جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا


علم و مدرنیته ایرانی


علم و مدرنیته ایرانی
▪ نویسنده: تقی آزاد ارمکی
▪ انتشارات: موسسه تحقیقات و توسعه علوم انسانی
کتاب علم و مدرنیته ایرانی، مبانی مدرنیته ایرانی را برمی‌شمارد. از نظر نویسنده کتاب، تفسیرهای متعددی در شکل‌گیری مدرنیته ایرانی مترتب است. عده‌ای ایرانی را عقب‌مانده و عده دیگری آن را توسعه‌نیافته می‌دانند. باید توجه داشت که گفتمان عقب‌ماندگی با گفتمان توسعه‌نیافتگی متفاوت است. گفتمان عقب‌ماندگی بر این مبناست که حواله تاریخی وجود ما، عدم پیشرفت است و چه بسا بهتر است هیچ‌کاری انجام ندهیم; چراکه تقدیر ما عدم پیشرفت بوده است; بنابراین اساس ما چه کاری انجام دهیم و چه سکوت کنیم، خواست تاریخی‌مان تغییری نخواهد کرد و باید منتظر تقدیر بمانیم که امری مادی یا غیرمادی به مددمان بیاید‌ و شاید هم نیاید‌ و اوضاع را تغییر دهد.
گفتمان عقب‌ماندگی هیچ نوع اصلا‌حی را برنمی‌تابد و مستلزم تخریب همه‌جانبه است. اما برخلا‌ف آن، گفتمان توسعه‌نیافتگی معتقد است که ما حدی از توسعه را پشت سر گذاشته‌ایم اما در مقایسه با غرب همواره با تاخر توسعه‌ای مواجهیم. از این رو هر حکومت یا دولتی نسبت به دولت پیش از خود با نگاه انتقادی مواجه است و اعتقاد دارد که سلفش نتوانسته حدی از پیشرفت و توسعه همه‌جانبه را در کشور نهادینه کند و البته دولت حاکم از نظر خودش تمام مساعی‌اش را به کار گرفته تا چنین پیشرفتی را سرلوحه کارش قرار دهد.
یکی از توابع و نتایج چنین نگرشی که البته سابقه‌اش به دوران سنت برمی‌گردد و به رسمیت نشناختن ساخت و ساز حکومت‌ها و سلسله‌های قبلی منجر به آن شده که پس از انقراض یک سلسله و روی کار آمدن سلسله دیگر، پایتخت‌ها عوض شدند و کاخ‌ها و عمارات ساخته شده در دوران پیشین مغبوض حکومت بعدی واقع شده، یا خراب شوند و یا کلا‌ از دایره اماکن مورد استفاده خارج شوند. در طول دوران قاجار تاکنون نیز چنین وضعیتی در مورد تهران دیده شده است. درست است که پایتخت تغییر نکرد. اما دائما مراکز تصمیم‌گیری از جایی به جای دیگر انتقال یافته‌اند; کاخ گلستان، کاخ سعدآباد، نیاوران، خیابان ایران و ... مکان‌هایی بوده‌اند که به ترتیب مراکز تصمیم‌گیری شده‌اند و به نوعی اعتراض هر دولت (یا حکومت) را نسبت به دولت قبلی خاطرنشان می‌نموده‌اند.
از سوی دیگر نویسنده، خاطرنشان کرده است که آشنایی ایرانیان با مدرنیته پس از اعزام دانشجویانی ایرانی به اروپا و آشنایی ایشان با غرب امکانپذیر گشته است. عباس میرزا و دنبال‌کنندگان سیاست اعزام دانشجو به خارج در طول ۲۰۰ سال گذشته این شیوه را انتخاب کرده و دور باطلی برای ایران ساخته‌اند. نتیجه این شد که چند نفر از علا‌قه‌مندان به ایران با آموخته‌های دانش غربی به ایران بازگشته و تاسیس عکاس‌خانه، چاپ و ... را به عهده گیرند. در این میان هدف اولیه که عبارت بوده است از پیشرفت نظامی‌و آشنایی با فناوری در این حوزه، به وادی فراموشی سپرده شده است. هدف اصلی تحصیل‌کرده‌های ایرانی از آغاز، یادگیری و آموزش کلیات معارف غربی بود که با واکنش‌های متعددی در سطح سیاسی و روشنفکری همراه شد. عده‌ای چون آل‌احمد تعبیر غرب‌زدگی را برای آن به کار بردند و عده‌ای چون سیدفخرالدین شاهان و هدایت تعبیر جوجه فکلی‌ها را برای این گروه استفاده کرده‌اند.
گرچه باید گفت نوع نگاه هدایت با آل‌احمد کاملا‌ متفاوت بوده است. از نظر آل احمد غرب‌زده‌ها (روشنفکران) بزرگ‌ترین دشمن تمدن و فرهنگ ایرانی بوده‌اند و از نظر هدایت اینان نتوانسته‌اند مبانی فرهنگی غرب را با پیشینه تاریخی قبل از اسلا‌م در ایران همنوا نمایند; به عبارتی باید گفت آموزش فرهنگ و تمدن غربی همراه با تربیت نبوده، لذا به جایی نرسیده است.
آخوندزاده می‌گوید: اگر ملت تربیت نشوند و همه مردم باسواد نشوند، قانون‌نویسی و همه زحماتی که در راه تاسیس یک حکومت جدید می‌کشیم، هیچ و پوچ خواهد بود.
از نظر نویسنده فرنگ‌رفته‌ها سنتی را در ایران نهادینه کردند که طی آن رابطه علم با ثروت در ایران سنجیده شود. کسانی که در پی کسب علم و دانش بوده‌اند، آن را وسیله‌ای برای ارتقای شغلی دانسته‌اند نه امکانی در نجات جامعه یا ارتقای فرهنگ کشور. بیشتر ایرانیان امروز دنبال کسب دانش و علم نه برای بهبود اوضاع اجتماعی که به دنبال کسب مدرک برای بهبود شرایط زندگی‌شان هستند. کسب مدرک بالا‌ راهی به سوی کسب شغل و موقعیت بهتر تلقی شده است. حال اگر فردی موقعیت بهتری در جامعه و سیاست بدون وجود مدرک متناسب با آن کسب کرده باشد، مقبولیت عام ندارد. به همین دلیل است که حوزه‌های علمیه پس از انقلا‌ب اسلا‌می‌به جای اثرگذاری بر ساختار دانشگاه‌ها از آن تاثیر پذیرفته‌اند.
حوزه ساختار رسمی و مدرک‌گرایی، دانشگاه‌ها را برای ورود به مشاغل رسمی و دولتی انتخاب کرده‌اند. در این صورت علم در حوزه‌ها نیز معنی سازمانی یافته و بر اساس ارزش‌های مادی تعیین شده است. به عبارتی، حوزه‌ها نیز منطق بازار را پذیرفته‌اند و به تولید کارشناس دینی و کالا‌ی فرهنگی دینی اقدام می‌کنند. این روش برخلا‌ف هدف اولیه حوزه‌ها که انسان‌سازی تا کارشناس‌سازی است، می‌باشد.
سوی دیگر موضوع این است که نسل اول روشنفکران در ایران عموما از اشراف و سیاستمداران شکست‌خورده بوده‌اند; کسانی مثل صدیقی، بهار و فروغی که ابتدا به اشراف تعلق داشته‌اند و بر این اساس صبغه‌ای اجتماعی برای خود تدارک دیده‌اند و در مرحله بعد به عنوان روشنفکر به مردم شناخته شده‌اند.
آثاری مثل سیر حکمت در اروپا نوشته محمدعلی فروغی، تاثیرات متبتی در بین علا‌قمندان فلسفه در ایران داشته; ضمن آنکه تالیف را در بین روشنفکران نهادینه کرد و نتوانست ترجمه‌های دقیق را پی‌ریزی کند. به هر حال مدرنیته ایرانی با تمام فراز و فرودهایش کماکان محل بحث بسیاری است و عده‌ای بر امکان یا امتناع آن جدل دارند و حرف و حدیث‌ها بی‌وقفه در مورد آن ادامه دارد.
امین فیروزگر‌
منبع : روزنامه حیات نو


همچنین مشاهده کنید