پنجشنبه, ۳۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 18 April, 2024
مجله ویستا


یک عاشقانه تکراری


یک عاشقانه تکراری
هوشنگ درویش‌پور، فیلمساز عامه‌پسند سینمای ایران را با فیلم‌هایی مثل «سال‌های جوانی» (۱۳۷۰)،«بی‌تو هرگز» (۱۳۷۲) و «هدف سخت» (۱۳۷۷) به یاد می‌آوریم.
درویش‌پور در این فیلم‌ها مانند اکثر فیلم‌های اجتماعی و ملودرام عامه‌پسند سینمای ما به سال‌های جوانی و مشکلات آن می‌پردازد و البته در این مسیر از فرمول‌های امتحان پس‌داده و کلیشه‌هایی که مورد پسند عامه، به‌خصوص جوانان است، بهره می‌گیرد.
کلمه «کلیشه» واژه‌ای است که بسیار مورد سوءتفاهم قرار گرفته است. وقتی صحبت از «کلیشه» در فیلمی می‌کنیم، منظور عناصر داستانی و حوادثی هستند که آنها را قبلاً به همان شکل بارها دیده‌ایم و در فیلم مورد نظر هم این عناصر عینا تکرار شده است. صرف استفاده‌کردن از کلیشه‌ها بد نیست، به شرطی که فیلمساز نکات خلاقانه و ظرایفی جدید به آنها بیفزاید، فیلم‌هایی بوده‌اند که با افزودن ظرایفی خلاقانه به کلیشه‌ها به فیلم‌های خوبی ارتقا یافتند. این فیلم‌ها کلیشه‌ها را متحول کردند و جلوه تازه‌ای به آنها بخشیدند.
اما «قصه دل‌ها»‌متاسفانه از این نوع فیلم‌ها نیست. فیلم را اگر از نظر مضمونی بررسی کنیم، همان داستان همیشگی عشق پسر فقیر و دختر پولدار است و پاره‌ای از صحنه‌هایی که احساسات رقیق تماشاگر را هدف گرفته‌اند.
این مضمون تکراری با خط داستانی تکراری دیگری نیز ترکیب شده است و آن، ماجرای همان دختر است که می‌خواهند به زور به ازدواج فامیلی مجبورش کنند و انگیزه پدرش هم از این عمل مسائل مادی است.
مشخص است که این سوژه‌های تکراری نیاز به خلاقیت دارد تا بشود فیلمی تروتازه و دیدنی از آن ساخت اما اینجا همه چیز بر مدار تغییرناپذیر کلیشه‌ها می‌چرخد.
پسر فقیر با چند جمله پای تلفن دختر را راضی به ملاقات حضوری می‌کند و بعد هم در مهم‌ترین لحظات فیلم که حرف‌های این زوج عاشق را باید بشنویم، فقط صحنه‌های کلیپ‌گونه قدم‌زدن آنها را می‌بینیم. این یعنی ساده برگزار‌کردن همه چیز؛ در یک ملودرام عاشقانه آشنایی دختر و پسر فیلم و سپس ارتباط عاطفی آنها، رکن اصلی اثر به‌شمار می‌آید و فیلمی که از این لحظات سربلند بیرون بیاید، نصف بیشتر راه را پیموده است اما متاسفانه «قصه دل‌ها» برعکس عمل می‌کند.
ضدقهرمان‌های فیلم هم مانند قهرمانان فیلم به‌شدت کلیشه‌ای‌اند، همان‌طور که شرارت‌شان اغراق‌آمیز و باورنکردنی است و تحول‌شان هم سردستی و بی‌منطق است.
عنصر «تصادف» هم مقوله‌ای است که در سینمای عامه‌پسند ما رکن اساسی را بازی می‌کند و از جمله تمهیدات این نوع سینماست.
مهم‌ترین موضوع در مورد یک اتفاق «تصادفی» آن است که قابل باور باشد و محتمل‌الوقوع به‌نظر برسد اما عنصر «تصادف» در فیلم «قصه دل‌ها» جنبه خلق‌الساعه و غیرمنطقی دارد.
می‌توان سیاهه‌ای از این اتفاقات را فهرست کرد؛ پسر تصادفا از خیابانی رد می‌شود که ماشین دختر پنچر شده است، بعد تصادفا دختر شماره تلفن منزلش را پشت موبایل به دوستش می‌گوید و پسر می‌شنود، بعد تصادفا دختر، فرزند رئیس کارخانه پسر از آب درمی‌آید و... می‌توان این سلسله از حوادث «تصادفی» را تا پایان فیلم به همین ترتیب پی بگیریم.
استفاده درویش‌پور از کلیشه‌ها به خودی خود عملی مذموم نیست ولی ای‌کاش فیلمسازان فیلم‌های عامه‌پسند ما ذره‌ای خلاقیت خرج متحول‌کردن کلیشه‌ها می‌کردند، آرزویی که تحققش در طول این سال‌ها برای نگارنده بدل به یک رویا شده است.
حسین آریانی
منبع : روزنامه تهران امروز


همچنین مشاهده کنید