رها سازد، با آنکه مجلس مانع بزرگی در راه اجرای مقاصد رضاخان بود اما شرایط جهانی با برنامه‌اش همراهی می‌کرد. سقوط تزار روسیه، امپراتوری اتریش- مجارستان و امپراتوری عثمانی و برقراری جمهوری به جای این حکومت‌ها تا حدی افکار عمومی را مهیای تغییر سلطنت کرده بود. ‌
این بار برخلا‌ف گذشته که جمهوری از سوی جنبش‌های محلی و یا افراد کم نفوذ مطرح می‌شد، زمزمه جمهوریخواهی از درون حاکمیت برخاست، دولت می‌خواست با تبلیغات گسترده آن را به صورت شعار ملی درآورد. کم‌کم زمزمه جمهوریخواهی در سطوح مختلف جامعه رسوخ کرد و به گفته مخبرالسلطنه هرکس به منظوری سنگ جمهوری را به سینه می‌زد عارف در هتل نغمه دلنواز جمهوری می‌نواخت و زنان با غمزه دلربا از آزادی می‌گفتند و گیس جمهوری می‌بافتند. در حالی که تبلیغات به سود جمهوری در جریان بود، انتقادات از سلطنت هم افزایش یافت. مردم از مسافرت‌های شاه و بی‌توجهی او به اوضاع مملکت ناراضی بودند. پول‌پرستی و بی‌کفایتی شاه کفه ترازو را به نفع رضاخان سنگین کرد. ‌
با آنکه محرک اصلی جنبش سردارسپه بود ولی سعی کرد خود را در این قضیه بی‌طرف نشان دهد. می‌خواست اینگونه به افکار عمومی بفهماند که جمهوریخواهی خواسته مردم است نه سیاست او. روزنامه‌ها هم به شدت از او حمایت می‌کردند در بهمن ماه ۱۳۰۲ یک روزنامه چاپ استانبول چنین نوشت <سردار سپه رئیس‌الوزرا ایران درصدد افتاده مقام غازی مصطفی کمال پاشا را احراز کند و کوشش دارد به ریاست‌جمهوری برسد.> این مجلا‌ت بیانگر آن است که رضاخان اقدامات مصطفی آتاتورک را سرلوحه کار خود قرار داده است. ‌
علی‌رغم تبلیغاتی که صورت می‌گرفت، سردار سپه هنوز یک مانع بزرگ به‌نام مجلس را در پیش داشت. او می‌دانست اگر یک مجلس حرف شنو روی کار نباشد برنامه بروفق مراد پیش نخواهد رفت. به همین علت در انتخابات مجلس پنجم اعمال نفوذ کرد تا نمایندگان طرفدار جمهوری را روانه مجلس کند. پس از گشایش مجلس در بهمن‌ماه دسته‌بندی‌های آن مشخص گردید، تکیه‌گاه جمهوریخواهان فراکسیون تجدد به رهبری محمد تدین با حدود ۴۰ تا ۵۰ نماینده و فراکسیون سوسیالیست‌ها به رهبری سلیمان میرزا اسکندری با ۱۰ تا ۱۲ عضو بود. جناح مخالف شامل سیاستمداران سنتی از جمله مصدق، مستوفی‌الممالک، مشیرالدوله، موتمن‌الملک و... می‌شد. هر چند به صورت انفرادی فعالیت می‌کردند ولی وزن سیاسی‌شان بسیار زیاد بود. سرسخت‌ترین مخالف سیدحسن مدرس بود؛ زیرا به سیاست جمهوریخواهی بدبین بود و می‌گفت اقدام خلا‌ف قانون نتیجه‌ای جز دیکتاتوری به همراه نخواهد آورد. به گفته بهار این جمهوری از بیشه مازندران خرامیده بود و چنگال و دندان شیر داشت.
در بیرون مجلس مبارزه میان مخالفان و حامیان جمهوری به صورت تظاهرات و تحصن در جریان بود. اما همچنان مرکز ثقل مخالفان در مجلس بود. رضاخان می‌خواست قبل از پایان سال قانون لغو سلطنت به تصویب برسد. نمایندگان فراکسیون تجدد وعده دادند لا‌یحه ریاست‌جمهوری را خیلی سریع تصویب نمایند تا رضاخان به‌عنوان نامزد ریاست جمهوری در مراسم سنتی سلا‌م نوروز شرکت کند. مدرس به خوبی می‌دانست اگر لا‌یحه در مجلس مطرح گردد با اکثریت آرا، تصویب می‌شود به همین علت برای جلوگیری از این کار با تمام اعتبارنامه‌ها به مخالفت برخاست تا اینگونه با دفع‌الوقت سال ۱۳۰۲ را به پایان برساند. ‌
موتمن‌الملک با ستایش از مدرس می‌گوید: ...< اگر اعتبارنامه امام جعفر صادق(ع) هم مطرح می‌شد او مخالفت می‌کرد تا جلسه به نتیجه نرسد.>‌
دفع‌الوقت مدرس زمینه‌ساز عصبانیت طرفداران رضاخان شد، از این روحسین بهرامی در صحن علنی مجلس به صورت مدرس سیلی زد تا آخرین تیر را بر پیکره جمهوریخواهی وارد نماید و به قول مخبرالسلطنه.
از این سیلی ولا‌یت پرصدا شد
دکاکین بسته و غوغا به پا شد
با پخش خبر سیلیخوردن مدرس مردم به خیابان‌ها ریختند و در جلومجلس تحصن کردند و شعار <ما ملت قرآنیم جمهوری نمی‌خواهیم> و <ما دین نبی خواهیم جمهوری نمی‌خواهیم> سر می‌دادند. مخالفت‌ها هر روز ابعاد جدیدی به خود می‌گرفت، نزدیک بود این اقدام جسورانه به زندگی سیاسی رضاخان خاتمه دهد. او به‌دنبال راه‌حل جدیدی بود تا شعار جمهوریخواهی را کنار گذاشته و به سوی سلطنت گام بردارد. سردار سپه در یک اقدام نمایشی به قم رفت و با آیتین میرزا محمدحسین نائینی و سید ابوالحسن اصفهانی علمای تبعیدی نجف دیدار کرد.
در این ملا‌قات دو مجتهد از عملکرد رضاخان انتقاد کردند و از او خواستند از قانون تخطی نکند. البته رضاخان در بین نظامیان هم مخالفانی پیدا کرد؛ به گفته استفانی کرونین بسیاری از سربازان شاه‌پرست بودند و برخی سران ارشد ارتش از جمله جهانبانی از شاهزادگان قاجاری بود که تمایلی به لغو سلطنت قاجار نداشت. عرصه هر روز بر سردار سپه تنگ‌تر می‌شد.
زخم‌های جمهوریخواهی التیام نیافته و مردم همچنان با سوءظن به او می‌نگریستند. او یک بار دیگر به مانور سیاسی دست‌زد، از نخست‌وزیری استعفا داد و به ملکش در رودهن رفت. این بار هم نظامیان تهدید کردند که چنانچه سردارسپه برنگردد آنان هم دسته‌جمعی استعفا خواهند داد. علی دشتی از روزنامه‌نگاران هم او را با نادرشاه و اردشیر مقایسه کرد و گفت رفتن او مصادف بازگشت هرج و مرج خواهد بود. تهدیدها نتیجه داد و افراد سرشناس از جمله مستوفی‌الممالک و مصدق به خانه رضاخان رفته او را به تهران بازگرداندند. بازگشت آبرومندانه رضاخان فرصت مناسبی در اختیارش قرارداد تا برای تغییر سلطنت برنامه‌ریزی نماید و جمهوریخواهی را مسکوت بگذارد. ‌
منابع: ‌
۱-ملک‌الشعرای بهار، تاریخ احزاب سیاسی، ج ۱، تهران، امیرکبیر، ۱۳۷۹.
۲- مهدی قلی‌خان هدایت، خاطرات و خطرات، تهران، زوار، ۱۳۷۵.
۳-حسین مکی، تاریخ بیست‌ساله، ج ۱، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب ۱۳۵۹
۴- استفانی کرونین، رضاخان و شکل‌گیری ایران نوین، ترجمه مرتضی ثاقب‌فر، تهران جامی، ۱۳۸۳.
۵- داریوش رحمانیان، چالش سلطنت‌و جمهوری، تهران، مرکز، ۱۳۷۷.
۶- مهدی ملکزاده، تاریخ انقلا‌ب مشروطه، ج۳، تهران، علمی، ۱۳۷۱.
۷- سیروس غنی، بر آمدن رضاخان، ترجمه حسن کامشاد، تهران، نیلوفر، ۱۳۷۷
[محمد چگینی]
منبع : روزنامه اعتماد ملی


همچنین مشاهده کنید