چهارشنبه, ۲۹ فروردین, ۱۴۰۳ / 17 April, 2024
مجله ویستا


آیا پولدارها سربار هستند؟


آیا پولدارها سربار هستند؟
کتاب فوق‌العاده «هانتر لویس» -آیا وجود پولدارها ضروری است؟- با دیگر کتاب‌های منتشر شده در زمینه اقتصاد تفاوت می‌کند. اغلب کتاب‌ها از دیدگاه خاصی دفاع می‌کنند. در حالی که لویس استدلال‌های موافق و مخالف بازار آزاد را بیان می‌کند و به خوانندگان اجازه می‌دهد خود قضاوت کنند. اما چرا لویس اینگونه عمل می‌کند؟ البته نحوه عملکرد وی به این دلیل نیست که لویس دیدگاهی برای خود ندارد. با توجه به نحوه‌ای که لویس دلایل و استدلال‌‌ها را بیان می‌کند، می‌توانم قویا حدس بزنم که لویس بازار آزاد را ترجیح می‌دهد و در خاتمه کتاب خود نیز برخی سیاست‌ها را توصیه می‌کند.
با این حال لویس بر این عقیده است که قضاوت‌ها در مورد سیاست اقتصادی بر مبنای ارزش‌هایی استوار است که به طور کامل قابل تطبیق نیست. ما نمی‌توانیم از مشکلی بگریزیم که قضاوت‌های ارزشی دردسرساز پدید می‌آورند. زیرا همه آنها امتیاز مخصوص به خود را دارند. در واقع لویس بر این عقیده است که اگر با هدف واکاوی و نگاه عمیق به ریشه ایده‌های اقتصادی مشاجره برانگیز به مشکل توجه کنیم، به طور کلی خواهیم توانست ایده‌آل‌هایی را کشف کنیم که الهام بخش و امیدوارکننده هستند. و همچنین برخی از آنها حداقل ارزش احترام را خواهند داشت. همانگونه که خواهیم دید، لویس پیشنهاد مبتکرانه‌ای دارد که امیدوار است به کسب تفاهم از سوی مخالفان کمک کند. با این حال جدال بر سر اقتصاد آزاد بخش قابل توجهی از کتاب لویس را به خود اختصاص داده است.
همانگونه که لویس خاطر نشان می‌کند، عده‌ای به ثروتمندان، اتهام سرباری و مفت خوری می‌زنند. آیا این ناجوانمردانه نیست که بیل گیتس مالک شرکت مایکروسافت میلیاردها دلار ثروت داشته باشد –بسیار بیشتر از آنچه برای یک زندگی لوکس نیاز دارد- در حالی که دیگران باید برای حقوق بخور و نمیر و مقرری ناچیز خود تلاش کنند؟ دقیقا محدوده‌ای که مخالفان بازار علیه آن اعتراض می‌کنند، اصلی در حمایت از بازار است. مردم می‌خواهند کالاهای بیشتر در اختیار داشته باشند و این هدف تنها از راه سرمایه‌گذاری در مقیاس وسیع محقق می‌شود. در مقابل سرمایه‌گذار نیز به پس انداز نیاز دارد و تنها ثروتمندان می توانند مقادیر عظیمی را پس انداز کنند. نمی توان از فقرا انتظار داشت که پس‌انداز کنند. زیرا آنها برای رفع نیازهای ضروری خود نظیر غذاو سرپناه محتاج یک دلار هستند. طبقه متوسط هم مقداری پس انداز برای رفع مواقع ضروری، تحصیل فرزندان یا دوران پیری خواهند داشت اما آنها نیز نیازها و تمایلات فوری دارند و به هر ترتیب این پس اندازها ناگهان مصرف می‌شوند، به ویژه پس از بازنشستگی . این در حالی است که ثروتمندان شرایط متفاوتی دارند. آنها بسیار پولدار هستند و به سادگی نمی‌توانند پول خود را خرج کنند. در واقع آنها چاره‌ای جز پس‌انداز ندارند. بنابراین، اگر جامعه‌ای مرفه و کامیاب می‌خواهیم، به ثروتمندان نیاز داریم. با این حال عده‌ای می‌پرسند، آیا سود کلانی که برخی از اقتصاد سرمایه‌داری دریافت می‌کنند به افزایش قیمت کالاها برای قشر ضعیف منجر می‌شود؟ اگر این سودها کاهش یابند، قیمت کالاها پایین‌تر نخواهد آمد؟ لویس یادآور می‌شود که سود و زیان، تولیدکنندگان را در جهت پاسخگویی به نیازهای مصرف‌کنندگان راهنمایی می‌کند. در صورتی که تجارتی سود هنگفتی داشته باشد این به آن معناست که مصرف‌کنندگان به این نوع کالاها نیاز بیشتری دارند وکارآفرینان منابع را در جهت برآورده کردن نیازها هدایت می‌کنند.
ضرر و زیان نیز نشان می‌دهد که باید منابع را از مواردی که به ایجاد نقصان انجامیده‌اند، دور نگاه‌داشت. اما آیا این پاسخ مخالفان است؟ حتی اگر سود، نشانه غیر قابل اجتناب باشد آیا این به معنای افزایش قیمت‌ها و فشار به قشر ضعیف نخواهد بود؟ لویس در این زمینه مثال غیرمترقبه‌ای می‌آورد. مارکس درمانیفست خود، این نکته را خاطر نشان می‌کند که سرمایه‌داری از قیمت‌های پایین پدید می‌آید. قیمت‌‌های ارزان کالاها به منزله توپخانه‌ای است که سیستم سوددهی به کشور شلیک می‌کند؟ حتی اگر سودها بسیار اساسی و ضروری باشند، چرا باید به مالکان کارخانه‌ها تعلق گیرند.
در یک اقتصاد آزاد به سرمایه‌گذاری و پس‌انداز وابسته است. در یک اقتصاد در حال رشد،‌ باید حجم سود جمع‌آوری شده دوباره سرمایه‌گذاری می‌شود.یک نقش منحصر به فرد در اختیار ثروتمندان است تا وادار به پس انداز و سرمایه گذاری شوند. آنها به تنهایی بیش از آنچه می‌توانند خرج کنند، سرمایه در اختیار دارند.
چرا کارگران نباید بتوانند امور خود را مدیریت و سود را از آن خود کنند؟ البته در سیستم بازاری، کارگران در صورتی که بخواهند برای سازماندهی کارخانه‌ها آزاد هستند، اما مخالفت بر مبنایی اشتباه استوار شده است. در بحث حمایت از حقوق کارگران مخالفان نکته‌ای را که هم اکنون در مورد آن بحث کردیم، نادیده می گیرند. رشد در یک اقتصاد آزاد به سرمایه‌گذاری و پس‌انداز وابسته است.
در یک اقتصاد در حال رشد،‌ باید حجم سود جمع‌آوری شده دوباره سرمایه‌گذاری می‌شود. پیش فرض این مخالفت در این است که کارگرانی که کارخانه خود را دارند، منافعی برای خرج کردن دارند و این روند رشد را کند می کند. مهمتر از آن اگر کارگران کل اقتصاد را در دست گیرند، پس اندازها کاهش می‌یابد. همانگونه که مشاهده کرده‌ایم، این یک نقش منحصر به فرد در اختیار ثروتمندان است تا وادار به پس انداز و سرمایه گذاری شوند. آنها به تنهایی بیش از آنچه می‌توانند خرج کنند، سرمایه در اختیار دارند.قانون «ریکاردو» درباره مزیت‌های قابل مقایسه نشان می‌دهد که اقتصاد آزاد ثروت کلی را افزایش می‌‌دهد .
تخصصی شدن نیز بر حجم سرمایه و ثروت کلی کشورهایی که تجارت می‌کنند، می‌افزاید و لویس با درک عمیق خود موضوع شغل‌ها را نیز به آن اضافه می‌کند. این اصول (امتیاز مقایسه‌ای) به خوبی برای واردات یا صادرات بنیانگذاری شده‌اند. این یک درک کلی نیست که آنها در مورد خالی شدن منبع شغل‌های خدماتی به واسطه ابداع اینترنت یا خطوط تلفن صدق می‌کند. پس انداز ناشی از واردات خدمات الکترونیک، بسیاری از شرکت‌ها را قادر می‌سازد، پیشرفت کنند. در غیر این صورت آنها احتمالا شکست خورده یا دچار رکود می‌شوند و مجبور خواهند بود به جای کاهش شمار کارگران تعداد آنها را افزایش دهند. آنچنان که اغلب اتفاق می‌افتد، تلاش‌های اشتباه به منظور کمک به فقرا وضعیت آنها را وخیم‌تر می‌کند. تعرفه‌ها، کالاها را برای فقرا گرانتر می‌کند و حتی پائول کراگمن که به واسطه تلاش‌هایش در جهت جانبداری غیر ضروری از بازار آزاد نیز شهرت یافته، به ارزش تجارت آزاد برای فقرا اشاره می‌کند.
کراگمن می‌گوید: هدف مخالفان تجارت آزاد جهانی این است که به بهترین وجه وضعیت قشرآسیب پذیر جامعه را وخیم‌تر وآنها را فقیرتر کنند. با توجه به منابع غیر قابل تردید بازار، امروزه گروه معدودی، خواستار براندازی فوری آن هستند.
در واقع مخالفان بازار بر این باورند که باید دولت ذینفع مسئولیت کنترل و راهبری آن را بر عهده گیرد. اما اتهام اصلی متوجه دولت این است که دولت غارتگر سرمایه جامعه است. اما یغماگری تمام داستان نیست. زیرا اغلب دولت‌ها به فساد دچار هستند و هر چه حضور دولت در اقتصاد عمیق‌تر باشد فرصت برای انحراف بیشتر می‌شود. اما هر قدر که دولت فاسد باشد، آیا نباید در مواقع اضطراری به آن رجوع کنیم؟ فرض کنید که اقتصاد دچار کسادی شده است. به طور حتم در این صورت مداخله دولت برای احیای اقتصاد اجتناب‌پذیر است. لویس در تشریح این شرایط می‌گوید: بهترین راه این است که دولت سیاست «ردکردن توپ» را دنبال کند. پیش از دهه ۱۹۳۰ میلادی و پیدایش دولت عملگرا، کسادی اقتصادی وجود داشت. اما این شرایط با کسادی عظیم دهه ۳۰ تفاوت داشت، زمانی که با قیمت‌‌های رو به نزول مبارزه شد و دستمزدها هم در دولت «هوور» و هم «روزولت» روسای جمهور وقت آمریکا به طرز قابل ملاحظه‌ای بالا نگاه‌داشته شد. در نتیجه نرخ بیکاری افزایش یافت و کسادی اقتصادی ناشی از آن پیامدهایی بر جامانده برای مردم را چند برابر کرد.
استدلال نافذ لویس با طرح این سوال که کسادی چگونه پدید می‌آید، مستحکم‌تر می‌شود. به عقیده من کارشناسانی نظیرمیزز،‌هیاک و روتبارد به طرز متقاعدکننده‌ای نشان داده‌اند که سیاست دولت- نه بازار- مسئولیت کامل را به بار می‌آورد.افزایش اعتبار بانک، نرخ بازار را به زیر نرخ طبیعی می‌رساند و رونق ساختگی پدید می‌آورد که می‌تواند به سرعت سقوط کند. لویس درباره منشاء کسادی عظیم بحث نمی‌کند، بلکه سیاست بانکداری مرکزی جامعی ارائه می‌کند. در ایالات متحده،‌ سیستم اداره خزانه‌داری بر مبنای ایجاد ثبات اقتصادی تنظیم شده است. اما اقتصاد پیش از ابداع این سیستم بسیار با ثبات‌تر بود.
البته اقتصاددانان بازار آزاد همگی در مورد چگونگی ظهور انقباض‌های اقتصادی گذشته اتفاق نظر ندارند. اما همه با این نظریه میلتون فریدمن موافقند که می‌گوید موجودی پولی، قیمتی و تولیدی پس از تدوین سیستم خزانه‌داری بسیار بی‌ثبات تر از گذشته است.
حامیان این نظریه می‌گویند با وجود تلاش‌های اداره خزانه‌داری، اما اکنون بهتر می‌دانند چگونه امور را مدیریت کنند. همانگونه که لویس یادآور می‌شود توسعه مالی توصیه شده توسط آلن گرینسین طی دوران مدیریت وی در اداره خزانه‌داری همان چیزی بود که به سختی توانست اعتماد لازم را به دست آورد. لویس بار دیگر مهارت خود را در استفاده از شاهدان غیرقابل قبول انتظار نشان می‌دهد. الکساندر همیلتون، قویا از یک بانک ملی حمایت می‌کند. اما روی پول‌های کاغذی (اسکناس) خط می‌کشد. انتشار اسکناس با مسئولیت دولت به طرز هوشمندانه‌ای ممنوع است. چاپ کاغذ فعالیتی است که به مراتب از وضع مالیات آسان‌تر است، اما یک دولت در تجربه چاپ اسکناس به ندرت شکست می‌خورد. اظهار نظرلویس درباره استدلال‌ها ما را در حیرت فرو می‌برد. اگر موضوع بازار آزاد تا این حد با پشتوانه است، چرا بسیاری با آن مخالفت می‌کنند؟ همانگونه که پیشتر اشاره شد، برای لویس توضیح این مورد ریشه در ارزش‌ها دارد.
هر چند لویس از این ارزش‌ها جانبداری نمی‌کند، اما راهی را پیشنهاد می‌کند که ارزش‌های مختلف تا حدودی قابل تطبیق باشند تا از این طریق از لزوم انتخاب یک سیستم و انکار دیگر سیستم‌ها جلوگیری شود. لویس امیدوار است بخش غیرسودده اقتصاد که اکنون حدود ۸ درصد اقتصاد آمریکا را شامل می‌شود و کمتر به آن توجه می‌شود، توسعه یابد. در واقع لویس توصیه می‌کند سازمان‌های خصوصی تا آنجا که می‌توانند فعالیت‌های رفاهی دولت را در دست گیرند. لویس پیشنهاد می‌کند که برای تحقق این هدف اعانه‌دهندگان به موسسه‌های خیریه از پرداخت مالیات معاف شوند. به این نحو که مالیات پردازان با یک انتخاب ساده رو به رو شوند: آیا ترجیح می دهم که پولم را به دولت بدهم یا یک موسسه خیریه؟
دیوید گوردون نویسنده کتاب«hbardEssential Rot» است و کتاب‌های جدید اقتصادی، سیاسی،‌ فلسفی و قانون را برای موسسه «هیوز» تحلیل می‌کند.
منبع : رستاک


همچنین مشاهده کنید