جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا

چرا بازرگان نخست وزیر شد؟


چرا بازرگان نخست وزیر شد؟
چرا بازرگان نخست وزیر شد؟ از نیمه دوم سال ۵۸ که ناکار آمدی دولت موقت، نارضایتی امام راحل و نیروهای انقلابی را به نقطه تعیین کننده ای رساند، این سوال در میان مردم مطرح بود. دو دهه بعد، وقتی با افشای نامه ۶/۱/۶۸ امام به آقای منتظری مردم نظاره گر قسم جلاله آن بزرگمرد راحل درباره موافق نبودن با نخست وزیری بازرگان شدند، این پرسش باز هم اذهان رابه خود مشغول ساخت. پیش از آن هم مرحوم حاج سید احمد خمینی گفته بود:« دوستان امام، آقای مهندس بازرگان را برای نخست وزیری موقت انتخاب و پیشنهاد کردند. امام مخالف بودند، اما به واسطه احترام به نظر دوستان قبول کردند.»
امام با این که قید« بنابر پیشنهاد شورای انقلاب» را در حکم انتصاب بازرگان به کاربرده بودند، اما حتی در جلسه معارفه نیز با بیان این که« شورای انقلاب، پیشنهادشان این بوده است که ایشان رئیس دولت باشند» سعی داشتند براین معنا تاکید کنند. کتمان امام نسبت به دیدگاه خود و تمکین سازنده آن بزرگوار نسبت به اولین تصمیم گیری های جمعی جمع موسسان نظام جمهوری اسلامی به حدی است که حتی افراد مقربی همچون مرحوم آیت ا... ربانی شیرازی متوجه آن نبودند. به گفته آقای ناطق نوری، آن مرحوم جلوی همه به امام با عصبانیت و صریح می گفت: «به نظر من انتخاب، انتخاب درستی نیست و این ها آدم های مطمئنی نیستند وشماها این ها را نشناخته اید.»
هیچ کس نگفته است که در جلسه شورای انقلاب که از ساعت ۵ بعد ازظهر تا ۹ شب پانزدهم بهمن ۱۳۵۷ برگزار شد، چه گذشت که به پیشنهاد تعیین بازرگان به عنوان نخست وزیر دولت موقت منتهی شد. اما در این ۲۸ سال همواره مفروضاتی درباره علت این انتخاب مطرح شده است. جدای از این مفروض ها، امام در سال های بعد به یک نکته اساسی اشاره کردند:« ما دو دسته بودیم، یک دسته مان از مدرسه آمده بودیم ویک دسته مان از خارج آمده بودیم. نه ما( مدرسه ای ها) تجربه انقلابی داشتیم و نه آنها ( از خارج آمده ها) روح انقلابی را... آن وقت ما نداشتیم فردی را که بتوانیم، آشنا نبودیم تا بتوانیم انتخاب کنیم. انتخاب کردیم و خطا شد.» بدین ترتیب حضرت امام (ره) هم برخطا بودن این گزینش تاکید داشتند و هم به نوعی اشتباه ناخواسته گزینش کنندگان را یادآور شده بودند. با این حال ایشان در همین سخنان دردمندانه فرموده بودند:« ما یا مقصریم یا قاصر و در هر دوجهت آن، در پیشگاه ملت باید جواب بدهیم.»
اما در میان مفروض هایی که تاکنون مطرح شده اند ابتدا این نکته مورد یادآوری قرار می گیرد که هم اعضای شورای انقلاب و هم حضرت امام براین اعتقاد اصرار داشته اند که نخست وزیر نباید روحانی باشد. درکنار این اصل، آنها به دنبال فردی می گشتند که دارای تجربه مدیریتی، حکومتی بوده است. جریان اصیل اسلامی به رهبری روحانیت در شرایط اختناق حاکم برکشور، هیچ گاه این مجال را نیافته بود، افرادی را برای آموختن مهارت های مربوط به مدیریت نهادهای حکومتی تربیت کند. اما بازرگان کسی بود که در کنار سابقه مدیریت در دهه ۲۰ و ابتدای ۳۰ ( ریاست دانشکده فنی، عضویت درهیئت خلع ید از انگلیس، ریاست نه ماهه برهیئت مدیره شرکت ملی نفت و بالاخره مدیریت سازمان لوله کشی آب تهران) به تدین نیز اشتهار داشت.
یک فرض دیگر نیز براین دیدگاه مبتنی است که این گزینش به منظور کاهش حساسیت قدرت های غربی و دفع مزاحمت مقدر آنها در اولین روزهای تولد نظام جمهوری اسلامی بوده است. آنها به کارنامه اعضای نهضت آزادی در هماهنگ سازی برنامه های مبارزاتی خود با آمریکا برای اثبات این فرض، اشاره می کنند. واقعیت این است که براساس خاطرات مکتوب کارتر، برژینسکی، ونس و خصوصا سولیوان و ژنرال هایزر، آمریکایی ها ابتکار عمل را در آن روزها به کلی از دست داده بودند. براین اساس، تنها گزارش های غلط افراد نهضت آزادی درباره تسلط سولیوان و هایزر برامور کشور ممکن است شورای انقلاب را باچنین ذهنیتی درگیر کرده باشد. آنچه مسلم است این فرض در خاطرات هیچ یک از اعضای روحانی شورای انقلاب مطرح نشده است.
آقای هاشمی رفسنجانی در خاطرات خود به عامل جدیدی در میان انگیزه های اعضای شورای انقلاب اشاره می کند:« عامل مهم دیگری هم اعضای شورای انقلاب را به انتخاب آقای بازرگان ترغیب کرد که آن رابطه ایشان و بختیار بود که تصور می شد ازحاد شدن مسائل و درگیری های خونین جلوگیری خواهد کرد و انتقال قدرت را آسان می کند. بالاخره جبهه ملی و نهضت آزادی و اعضای آن باهم روابط و سوابقی داشتند که این می توانست در مذاکرات و گفت و گوها موثر باشد.» باید گفت سیر وقایع روزهای بعد خطا بودن این تصور را نشان داد. بختیار به رغم دوستی دیرینه خود با بازرگان اخطار کرد:« در صورتی که این دولت، دست به آشوب بزند نخست وزیر آن را دستگیر خواهد کرد.» آخرین رئیس دولت در رژیم ستمشاهی افزود:« اگر او (بازرگان) تنها به حرف زدن اکتفا کند، یک مسئله است، اما اگر بخواهد دست به عمل بزند مسئله دیگری مطرح می شود.» او همچنین بالحنی تمسخر آلود گفت:« من حاضرم دولت موقت به قم برود، وا تیکان درست کند. من دور قم را برای آنها دیوار می کشم.» بختیار براساس تحلیل خود، در این جهت حرکت می کرد که با رو ش های تبلیغاتی، امام را از چشم مردم بیندازد. درست درهمان شبی که صبح قبل از آن( ۱۹ بهمن۵۷) بازرگان در جمع مردم در دانشگاه تهران( با زبانی ملاطفت آمیز و همراه با مطایبه) خطاب به او گفت:« ای بختیار لر! بیا و بشوحر» بختیار دستور داد فیلم بازگشت امام با تاکید برآن صحنه درون هواپیما که خبرنگار از امام درباره احساس خود به خاطر حضور در آسمان وطن می پرسد و امام پاسخ می دهند:« هیچ»، پخش شود تا به زعم وی بی اهمیت بودن وطن برای امام خمینی در اذهان تداعی شود! این همان شبی است که صلوات همافران به هنگام مشاهده تصویر امام در تلویزیون آسایشگاه مرکز آموزشی نیروهای هوایی در دوشان تپه آغاز درگیری مسلحانه نهایی مردم با رژیم را موجب شد.
در مسالمت جویی بختیار همین بس که ساعت ۶ صبح ۲۲ بهمن ماه دستور بمباران مرکز آموزشی دوشان تپه و مسلسل سازی ارتش در خیابان پیروزی را- که مرکز تجمع نیروهای مردمی و همافران به مردم پیوسته، بود- صادر کرد. این فرمان در حالی صادر شد که فرمانده نیروی هوایی از انجام آن اظهار عجز می کرد. دستور انتقال زمان حکومت نظامی به ساعت ۵/۴ بعدازظهر را بختیار شخصا به سپهبد رحیمی فرماندار نظامی تهران داد. لیست افرادی که قرار بود در جریان شبه کودتا بازداشت شوند (و از جمله خود بازرگان) توسط بختیار و با مشورت سپهبد مقدم آخرین رئیس ساواک تهیه شد. او گارد شاهنشاهی را هم مامور کرد که نیروهای خود را برای انجام این شبه کودتا در اختیار رئیس ساواک قرار دهد.
جالب است که افراد نهضت آزادی همواره مدعی شده اند که طرفداران امام مانع حل مسالمت آمیز مسئله از طریق رایزنی با بختیار شده اند! امیر انتظام ادعا کرده است که پس از رایزنی ها بالاخره آنها توانسته بودند بختیار را به استعفا و سران ارتش را به اعلام بی طرفی متقاعد سازند.
گذشته از این که هیچ کس این استعفانامه را تاکنون ندیده است. حتی به فرض صحت این ادعا، به نوشته ارتشبد قره باغی آخرین رئیس ستاد مشترک ارتش رژیم سلطنتی، استعفانامه بختیار در ساعت ۵ بعداز ظهر ۲۲ بهمن یعنی دو ساعت پس از اعلام بی طرفی ارتش از وی گرفته شده است. روایت ارتشبد فردوست رئیس دفتر ویژه اطلاعات شاه از جلسه منتهی به اعلام بی طرفی ارتش نیز جالب است. به نوشته فردوست ،زمانی که او از این جلسه خارج شد( یعنی قبل اعلام بی طرفی ارتش از رادیو و رسانه ها) حتی نگهبانان «ستاد بزرگ ارتشتاران» ( محل برگزاری این جلسه) سلاح ها را برزمین انداخته، پابه فرار گذاشته بودند. براساس خاطرات قره باغی، اسناد ارتش و مطبوعات آن روزها، ساعت ها پیش از انجام این جلسه گزارش ها از قرار نیروهای گارد سلطنت از پادگان حکایت داشت و تنها امید فرماندهان بی سرباز، به یک گردان از لشکر زرهی قزوین بود که آن هم در مواجهه با مردمی که در بین راه در مقابل آنان صف آرایی کرده بودند تسلیم شد. بنابراین اگر ارتش تسلیم شد و بختیار استعفا کرد به جهت رایزنی های افرادی مثل بازرگان و سحابی با آنان نبود. این تنها سران ارتش و بختیار نبودند که قدرت عکس العمل از آنان سلب شده بود. هایزر فرستاده ویژه آمریکا و در واقع حاکم واقعی رژیم شاهنشاهی در آن روزها ،چند روز قبل از سقوط رژیم وقتی به اتفاق گروهی از مستشاران آمریکایی تهران را ترک می کردند به گفته خودش به هنگام بلند شدن هواپیما از زمین فریاد و قهقهه شادی سردادند که از این معرکه گریخته اند. کاری که سولیوان و یک فرستاده دیگر پنتاگون در چند روز باقی مانده توانستند انجام دهند لغو چندین قرارداد فروش سلاح به ایران بود.
در روز ۲۲ بهمن سولیوان در ساختمان سفارت آمریکا تنها به یک اقدام مشغول بود؛ نجات دادن ۲۶ عضو هیئت مستشاری آمریکا که در زیرزمین ستاد مشترک ارتش رژیم، در محاصره مردم قرار گرفته بودند و انتقال آنان به سفارت آمریکا در چند خیابان آن طرف تر! از حکایت های شیرین این مقطع مکالمه سفیر آمریکا با نیوسام، مسئول مافوق خود در وزارت خارجه کشورش است، یعنی وقتی که نیوسام برای بار دوم به نقل از برژینسکی مشاور امنیت ملی کارتر، از امکان انجام یک کودتا می پرسید. سولیوان در خاطرات خود می نویسد: این سوال در آن شرایط به قدری سخیف و نا معقول بود که بی اختیار مرا به ادای یک کلمه زشت درباره برژینسکی وادار ساخت و این فحاشی و بد دهنی بی سابقه، مخاطب من، نیوسام را که مرد ملایم و متینی بود، تکان داد. براستی مذاکره با چنین افراد مستاصلی در این شرایط اصلا چه ارزشی داشته است تا بتوان از آن، به عنوان یک اقدام موثر یادکرد؟
مرتضی صفار هرندی
منبع : سایت بصیرت


همچنین مشاهده کنید