شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا


آیا آمادگی ازدواج کردن را دارم؟


آیا آمادگی ازدواج کردن را دارم؟
● پرده اول
« ... ها خانم جان ... یه بخت خیلی خوب تو فالت می‏بینم. کف دستت می‏گه که ماشااللّه وضع مالیش خیلی‏خیلی خوبه».
«جان تو، ته فنجونت یه چیزی شبیه ظرف عسل می‏بینم ... چه‏قدرم یارو شکیله ... اِ اِ ... اینم شبیه بند کراوات می‏مونه ... به سلامتی».
«حرکت ضربان قلبت و تأثیرش روی گردن‏بند، نشون می‏ده که ان‏شاءاللّه تا چند ماه دیگه داماد می‏شی ... ظاهراً عروس خانم یه دختر رعنای خوش قد و بالاست! ...».
● پرده دوم
آمارها، درد دل‏ها، جنگ‏ها و اعصاب خردکنی‏ها نیز حرف‏هایی برای گفتن دارند؛ بیشتر از حرف‏های رمّال‏ها، فال قهوه‏چی‏ها، کولی‏ها و ... .
برای خیلی‏ها هنوز عصر شاهزادگان زیبای سوار بر اسب سفید از سرزمین رؤیاها تمام نشده است. امّا خیلی‏ها هم دیدگاه کاملاً متفاوتی از ازدواج پیدا کرده‏اند؛ امّا آنچه درست است، این است که تنها کسانی می‏توانند از ازدواج، تعریف درستی داشته باشند که آن را به راستی تجربه کرده باشند.
دختر جوانی اقرار می‏کند: «ما تصوّر خیلی اشتباهی در مورد ازدواج داشتیم؛ فکر می‏کردیم هر وقت دلمان بخواهد می‏آییم خانه و هر وقت دلمان بخواهد می‏رویم بیرون. هر کاری که دوست داشته باشیم می‏توانیم بکنیم، مثلاً اگر دلمان خواست ظرف‏ها را می‏شوییم، دلمان نخواست نمی‏شوییم؛ ولی زندگی این شکلی نیست».
بسیاری از جوانان، تصوّر صحیحی از ازدواج ندارند و این، نشانه عدم بلوغ ایشان است. زندگی زناشویی، زندگی خیالی و وهم‏آوری است با آرزوهایی که تاکنون به آن دست نیافته‏اند.
بعضی از جوانان صرفاً می‏خواهند از اوضاع نامناسب حاکم در منزل، مدرسه یا محیط زندگی خود خلاص شوند.
دختری به نامزد خود چنین می‏گفت: «اگر بدانی چه‏قدر خوش‏حالم که داریم ازدواج می‏کنیم. دیگر لازم نیست برای چیزی تصمیم‏گیری کنیم».
مریم هم حرف‏های جالبی برای گفتن داشت. با او در دادگاه خانواده آشنا شدم؛ یکی از صدها مراجعه کننده‏ای که برای طلاق به دادگاه می‏آیند و حرف‏هایی می‏زنند که بوی هزاران سال تجربه می‏دهد.
او می‏گوید: «مهمترین دلیلم برای ازدواج، فرار کردن از محیط خانواده بود و راه بهتری سراغ نداشتم. مادر و پدرم از هم جدا شده بودند و چهار سال بود که با پدر و نامادری‏ام زندگی می‏کردم. اعتیاد برادر بزرگ‏ترم هم مزید بر علت شده بود که هر روز در خانه دعوا، جر و بحث و کتک کاری باشد. شانزده سال بیشتر نداشتم که با آرش آشنا شدم و یک سال بعد تصمیم گرفتیم با هم ازدواج کنیم. آن زمان فکر می‏کردم که قرار است از جهنم خانه پدر، به بهشت خانه همسر قدم بگذارم؛ امّا حالا بعد از سه سال متوجه شدم که چه‏قدر اشتباه کردم. ای کاش راه مناسب‏تری برای مشکلات زندگی‏ام انتخاب می‏کردم!».
زندگی زناشویی، نه یک زندگی خیالی است و نه حلّال مشکلات. بعد از ازدواج، مشکلات جدید، سر باز خواهد زد که شخص حتی تصوّر آن را نیز به ذهن خود راه نمی‏داد.
لیلی می‏گوید: «همه لذّت زندگی همان یک سال اول است؛ امّا پس از آن، گویی از خواب بلند شوی و یا از عرش، تو را به زمین بیاورند و وادارت کنند که روی زمین سخت راه بروی. این اوضاع، وقتی بدتر شد که من در بیست سالگی، مادر بودن را تجربه کردم. بعضی از وقت‏ها همه چیز از کنترلم خارج می‏شد، به طوری که فقط می‏نشستم و ساعت‏ها گریه می‏کردم!».
بسیاری از جوانان نیز انتظاری از رابطه جنسی دارند که واقع بینانه نیست. بسیاری از اوقات، احساسات جوانی، افکار شخص را مخدوش می‏نماید و مانع می‏گردد که وی به ضعف‏های همسر آینده خود پی ببرد.
● برای انجام دادن وظایفم آمادگی ندارم!
عروس جوانی می‏گوید: «اوایل، همه چیز خوب بود؛ امّا حالا همسرم فکر می‏کند، همان قدر که اهمیت دارد وقتش را با من صرف کند باید با دوست‏هایش هم صرف کند ... او از هیچ کدام از کارهای دوران مجردی‏اش دست برنداشته و هنوز هفته‏ای یک بار با دوستانش - که همگی هم مجرد هستند - به گردش و تفریح می‏روند و گاهی شب‏ها هم نمی‏آیند. او مسئولیت یک مرد متأهل را نمی‏فهمد و اصلاً از عهده وظایفش برنمی‏آید. فکر می‏کردم من تنها شخص زندگی او خواهم بود، امّا فریب خوردم».
متأسفانه امثال این وقایع، نشانگر تصوّر غلطی است که در میان مردان مجرد که بدون آمادگی کامل ازدواج می‏کنند وجود دارد. آنان فکر می‏کنند که اکنون به عنوان یک شوهر می‏توانند به نوع زندگی‏ای که در حالت تجرّد داشته‏اند، ادامه دهند.
در مورد کار طاقت‏فرسا و حمایت مالی از خانواده چه می‏توان گفت؟ پویا هم حرف‏های جالبی برای گفتن دارد: «یادم می‏آید وقتی اوّلین کارم را پیدا کردم باید هر روز ساعت پنج صبح از خواب بیدار می‏شدم، تا ساعت هفت، به موقع سر کارم حاضر باشم. بعد از یک مدت با خودم فکر کردم که چه کار مشکلی دارم. این در حالی بود که وقتی به خانه برمی‏گشتم، شادی اصلاً مرا درک نمی‏کرد و هیچ چیزی مطابق میلم نبود. شادی، دختر خاله‏ام بود.
وقتی با او ازدواج می‏کردم، درهای خوش‏بختی را به روی خود باز می‏دیدم؛ امّا حالا آرزوی دوران تجردم را دارم».
مراد می‏گوید: «وقتی مجرد هستی، هر کاری که دلت بخواهد می‏توانی انجام بدهی؛ نه وظیفه‏ای، نه پول درآوردنی. هر وقت دلت می‏خواست بلند می‏شدی، سر کار می‏رفتی و اگر هم کاری نبود با پول توجیبی‏ای که از پدر می‏گرفتی، زندگی‏ات می‏چرخید؛ امّا حالا ... من نمی‏فهمم که اصلاً چرا باید من خرج همسرم را بدهم؟!».
آرزوی نوزده ساله به یکی از مشکلات عمومی عروسان جوان اشاره می‏کند: «تلویزیون تماشا کردن و خوابیدن را به تمیز کردن خانه و درست کردن غذا ترجیح می‏دهم.
وقتی مهمانی به خانه ما می‏آید، می‏خواهم از خجالت آب شوم. خانه پدر و مادرم و پدرشوهر و مادرشوهرم همیشه تمیز و مرتب است؛ امّا خانه و زندگی من، همیشه نامرتب است. بهتر است از آشپزی‏ام چیزی نگویم که افتضاح است. همیشه یا غذا را می‏سوزانم یا خودم را. یک‏بار هم کم بود سر از بیمارستان دربیاورم. وقتی یادم می‏آید که دوران مجردی‏ام چه طور همه چیز، حاضر و آماده بود و همه وظیفه من به رفتن مدرسه خلاصه می‏شد، گریه‏ام می‏گیرد».
ستاره بیست ساله می‏گوید: «سال اول زندگی به طور غیر منتظره‏ای صاحب فرزند شدم. کارهای خانه، ضعف جسمی، نگه‏داری بچه و بی‏مسئولیتی همسرم، همه چیز را به شکل کابوسی درآورده بود. دختر که بودم تصور اشتباهی از بچه داشتم؛ فکر می‏کردم شبیه عروسک‏بازی است، هر وقت دلت بخواهد با او بازی می‏کنی و هر وقت نخواستی کنارش می‏گذاری؛ امّا حالا وقتی مجبورم شب‏ها هر یک ساعت از صدای گریه‏اش از خواب بلند شوم و برایش شیر درست کنم یا پوشاکش را عوض کنم، به فکر ابلهانه‏ام خنده‏ام می‏گیرد. یک سال است که آرزوی یک خواب راحت را در دل می‏پرورانم».
بعضی از عروسان جوان هم تلویزیون را هووی خود معرفی می‏کنند. آنان از در دسترس نبودن همسرشان گله‏مند هستند و می‏گویند: وقتی هم که از سر کار می‏آیند، جلوی تلویزیون می‏نشینند و سریال می‏بینند و تا نصف شب هم برنامه نود و فوتبال تماشا می‏کنند!
● با مشکلات مالی چگونه کنار بیاییم؟
مشکلات مالی، عامل دیگری است که موجب اختلافات در زندگی زناشویی زوج‏های جوان می‏شود. چهل و هشت زوج جوان که سن آنان هنوز به بیست سال نرسیده بود، سه ماه بعد از ازدواجشان اقرار کردند که بزرگ‏ترین مشکلشان در زندگی، پرداخت «مخارج خانواده بر طبق درآمدشان» بوده است. بعد از حدود سه سال، از سی و هفت درصد از این زوج‏ها همین سؤال دوباره پرسیده شد. بزرگ‏ترین مشکل آنان همچنان مشکل مالی بود و اضطراب آنان از این مسئله حتی بیشتر هم شده بود.
آرش می‏گوید: «زندگی چه لذتی دارد وقتی آدم، هیچ وقت پول ندارد تا چیزهایی را که می‏خرد راضی‏اش کند»؟ وقتی مقدار کمی درآمد داری و آن‏قدر هزینه‏های جورواجور، که پول حتی به نیمه ماه هم کفایت نمی‏کند، ممکن است کلی جر و بحث و ناراحتی به وجود بیاید».
متأسفانه در کشور ما، قشر نوجوان و جوان، بالاترین نسبت بی‏کاری و کمترین میزان درآمد را دارا هستند. برای همین، مشکل مالی در صدر مشکلات جوانان قرار دارد.
علی می‏گوید: «مدتی بعد از شروع زندگی، متوجه شدیم که دخل و خرجمان با هم نمی‏خواند و هر چه می‏دویدم، آخر برج، کم می‏آوردم. تصمیم گرفتم تا با رفتن به خانه پدرم و مادرم و زندگی در طبقه دوم خانه آنها اجاره خانه را از سایر هزینه‏های زندگی‏ام کم کنم که این، شروع ماجراهای دیگر بود. همسرم که از اول هم با این قضیه موافق نبود، بنای ناسازگاری با مادرشوهرش را گذاشت. کار به جایی رسیده بود که سر کوچک‏ترین چیزی جر و بحث سر می‏گرفت و کلی اعصاب خردکنی به‏وجود می‏آمد».
از سویی بالا رفتن سطح توقعات و آنچه جوانان، ایده‏آل خود می‏پندارند، تلاش و جدیت بیشتری می‏خواهد. اغلب جوانان در ابتدای زندگی می‏خواهند صاحب همه آن چیزهایی بشوند که پدر و مادرهایشان در ظرف سال‏ها به دست آورده‏اند و این افزایش توقعات، دل‏سردی بیشتری را برای آنان به ارمغان خواهد آورد.
اگر این توقعات کاهش نیابد و زوج‏های جوان نگرش بچگانه‏ای در مورد مادیات داشته باشند، شروع دردسرهای بزرگ‏تری خواهد بود که حتی درآمد کلان نیز به آن پایان نخواهد داد. متأسفانه تعدادی از زوج‏های جوان بخصوص دختران جوان، انتظاراتی از همسران آینده‏شان دارند که برای آنان مقدور نیست.
یک همسر جوان می‏گوید: «وقتی با نامزدم ازدواج کردم، چون او نیز مانند من از طبقه متوسط جامعه بود، فکر می‏کردم که توقعاتش نیز به همان میزان کم خواهد بود؛ امّا متأسفانه او می‏خواست همه آنچه در زندگی مجردی‏اش به دست نیاورده بود و به عبارتی همه کاستی‏ها را در زندگی مشترکش به دست آورد. گرفتن مراسم عروسی سنگین در بزرگ‏ترین تالار شهر، خریدهای آنچنانی، بهانه تراشی‏ها و ... آن‏قدر مرا کلافه کرد که خیلی زود، منجر به جدایی شد».
گاهی این افزایش توقعات، دو طرفه است. زوج‏های جوان برای فراهم کردن خواسته‏هایشان به قرض کردن از این و آن روی می‏آورند و در همان روزهای اول زندگی، تا گلو در قرض فرو می‏روند و به قول بعضی‏ها طلبکارها به کابوس‏های زندگی شیرین زناشویی منجر می‏شود. این زوج‏ها تصور دقیقی از خواسته‏های خود ندارند.
مطمئناً هیچ کس نمی‏تواند منکر موارد قوّت و مثبت زندگی زناشویی شود. ازدواج و تشکیل زندگی همچنان که می‏تواند بسیار مسرت بخش باشد، ممکن است به درد و تلخ کامی نیز منجر شود.
در یک ازدواج، آنچه مهم است. هدف ابتدایی است. به راستی هدف از زندگی مشترک چیست؟ آیا پیمان مقدس و پاک ازدواج را صرفاً برای رهایی از مشکلات یا رسیدن به ناکامی‏هایتان می‏خواهید؟ این هدف نشان می‏دهد که شما تا چه اندازه آمادگی ابتدایی برای ازدواج را دارید.
از سویی دیگر تا چه اندازه خود را آزموده‏اید؟ آیا به خوبی با وظایف یک زن یا شوهر آشنا هستید و می‏توانید به خوبی از عهده آن بربیایید؟ یا فکر می‏کنید چون اکنون طرف مقابلتان را دوست دارید پس در زندگی آینده نیز نیاز چندانی به ایفای وظایف نخواهید داشت!؟
آیا خواهید توانست از فراز و نشیب‏های یک زندگی مستقل که بار آن صرفاً برعهده شما و شریک زندگی‏تان است به خوبی بربیایید؟
آیا برای مشکلات مالی فکری کرده‏اید؟ آیا به خوبی هزینه‏ها، درآمدها، خواسته و انتظارات خود را از یک زندگی مشترک برآورد کرده‏اید؟
اگر جواب شما به تمامی پاسخ‏ها، صادقانه، مثبت است، می‏توانید با یافتن همسر مناسب، آمادگی خود را برای زندگی زناشویی امتحان کنید و در غیر این صورت، بهتر است کمی تأمل نمایید.
در هر حال، ازدواج، امری پسندیده است و خداوند، همسر را مایه آرامش و الفت قرار داده است.
امام سجاد(ع) در حدیثی می‏فرماید: «حق همسر تو آن است که بدانی خدا او را مایه آرامش و الفت تو قرار داده و این را از جمله نعمت‏های بزرگ خدا بشمار آوری و از این‏رو در رفتار خود با او مدارا کنی و احترام او را نگه داری ...».(۱)
سیده فاطمه هاشمی
۱. مستدرک، کتاب نکاح، باب ۶۵، حدیث ۶ .
http://hadithezendegi.mihanblog


همچنین مشاهده کنید