پنجشنبه, ۹ فروردین, ۱۴۰۳ / 28 March, 2024
مجله ویستا

جهانی شدن و آینده فقه سیاسی


جهانی شدن و آینده فقه سیاسی
آینده شناسی جهانی شدن مساله‌ای است که در مقوله آینده پژوهی می‌گنجد. لذا برای ورود به این مبحث روش‌شناسی آینده پژوهی را از نظر می‌گذرانیم. در واقع آینده را سه گروه می‌شناسند، اول کسانی که نگاه‌‌های شهودی به آینده دارند. این گروه معمولا آدم‌‌هایی هستند که با اطلاعات اندک با خلاقیت‌‌های شخصی و یا به تصادف، پیش‌بینی‌‌های نسبتا درستی از آینده ارائه می‌دهند که این گونه آینده پژوهی به روانشناسی شخصیتی بر می‌گردد و نمی‌توانیم آن را به صورت علمی‌ و مشخصی پیگیری کنیم. در واقع آینده شناسی‌‌های شهودی قاعده‌مند نیستند. دسته دیگر از آینده شناسی‌ها که به صورت سنتی در اندیشه‌‌های قدما وجود داشت، خصوصا در مفهوم نبوت وعصمت از آنها صحبت می‌شد که ما از این نوع آینده شناسی نیز محرومیم، چرا که اطلاعات دقیقی از آن در دست نداریم. حتی اگر نشانه‌‌هایی از آینده جهان اسلام وجود داشته باشد، که خصوصا در اندیشه‌‌های شیعه هست، تحلیل آنها برای ما امکان ندارد. چندان دقیق نمی‌توانیم توضیح دهیم که دستگاه‌‌های فکری شیعه چگونه آینده‌ای، با جزئیات آن ترسیم می‌کند. فقط ایده‌ای داریم که همان بحث آینده مثبت جهان در قالب جریان بزرگ امامت است.نوع سوم را حدس‌‌های علمی ‌می‌گویند.
حدس‌‌های علمی‌یک سری مبانی دارند که به نتایجی می‌رسند. ما در اینجا روی این گونه آینده شناسی متمرکز می‌شویم. یکی از بنیادی‌ترین فرض‌‌های آینده شناسی علمی‌پیوستگی تقریبی رویدادهاست. یعنی فرض می‌کنند که حوادث جهان دامنه تحول قاعده‌مندی را طی می‌کند. با پذیرش این فرض به این نتیجه می‌رسیم که آینده از همان قواعدی پیروی می‌کند که شرایط امکان آن در حال و آینده وجود دارد. در واقع به این ترتیب پدیده را برای خود تقطیع می‌کنیم. در واقع همان چیزی که آگوستین می‌گوید، جهان چیز ذهنی است و از راه من سوژه تحلیلگر با هستی یا هستنده‌‌های طبیعی یا اجتماعی پیدا می‌شود. اگر این فرض را بپذیریم که حوادث انقطاعات بنیادی ندارند، حوادث کمابیش پیوسته هستند، آنگاه می‌توانیم یک روند طبیعی را سازماندهی کنیم و آن روند طبیعی این گونه است: یکی احضار و تفسیر گذشته یک شئ، دوم توصیف حال یک شئ، و در آخر پیش‌بینی آینده این شئ بر حسب همین تفسیر و توصیفی که از گذشته و حال شئ داریم. البته اگر این بحث را بپذیریم به معنای وجود جبرگرایی نیست. یعنی آینده الزاما امتداد حال نیست، بلکه فرض بر این است که آینده کمابیش از احضار حوادث دیروز قابل استنتاج است. یعنی اگر قاعده‌مندی‌‌هایی در گذشته و حال وجود دارند، می‌توانیم حدس بزنیم که احتمالا در آینده نیز چنین چیزی رخ خواهد داد .
به همین دلیل در نظریه پردازی‌ها آینده دو گونه تحلیل می‌شود. در یکی از این تحلیل‌ها آینده را مجموعه ای از احتمالات می‌دانند، که سناریو‌‌های همنشین یا امکان جایگزین در آن است، مثلا از پدیده‌ای که دیروز بوده امروزه هم رخ داده می‌توانیم حدس بزنیم که در آینده احتمال رخ دادن چند سناریو مشخص بیشتر نیست، این همان احتمالات جایگزین یا همنشین در آینده است. اگر این احتمال را بپذیریم آینده امکان یک احتمال نیست. بلکه امکان احتمالات متعدد با دامنه قابل شناسایی است. دومین تحلیل اینکه ما راهی برای دستکاری در گذشته نداریم اما آینده را می‌توانیم دستکاری کنیم. یعنی اینکه سوژه وارد پدیده می‌شود و روابط یک پدیده را نیز تحت تاثیر قرار می‌دهد. یعنی مهمترین تفاوت آینده پژوهی با گذشته پژوهی، انفعال و لایتغیر بودن گذشته و در مقابل آن ورود اراده آدمی‌در احتمال وقوع اتفاقات در آینده پژوهی است. به همین لحاظ این گونه آینده پژوهی به شدت با آینده شناسی هگلی تفاوت دارد. چون آینده شناسی هگلی آینده‌شناسی جبری است که انسانی مقهور آن است. اما در این آینده شناسی مورد بحث ما سوژه کمابیش در رخداد‌های آینده کمابیش دخالت می‌کند. جهانی شدن بخشی از روند جهانی شدن از درون دو پروژه غربی در آمده است.
یکی پروژه تاریخی گری هگلی-مارکسی، که آینده محتومی‌را فرض می‌کند و وظیفه محقق و متفکر را برای رسیدن به آن آینده بررسی می‌کند، است، و دومین نوع آینده شناسی، مبتنی بر سوژه و خلاقیت انسان شکل می‌گیرد و احساس می‌کند که انسان‌ها دنیایی خلق می‌کنند و این دنیای مخلوق انسانی آینده ای را برای انسان رقم می‌زند. یکی از این مخلوقات توسعه تکنولوژی ارتباطات جمعی است، که به دست انسانی ساخته شده است و در عین حال شرایطی را برای انسان فراهم می‌کند. این الگوها برای جهانی شدن مختصاتی را در نظر می‌گیرند. یکی از این مختصات عبارت است از به هم ریختن نهاد‌های واسط بین روابط انسان‌ها مانند دولت‌ها، مثل مرز‌های ملی، وحتی تمدن‌ها. با حذف این وسایط انسان‌ها بی واسطه با انسان‌‌های دیگر ارتباط برقرار می‌کنند. به این شکل امکانات ارتباطی قوی می‌شوند و مرجعیت‌‌های سنتی و کلاسیک مانند مرجعیت دولت می‌شکنند. نتیجه این بحث را دو گروه دنبال کردند. گروهی معتقدند که این جهانی شدن طی شکستن فرهنگ‌ها ابعاد یونیورسال انسانی را باز می‌کند، و نتیجه آن سکولار شدن جوامع آینده است. در واقع به این ترتیب آینده شناسی از مرز‌های ملی عبور می‌کند. گروه دیگر از نظریه‌ها، با توجه به شواهد موجود، نگاه برعکسی دارند، و جوامع را به سمت هویت‌یابی‌‌های جدید ملی منطقه ای می‌بیند و می‌گوید که فرهنگ‌‌های خرد در حال برجسته شدن هستند. در واقع رسانه‌‌های جمعی امروز هویت‌‌های خفته را امکان سخن می‌دهد. بنابراین دنیای آینده دنیای هزار تکه است، که در غلبه هویت‌‌های کوچک است. چرا که احساس می‌کنند که انسان جهانی شده سکولار لیبرال نمی‌تواند چندان هویتی داشته باشد. در این صورت دنیای آینده نه تنها دینی نیست علوم آن نیز نمی‌توانند سکولار باشند، لذا اضطراب‌‌های امروز دوره گذر محسوب می‌شوند. تکنولوژی کاملا قابلیت جهانی شدن را دارد اما علوم انسانی تا کنون چنین قابلیتی نداشته اند. دغدغه مردم تکنولوژی نیست بلکه هویت است،مردم در پی چیزی هستند که به قول نیچه بتوانند با استناد بر آن بین فیزیک و متافیزیک خود ارتباط برقرار کنند تا دچار نهیلیسم نشوند.
در واقع مرز‌های ملی و سیستم‌‌های اقتصادی از بین می‌روند اما به نظر می‌رسد از آنجا که آدمی‌در پی هویت است و هویت نیازمند غیریت‌سازی، بنابراین آینده مولد غیریت‌‌های جدید و هویت‌‌های مبتنی بر مرز‌های فرهنگی خواهد بود. در واقع مساله به دنیا‌های فرهنگی و تمدنی برمی‌گردد. فرض ما نیز در اینجا همین است. امکانات ما برای حضور در آینده آینده‌شناسی با استناد بر مفروضات علمی‌تحلیلی بر اساس داده‌‌های گذشته و حال از آینده ، به اضافه امکان تصرف در آینده، است. آینده‌شناسی دو گونه است: یکی آینده‌شناسی کلی مانند آینده‌شناسی جهان، و دیگری آینده‌شناسی من و ما. برای رسیدن به آینده‌شناسی بهترین راه این است که ابتدا نگاهی به گذشته دستگاه فقه، دیگر تفسیری بر حال دستگاه فقه، و نهایتا چشم اندازی بر آینده داشته باشیم. دستگاه‌‌های فقهی ما برای عالم ماقبل از ملی شدن طراحی شده است و اصلا ملی‌گرایی و حکومت از چالش‌‌های فقه سیاسی ماست. نظام ماقبل نظام‌‌های ملی دستگاه‌‌های فقی هستند که در آنها مرز، مرز اعتقادی است.
بنابراین در کشور‌های تمدن اسلامی‌مرزی وجود ندارد. انسان مسلمان ماقبل ملی شدن، انسانی بود که الزام حکومتی نمی‌شناخت. تفاوت ما با دستگاه‌‌های مدرن غرب در همین جاست. دستگاه‌‌های مدرن غرب اساسا برای دولت ملی طراحی شده‌اند، به همین لحاظ در ورود به دنیای جهانی دچار چالشی عمیق می‌شوند. اما دستگاه‌‌های فقهی برای دنیای بدون ملیت طراحی شده‌اند و تنها مرز موجود مرز اعتقادی بود. چنین دستگاه‌‌هایی پتانسیل قوی برای دنیای جهانی شده دارند و مشکل آنها وجود دولت-ملت است. بنابراین دستگاه فقه در تمدنی زاده شده که مفردات و مفاهیم آن، مفاهیم جهانی هستند. یعنی اساسا به مرز‌های ملی، قواعد حکومتی و اقتضائات این گونه توجهی نمی‌کنند. دو گونه دستگاه فقه سیاسی داریم: شیعه و سنی. دستگاه‌‌های فقه سنی در قوی‌ترین حالت خود سیاسی هستند. طبق مبنای این فقه، معمایی وجود دارد. اول فرض می‌شود که برای هر حکمی‌ باید واقعه‌ای باشد و برای هر واقعه‌ای حکم شرعی وجود دارد و دومین فرض این است که بسیاری از احکام دلیل منصوص ندارند لذا اصلی با نام قیاس وجود دارد که طبق آن حاکم به استنباط احکام دست می‌زند. مشکل این دستگاه‌ها عدم وجود دموکراسی است، چرا که حاکم تعیین کننده است. و به این شکل دستگاه‌‌های سنی با تکیه بر قیاس مشکلات لامتعین آینده را حل می‌کنند. دستگاه‌‌های فقهی شیعه از دو جهت روان‌تر هستند. اول اینکه فارغ از حکومت‌ها شکل گرفته اند، به همین دلیل حکم شرعی همیشه با حکومت گره نمی‌خورد، انسان را رها می‌کند که در عالم بدون حکومت از خود اراده تصمیم‌گیری داشته باشد. در واقع از آنجا که شرایط شکل‌گیری این فقه چون در زمان فقدان حکومت در دوران غیبت بوده است، نوعی تساهل قوی دارد و دیگر اینکه لزومی‌ ندارد هر واقعه‌ای حکمی‌داشته باشد.
در تعداد متنابهی فقه شیعه به سمت حقوق بنیادین حرکت می‌کند. بنابراین دنیای آزادی را به وجود می‌آورد که در آن آدم‌ها با مسوولیت خودشان آن را می‌سازند. حکومت اساسا محدود کننده نیست، بنابراین مرز‌های محدودی را ایجاد نمی‌کند و گشایش معنی‌داری به پذیرش پدیده‌ها در فقه شیعه وجود دارد. فقه شیعه برای نخستین بار قوانین دموکراتیک را وارد قانون اساسی کرد. در واقع در دستگاه‌‌های فقه دو حوزه مباح و یک حکم حکومتی داریم. یک حوزه مباح، حوزه فقهی اولیه اصلیه است که اصلا حکمی‌وجود ندارد، حقوق طبیعی آدمی‌است. در این قسمت اصلا حکمی‌وجود ندارد و دست خود آدمی‌است، که همان حوزه ترخیصیات است، که تنها نباید مخالف شرع باشد. این دستگاه فقهی حوزه اولیه آن بسیار مهم است. که حقی برای انسان که هیچ کسی به جز خود انسان نمی‌تواند آن را از انسان بگیرد. حوزه دیگر حوزه اباحه حکمیه است.این حوزه در فقه شیعی حوزه‌ای است که فقه آنها را بعدا حرام کرده است. اگر فرض کنیم دنیای جهانی شده آینده، دنیای کم‌رنگ شدن حکومت‌ها و مرز‌های ملی باشد، دستگاه‌‌های فقهی شیعه، باحفظ اصالت و هویت، بهترین پتانسیل‌ها را برای حضور در جهانی شدن دارد.
استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران
منبع : روزنامه تهران امروز


همچنین مشاهده کنید