جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا


یک کار غیرمنتظره


یک کار غیرمنتظره
انواع تصورها و تجسم ها از بن افلک وجود داشته و جدیدترین آنها تصویر یک کارگردان است که با ارائه فیلم جدیدی به نام «Gone Baby gone» از وی به وجود آمده است. افلک برخلاف تصویر موجود قبلی از وی آدمی آنقدرها سطحی نیست و اگر بود در سال ۱۹۹۷ با مشارکت مت دیمون برنده جایزه اسکار برترین سناریو به خاطر نگارش فیلمنامه «ویل هان تینگ خوب» نمی شد و اگر آدمی توخالی بود، بازی اش در فیلم «سرزمین هالیوود» در سال ۲۰۰۵ و همچنین «اتاق جوش» موجب تحسین وی از سوی کارشناسان نمی شد.
البته افلک کارهای کم ارزشی مانند «Bounce» و «گیگلی» را هم درکارنامه اش دارد و فیلم کمیک استریپی وی (Dare devil) نیز چندان موفق نبود، اما فیلم جدید او نشان می دهد افلک در مقام یک قصه گو آنقدرها هم بی استعداد نیست و به عنوان فردی که نخستین مرتبه کارگردانی اش را تجربه می کند، کار تماشایی و بسیار خوبی را ارائه کرده است و اگر بخواهیم با صراحت بیشتری حرف بزنیم این یک فیلم فوق العاده و غیرمنتظره است. افلک سعی کرده است در این فیلم به گونه ای باشد که شهرت اش به عنوان یک ستاره (فراتر از بازیگر) سدی را در راهش ایجاد نکند و فیلم بدون این فاکتور به پیش برود. او سناریو را با مشارکت دوست قدیمی اش آرون استاکارد نوشته و حاصل کار ایجاد فضا و محیطی است که کاراکترهایش غنی و صاحب پیچیدگی های جذابی هستند. او در این راه به خود اعتماد کامل داشته و از ریسک کردن پرهیزی نداشته و لزوماً نمی خواسته چیزی را ارائه بدهد که بیش از حد ساده و سرراست باشد.
«Gone Baby gone» براساس رمانی از دنیس لیهان نویسنده و داستانسرای مشهور آثار جنایی خالق «رودخانه مرموز» ساخته شده است. همچون «رودخانه مرموز» که با کارگردانی کلینت ایست وود معروف چند جایزه اسکار را برد و تمی تیره داشت.
وقایع فیلم جدید نیز در خیابان های ناآرام جنوب شهر بوستون آمریکا می گذرد. افلک برای بخشیدن فضای طبیعی بیشتر و بهتر به فیلمش از تعداد زیادی افراد حقیقی مستقر در محل و اهالی منطقه به عنوان ساکنان آنجا در فیلمش سود جسته است و حتی در برخی صحنه ها این افراد باید دیالوگ هایی را ادا کنند و این ریسکی است که گرفته و نتایج مطلوبی را بر جای نهاده است و گاهی بیننده حس می کند که در محل و منطقه زندگی خودش قرار دارد و یا میان مردم عادی ایستاده است و در جایی قرار دارد که زندگی معمولی اش در آن سپری می شود و در آن احساس راحتی می کند.
این راحتی و طبیعی بودن از این نکته برمی خیزد که بن افلک به واقع از اهالی بوستون و متولد آنجاست و آن نقطه را به خوبی می شناسد. خبری از کلیشه های تکراری هم در این خصوص نیست. او در صحنه های پایانی فیلم و سکانس های مربوطه از برخی چهره های آشنا و مشهور دیگر منطقه و کسانی که کمک کرده اند تا اهالی منطقه در فیلم مشارکت مؤثری داشته باشند، تشکر می کند و دیوید اورتیز و مانی رامیرز از آن قبیل اند و شاید نقش آنها در شکل گیری و قوت امور در این فیلم همان قدر بوده باشد که افلک و تیتراژ روی فیلم می گویند.
اگر موارد فوق با یقین و حتم همراه نیست، در عوض شکی وجود ندارد که جان تال برنده دو جایزه اسکار فیلمبرداری و هری گرگسون ویلیامز موسیقی سرای معتبر در ایجاد تأثیر و موفقیت بیشتر در این فیلم سهم قابل توجهی داشته اند. با هنر آنان و بویژه تال، افلک هیچ گاه در ترسیم صحنه ها و محیط های شکل گیری قصه اش به غلو و و اغراق روی نمی آورد و در عین حال محیطی را خلق می کند که خطر و ریسک و ظن و تاریکی از آن می بارد و بیننده می تواند در هر لحظه آن نوعی ابهام تیره را حس کند. این یک فضای نگران کننده و ناآرام است و در عین حال زنده و حقیقی که هر لحظه امکان دارد اتفاقی در آن روی دهد و این همان چیزی است که قصه می طلبد و افلک می خواسته است.
کاراکترهای مرکزی قصه ۲کارآگاه خصوصی با نام های پاتریک کنزی (با بازی کیسی افلک برادر کوچک بن افلک) و انجی گنارو (میشل موناهان) هستند که به وسیله خانواده ای که فرزند ۴ساله شان به نام آماندا مک کریدی ناپدید شده است، استخدام می شوند تا این ماجرا را حل کنند و آماندا را بیابند. وابستگان این دختربچه بر این باورند که اهالی محل حتی اگر چیزی و نکته ای را دراین ارتباط شنیده و دیده باشند، ترجیح می دهند که آن را به پلیس ها و مقام های محلی نگویند، اما حاضرند ماجرا را با کارآگاه های خصوصی محلی درمیان بگذارند، زیرا احساس نزدیکی بیشتری به آنها می کنند و آنان را از خود می انگارند.
اینچنین است که پاتریک و انجی از رئیس «دپارتمان پلیس ضدجنایات درباره کودکان» (با بازی عالی مورگان فریمن) می خواهند که به آنان اجازه بدهد برای حل موضوع در کنار مأموران درنظر گرفته شده برای حل این معضل قرار گیرند و دراین راه با آنها همکاری کنند. این مأموران «رمی بره سانت» (با بازی غیرقابل پیش بینی اد هریس) و نیک پول (جان اشتون) نام دارند که به اکراه به این مسأله تن می دهند و به همین خاطر پاتریک کنزی از همان آغاز حس می کند که این همکاری و همراهی تحمیلی است و مأموران دل خوشی از آنها ندارند.
اما احساسی که برشمردیم به واقع در مورد هر کاراکتری دراین فیلم صدق می کند و آدم ها را کمتر صاحب حس اعتماد به یکدیگر می یابید و این شامل هلن مادر آماندا هم می شود که نقش دشوارش به خوبی به وسیله ایمی رایان ایفا شده است. هلن زنی نامتعادل است که به مواد مخدر نیز اعتیاد دارد و تماشاگر می بیند که او درعین علاقه به دخترش بیش از آن خودخواه است که واقعاً از عهده یافتن دخترش برآید و قادر به انجام کاری مهم دراین ارتباط باشد. او خودش را مدیون هیچ کس نمی داند و حتی اگر دینی داشته باشد ، قادر به تشخیص آن نیست.
افلک براساس قصه فیلمش کاراکتری را آفریده است که بیننده به راحتی می تواند از او بدش بیاید و احساس نامساعدی را نسبت به وی پیدا کند . ایمی رایان کاری کرده است که این کاراکتر کاملاً حقیقی نشان بدهد و با این که عصبانیت هایی را برمی انگیزد، اما تماشاگران با او نوعی احساس همدردی هم داشته باشند.
درست وقتی به نظر می رسد که پاتریک و انجی مشکل را حل کرده اند، یک پیچیدگی و دشواری تازه بروز می کند و در پی آن یکی دیگر از راه می رسد و این دور تسلسل ادامه می یابد. بن افلک با این روال سبب می شود که بینندگان نتوانند حرکت و اتفاق بعدی را حدس بزنند و اتفاق ها، غیرقابل پیش بینی باشد و جذابیت موضوع تا پایان محفوظ بماند.
کیسی افلک در رل کارآگاه پاتریک کنزی و یکی از صحنه گردانان اصلی کاری کرده است که پیچ و تاب ها و ابهام های موجود پیوسته بیشتر شودو ما بتوانیم همراه با او در دل ماجراها فرو برویم. او آدمی نشان می دهد که هم قوی و هم دچار ترس است و باید تصمیم هایی را بگیرد که می تواند موجب به دردسرافتادن هرکسی شود.
حس بزرگ و امتیاز اصلی که در فیلم «Gone baby gone» وجود دارد و کاملاً به چشم می خورد، نوعی حس حقیقت یابی و تلاش برای رسیدن به رستگاری و آرامش روحی است و پیداکردن کودک گمشده فقط یکی از موارد عمده ای است که کار فوق در لوای آن صورت می پذیرد وگرنه برخی کارها و شخصیت های دیگر نیز در همین راستا حرکت می کنند. اینها موجب می شود این فیلم جدید که شاید بهترین واژه ها و عبارات معادل آن، «کودک رفته» یا «کودک رفته است» باشد، به این زودی ها از ذهن تان نرود و مدت ها در یادتان بماند و با آن زندگی کنید. اینها مواردی است که نمی توان در مورد آن شک داشت. همین طور این مسأله که بن افلک درتضاد با تمام تصورات قبلی در مقام یک فیلمساز حرف های زیادی برای گفتن دارد و از استعدادی در ترسیم قصه ها بهره می برد که هرگز تصور نمی شد از آن بهره مند باشد. فقط از این طریق است که یکی از بهترین آثار امسال سینمای جهان در ژانر جنایی خلق شده و میرامکس، کمپانی استاد در ساخت فیلم های خوب غیرمنتظره و آثار شگفتی ساز به طور قطع و یقین می تواند به این کار خود نیز ببالد و این فیلم ۱۱۴ دقیقه ای را از کارهای برجسته خود در سال رو به پایان ۲۰۰۷بینگارد و عجبا که آن را کسی آفریده که همواره به غلط تصور می شد سطحی تر از آن است که اثری ماندگار را در سینما برجای بگذارد.
ترجمه: وصال روحانی
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید