سه شنبه, ۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 23 April, 2024
مجله ویستا


آب نبات خونین امریکایی


آب نبات خونین امریکایی
پیتر بردشا- منتقد روزنامه گاردین - در یادداشتی که حدود پنج شش ماه پیش در وبلاگ روزنامه قرار گرفته بود با اشاره به مساله بی چهره و بی سرزمین بودن و ملیت نداشتن یا به بیان درست تر بی هویت بودن تروریست ها در اکثر فیلم های جدید هالیوودی و همچنین پرهیز سازندگان از نشان دادن هویت و اعتقادات اکثر آنها و حتی جایگزین شدن مکالمات فرانسوی به جای عربی برای مثال در فیلم های «بعد» (لی تاماهوری-۲۰۰۷ با بازی نیکلاس کیج و جسیکا بیل) و «جان سخت ۴؛ آزاد زندگی کن یا سخت بمیر» (لن وایزمن-۲۰۰۷) سه دلیل را برای این قضیه ذکر کرده بود؛
الف) می توان کل ماجرا را نوعی اقدام انسان دوستانه، فکر شده سازندگان دید که می کوشند دیگر با ساخته هایشان فضا را از این چیزی که گریبان همه را بدجوری گرفته، ملتهب تر و مسموم تر نسازند.
ب) یا می شود کل قضیه را دست و پازدن اقتصادی زراندوزانه، تهیه کنندگان و پخش کنندگان فرض کرد که جز به جیب خودشان به هیچ چیز دیگری فکر نمی کنند و نمی خواهند با نشان دادن ملیت تروریست ها، در صورت خودداری احتمالی ساکنان شان از تماشای فیلم ها و دیگر محصولات امریکایی، خود را از بازار عظیم آشکار و پنهان آن کشورها محروم کنند.
ج) اما در ورای تمام توجیهاتی از این دست نوعی فرافکنی یا یک انکار منفی خودآگاه به چشم می خورد.
در حقیقت اشاره مستقیم و صریح امریکایی ها به هویت اصلی تروریست ها بیانگر شکست واقعی و عدم موفقیت شان در غلبه و محو آنهاست که بیش از شش سال است با تبلیغات و تجهیزات و لشکرکشی ها نه تنها تعدادشان کمتر نشده بلکه از زمان هجوم امریکا به افغانستان هر روز با گروه و دسته جات جدیدی طرف شده ایم که مثل قارچ از این ور و آن ور سر درمی آورند. پس چه بهتر اینکه تروریست ها را اشباحی بی سرزمین معرفی کنیم و زخم دردناک این عدم پیروزی در برابر دشمنان حقیقی و زنده مان را مدام به رخ تماشاگران نکشیم. روی پرده همه را شکست داده ایم اما تصاویر واقعی حکایت از چیز دیگری دارند.
پس از گذشت شش سال از واقعه یازده سپتامبر و آغاز حمله به افغانستان و بعدتر به عراق پس از وقفه یی کوتاه مدت - و نه خیلی طولانی چون جنگ ویتنام- به تدریج و آرام آرام به تماشای فیلم هایی می نشینیم که با صراحت یا به کنایه سیاست های روز امریکا و دستاورد غم انگیز، دردناک و مخرب این مثلاً صادرات دموکراسی و دنیای روشن تر را به انتقاد گرفته اند. محصولات جدیدی که یک سال و اندی قبل«سیریانا (استفن گیگان-۲۰۰۵) شاخص ترین اثر آنها به شمار می رفت امسال طیف گوناگونی را تشکیل می دهند که یک سرش اثر تکان دهنده و به شدت تلخ و دردآور آماده انتشار ( برایان دی پالما-۲۰۰۷)، در دره الاه (پل هگیس-۲۰۰۷)، «شیرها در کمین بره ها» (رابرت رد فورد-۲۰۰۷)، «استرداد» (گاوین هود-۲۰۰۷ با بازی ریس ویترسپون، جیک جیلنهال، مریل استریپ) ، «هجوم» ( الیور هیرشبیگل-۲۰۰۷ با بازی نیکول کیدمن و دانیل کریگ)، «۲۸ هفته بعد» (خوان کارلوس فرسنادیلو-۲۰۰۷) و فیلم های مستندی چون «عراق تکه تکه شده» (جیمز لانگلی -۲۰۰۶) و «نبرد حدیثه» (نیک برومفیلد -۲۰۰۷) و... است و سر دیگرش مجموعه یی را شامل می شود که تا به امروز «کشور پادشاهی» (پیتر برگ- ۲۰۰۷) احتمالاً گل سرسبدشان است.
جمله پایانی گفته های راوی در تیتراژ آغازین «کشور پادشاهی» شاید تایید ضمنی یکی از همان دلایلی باشد که چرا در طول این سال ها کشور عربستان ( و نه عرب ها) کمتر در تیررس آثار هالیوود قرار گرفته است؛ «عربستان بیشترین تولید کننده نفت در جهان است و امریکا بزرگ ترین مصرف کننده آن.»
به همین دلیل سفر غیر رسمی و سرخود تیم چهار نفره امریکایی ها به درون عربستان در این فیلم برای پیگیری و ردیابی مسببین کشتار هموطنان مقیم شان در آن کشور که در یک عملیات انتحاری کشته شده اند شاید بعد از مدت ها اقدام جسورانه یی از طرف هالیوود به نظر برسد و چون دیگر به دوران جدیدی پا گذاشته ایم و آماده ایم تا روی پرده در همراهی با دیگر رسانه ها جنگ سرد نوینی را شاهد باشیم و قرار هم نیست مثل «۳۰۰» ( زک اسنایدر-۲۰۰۶)یک طرف تا سرحد جنون بی عقل و کریه و کثیف باشد و طرف دیگر نهایت آزادگی و آرامش و روشنی، این بار در کنار نمایش تمام قهرمان بازی ها و سیستماتیک و حرفه یی عمل کردن امریکایی ها و مثلاً هوشمندی شان در حل معمای انفجاری که گویا عرب ها هیچ ایده یی از چگونگی رخ دادنش ندارند و کنایه ها و تاکید بر تفاوت های فرهنگی و ساختاری این دو کشور ( مثل نگاه امریکایی ها به نماز خواندن سربازان عرب، دعوت نشدن زن گروه به مهمانی شاهزاده عرب و اصولاً چگونگی نمایش حضور این شاهزاده در صحنه های مربوط به او، نگرانی عرب ها از تماس دستان زن غیرمسلمان با تن مرد مرده مسلمان، دودستگی بین گارد امنیتی و پلیس این کشور که شاید به قرینه به تفاوت های بین اف بی آی و سیا پهلو می زند (حالا گیریم خشن تر و زننده تر ) تصاویری می بینیم از یک نظامی عرب باهوش، جدی، مصمم و قهرمان که در عین برخورد حرفه یی و جدی و رسمی اش با امریکایی ها در همان ابتدای ورودشان، برای پیدا کردن رئیس تروریست ها به تدریج حتی با سیستم نظامی کشورش در می افتد و در انتها نیز کشته می شود. تصویر این نظامی عرب تا حدود زیادی یاد آور نقش کاپیتان (عرفان خان) در فیلم «یک قلب قدرتمند» (مایکل وینترباتم -۲۰۰۷) است که دو هفته قبل تر از «کشور پادشاهی» به روی پرده سینماهای انگلستان رفته بود. در آنجا نیز سختکوشی و پیگیری تحسین برانگیز این پلیس مسلمان پاکستانی و تلاش او برای پیدا کردن خبرنگار ربوده شده یهودی و همدلی و همراهی اش با مارین پرل ( آنجلینا جولی) فضای شلوغ و به هم ریخته و بی قاعده و قانون درون پاکستان و روزهای سخت و ترسناک آنجا را واقعا تعدیل کرده است.
سازندگان و فیلمنامه نویسان «کشور پادشاهی» نیز هرچند تلاش کرده اند که هر دو گروه امریکایی و عرب را آدم هایی وفادار به خانواده و انسان دوست و میهن پرست معرفی و همچنین بیش از برجسته سازی تفاوت ها ( انتخاب جیمی فاکس که در کنار جنبه های مختلفی از فیلم مثل کارگردانی فصل های درگیری، تدوین و فیلمبرداری و موسیقی حضور مایکل مان را در مقام تهیه کننده موکد می کند و پوست سیاهش فاصله قهرمان عرب و امریکایی را کمتر) بر این نکته تاکید کنند که مقوله تروریسم چیزی فراتر از مرزها است و وقتی شروع شود همگی چه مسلمان و چه نامسلمان بهایش را به صورت اسف انگیزی می پردازند، در دو لحظه اساسی از این همه صبوری و مدارا و تسامح به تنگ می آیند و حرف دلشان را می زنند؛ یکی همان جایی است که وقتی سرهنگ فریس الغازی ( اشرف برهوم) گروه امریکایی را در شب اول ورودشان در سالن بازی بسکتبال که برای استقرار این گروه در نظر گرفته شده تنها می گذارد و در را به رویشان قفل می کند که در این هنگام گرنت سایکس ( کریس کوپر) با تعجب رو به رونالد فلری ( جیمی فاکس) می گوید؛ «اون کد اعلام خطر آتش سوزی رو به ما نگفت» و زن گروه- جنت مایز ( جنیفر گارنر)- جوابش را می دهد؛ «چی می گی تو؟ ما اینجا وسط جنگل گیر افتادیم.» ( حداقل کاشکی می گفت صحرا). صحنه دیگر نیز یکی از همان تصاویر کلیشه یی معروف ناب هالیوودی است که در آن همین زن پس از کشت و کشتاری حرفه یی و البته دیدنی با دستی خونین به دخترکی از خانواده تروریست ها آب نباتی چوبی تعارف می کند. ( البته این صحنه به همان اندازه ابعاد کلیشه یی اش به راحتی این قابلیت را هم دارد که قامتی انتقادی و هجو آمیز از سیاست های امریکا به خود بگیرد. که انتخابش را باید به خود تماشاگران و همسویی شان با این اتفاقات یا انتقادشان از آنها واگذار کنیم.)
گروه امریکایی خسته و زخمی و غمگین پس از تار و مار کردن نسبی تروریست ها در انتهای فیلم به سرزمین شان بر می گردند و در اینجا ما تماشاگران متوجه می شویم رونالد در ابتدای فیلم در گوش جنت گفته بود که «می ریم که همه شون رو بکشیم». ابوحمزه- مرد شماره یک گروه تروریستی این فیلم- نیز در آخرین لحظات زندگی اش در گوش نوه اش می گوید؛ «خدا با ماست همه شان رو می کشیم.» فیلم با نمایی از چشمان پسرک تمام می شود. سازندگان فیلم هم مثل ما به انتظار آینده یی سیاه تر نشسته اند.
واقعیتش را بخواهید اوضاع ما هر روز بیشتر از گذشته به تصاویر پایانی «منطقه بی طرف» (دنیس تانکویچ-۲۰۰۱) شبیه می شود؛ دو گروه دعوا همدیگر را لت و پار کرده اند، سازمان ملل خودش را کنار کشیده و جوانکی از یک گروه طرف دعوا باقی مانده که روی مین خنثی نشده یی خوابیده و نمی تواند از جایش جنب بخورد. چند مین خنثی نشده در دنیا باقی مانده؟
حامد صرافی زاده
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید