جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا


کارت پستال های بدون عمق


کارت پستال های بدون عمق
فیلم اندرسون مجموعه یی است ناهمگون از مناظر زیبا و دلربای هندوستان که طی سفری عجیب و غریب و در فضای محدود یک لوکوموتیو شکل داستانی به خود می گیرند؛ دقیقاً همان عناصری که کارگردان برای خلق شوخی های بصری اثر خود به آنها نیاز داشته است. قاب بندی فیلم و کمدی فیزیکی موجود در آن نیز بیش از هر چیز وامدار و تاثیرپذیرفته از فیلم های کلاسیکی است همچون «قرن بیستم»، «شبی در اپرا» و «شب یک روز سخت» که داستان هر سه آنها نیز در لوکیشن محدود یک قطار می گذرد. فیلم با پیش درآمد کوتاهی از مناظر رنگارنگ و البته شلوغ هند آغاز شده و سپس یکی از کوپه های درجه یک قطار دارجیلینگ را به تصویر می کشد؛ جایی که با برادران ویتمن آشنا می شویم که از زمان فوت پدرشان تا به حال سخنی با هم نگفته اند؛ فرانسیس (اوون ویلسون که از همراهان همیشگی اندرسون در فیلم هایش است)، پیتر (آدرین برودی) و جک (جیسون شوارتزمن به عنوان بازیگر و همکار فیلمنامه نویس).
طبیعی است که هر کدام از این سه برادر با مشکلاتی مخصوص به خود در فیلم ظاهر می شوند. فرانسیس در نقش برادر بزرگ تر به تازگی از یک تصادف موتورسیکلت جان سالم به در برده و با سر و صورتی باندپیچی شده به این سفر آمده است (کسانی که زندگی خصوصی ویلسون برایشان مهم است می دانند که وی به تازگی از یک اقدام به خودکشی جان سالم به در برده است و چنین ظاهری با اقدام پیشین وی بی ربط نیست). پیتر در نقش فرزند میانی شوهر ناکامی است که در قبول بارداری همسرش مشکل دارد و در بحرانی روانی به سر می برد. و جک در نقش برادر کوچک تر مشکلاتی با دوستش دارد و می داند بررسی پیغام های منشی تلفنی اش کار همیشگی این دوست بدبین است.
این سه برادر با چنین وضع و شرایط کمیکی قصد دارند در طول سفر روابط از دست رفته خانوادگی شان را بازیابند اما روند اتفاقات نتایج دیگری را برای آن رقم می زند؛ فرانسیس تنها برنامه سفر را تنظیم می کند و مسوول انتخاب غذاهای هندی است. پیتر دائماً سعی دارد به دو برادرش بقبولاند که پدرشان به وی بیشتر علاقه داشته و به همین دلیل از موقعیت ویژه یی برخوردار است. جک هم تلاش دارد برای رهایی از افکار منفی خود و برادرانش با ریتا (آمارا کاران) مهمان دار خوش چهره قطار رابطه یی دوستانه برقرار کند.
سفر با قطار به دلیل مسدود شدن راه ناتمام می ماند و در اینجا فرانسیس قصد اصلی خود از این سفر را برای برادرانش آشکار می کند. وی از آنان می خواهد به دیدار مادرشان (آنجلیکا هیوستن) بروند که در حال حاضر راهبه صومعه یی در نواحی هیمالیا است و البته تمایل چندانی هم به ملاقات پسرانش ندارد. روشن است که آنها به صومعه یی می روند که به جای آنکه روابط شان را بهبود بخشد خود عامل مضاعفی در دوری و فاصله آنها می شود. در پایان فیلم و بعد از تمامی ایده ها و اقدامات اصلاحی ناموفق، فرانسیس ناامید و مأیوس برادرانش را فرا می خواند تا این بار به نیروهای معنوی و روحانی روی آورند تا بلکه از این طریق به اهداف شان برسند. متاسفانه اندرسون در این فیلم هم به مانند آثار قبلی اش به جای بسط وجوه شخصیت پردازانه و داستانی فیلمش بر استفاده از سبک بصری تصنعی خاص خود اصرار داشته و به همین دلیل نتیجه را به فیلمی فاقد عمق و مملو از تصاویر کارت پستالی بدل کرده است. متاثر از همین نگرش یکسویه است که به رغم بازی خوب ویلسون و برودی شخصیت های آنها در فیلم به مانند شخصیت های شوارتزمن و هیوستن به هیچ وجه شخصیت های پویا و فعالی نیستند. روشن است که فقدان پویایی شخصیت ها از فیلمنامه ضعیف فیلم نشأت گرفته که مملو از گره های داستانی پیش پاافتاده است. در واقع فیلم اندرسون تنها به لحاظ وجوه تکنیکی و فنی است که می تواند حرفی برای گفتن داشته باشد. به خصوص طراحی صحنه مجلل و باشکوه مارک فریدبرگ، فیلمبرداری پرتحرک رابرت یومن و طراحی صحنه جزیی نگر لوئیس ویوتن. فیلم اندرسون در سایر زمینه ها اثر چندان قابل اعتنایی نیست.
آلیسا سیمون
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید