جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا


زنان تاکسیران خیابان‌های شهر را زیرپا می‌گذارند


زنان تاکسیران خیابان‌های شهر را زیرپا می‌گذارند
پاهایشان بازی عجیبی با پدال‌ها دارد، دنده‌ها در دست‌های ظریف می‌چرخد تا سنگینی نگاه‌هایی که هنوز برابری‌، واژهء گنگی است در مغزهایشان‌، تازیانهء افکار پوسیده‌شان را با آسمان پیوند زند‌. غافلان اما خوب می‌دانند که پیش باخته‌ای بیش نیستند در بازی روزگار نو‌. در زمانه‌ای که به سرعت می‌رود تا همه را پشت‌سر بگذارد این زنان هستند که باز استقامت را جلایی چند باره بخشیده‌اند و این بار پشت فرمان ارابه‌های آهنین و مدرن‌. ثانیه‌های عجیبی بود زمانی که خبر آمدنشان در شهر‌، گوش‌ها را نوازش می‌کرد‌. زنان تاکسیران می‌آمدند تا در غربت آهن و دود‌، عقربه‌های کیلومتر شمار را به جنبش و جوش فرا خوانند‌. روبان‌ها بر آسمان بوسه زدند و غرش ارابه‌ها همه را به تماشای آزمونی تازه دعوت کرد‌، چه بسیار بودند جاهلانی که هیبت مردانه‌شان را دلیلی موجه می‌دانستند برای به زبان آوردن سخنانی تلخ‌. اینان از مشقت‌های زندگی در پشت فرمان می‌گفتند و از جثه‌های ظریفی که نمره‌های پایانی‌شان در این آزمون از پیش روشن بود‌. از مردودی سخن می‌راندند.
قایم باشک‌های خورشید و ماه در پی هم ادامه یافت تا رو سیاهی را برای این قاضیان بی‌عدل و داد به ارمغان آورد‌. این روز‌ها اگر نگاهت‌، زنی را پشت فرمان یک تاکسی دریابد تعجب‌، راهی را در وجودت نخواهد یافت‌. آن‌ها آمدند و مشقت‌ها کشیدند اما ماندند تا قاضیان به ظاهر مرد دیگر قضاوت‌هایی اینچنینی از خود بروز ندهند اما هنوز هم می‌توانی عده‌ای را ببینی که از این ماجرا توشهء عبرت را پر نکرده‌اند و مردانه بودن این کار سخن اول و آخرشان است‌.
گوشه‌ای از میدان فردوسی در حال گرفتن پنچری از تاکسی سبز رنگی است که عبارت «تاکسی بانوان» بر درش نقش بسته‌، آن‌قدر با مهارت پیچ و مهره‌ها را به بازی گرفته که گویا نگاه‌های مجسمهء شاعر بزرگ را نیز به خود معطوف کرده است‌. چهره‌اش نشانی از زنی ندارد که دههء چهارم زندگی‌اش را تجربه می‌کند‌. انگار که سختی‌های نان‌آوری برای دو کودک یتیم‌، جنگ را در برابرش باخته است.
«نازنین افشار» اما اطلاق صفت مردانه به حرفه اش را ساخته و پرداختهء ذهن مردانی می‌داند که هنوز توانایی‌های زنان را به خوبی و آنچنان که باید درک نکرده‌اند: «آن‌ها این‌گونه می‌گویند‌، چرا که نمی‌دانند زنی مانند من که علاوه بر این کار‌، سختی‌هایی مثل بزرگ کردن دو بچهء کوچک به تنهایی و رسیدگی به کار‌های خانه را نیز به دوش می‌کشد مطمئنا نمی‌تواند روزی ۱۲ ساعت پشت فرمان بنشیند اما این امر‌، دلیلی بر عدم توانایی‌های من و امثال من نیست‌، مردانی که چنین ادعایی دارند شاید چند ساعت بیش‌تر از زنان در خیابان‌ها برانند اما پس از آن مگر مسوولیتی را بر دوش می‌کشند؟ آن‌ها ناآگاهانی هستند که از دنیای زنان بی‌خبرند‌، در گوشه‌ای می‌نشینند و چنین حرف‌های ناامیدکننده‌ای را بر زبان می‌رانند‌.»
افشار از اجباری می‌گوید که او را به پشت فرمان تبعید کرده است‌، از جامعه‌ای که حقوق زن را به جرم زن بودن درست ادا نمی‌کند و تحمیل کار‌های طاقت‌فرسا را حکمی‌ می‌سازد برای این بی‌گناهان: «پیش از این حرفه‌، چند شغل را از آشپزی گرفته تا کارگری تجربه کردم اما در تمام این مشاغل صاحبکارانی بودند که حقوق من را به دلیل زن بودنم نصفه و نیمه پرداخت می‌کردند‌. ماهی صد هزار تومان تکافوی خرج کدام قسمت از زندگی‌ام را می‌داد؟ اینچنین شد که تصمیم به انتخاب این حرفه گرفتم‌، حداقل مزیت این شغل این است که خودت صاحب کار خودت هستی و کسی نمی‌تواند حقت را پایمال کند‌.»
کنایه‌‌ها برایش محلی از اعراب ندارد‌، او در جنگ بقا استوارتر از آن است که با چنین واکنش‌هایی صحنهء حیات را بدرود بگوید‌. حرف‌های کسانی که نشانی از عمل را در پی ندارد او را در حل مساله پیچیدهء زندگی مشتاق‌تر ساخته‌، او می‌جنگد تا جواب را بیابد‌، کاری که تا به امروز به خوبی از عهده‌اش بر آمده: «در جامعهء ما هر عمل زنان با حرف‌هایی از سوی بعضی از مردان همراه است تا آن‌ها را دلسرد کند. چنین سخنانی در مورد من هیچ کارآیی‌ای ندارد و فقط مرا در انجام کارهایم مطمئن‌تر می‌کند.»
از نظر افشار‌، زنان تاکسیران تاکنون به خوبی توانسته‌اند آزمون استقامتشان را پشت سر بگذارند‌، سند این زن برای اثبات اعتقادش‌، همکارانش به شمار می‌روند‌، همان‌هایی که ریال به ریال عرق ریخته‌اند تا فرزندانشان بتوانند خاطرهء خوشی از دوران کودکی‌شان را سوغات سفر به دوران بزرگسالی‌شان سازند: «بدون شک زنان تاکسیران تاکنون کارنامه‌ای موفق را از خود بر جای گذاشته‌اند‌، من در حالی به چنین اعتقادی دست یافته‌ام که همکارانم بهترین سند برای اثبات آن هستند‌، آن‌ها از صبح تا شب بدون ذره‌ای کم‌توانی مسافران را جا به جا می‌کنند و پولی حلال را به خانه‌شان می‌برند تا فرزندانشان را به سرانجام برسانند.»
اما عجیب نیست اگر می‌بینیم که این روز‌ها‌، هنوز هم پیدا می‌شوند کسانی که چشم بر تلاش بی‌وقفهء زنان تاکسیران می‌بندند و حرف‌هایی بیهوده روی لب‌هایشان سر می‌خورد‌. زیر سایهء درختی در خیابان ولیعصر پناه گرفته و روزنامه‌ای را بازیچهء انگشتانش ساخته است‌. چشم‌هایش با دیدن کلمات به این سو و آن سو می‌دوند‌، تاکسی را بهترین تکیه‌گاه یافته تا در بعدازظهر روزهای ابتدایی پاییز تنش را با آرامش‌، آشتی دوباره دهد‌. موهای سپیدش خبر از ثانیه‌هایی می‌دهند که سال‌ها پشت چراغ‌های قرمز به دنبال یکدیگر دویده‌اند‌. «سهراب پور» که به گفتهء خودش از تاکسیرانان قدیمی ‌است و بر خلاف تاکسی سمندش روز‌های زیادی را در پس کوچه‌های پایتخت به شب رسانده‌، پای دلایل کهنه‌ای را به میان بحث می‌کشاند تا همکاران زنش را ناتوان نشان دهد‌، او فیزیک بدنی را بهترین گزینه برای شروع این امر می‌داند:«راندن پشت فرمان تاکسی‌ها‌، همسایهء هزاران علت است که می‌تواند یک تاکسی را متوقف کند‌، در آن لحظات است که زنان راننده به دلیل فیزیک بدنی‌شان در تعمیر خودرو دچار مشکل می‌شوند.»
گویا سهراب‌پور دل پری از رانندگان زن دارد‌، اتهامی ‌که خودش در مقابلش به شدت ایستادگی می‌کند اما با قضاوت‌های بعدی‌اش چنین شکی را در وجودت شعله‌ور می‌سازد‌. به نظر این راننده روی آوردن زنان به این حرفه تنها در کنجکاوی خاصی که در وجودشان است خلاصه می‌شود‌، او از تلاش‌هایی در زنان می‌گوید که دلیلش تنها رد عبارت «جنس دوم بودن» نام دارد: «زنان جامعهء ما دوست دارند در عرصه‌هایی که مردانه نام گرفته حضور یابند تا نامشان را در آن زمینه ثبت کنند‌، در واقع حکومت جنس مخالف را در آن عرصه پایان دهند‌، در این بین آن‌ها به تنها نکته‌ای که توجه نمی‌کنند تطبیق توانایی جسمانی‌شان با شغل مورد نظر است.»
شاید اگر ثانیه‌ها یک به یک گذشته را می‌جستند و برگ‌های تقویم روبرویت سال‌هایی با اعداد کم‌تر را نشان می‌داد می‌شد در مغزت را بر روی این حکم‌های صادر شده توسط این رانندهء مرد بگشایی اما ماشین زمان به اختیارت نمی‌گردد، اکنون است دقیقه‌هایی که ذرات هوا در ریه‌هایت غلت می‌خورد‌، در زمانه ساکنی که زنان پرتلاش کم نیستند‌، هم آنانی که با گذراندن دقیقه‌هایشان در ارابه‌های آهنین‌، مهر باطل شد می‌کوبند بر چنین احکامی ‌که حتی هم صنفان‌شان برایشان می‌برند‌، جای جای ابر شهر این تلاش را به رخت می‌کشد‌.
میدان تجریش مقصد مسافری است که تاکسی زنان و یکی از این زنان را بهترین گزینه دانسته برای روانه شدن در سیل آهن و دود‌. مسافر که پیاده می‌شود فرصت خوبی است برایش تا لحظه‌ای ذهن را از هیاهوی ریال‌ها رها کند و در آیینهء کوچک تاکسی‌اش‌، خود را به نظاره بنشیند. زن‌، میانسال نشان می‌دهد‌. «شادپور» عبارتی است که برای معرفی‌اش استفاده می‌کند‌. کافی است صفت مردانه را به کار ببری تا رشتهء کلامت را از هم بگسلد‌. عقایدش را که بروز می‌دهد علت سرعت عملش به روشنایی روز‌، خود را نشان می‌دهد‌. او ذره‌ای در توانایی‌های خود و همجنسانش شک ندارد‌، به گونه‌ای صحبت می‌کند که گویا از بدو تولد بر این تردید‌ها دربسته و تابلوی ورود ممنوعی در برابرشان نصب کرده است: «به هیچ عنوان با کاربرد چنین واژه‌هایی موافق نیستم‌، دلیلی برای مطرح شدنشان وجود ندارد‌، گروهی در دو جنس می‌خواهند اثبات کنند که از جنس دیگر برترند در حالی که چنین امری معنا ندارد‌. همه برابریم‌، چه مرد و چه زن‌. این امر و رانندگی نیز دقیقا از این قاعده کلی تبعیت می‌کند‌، رانندگی یک مهارت است‌، اکتسابی بودن این کار دلیل خوبی است برای رد برتری زنان یا مردان در این کار‌. من وقتی ۱۸ سالم بود آنچنان رانندگی می‌کردم که شاید از عهدهء بسیاری از آقایان خارج باشد.»
این زن از قدرت انتخاب‌گرش در طول حیات می‌گوید‌، از شوق راندن‌، از وسوسه‌ای که سال‌هاست دژ محکمی‌ را در وجودش برپا کرده و از سال‌هایی که حتی راندن با ارابه‌های فلزی کوچک ارضایش نمی‌کرده است: «از اوایل جوانی به این حرفه علاقهء خاصی داشتم‌، البته محیط خانواده‌ام و وجود پدر و برادرانی که حرفه شان‌، رانندگی با خودرو‌های سنگین بود در ایجاد این علاقه تاثیرگذار بود‌، گذشت سال‌ها این علاقه‌ام را کاهش نداد اینگونه شد که با اولین فراخوانی که تاکسیرانی اعلام کرد جذب این حرفه شدم.»
او از دلایل دیگری نیز می‌گوید که این روزها پشت فرمان نشینی را برایش به ارمغان آورده‌اند‌. روحیهء تنوع‌طلبی‌، او را از پشت‌میزنشینی بیزار کرده‌، این دلیلی است که تار‌های حنجره‌اش را می‌لرزاند‌.
جامعهء اطراف او را زنان و مردان گوناگونی ساخته‌اند‌، از زنانی می‌گوید که حمایت‌هایشان دلگرمی ‌است برای کسی که ساعت‌هایش را در یک چهاردیواری فلزی خلاصه کرده و مرد‌هایی که متلک‌های جاری بر زبان بعضی‌هایشان کافی است تا به عدم بلوغ فرهنگی جامعه ایمان بیاوری: «زنان اطرافم و به خصوص مسافرانم برخوردهای خوبی با من دارند‌، ولی متاسفانه مردهایی نیز در جامعه وجود دارند که با دیدنم واژه‌های نامطلوبی را نثارم می‌کنند‌. البته من این برخورد‌ها را به حساب فرهنگ جامعه‌ای می‌گذارم که هنوز تا کمال و بلوغ‌، راه درازی را درپیش دارد.»
بحث که به موفقیت یا عدم موفقیت زنان تاکسیران می‌رسد‌، لبخندی در پس چهره‌اش متولد می‌شود‌. با تمام وجود بر کلمهء موفقیت پافشاری می‌کند‌. به نظر او بهترین گواه بر توفیق این زنان، تکاپویشان در ساعت‌هایی از شبانه‌روز است که بسیاری از مردان تن به کار کردن در آن ساعات نمی‌دهند: «با اطمینان می‌توانم بگویم که زنان در این حرفه به موفقیت دست پیدا کرده‌اند‌، برای اثبات این حرفم از شما می‌خواهم که یک روز ساعت چهار صبح به میدان راه‌آهن تهران بروید در این صورت شاهد حضور زنانی خواهید بود که با تمام وجود در حال خدمت به جامعه‌شان هستند‌. با چنین تلاشی هیچ دلیلی برای نتیجه ندادن کوشش این زنان باقی نمی‌ماند.»
در روزگاری که شنیدن نام تاکسی زنان‌، گروهی از مسوولان را نگران می‌کرد‌، بعضی از این صاحب‌منصبان افق دیدشان را گسترده‌تر می‌کردند و کمی‌ از نوک بینی‌شان فراتر‌، آینده به آن‌ها چشمک می‌زد ثانیه‌هایی که ضرورت راندن این زنان در پایتخت امری حیاتی بود‌. یکی از این آینده نگران مردی است میانسال که این روز‌ها اتاقش در میدان خراسان تهران از همهمهء ارباب رجوع به تنگ آمده است‌. مدیر روابط عمومی‌ سازمان تاکسیرانی تهران‌، فشارها و ناملایمتی‌ها را به جان خرید تا این روز‌ها زنان تاکسیران‌، خیابان‌های شهر را زیر پا بگذارند‌.
«علیرضا صفری» در برابر دلایل مخالفان که از ناتوانی زنان می‌گفتند‌، از تخصص‌ها گفت‌، از زنانی که همان زمان هم برای به چنگ آوردن لقمه‌ای حلال لقب مسافرکش شخصی را بر خود داشتند: «طی سال‌های گذشته هر زمان که صحبت به ایجاد چنین تاکسی‌هایی می‌رسید عده‌ای که گویا همیشه ساز مخالف کوک می‌کنند‌، مشقت‌ها را بهانهء خوبی برای متوقف شدن کار ذکر می‌کردند‌، دلیلی که به هیچ عنوان قانع‌کننده نبود‌، در همان روز‌ها و حتی این روزها زنانی هستند که با خودروهای شخصی مسافر جا‌به‌جا می‌کنند‌، اگر ناتوانی دلیل خوبی بود پس علت موفقیت این‌ها چه می‌توانست باشد‌، اینچنین شد که فراخوان‌های گوناگونی برگزار شد و تاکسی‌های زنان به وجود آمد.»
صفری از نیاز‌هایی می‌گوید که اساس تشکیل چنین تاکسی‌هایی را پی می‌ریزند‌، زنانی که تا دیر هنگام به شغل‌های گوناگون مشغولند و برای جا به جایی به خودروهایی مطمئن احتیاج دارند:‌«کسانی که با ایجاد چنین تاکسی‌هایی مخالفند کافی است خود را لحظه‌ای جای پدر یا شوهری تصور کنند که آخر شب به انتظار همسر یا دختر خود نشسته‌اند‌، در آن صورت مطمئنا با دلایل واهی راه مخالفت در پیش نمی‌گیرند.»
دیگر باید باور کرد که زنان پایتخت این آزمون را نیز با موفقیت پشت سر گذاشته‌اند‌، حرف‌های این مدیر بهترین دلیل است برای دیدن مهر قبولی بر کارنامهء آن‌ها: «با بررسی‌های نمایندگان تاکسیرانی که در سازمان تاکسی بانوان مستقرند‌، می‌توان به موفقیت این زنان ایمان آورد‌.
این سازمان در طول روز آن قدر زنگ خور دارد که قادر به پاسخگویی به تمامی ‌آن‌ها نیست و تقاضای تعدادی از این زنگ‌ها بدون پاسخ می‌ماند.»
هادی زندی
منبع : روزنامه سرمایه


همچنین مشاهده کنید