سه شنبه, ۲۸ فروردین, ۱۴۰۳ / 16 April, 2024
مجله ویستا


فلسفه کانت


فلسفه کانت
▪ نویسنده: اشتفان کورنر
▪ ترجمه: عزت‌الله فولا‌دوند
▪ نشر: خوارزمی‌
پیشتر در کتابی نوشته راجر اسکروتن مبانی فلسفه کانت را توضیح دادیم. اما کتاب فوق، کتابی آموزشی و در سطوح ابتدایی بود که بیشتر به کار نوآموزان ناآشنا با فلسفه کانت می‌آمد; اما اثر کورنر کتاب سخت‌نویسی است از جانب یک نوکانتی آشنا با مبانی علوم سخت و( مانند ریاضی). کورنر ابتدا در مفهوم پیشینی و پسینی از یک طرف و تحلیلی و ترکیبی از طرف دیگر تردید می‌کند. شاید اگر کسی یادداشت قبلی بر کتاب اسکروتن را خوانده باشد، نیازی به تعریف‌های تحلیلی و ترکیبی نداشته باشد. به طور خلا‌صه می‌گوییم حکم تحلیلی، حکمی است که هیچ تعریف تازه‌ای از جهان ارائه نمی‌دهد; اما کورنر تعریف دیگری ارائه می‌کند که دارای بداعت و تازگی است. او اولا‌ معتقد است که کانت توجه خود را به احکام حملی محدود می‌کند. مثلا‌ حکم ماست سفید است، یک حکم حملی است که محمولی (مثل سفید) به موضوعی مثل ماست نسبت داده می‌شود. از نظر کانت و بر اساس تعریف حملی، حکم تحلیلی حکمی است که محمول دربردارنده موضوع است. البته در اینجا کورنر دچار اشتباهی می‌شود و می‌گوید که موضوع حاوی محمول است و به وضوح این گزاره‌ای اشتباه است.
توجه داشته باشیم که کاپلستون در جلسه چهارم تاریخ فلسفه، موضوع را به خوبی روشن کرده است. احکام تحلیلی بدین‌گونه‌اند که موضوع مشمول در محمول است و نه بالعکس; به عنوان مثال: حکم انسان، حیوان است; انسان به عنوان موضوع زیرمجموعه حیوان به عنوان محمول است; نه برعکس. حال برمی‌گردیم به گزاره تحلیلی. از نظر کانت محمول دربردارنده موضوع است; اما کورنر تاکید می‌کند علا‌وه بر گزاره‌های حملی، گزاره‌های شرطی یا انشایی نیز وجود دارد و حکم تحلیلی، حکمی است که نفی آن مستلزم تناقض است. به عبارت دیگر نفی حکم «همه مستطیل‌ها، چهارگوش هستند». مستلزم تناقض منطقی است. حکم ترکیبی، حکمی است که نفی آن مستلزم تناقض منطقی نیست; مانند «زمین گرد است». این گزاره‌ها خبر تازه‌ای راجع به جهان می‌دهند.
هیوم پیشتر مطرح می‌سازد که احکام پیشین (احکام مستقل از تجربه) لزوما بدیهی‌اند و یا مانند احکام ریاضی; یعنی هیچ خبر تازه‌ای راجع به جهان نمی‌دهند و احکام پسین (وابسته به تجربه)، خبر تازه‌ای راجع به جهان می‌دهند; مثل گزاره: آب در ۱۰۰ درجه به جوش می‌آید. کانت می‌گوید لزوما چنین نیست و ما گزاره ترکیبی پیشین داریم که مثال آن احکام ریاضی است که از اصول موضوعه نتیجه می‌شوند ولی لزوما بدیهی نیستند. او مثال می‌آورد ۷=۴+۳ یک گزاره ترکیبی پیشینی است چون جمع ۳ و ۴ هیچ مضمونی از عد جدید ۷ را دربر ندارد; اما ویتگنشتاین دلیل می‌آورد که می‌توان سه را به صورت ۱+۱+۱ و ۴ را به صورت ۱+۱+۱+۱ نوشت; بنابراین جمع آنها می‌شود ۱+...+۱+۱ (۷ مرتبه) و طرفین تساوی عینا مانند یکدیگرند و هیچ خبر تازه‌ای راجع به جهان به ما نمی‌دهد. از سوی دیگر راسل که معتقد بود کل ریاضیات قابل استنتاج از منطق است و از سوی دیگر منطق نیز حرف تازه‌ای راجع به جهان نمی‌زند و تحلیلی است; پس کل ریاضیات تحلیلی است; البته کماکان راسل نتوانست این حرف را ثابت کند و پارادوکس راسل نیز ادعای مشابه فرگه را که جهان اعداد را می‌توان با جهان مجموعه‌ها متناظر کرد; باطل ساخت.
از سوی دیگر کسی مثل براوئر فکر می‌کرد که ریاضیات، احکام پیشین هستند. در مقاله‌ای زیر عنوان «شهودگرایی و صوریگرایی» براوئر می‌گوید گرچه از عقیده به پیشین بودن مکان برداشته است، اما به همین دلیل حتی از گذشته به پیشین بودن زمان معتقد است. به نظر او، پدیدار بنیادی در تفکر ریاضی اوراک شهودی این مطالب ساده است که در یکی، دوتاست. این شهود، شهود اساسی و ریشه‌ای در ریاضی است که نه تنها اعداد یک و دو، بلکه کلیه اعداد ترتیبی متناهی را خلق می‌کند. پیداست که این شهود خلا‌ق یکی از بستگان نزدیک عددسازی به شیوه کانت در ظرف زمان است، هم به نحو معین و مشخص و هم به طرز پیشین. نظریه کانت درباره خصلت ذهنی مکان و زمان و لذا درباره اشیا فی‌نفسه، چندان ربطی به فلسفه ریاضی از این حیث ندارد.
تا هنگامی‌که احکام ریاضی احکامی‌درباره مکان و زمان باشند و آنچه در آنها ساخته می‌شود، از نظر یک ریاضیدان مهم نیست که جزئیات مذکور (مادام که برای همه یکی باشند) از فاعل مدرک سرچشمه بگیرند یا نگیرند. اما در فلسفه کانت، این نظریه اهمیت اساسی دارد و بنابراین اشکال مهمی را ذکر کنیم که به آن وارد بوده است. کانت بی‌هیچ قید و شرط فرض را بر این می‌گذارد که ادراک جزئا معلول عمل شی فی نفسه(nomeh) در نفس مدرک است. اما شرط قبلی، علیت و معلولیت به معنای عادی کلمه این است که علت و معلول هر دو در ظرف مکان و زمان باشند، حال آنکه به عقیده کانت، شی فی نفسه چنین نیست. پس فرض اینکه شی، ‌فی نفسه در حواس ما عمل می‌کند، گرفتار تناقض می‌شود.
تناقض را می‌توان به این نحو از میان برداشت که نسبت علی بین شی فی نفسه و نفس مدرک را به چیزی غیر از رابطه علیت بین نمودها تعبیر کرد، یا نظریه کانت در باب ادراک را یکسره کنار گذاشت و بقیه منظومه فلسفی او را حتی‌الا‌مکان نگاه داشت.
امین فیروزگر‌
منبع : روزنامه حیات نو


همچنین مشاهده کنید