پنجشنبه, ۳۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 18 April, 2024
مجله ویستا

عمل صالح از دیدگاه قرآن و مقدمه‏ای بر صحیفه سجادیه


عمل صالح از دیدگاه قرآن و مقدمه‏ای بر صحیفه سجادیه
● پیامی از شهید آیت الله سید محمد باقر صدر
خواننده عزیز!بار دیگر یک اثر قلمی و بیان دلنشین و پرگداز دیگری از آیت الله شهید سید محمد باقر صدر را در یکی از مسائل زنده و زندگیساز،در این صفحات به مطالعه و بررسی و قضاوت شما می‏گذاریم.اثری کوتاه،ولی سخت انقلابی،کوبنده و سازنده.
جای تاسف است ما از خود غافل نشستگان،غالبا«الفاظ انقلابی،کوبنده و سازنده را برای ایجاد انقلاب در دیگران،و کوباندن و ساختن آنها بکار بر میبریم،ولی نسبت به خود هیچ گونه ژرف نگری،و بی‏نظری احساس نمی‏کنیم.در همه کارهای اجتماعیمان یک دیوار فولادین،یک رشته سیم خاردار،یک عائق نفوذ ناپذیری دو را دور خود کشیده‏ایم.
اگر بتوانیم خود را از حصار این عائق‏ها آزاد سازیم،و با کمال آزادگی به هیچ نفاق و خود پسندی و خود فریبی،با تمام وجود،خود را در اختیار این نوشته کوتاه بگذاریم،به زودی احساس میکنیم دل‏های ما تکان برداشته،اراده ما بکار،مصمم‏تر شده،در مقابل هر گونه آوای یاس و نومیدی که ندای تفرقه شیطانی است،روح تازه‏ای در کالبد ما فرو دمیده شده و مایلیم وظیفه خود را شناخته هر چند راه وصول به آن مشکل و دور و دراز باشد،با انجام آن و تلاش در راه آن،روح مسئولیت‏خود را بی هیچ عذر و بهانه‏ای ارضا کنیم.
این اثر مجاهد شهید،هر چند به سال‏ها پیش از اختناق فعلی عراق مربوط می‏شود،ولی به قدری کوبنده و سازنده تنظیم شده که گویا همه فشارهای طاقت فرسای این جباران را پیش بینی کرده،به تلاش‏های این استعمارگران برای شستشوی مغزی جوانان از مسئولیت اسلامی‏شان پاسخ می‏دهد،نیرنگ‏های امپریالیسم خونخوار را با تجارب ممتدش برای کوبیدن حرکت‏های اسلامی در نظر دارد.با وجود این همه موانع بر سر راه،باز می‏گوید راه باز است و هیچ عذری پذیرفته نیست.باید مردم را از بند رهائی بخشید و با یاس مبارزه کرد،نور امید بر دل‏ها تا بانید.
و ما دیدیم که او در محیط تاریک اختناق عراق،اولین طرح‏های جمهوری ما را در زمینه سیاست،حکومت،اقتصاد و بانکداری او داد.و اولین جنبش انقلابی را از خارج ایران علیه دستگاه ظلم او رهبری کرد.
«حزب الدعوهٔ الاسلامیهٔ‏»در عراق علیرغم همه سخت‏گیری‏ها و قتل و غارت‏های نظام فاشیسم عراق،پایه و مایه گرفت و به رهبری شهید آیه الله صدر عملیات خود را آغاز کرد.
آری در این محیط بود که رهبر مجاهد عراق تصمیم گرفت‏خود نمونه‏ای برای این تلاش‏ها باشد.و از انجام وظیفه رهبری به هیچ عذری شانه خالی نکند.(و جان بر کف نهاد و انجام وظیفه کرد،و پیامش و رسالتش را با شهادتش به همه ابلاغ کرد.هنگامی که حرف‏هایش را زد، مطالبش را نوشت،آخرین سلاحش را برای دفاع از شرف و شهامت،دفاع از آزادمنشی و آزاد اندیشی خود و امت اسلامی عراق بکار برد،او رنگ خون شهادت را برای آخرین پیامش برگزید.واپسین سخنش را عمل قرار داد،و شرف شهادت را بر زندگی با ستمگران ترجیح داد.
افتخار بر تو ای فرزند شجاع علی!افتخار بر تو ای یادگار حسین!شهادتت مبارک،تو از سال‏ها پیش روحت را با آرزوی شهادت پرورده بودی،و از نزدیکترین دوستان و ارادتمندانت می‏خواستی تا بر تود دعای شهادت کنند.آری تو،به قله بلند عظمت،آخرین آرزوهایت که شهادت بود،نائل آمدی‏»«هنیئا»«لک‏»گوارایت برای فرزند شجاع تشیع خونین،ای بازمانده پیشوایان به حق.ای حماسه آفرین شهادت.
اکنون یادآور می‏شویم تا مردم عراق هم صدا علیه طاغوت قیام نکنند،تا کسی دیگر به فکری در انجام این قیام جز انجام وظیفه و مسئولیت نباشد،تا جهان را غوغای ستمدیدگان عراق و فریاد استضعاف و تظلمشان پر نکند،عراق از زیر چکمه‏های این جلادان نجات نخواهد یافت.
ما مردم نیز اگر همه و همه بپانخیزیم،و با از خود گذشتگی به مبارزه با مشکلات قیام نکنیم، تا عمل و کار را در زمینه‏های فردی و اجتماعی به جای شعار ننشانیم و بدون استثنا همه با هم کار نکنیم،تداوم انقلابمان را تضمین نکرده‏ایم.انقلاب مبدا حرکت و کار است،کاری که سپاس خدا را اکنون در راه انجامش دستمان باز است و مطبوعاتمان آزاد،قدرت ابتکارمان بی‏هیچ مانع قابل رشد و عامل نیاز به مصرف،با قطع روابط استعماری و تحریم اقتصادی دشمن،حرکت‏ساز و جهت‏یاب.
وسائل کار اعم از مواد خام و سرمایه تولید،از زمین و آب بر ایمان رایگان.علیرغم محاصره اقتصادی،نان و آب و اصول زندگی با وجود انقلابی استعمارشکن،برای عموم به آسانی فراهم دیگر چه چیز ما را از حرکت به جای حرف،و از ابتکار بجای جمود،و از تولید بجای مصرف،و از تلاش بجای سستی،و از پر کاری بجای بیکاری و کم کاری،و سرانجام از امید بجای یاس،باز می‏دارد.
چرا نمی‏خواهیم زنده باشیم.مگر ندای خدا و پیامبرش را نمی‏شنویم که می‏گویند:
«ای ایمان آوردگان!ندای خدا و پیامبرش را در دعوت به حیات در مبارزات اجتماعیتان،پاسخ دهید».
اینک این نمونه‏ای از آن پیام،و سرودی از آن حرکت.
● برداشتهایی از قرآن
قبلا«من از مجله‏«الاصواء»معذرت می‏خواهم که نتوانستم در خواستش را دقیقا انجام دهم (۱) . در عوض از خوانندگان عزیز مجله می‏خواهم به جای درسهائی از قرآن،برداشتهای مرا از قرآن که تقدیمشان می‏کنم بپذیرند.این برداشتها ارتباط کلی با زندگی روز مره و اوضاع و احوال جاری ما دارد و می‏تواند ما را در تحمل بار مسئولیتی که بر عهده داریم،هم در مقام اشاعه دعوت اسلامی و هم در پذیرش این دعوت،رهنمون باشد.
مجله‏«الاضواء»از من خواسته بود بحثی پیرامون قرآن یا تحقیقی درباره یکی از جنبه‏های مختلف و بسیار فراوان قرآن که نشان دهنده خاصیت کتاب آسمانی است،به نگارش در آورم.
وقتی من این تقاضا را دریافت کردم به قدری گرفتاری داشتم و کارهای فراوان اطرافم آکنده بود و در آنها مستغرق بودم،بر خلاف تمایلم نتوانستم آنرا اجابت کنم،اما وقتی برای پوزش پیش خود می‏اندیشیدم به فکر افتادم اگر بررسی و تحقیق روی قرآن نیاز به وقت و بحث فراوان داشته باشد،و باید مدتی را به آن اختصاص داده،کوشش قابل ملاحظه‏ای مبذول داشت تا در ژرفنای مفاهیم عالیه قرآن بتوان سیر نمود،ولی برداشت اجتماعی از قرآن برای آنچه در زندگی می‏گذرد،کار آسانی است و تلاش و کوشش فراوان،لازم ندارد.و برای استفاده از قرآن در زندگی ضروری نیست تا در اعماق مفاهیم قرآن فرو رفته و تحقیقات و مطالعات علمی دقیق بکار بریم.
تا این اندازه‏ای برداشتهای کلی در همه آیات قرآن پراکنده است و می‏تواند در رهبری انسان به سوی حق و عدالت و نیکی،پرتو درخشانی بیفکند،و پرده‏های ابهام را از رموز و اسرار روان آدمی برداشته،نقطه ضعف‏ها و نقطه‏های قوت روان انسان را نشان دهد،و فعل و انفعالات خیر و شری که در ژرفنای روح او صورت می‏گیرد و راه‏های رشد خیر و راه‏های ریشه‏کنی شر را در وجود او بشکافد.بنابر این چرا نباید از این گونه برداشت‏های قرآنی استفاده کرد.
وقتی در این اندیشه فرو رفته بودم،این آیه را از سوره توبه با خود تلقین و تکرار کردم:
یعتذرون الیکم اذا رجعتم الیهم قل لا تعتذروا لن نؤمن لکم قد نبانا الله من اخبارکم و سیری الله عملکم و رسوله ثم تردون الی عالم الغیب و الشهادهٔ فینبئکم بما کنتم تعملون (۲) «به هنگام بازگشتتان به مدینه(از نبرد تبوک)نزد شما آمده از شما پوزش می‏طلبند.بگو عذر تراشی نکنید،هیچگاه ما(عذر)شما را باور نخواهیم کرد.خداوند از اخبار شما چیزهائی به ما گفته و به همین زودی خدا و پیامبرش کار شما را خواهند دید آنگاه به جهان غیب و شهود باز گشته،بکارهایتان آگاهتان می‏کند».
با خواندن این آیه گامهایم لرزید،دیگر نتوانستم از آن عبور کنم، همانجا توقف نموده قرائتم را قطع کردم تا برداشت مورد نظرم را از این آیه قرآن بنمایم.در این آیه پرگداز قرآن،هر گونه عذر تراشی را رد کرده به پیامبرش اجازه نمی‏دهد به عنوان زبان گویای دعوت اسلامی،پوزش کسانی را که از جنگ تخلف کرده‏اند بپذیرد.اینها در هنگام اعلام بسیج عمومی و احساس خطر،سر از اطاعت پیامبر باز زده و شرف ملازمت رکاب پیامبر را به دنیای پست فروخته‏اند. بدیهی است در چنین شرائطی هیچ گونه عذری با هیچ بیانی پذیرفته نخواهد شد.
مدت‏ها در اندیشه این آیه با خود سرگرم بودم،و عمق روح پرور مفاهیم بلند پایه‏اش را استنشاق می‏کردم،و با همه وجودم و همه مشاعر و احساساتم،خود را در اختیار آن قرار دادم. و عکس العمل هولناک آن را در برابر تظاهرات دروغین منافقان،و سست عنصرها،و در مقابل عقب گرد اصلاح طلبان،در کار دعوت اسلامی،دریافتم.
با خود گفتم دریافت و برداشت من از قرآن اینست که بروید کار کنید که هیچ عذری پذیرفته نیست.چگونه هیچ عذری پذیرفته نیست؟مگر عذرهای این متخلفان چه بوده است؟از خود قرآن مستقیما می‏توان فهمید:
عذرهائی که انسانهای ضعیف النفس مختلف از کاروان نور تراشیده‏اند،چه بوده است؟و هنگامی که با این گونه عذرهای بدتر از گناه مواجه می‏شویم چگونه باید رفتار کنیم؟
با بررسی این عذرهائی که قرآن پرده از روی آنها برداشته و بنیادش را نشان داده است، احساس می‏کنیم بهانه‏های آن روز،درست همین بهانه‏های رائج امروز است.این عذر تراشی‏ها در حقیقت و محتوای روانی‏اش هیچگونه تفاوتی با هم ندارند،در عمق همه این بهانه‏ها،یکنوع خودخواهی و خود پسندی نهفته است،و دعوت به حرکت انقلابی امروز ما عینا»همان مشکلات و سختی‏های زمان پیامبر(ص)را دارد. و اینان درست همان گرفتارهای را دارند.مثلا اگر در نبردی پیروزی به دست آید،این سست اراده‏ها گویند ما با شما بودیم،همانگونه که قرآن از آنها یاد کرده:
و لئن جاء نصر من ربک لیقولن انا کنا معکم اولیس الله باعلم بما فی صدور العالمین (۳) .
و هر گاه خسارتی و زیانی فرا رسد این سست عنصران گویند:خدا چه لطفی بر ما داشت که با شما نبودیم چنانکه خداوند فرماید:
فان اصابتکم مصیبهٔ قال قد انعم الله علی اذلم اکن معهم شهیدا (۴) این بهانه‏گیران،طولانی بودن راه را عذر آورده به پیغمبر(ص)می‏گفتند: لو کان عرضا«قریبا» ایکاش یک استفاده مادی هم داشت و سفرا«قاصدا»یا یک مسافرت نزدیکی بود"تا دنبالت بیایند، و لکن بعدت علیهم الشقه و سیحلفون بالله لو استطعنا لخرجنا معکم یهلکون انفسهم و الله یعلم انهم لکاذبون (۵) .
«اینان تحمل رنج و شکنجه را نمی‏خواهند،و به خدا سوگند یاد می‏کنند اگر بتوانیم با شما بیرون می‏آئیم.اینان خود را بدست‏خود به هلاکت می‏سپارند،و خدا می‏داند اینان دروغگویانند».
امروزه سست ایمان‏های بی‏اراده،عینا همین بهانه‏ها را بر زبان‏ها تکرار می‏کنند.و این معانی را در قالب مسائل زندگی امروزه می‏ریزند.
برای نمونه می‏گویند:راه دعوت اسلام پر خار و خس است،راهی بسیار دراز است به اندازه‏ای که با این تلاش‏های ناچیز،نمی‏توان به جائی رسید و از مشکلات عبور کرد.هیچگونه تضمینی برای تسلط بر مشکلات و عواقب خطرناک آنها در همه طول راه وجود ندارد.راه به اندازه‏ای طولانی است که رهنوردان در آغاز راه نمی‏توانند نتایج پایان راه را ببینند.هیچکس قادر نیست چشم انداز خود را به آخر کار برساند.با این حال چگونه می‏توان راهی را پیمود که تا پایان تاریکی است،و خارهای فراوانی بر سر آن قرار دارد،و کشش آن از توان دید ما بیرون است؟
بلی دعوت اسلامی،راهی دراز و پر رنج و زحمت دارد،در این راه بی‏بندباری،ملت را به سقوط می‏کشاند،نا آگاهی و عدم شناخت از برکات اسلام راستین،مانع سرسختی بشمار می‏رود. متاسفانه این ناآگاهی امروزه بر افکار و عقول کسانی که عادت به انحراف از متن زندگی گرفته‏اند حاکم شده است.
استعمار جنایتکار و فریبنده،که پیوسته می‏کوشد در مقابل ملت‏ها بایستد،و مراقب حرکات رهائی بخش آنها باشد،و با شدت عمل به آنها پاسخ گوید،مانع دیگری بر سر راه است.
تمدن غربی،با حمایت‏ها و تبلیغات چشمگیری که از آن به عمل می‏آید،نیز یک مانع دیگر راه است.با وجود این موانع،دعوت کننده به راه اسلام،چگونه می‏تواند اینها همه را از سر راه خود ذوب کند و بر آنها چیره آید.
راه دراز است،و مقصد پر زحمت و دور،اگر به جای این راه معنوی،مسافرتی معمولی و عادی بود،و اگر استفاده مادی می‏داشت،آن وقت راه کوتاه می‏گردید.هدف سفر که منفعت محدودی داشته باشد،چشم می‏تواند آن را ببیند،در آن صورت زمینه برای فعالیت هست.
راه دراز است.این چیزی نیست که قابل تردید باشد،ولی در مقابل چه مقصدی؟وقتی مقصد دعوت به خدا و راه خدا باشد،دوری و درازی راه،چیزی نیست،مگر مسلمان می‏خواهد در پایان این راه به برگ و نوای مادی برسد؟مسلمان نمی‏خواهد به این زودی برای مبارزه‏اش جائزه‏ای دریافت کند،یا کسب افتخار مادی نماید،و پیروزی‏اش را در این چیزها بداند.آنگاه از پیمودن راه دوری که به آخرش نمی‏رسد،و نمی‏تواند جز گام‏هائی چند در آن راه قدم بردارد سرباز زند و راهش را بگرداند.
مسلمان هدف نهائی و حقیقی کارهایش،رسیدن به پاداش الهی است.
و رضوان من الله اکبر (۶) من هدفی برای جهاد که بتواند تضمینی برای مجاهدان بیافریند،و فوز و رستگاری آنها را تامین کند،بالاتر از این پاداش الهی سراغ ندارم.اگر مجاهد بخواهد به پاداش الهی برسد دیگر برای او درازی و کوتاهی راه،عبور از موانع و عدم عبور از آن در این راه، مشکلی ایجاد نمی‏کند.
از دید آسمانی،مسئله،چیزی جز اطاعت پروردگار نیست تا بنده بتواند حسن نیتش را نسبت به خدای خود در کارش نشان دهد،و خداوند او را به پاداش عملش نوازش کند خواه این طاعت و حسن نیت در آخرین گامهایش ظاهر شود.آخرین گام از راهی که باید بپیماید،یا در هر گامی از گام‏های این راه.درباره این راه دراز است که خدا گوید:
ذلک بانهم لا یصیبهم ظما و لا نصب و لا مخمصهٔ فی سبیل الله و لا یطئون موطئا یغیظ الکفار و لا ینالون من عدونیلا الا کتب لهم به عمل صالح ان الله لا یضیع اجر المحسنین و لا ینفقون نفقهٔ صغیرهٔ و لا کبیرهٔ و لا یقطعون وادیا الا کتب لهم لیجزیهم احسن ما کانوا یعملون. «از آن رو که اینان را هیچ تشنگی،سختی و گرسنگی در راه خدا وارد نشود و در آنجا که (۷) کافران را خشم آید(سرزمین‏های کفر)گام می‏نهند و ضربه‏ای به کافران نزنند مگر برای آنها کار شایسته به حساب آورده شود که خداوند پاداش نیکوکاران را تباه نسازد،و هیچ هزینه کوچک یا بزرگی،نپردازند و از هیچ سرزمینی عبور نکنند مگر به حساب آنها منظور گردد تا بهتر از کاری که انجام داده‏اند خداوند آنها را پاداش دهد»
شک نیست‏سر راه پر از خار و خس است.هیچکس نمی‏گوید راه هموار است.این راه،راه باز سازی است و راه بازگشت امت به قرآن،راه بازگشت به مرکزی که از آن منحرف گشته است می‏باشد؟راه راه انسانسازی بطور کامل و قرار دادن انسان را در قالب ایمانی است.در این راه خارها دستهائی را که می‏خواهد آنها را از سر راه بر کند خون می‏اندازد،ولی سرانجام خار ضعیف در برابر اراده آهنین و عزم استوار انسانها،تسلیم می‏گردد.
مشکلاتی که در برابر دعوت اسلامی،امروز قرار دارد،در مقابل هر دعوت انقلابی دیگر در تاریخ انقلابات جهان وجود داشته است.دیگران اگر بر این مشکلات پیروز نمی‏گردیدند تاریخ ورق نمی‏خورد و همیشه جهان بیکسان باقی میماند.در آغاز دعوت اسلامی همین مشکلات موجود بود.
آیا در لحظه‏ای که پیامبر اکرم(ص)در غار ثور خود را از دشمنان پنهان کرده و دیده بآن‏ها و کارآگاهان دشمن در سراسر بیابان حجاز در کاوش برای یافتن او بودند تا اگر او را یافتند سر به نیست کنند،چه کسی می‏توانست پیش گوئی کند و بگوید که این شخص تنهای فراری،در راهی که پیش گرفته است به زودی از پایتخت‏های قیصرها و کسراها سر در می‏آورد و با همه جهان متمدن آن روز پیکار خواهد کرد و بزرگترین انقلابهای تاریخ را به وجود خواهد آورد.
آن سست عنصرها پیغمبر(ص)را دیوانه می‏پنداشتند.
نه،او دیوانه نیست.
آری بخدا سوگند او دیوانه نیست،تنها یاد خدای جهان آفرین است که او را به این حرکت واداشته و شما به زودی خبر او را خواهید دانست (۸) .● کار شایسته از دیدگاه قرآن
«آیا سقایت‏حاجیان و آبادانی مسجد الحرام را با(کار)آنکس که به خدا و روز جزا باور آورده و در راه خدا پیکار می‏کند،همسان می‏پندارید اینان نزد خدا یکسان نیستند و خداوند قوم ستمگر را راهنمائی نخواهد کرد (۹) .
«مشرکان تا وقتی بر کفر خود گواه باشند،حق آبادانی مسجد را ندارند.اینان اعمالشان پوچ و تباه می‏شود و در آتش جاودان خواهند بود (۱۰) .
«آبادانی مساجد خدا را تنها باور آورندگان به خدا و روز قیامت آنها که نماز بپای می‏دارند و زکات می‏دهند و جز خدا از کسی نمی‏هراسند انجام می‏دهند و اینان راه یافتگانند (۱۱) .
«هر کس کار شایسته‏ای انجام دهد به نفع خود،اقدام کرده و هر کس کار بدی مرتکب شود، به خود بد کرده است،آنگاه همه به سوی پروردگارتان باز خواهید گشت (۱۲) .
«آنها که ایمان آورده و کارهای شایسته‏ای انجام دهند،خداوند مهربان به زودی مهرشان را بر دلها می‏افکند» (۱۳) .
اکنون در این لحظات که در پرتو این آیات خود را می‏نگریم،به هیچ وجه نمی‏خواهیم ارزش کار را در اسلام از دریچه اقتصادی بررسی کنیم.و نیز در صدد آن نیستیم که کار را به عنوان سرمایه‏ای در بازار تجارت به عنوان یک کالا که مزد بگیرها روی آن حساب می‏کنند،مورد توجه قرار دهیم،و مانند سایر کالاهای تجارتی ارزش آن را روی میزان عرضه و تقاضا تعیین کنیم.
این گونه بررسی‏ها از موضوع بحث،خارج است و ما اینها را به کتاب‏«اقتصادنا»حوالت می‏دهیم،زیرا آیات قرآنی که اکنون زیر پرتو با عظمتش قرار گرفته‏ایم،عنایتی به جنبه‏های اقتصادی کار ندارد،بلکه متعرض ارزش‏های عالی‏تر و گسترده‏تری از کار انسانها شده،و بطور کلی مفاهیم دیگری را در نظر دارد که به هیچ وجه با جنبه‏های محدود اقتصادی قابل مقایسه نیست.
بنابراین ما در برابر ارزیابی کار در اسلام باید هر کاری را از دید انسانیت و ارزش‏های اخلاقی آن در نظر بگیریم،نه از دید اقتصادی آن که فقط نگاهش به کار پولساز است و نقش سازندگی کار را تنها به تولید و توزیع عادلانه کالا محدود ساخته است.
به تعبیر دیگر،اکنون کار انسان را ارزیابی اخلاقی می‏کنیم،نه ارزیابی اقتصادی.
کدام کار انسان شایسته تقدیر و احترام است،و با چه مقیاسی باید ارزش و اهمیت این کار یا آن کار را تعیین کرد.و چگونه باید از ناحیه اخلاقی و معنوی،کاری را سنجید؟
این همان پرسشی است که ما می‏خواهیم پاسخ آن را از دیدگاه اسلام به دست آوریم می‏کوشیم پاسخ خود را از خلال آیاتی که در صدر این مقال مطرح شد،به اندازه‏ای که مناسب با بحث کوتاه ما در این نوشتار است استخراج کنیم.
حقیقت اینکه پاسخ سئوال فوق را هر مکتب و مرامی تنها از ریشه مفاهیم اخلاقی خود باید بدست دهد.بدیهی است مفاهیم اخلاقی را هم،هدفهای کلی آن مکتب و مرام تعیین می‏کند و از مجموعه آنها نمونه‏هائی به دست می‏آید که بشریت برای رساندن خود بدان مفاهیم اخلاقی مکتبی تلاش به عمل می‏آورد.
تمدن سرمایه‏داری به عنوان یک مکتب و مرامی که توجه به مصالح زندگی اجتماعی و روابط خارجی بین افراد،دارد،معتقد است هر عملی که مصلحت اجتماعی اقتضا کند و بتواند در تحکیم روابط اجتماعی اثر بگذارد و افراد را بر اساس آزادی و بهره برداری متقابل از همدیگر مساعدت کند،کاری شرافتمندانه و قابل احترام است.و هر قدر نتایج و کار برد آن در زمینه‏های اجتماعی و زندگی عمومی بیشتر باشد،ارزش آن بیشتر و از نظر اخلاقی با عظمت‏تر است.یعنی ارزش کار را به منافعی که بر آن مترتب است باید سنجید نه به انگیزه‏های روانی‏ای که کار از آنها پدید آمده است.
از هنگامی که جنبه نفع پرستی در تمدن سرمایه‏داری بر همه چیز دیگر غلبه کرد،هر کار کوچکی در این راه،بزرگ جلوه نمود و بقول الکسیس کارل،مرد کار با هر انگیزه و هر گونه احساس و طرز تفکری،نیکو معرفی شد.
بنابر این ثروتمندی که مدرسه‏ای بسازد،در زمستان به بینوایان کمکی کند،در موارد ضروری به دولت وام‏های بی‏بهره پردازد و...او یک مرد نیکوکار است،ولی هیچگاه کار این شخص به درجه کار قهرمانانه یک رهبر سیاسی آگاه که در راه آزاد ساختن بلادش از اسارت سیاسی،و حفظ احترام انسان تلاش به عمل می‏آورد،نمی‏رسد،زیرا جنبه خارجی این حرکت‏سیاسی چشمگیرتر و سودش در زندگی انسان‏ها بیشتر است.
از این دو کار که پائین‏تر بیائیم،نوبت به کارهای ناچیز و محدودی می‏رسد که جز نیاز آنی،دردی را دوا نمی‏کند،مانند نیاز یک نفر نابینا که می‏خواهد از خیابان عبور کند شما دستش را گرفته از روی دلسوزی او را راهنمائی می‏کنید.این هم یک کار نیک است،ولی ارزش‏های اخلاقی سرمایه‏داری،برای آن امتیاز چندان قائل نیست مگر وقتی که نتیجه‏اش مانند کارهای دیگر درشت و چشمگیر باشد.
مارکسیسم در این امر تا اندازه‏ای موافق،و در پاره‏ای جهات مخالف است.
او معتقد است مبارزه طبقاتی در متن جامعه باعث می‏شود مصالح عمومی به تناقض کشیده شود،زیرا طبقه پیشین از مصالحی دفاع می‏کنند که ضرورت تاریخی‏اش را از دست داده است و توجه به آن امور،نیروی محرک تاریخ را تضعیف می‏نماید،در مقابل آن مصالح،مصالح دیگری برای یک یا چند طبقه جدید که با گذشت زمان روی کار آمده‏اند،وجود دارد.این طبقات که به تدریج روی کار آمده‏اند توانسته‏اند به تدریج روی پای خود ایستاده با طبقه پیشین رو در رو به مبارزه بر خیزند،و حقوق و مصالح خود را مطالبه کنند. بنابر این مسئله مهم که برای این مکتب مطرح است گذشته از پاره‏ای از کارهای فردی،کار سودمند و کار غیر سودمند نیست،بلکه مسئله مهم طبقه جدید است و کار سودمند کاری است که به نفع طبقه جدید باشد و کار مضر کاری است که به زیان طبقه جدید منتهی شود.
بنابر این هر کاری که به سود و مصلحت طبقه روی کار آمده باشد،کاری با ارزش است و می‏تواند در پیشبرد تاریخ جامعه مؤثر باشد.و هر عملی که مصالح طبقه پیشین را تامین کند،و موجودیت اجتماعی آن را ریشه‏دارتر سازد،و مدت مبارزه و دوران احتضارش را طولانی گرداند،یک عمل ارتجاعی پستی است.و تا وقتی نتواند با اهداف بلند مارکسیسم به نفع طبقه جدید قدمی بردارد و آنان را در طرد و عقب زدن طبقه پیشین که با پیشرفت تاریخ مبارزه می‏کند،یاری دهد،کاری ارتجاعی و پست است.
پس این مصلحت و سود طبقه است که کاری را اخلاقی و سودمند معرفی می‏کند،و از این راه است که باید کار را ارزیابی اخلاقی و معنوی کرد.
از این رو لنین جمله معروف خود را اظهار می‏کند و می‏گوید:«به عقیده ما هیچ آدابی رعایتش بالاتر از رعایت‏حال جامعه نیست.اکنون پرده از روی دروغی بنام اخلاق و تربیت برداشته شده است،به عقیده ما اخلاق و آداب تحت نفوذ منافع مبارزاتی طبقه کارگر قرار دارد».
اسلام در بررسی این مسئله نظر دیگری اظهار می‏کند که با نظریات یاد شده فرق اساسی دارد.به طور خلاصه اختلاف نظرها از آنجا ریشه می‏گیرد که هدف‏های متعالی اسلام برای زندگی انسان و راه‏هائی که برای پیاده کردن آنها در جامعه پیش‏بینی کرده و می‏خواهد مبانی اخلاقی‏اش را از آن هدف‏های بگیرد،با هدف‏های محدود جامعه‏های سرمایه‏داری و بطور کلی جوامع مادی،فرق دارد. اسلام به انگیزه‏های کار توجه دارد نه به منافع آن،اسلام معتقد است هر کاری را باید از روی انگیزه‏های آن کار ارزیابی کرد نه از روی منافع مادی آن.
در هر کار نیت کسی که آن را انجام می‏دهد شرط حسن و قبح آن است.تا وقتی نیت‏خوب همراه کار شایسته نباشد،نباید آن کار را«شایسته‏»نامید،زیرا اسلام به جنبه‏های خارجی کار نظر ندارد،نمی‏خواهد فقط توجهش را به اوضاع و احوال زندگی اجتماعی مردم محدود کند، زیرا معتقد است این قسمت تنها تصویری از یک حقیقت عمیق‏تر و مهم‏تری از زندگی درونی انسان است.و تا وقتی مذهب نتواند این حقیقت درونی را در اختیار گرفته انسان را از آن جنبه بسازد،بالا ببرد،و این روحیه را در فرم و شکل خاصی پیاده کند،نمی‏تواند رهبری حقیقی جامعه را به دست گیرد.
از این رو در نظر اسلام این مهم نیست که روابط اجتماعی بین مردم طوری برگزار شود که منتهی به سود مادی گردد،مهم این است که از انسان فرد پاکی ساخته شود تا روابط اجتماعی‏اش،از ریشه‏های خلق و خوی فطری و باطنی‏اش،آبیاری شود،آنگاه از داخل به خارج پرتو افکند.
و در یک جمله،اسلام می‏خواهد انسان خود را یک انسان اسلامی بسازد.از این رو تربیت این انسان را خود متکفل شده،و قبل از هر چیز می‏خواهد محتوای روانی او را بر طبق مفهوم اسلامی بپروراند،ولی سرمایه داری به این وظیفه سنگین توجه نمی‏کند تنها به روابط بین مردم می‏پردازد تا به نتائج و منافع اجتماعی‏اش برسد و دیگر کاری به انگیزه‏های فکری و سرمایه‏های روحی‏اش که در پشت این منافع مخفی شده و در آنها اثر می‏گذارد،ندارد.
بدین ترتیب اسلام،ارزش کار هر کس را به انگیزه‏ها و زمینه‏ها و حدود فکری و روحی او که بذرهای کارش در ضمن آنها افشانده می‏شود،مربوط می‏داند.حال آنکه دیگران ارزش کارها را به نتایج و منافع آنها و میدان‏های زندگی‏ای که کار در ساختمان آنها موثر است،قرار می‏دهند.
بنابر این زمینه‏های فکری کلی که اسلام آن را مقرر داشته،ایمان به خدا و روز قیامت است.و انگیزه‏های آن،عبارت از عواطف و تمایلات خیر می‏باشد که با این زمینه کلی،در هم بافته شده و طوری سخت به هم پیچیده است که مجموعا یک واحد انسان مسلمان را تشکیل می‏دهد.و کار شایسته،کاری است که از این عواطف و تمایلات در کنار همان روحیه ایمانی کلی،ریشه گرفته باشد.
روی این اصل،قرآن هر گونه مقایسه بین ان دو کار را قطع می‏کند.کاری که از یک زمینه کلی ایمانی برخاسته باشد،و کاری که از انگیزه‏های امیال نفسانی و انگیزه‏های مادی دیگر سرچشمه گرفته باشد،هر چند نتائجش عالی و درخشان باشد،و این سنجش را صحیح نمی‏داند.
اجعلتم سقایهٔ الحاج و عمارهٔ المسجد الحرام کمن آمن بالله و الیوم الاخر و جاهد فی سبیل الله لا یستوون عند الله و الله لا یهدی القوم الظالمین (۱۴) .
شیبه می‏گفت:کلیدهای کعبه در دست ما است،پس ما بعد از پیامبر(ص)بهترین مردم هستیم.عباس می‏گفت:ما سقایت‏حاجیان و آبادانی مسجد الحرام را به دست داریم،پس بعد از رسول خدا(ص)ما از همه برتریم.
امیر المؤمنین-علیه السلام-بر آنها می‏گذشت،آنها را در جوش و خروش عواطف خود خواهی دید.هر دو بر اساس موازین جاهلیت و اخلاق خود کامه آن با او سخن گفتند.امام(ع) آن یگانه مرد تربیت‏شده قرآن آن یگانه آشنا با مفاهیم بلند قرآن که سر تا سر زندگیش از تربیت قرآن آکنده بود،گفت:می‏خواهید به شما کسی را ارائه دهم که از هر دوی شما بهتر است؟گفتند:کیست او؟گفت:کسی که شما هر دو را به اسلام رهبری کرد.هم او که به خدا ایمان آورده در راهش جهاد می‏کند.
این سخن،عباس و شیبه را خوش نیامد.برای قضاوت هر دو نزد پیامبر رفتند و خداوند این آیه را فرو فرستاد تا بدانند کاری که در قالب ایمان و با انگیزه خدائی باشد،با هیچ کار دیگر خارج از این قالب و انگیز قالب مقایسه نیست،زیرا هر کاری را با قالب فکری و انگیزه‏های درونی انجام دهنده‏اش ارزیابی می‏گردد،نه با نمودها و نتائج‏خارجی‏اش.
به همین دلیل اسلام ریا را حرام کرده و هر عبادتی که عبادتکارش از قالب ایمان و انگیزه‏های خدائی خارج شود،جرم و شرک قلمداد نموده هر چند ارزشش در جامعه مهم و رنگ ظاهریش دلفریب باشد.بنابر این عجیب نیست اگر آبادانی مسجد الحرام کاری بی حاصل و باطل معرفی شود،به این دلیل که از قالب ایمان و انگیزه خدائی به دور است. همانگونه که در آیه دیگر می‏خوانیم:
ما کان للمشرکین ان یعمروا مساجد الله شاهدین علی انفسهم بالکفر اولئک حبطت اعمالهم و فی النار هم خالدون انما یعمر مساجد الله من آمن بالله و الیوم الاخر و اقام الصلوهٔ و آتی الزکاهٔ و لم یخش الا الله فعسی اولئک من المهتدین (۱۵) .
همینطور اسلام به صدقه پنهانی و مخفی کردن برخی از نیکی‏ها ترغیب کرده است تا بتوان بنیادهای نیکی را بین مردم بیشتر فراهم ساخت.اسلام از انسان می‏خواهد کار نیکش را از هر گونه فریبکاری به دور دارد و بکوشد تا کارش هر چه بیشتر به صلاح و سلامت روحی نزدیکتر شود تا به نتائج روانی‏اش نائل آید.حال آنکه جوامع غربی یا غیر اسلامی در رفتار اجتماعی و زندگی روانی خود از هر گونه وسائل و فریبکاریهای مادی برای وادار کردن مردم به کارهای مفید فرو گذار نمی‏کنند تا جائی که یک کار سودمند همه ارزش‏های اخلاقی خود را در غوغای فریبندگی‏های داغ بکلی از دست می‏دهد مانند تشکیل شب نشینی‏های آمیخته به فحشاء و قمار و مشروب و غیره برای انجام یک خدمت اجتماعی،زیرا جامعه غیر اسلامی آن گونه انگیزه روحانی و معنوی که جامعه اسلامی راستین مؤمن به خدا و روز جزا دارد،را ندارد و رابطه بین دنیا و آخرتش قطع شده است.
از اینجا است که می‏گوئیم ارزش‏های اخلاقی از دورترین دوره‏های تمدن بشری تا به امروز، رابطه مستقیمی با دین دارد.و در پرتو دین است که گاهی یک عمل بسیار کوچک که از لحاظ نمودار خارجی‏اش خیلی بی مقدار است،از نظر انگیزه باطنی بسیار با ارزشتر و بزرگتر از کار بزرگ پر سر و صدای خارجی است.و به همین امر ارزش تاریخی پیدا می‏کند.مثلا ممکن است‏شما به خاطر یک نابینا که می‏بینید با رنج و شکنج می‏خواهد گذرگاهی را عبور کند و نمی‏تواند به تنهائی بگذرد شما دستش بگیرید و او را برای رضای خدا هدایت کنید.این هدایت‏شما،هزار برابر برتر از فداکاری‏های شما در مورد یکی از مصالح اجتماعی است که انگیزه شخصی خارج از حدود ایمان و تقوا آن را بوجود آورده باشد.
تلک الدار الاخره نجعلها للذین لا یریدون علوا فی الارض و لا فساداو العاقبهٔ للمتقین (۱۶) .
بدین وسیله اسلام راه را در برابر هر فردی با هر گونه امکاناتی که برای خدمات اجتماعی و کار سودمند داشته باشد،باز می‏کند تا بتواند به بالاترین درجه نردبان کمال روحی یک انسان و ارتقاء معنوی او،راه یابد و بر جامعه واجب و لازم می‏گرداند ارزیابی‏اش را از اشخاص به اندازه بهره آنها از سرمایه‏های روحی و معنوی آنها نه بر حسب نمودارهای اجتماعی تو خالی و بیمایه‏اش هر چند چشمگیر و بزرگ باشد،قرار دهند.
ممکن است برخی به فکرشان آمده بگویند:آنها که در جوامع غیر اسلامی زندگی می‏کنند، در ارزیابی کارهاشان خیلی بیشتر از جامعه اسلامی که به قرآن عمل می‏کنند به واقعیت و صلاح نزدیکترند،زیرا قبل از هر چیز مهم‏تر از همه فراهم ساختن نیازهای اجتماعی و طرفداری و حمایت از مصالح جامعه است.هر کاری در این مسیر باشد عملی است با عظمت، و همه باید از آن تقدیر به عمل آورند و آن را بزرگ شمارند تا دیگران به انجام این قبیل کارها تشویق شوند.وقتی ما با این کار به مصالح اجتماعی خود رسیدیم،دیگر چه اهمیت دارد که انگیزه باطنی شخص در عمل،چه بوده است و در چه مایه فکری و روانی،او تصمیم به این کار گرفته است؟
چیزی که واقعا قابل تقدیر است اینکه ثروتمندی،برای فرزندان ما مدرسه بسازد بدیهی است تقدیر ما از این شخص،و بزرگداشت عملش او را در کارش تشویق می‏کند،و در نتیجه در آمد ملی ما بالا می‏گیرد.حال ما چکار داریم او ثروتش را از طریق طمع شخصی فراهم آورده باشد تا وقتی طمع شخصی او را به کارهای نیک و خدمات اجتماعی فرا خواند.
یک نظر سطحی مانند آنچه یاد شد تنها ظواهر اشیاء را می‏بیند و نمی‏تواند به اعماق آنها فرو رود.این اندیشه‏ها با رسالت اسلام از یکسو،و با مفهوم ارزش‏های اخلاقی اسلام که بین کار و سرمایه اخلاقی و روانی و فکری‏اش ارتباط برقرار می‏کند از سوی دیگر،مخالفت دارد.
اما از ناحیه رسالت اسلام-زیرا اسلام تنها نیامده تا رفتار ظاهری ما را تنظیم کند-اسلام رسالتی است الهی که قبل از هر چیز می‏خواهد انسان با ایمان بسازد و زندگی او را متناسب و شایسته این بینش قرار دهد.
یا ایها الذین آمنوا استجیبوا لله و للرسول اذا دعاکم لما یحیبکم و اعلموا ان الله یحول بین المرء و قلبه و انه الیه تحشرون (۱۷) .
اسلام می‏خواهد به انسان حیات بدهد،نه فقط رفتار خارجی‏اش را تنظیم کند ممکن نیست چنین رسالت محتوای داخلی انسان را رها کرده تنها او را از دیدگاه خارجی‏اش بنگرد.
اما از سوی دوم،اسلام این طور نیست که هر کاری را تنها به نمود خارجی‏اش اکتفا کند و با زمینه‏های فکری و جو روحی‏اش که بذر کار در آنجا رشد می‏کند،کاری نداشته باشد.اصولا ممکن نیست هیچ کاری را از حدود روانی و طبیعت عاطفی‏اش بیرون آورد.اسلام منکر این حقیقت نیست که هر چند کاری از روی سوء نیت انجام شده باشد می‏تواند نتائج‏سودمندی ببار آورد،ولی می‏گوید:
هر گاه ما به این زمینه‏ها اجازه رشد بدهیم و بگذاریم این محیطهای فکری ناصالح بتدریج گسترش یابد و رشد نماید و در نتیجه این گونه ارزیابی‏های اخلاقی بر جامعه حاکم گردد،آیا چه کسی می‏تواند به ما تضمین دهد که پیوسته و همیشه یک فرد بکار مفید و سودمند می‏پردازد؟چگونه می‏توان در این صورت انتظار داشت.وقتی کار مفید با مصالح و مقاصد زودگذر شخص،در تضاد واقع شد باز هم شخص کار سودمند اجتماعی‏اش را تعقیب خواهد کرد؟
بدین ترتیب متوجه می‏شویم تنها راهی که واقعا می‏تواند کار مفید را در زمینه‏ها و زمان‏های مختلف تضمین کند،رشد دهد،و تشویق نماید همان محتوای داخلی و روانی کار یعنی انگیزه معنوی آن است.!
نوشته: شهید رابع آیهٔ الله العظمی سید محمد باقر صدر
مترجم: دکتر جمال موسوی
پی‏نوشتها
۱- مجله‏«الاضواء»ارگان رسمی‏«جماعهٔ العلماء نجف‏»است.این مجله افتخاری داشت که مقالات آیهٔ الله شهید را منتشر سازد.آیه الله با پوزش از اینکه درسهائی از قرآن را به برداشتهائی از آن تبدیل می‏سازند خدمت بسیار با ارزشی به قرآن نموده‏اند که آنرا در زندگی و برداشتهائی برای بر خورداری عموم وارد ساخته‏اند.
۲- توبه ۹۵.
۳- عنکبوت ۱۰:و هر گاه نصرتی از پروردگارت فرا رسد،گویند ما با شما بودیم مگر خدا به آنچه در دل جهانیان می‏گذارد آگاه نیست.
۴- نساء/۷۲.
۵- توبه ۴۲:این سوگند را«یمین غموس‏»می‏خوانند و اینان را علاوه بر ترک جهاد برای سوگند هم معاقبند(مترجم).
۶- توبه/۷۲
۷- توبه/۱۲۰-۱۲۱
۸- اقتباس از آیه و ان یکاد الذین کفروا... (قلم ۵۱)
۹- ا جعلتم سقایه الحاج و عمارهٔ المسجد الحرام کمن آمن بالله الیوم الاخر و جاهد فی سبیل الله لا یستوون عند الله و الله لا یهدی القوم‏الظالمین(توبه/۱۹)
۱۰- ما کان للمشرکین ان یعمروا مساجد الله شاهدین علی انفسهم بالکفر اولئک حبطت اعمالهم و فی النار هم خالدون(توبه/۱۷)
۱۱- انما یعمر مساجد الله من آمن بالله و الیوم الاخر و اقام الصلوهٔ و اتی الزکاه و لم یخش الا الله فعسی اولئک من المهتدین(توبه/۱۸)
۱۲- من عمل صالحا فلنفسه و من اساء فعلیها ثم الی ربک ترجعون (جاثیه/۱۵).
۱۳- ان الذین امنوا و الصالحات سیجعل لهم الرحمن ودا(مریم/۶۹)
۱۴- توبه/۱۹
۱۵- توبه/۱۷،۱۸:«مشرکان تا وقتی شاهد کفر خود باشند،حق آبادانی مساجد خدا را ندارد. اینان اعمالشان بی‏ارزش،و جایگاهشان بطور جاودان و آتش است:تنها کسانی باید مساجد خدا با آباد سازند که خدا و روز قیامت را باور داشته،نماز به پا دارند،زکات بپردازند و از احدی جز خدا،نهراسند.امید است اینان از راه یافتگاه باشند».
۱۶- قصص/۸۳:این خانه بلند پایه آخرت را،از آن کسانی قرار می‏دهیم که نخواهند در زمین بنلد پروازی و فساد کنند که پایان کار به نفع تقوا پیشگان است
۱۷- انفال/۲۹:ای باور آوردگان!خدا و پیامبرش را در آنچه مایه حیات شما است پاسخ گوئید و بدانید که خداوند،میان یک انسان و دلش فاصله می‏اندازه و شما به سوی او محشور می‏گردید.»
منبع : مرکز جهانی اطلاع رسانی آل بیت


همچنین مشاهده کنید