جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا


اقتصاد باز و بسته


اقتصاد باز و بسته
اقتصاد در جامعه کنونی و آینده بشر نقش بسیار مهم و حائز اهمیتی را بر عهده دارد و آنچنان اقتصاد و سیاست به هم تنیده شده اند که هیچ عامل دیگر مانند این دو به هم وابسته و تاثیرگذار نیستند و همان طور که سیاست روی اقتصاد تاثیرگذار است و سیاست اقتصاد را تعیین می کند و پیش می راند یا پس می زند، اقتصاد نیز به همین شکل بر سیاست تاثیرگذار بوده و خواهد بود.
در عصر حاضر دو شکل اقتصاد سیاسی در جامعه بشری اعمال شده و می شود؛ اقتصاد سوسیال و اقتصاد لیبرال.
اقتصاد سوسیال معتقد به اقتصادی بسته و دولتی بوده و تمامی ابزار تولید را در اختیار دولت قرار می دهد و معتقد است دولت باید مالکیت ابزار تولید را در دست داشته باشد و اقتصاد را به سود جمع و تمامی افراد جامعه مدیریت کند.
مکتب سوسیالیسم چون معتقد است در جامعه باز ابزار تولید در دست عده یی اندک به نام سرمایه دار قرار می گیرد، جامعه و به خصوص قشر فقیر و سطوح پایینی جامعه توسط این عده اندک استثمار می شود. پس اقتصاد سوسیال برای رهایی تمامی جامعه و به خصوص طبقه فقیر و پایین جامعه تصمیم می گیرد ابزارهای تولید را در اختیار دولت قرار دهد و دولت با مدیریت مطلق این ابزار مانع از استثمار جامعه و طبقات فقیر شود و درآمد و سود را عادلانه تقسیم کند.
سوسیالیسم جدید براساس اندیشه کارل مارکس فیلسوف آلمانی شکل گرفت و عنوان مارکسیسم و کمونیسم به آن داده شد و رفته رفته در کشور شوروی سابق ریشه دوانید و اولین نظام سوسیالیستی در شوروی مستقر شد و در اکتبر سال ۱۹۱۷ حکومت مطلق جامعه را به دست گرفت. از آن زمان به بعد نظام های دیکتاتوری به زعامت شوروی در برخی دیگر از کشورهای جهان به وجود آمد و آنچنان سوسیالیسم در جهان ریشه دوانید و پیش رفت که احتمال آن می رفت تمامی کره زمین به تصرف این نظریه و مکتب در آید.
همان طور که اشاره شد سوسیالیسم تمامی ابزار تولید را در اختیار دولت به سود تمامی جامعه می خواست و این امر بدون برپا ساختن دیکتاتوری امکان پذیر نبود. پس مستلزم وجود یک اقتصاد سوسیال، یک نظام دیکتاتوری سوسیال بود و با یک مطالعه هر چند معمولی می توان به صراحت پی برد کشورهایی که دارای نظام های سوسیالیستی بوده اند تا چه اندازه دارای اقتصادهایی ضعیف بودند و موجب گسترش فقر در جامعه شدند.
این وضع در کشورهای شوروی سابق، چین، کره شمالی، کوبا و تمامی اروپای شرقی به وجود آمد. اما در اقتصاد لیبرال؛ دولت حداقل دخالت را دارد و ابزار تولید براساس این نظریه و مکتب در دست فرد و بخش خصوصی قرار می گیرد.
صاحب نظران بسیاری هستند که می توان آنها را در بنیانگذاری مکتب لیبرالیسم نام برد اما در اصل این مکتب توسط کسانی چون جان استوارت میل و جرمی بنتهام پایه گذاری شد.
اما جان میناردکینز اقتصاددان شهیر انگلیسی با نظریه پردازی درباره اقتصاد باز و لیبرال شکلی منسجم و امروزی به این مکتب داد. عقاید و نظرات آقای کینز به کینزیانیسم نیز شهرت یافته است. اهمیت و برجستگی شخصیت میناردکینز در لیبرالیسم و اقتصاد آزاد را همتا و برابر با کارل مارکس در مکتب سوسیالیسم می دانند.برخلاف اقتصاد سوسیال، اقتصاد لیبرال براساس آزادی فردی و اقتصاد غیر دولتی بنیان گذاشته شده است.کارل مارکس بر این باور بود که نظام های سرمایه داری نابود خواهند شد و سوسیالیسم به جای آنها قرار خواهد گرفت. مارکس می نویسد؛ در نظام های سرمایه داری سرمایه دارها روز به روز سرمایه دارتر می شوند و تعداد آنها محدود و در برابر، فقیرهای جامعه روز به روز فقیرتر می شوند و عده آنها بسیار، در این تقابل کمیت چون ثروت در دست عده اندکی قرار گرفته و اکثریت جامعه دچار فقر هستند، این جمعیت کثیر نظام سرمایه داری را برخواهد انداخت و سوسیالیسم و دیکتاتوری پرولتاریا را بر جامعه حاکم خواهد کرد. اما نتیجه برخلاف این نظریه از آب درآمد. در نظام هایی که دارای اقتصادهای لیبرال بودند طبقات فقیر و سطوح پایینی جامعه دارای رفاه بهتر و بیشتری شدند و آنچنان که مارکس پیش بینی کرده بود تمام ثروت جامعه در دست عده یی اندک قرار نگرفت.
اقتصاد بسته و دولتی سوسیال مطلق در برابر اقتصاد باز و غیر دولتی لیبرال شکست خورد.
در روسیه کنونی رویکرد خود را نسبت به اقتصاد تغییر داده اند و به سمت اقتصاد باز در حرکت هستند. هر چند این رویکرد در روسیه به شکل کامل انجام نپذیرفته اما مانند دیگر کشورهای بلوک شرق سابق حرکت آنها به سمت اقتصاد آزاد است. به همین خاطر جامعه به سطح برخورداری و رفاه نسبی رسید و گذار این کشورها و ملت ها از اقتصاد سوسیال به اقتصاد لیبرال کاملاً مشهود است.
مثال بعد شبه جزیره کره است. شبه جزیره کره بعد از انقلاب مارکس در بخش شمالی آن به دو بخش تقسیم شد. در قسمت شمال آن کره شمالی با نظام سوسیالیستی قرار دارد و در جنوب آن کره جنوبی با نظام اقتصادی لیبرال قرار می گیرد. مردم شبه جزیره کره دارای یک قومیت واحد، زبان واحد، نژاد واحد و تقریباً جغرافیایی واحد هستند، اما بخش شمالی و جنوبی تحت رهبری دو نظام سیاسی-اقتصادی متفاوت اداره می شود.
به همین خاطر بسیار ملموس و محسوس است که مردمان قسمت شمالی و جنوبی شبه جزیره کره دارای چه سطحی از زندگی هستند. مردمان کره شمالی در نهایت فقر به سر می برند و از کشورهای بسیار فقیر جهان به شمار می آیند اما بسیار متفاوت و برخلاف کره شمالی، کره جنوبی به دلیل داشتن اقتصادی باز و غیر دولتی عضو کشورهای صاحب صنعت محسوب می شود. کره جنوبی در شمار ۱۰ کشور صنعتی اول جهان قلمداد می شود و بالطبع مردم این کشور برخوردار و جزء ملت های مرفه جهان هستند. اقتصاد کره شمالی و کره جنوبی و سطح برخورداری و فقر این دو ملت و کشور مثال بسیار خوبی خواهد بود برای مقایسه اقتصاد سوسیال و اقتصاد لیبرال.
نمونه دیگر برای مقایسه اقتصاد باز و اقتصاد بسته اروپای غرب و اروپای شرق در زمان زمامداری نظام های سوسیالیستی بر جوامع اروپای شرق است. اروپای شرق همسایه دیوار به دیوار اروپای غرب بود اما زمانی که نظام سوسیالیستی بر جوامع اروپای شرق حاکم بود، دو وضعیت اقتصادی بسیار متفاوت بر همسایگان شرق و غرب حاکم بود.
اما بعد از فروپاشی شوروی و برکنار ساختن نظام های سوسیالیستی این ملت ها نیز مانند همسایگان خود در غرب به سمت اقتصاد آزاد روی آوردند و مرحله به مرحله به سمت برخورداری بیشتر گام برداشتند.
کشور چین می تواند مثال بسیار خوبی برای ناکارآمدی اقتصاد سوسیال و بسته باشد. شعارهای سوسیالیستی می توانست جمعیت فوق العاده زیاد چین را که بیشتر کشاورز و کارگران زمین بودند جذب مکتب سوسیالیسم و اقتصاد سوسیال کند. در دهه های نخست بعد از انقلاب در چین نظام اقتصادی بسته و دولتی بر کشور چین حاکم بود، اما این الگو و روش نمی توانست جوابگوی نیازهای ملت چین باشد و آینده این مردم را تامین سازد.
پس سران حزب کمونیست چین به فکر چاره افتادند و از نظر اقتصادی ایدئولوژی خود را چرخشی ۱۸۰ درجه دادند و با اینکه کشور چین از لحاظ سیاسی تحت رهبری دیکتاتوری حزب کمونیست قرار دارد، اما از لحاظ اقتصادی کاملاً تغییر مسیر دادند و به نظرات مارکس و سوسیالیسم پشت کردند و برخلاف اقتصاد سوسیال، اقتصاد باز را معیار قرار دادند. این چرخش ۱۸۰ درجه یی سران حزب کمونیست و کشور چین باعث شد چین در مدت زمانی اندک غول و ابرقدرت اقتصادی جهان شود و اقتصاد جهان را تحت الشعاع قرار دهد. کشور چین با کنار گذاشتن اقتصاد شعارگرا و بسته و رویکرد به اقتصاد عملگرا و باز توانست شکوفایی اقتصادی و رفاه اجتماعی را برای مردم چین به دست آورد.
قیصر کللی
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید