چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا


اظهار نظری نمی‌کنم


اظهار نظری نمی‌کنم
از ظاهر اولین نماها از نخستین سکانس «پدرخوانده» شخصی مقتدر را می‌بینیم که پشت به دوربین نشسته و بقیه زیر دست او مقابل دوربین قرار دارند، در حالی که یکی از حاضران‌ خواهشی را به استحضار پدرخوانده ‌می‌رساند.
اما با تداوم نماها در همان سکانس، پشت سکه نمایان ‌می‌شود. افراد مختلفی برای درخواست‌های متنوع و چه بسا دشوار خود، سراغ پدرخوانده می‌آیند و حتا روز عروسی دخترش از خواهش‌های ‌رنگ و وارنگ‌شان دست نمی‌کشند، تا کارهایی را که مراودات عادی و حتا پلیس و قانون قادر به انجام‌شان نیستند، از شخصی بخواهند که با هدایای نازلی حاضر به انجام آن‌هاست؛ خطاب کردن به عنوان پدرخوانده، بوسیدن دست، دریافت یک دسته گل، پذیرایی با کیکی خوش‌مزه و ...؛ این‌ها همه‌ی آن چیزهایی‌ست که در مقابل عاید پدرخوانده می‌شود!
اما چه چیزی پدرخوانده را قادر می‌سازد تا بسیاری از خواسته‌هایی را که دیگران قادر به کسب‌شان نیستند، عملی سازد؟ قدرت، تمامی عوامل‌ مرتبط و دخیل در آن، با تمامی قواعد واقعی و روحی و روانی بازی‌اش‌.
او ابتدا با رویی خوش، پیش‌نهاد یک معامله به طرف مقابل می‌دهد و در صورتی که نتیجه نگرفت، دندان‌های روی دیگر قضیه را به او نشان می‌دهد و اگر باز نتیجه نگرفت، گاز دندان‌های نیش خود را به او تزریق می‌کند.
پاداش و تنبیه، این راهی‌ست که اگر نگوییم همه، لااقل بسیاری را رام ‌می‌سازد! رودررویی هنگامی مسأله‌ساز می‌شود که زورآزمایی به هم‌وزنی ‌نزدیک می‌شود. شبکه‌های رقیب مافیایی، از چنین یال به یال‌شدنی زاده‌ شده، و در یک مواجه‌ی تمام عیار درگیر می‌شوند که تازه آن هنگام است، بخشی از زدوخوردهایشان که پشت زدوبندهایشان پنهان است، نزد افکار عمومی هویدا می‌شود.‏
پای معامله‌یی جدید در میان است: مواد مخدر. پدرخوانده نظر اطرافیان و پسران‌اش را جویا می‌شود. سانی و وکیل و پسرخوانده‌ی او ـ تام ـ موافق‌اند. اما پس از این که از نظرات ایشان آگاه شد، خود هیچ اظهارنظری نمی‌کند.
آن همانند بازی ورق است، باید تا می‌توانی دست دیگران را بخوانی، ولی دست خودت رو نشود، تا زمانی که معامله پایان نیافته است‌. شاید نیاز باشد حتا دو تک از یک خال رو کنی‌! پدرخوانده با کسی که‌ خواهان معامله با اوست تا مواد مخدر زیر چتر حمایت وی و خانواده‌ی کورلئونه توزیع شود، مذاکره می‌کند. سود دو طرف چه‌قدر است‌؟ چه حد به‌صرفه است‌؟ و وضعیت رقبا چه‌گونه است‌؟
اما با این همه، معامله جوش نمی‌خورد! پدرخوانده با رویی خوش، به‌ سولاتسو که پیش‌نهاد معامله داده پاسخ منفی می‌دهد. سانی که در این ‌تصور‏ باطل است که سوء تفاهم موجب به هم خوردن معامله شده، دخالت‌ می‌کند. اما بهایی بسیار گران بابت این اشتباه کوچک خویش می‌پردازد! پدرخوانده جلوی او را می‌گیرد، ولی دیگر دیر شده است‌.
به سانی گوش‌زد می‌کند که نظرات خودش را هرگز جلوی بیگانه‌گان آشکار نسازد. مافیای ‌مواد مخدر‏ که دریافته سانی موافق معامله بوده، به امید این که با حذف‌ پدرخوانده، سانی جانشین وی می‌شود و قاچاق او روی روال بیفتد، با حمایت خانواده‌ی مافیایی تاتانگیا ـ رقیب خانواده‌ی کورلئونه ـ پدرخوانده‌ را ترور می‌کند‎.
‎درگیری‌های مافیایی پس از مدت‌ها وقفه شروع می‌شود. پدرخوانده که‌ در بیمارستان بستری‌ست با زرنگی، زیرکی، بلوف، شاخ شونه، هارت و هورت و هزار و یک جفت و کلک دیگر پسران و باند مافیایی‌اش زنده ‌می‌ماند. سانی که موقتا سرپرستی باند و خانواده را در غیاب پدر به عهده‌ گرفته، در می‌یابد که دیگر روی مافیای مواد مخدر، سولاتسو و پیش‌نهادهای آنان نمی‌توان حساب کرد و تنها باید از هر پیش‌نهادی به عنوان ‌فرصتی برای ضربه‌ی متقابل به آن‌ها سود جست‌. مافیای مواد مخدر که ‌می‌بیند‏ نتوانسته با سانی کنار بیاید، پیش‌نهاد مذاکره با مایکل، پسر کوچک‌تر خانواده را می‌دهد.
نقشه‌ی آن‌ها این است که در صورت توافق با مایک، سانی را هم‌چون پدرش ترور کنند. ولی خانواده‌ی کورلئونه، دست او را خوانده است‌. پس آن‌ها پیش‌نهاد مذاکره‌ی او را این بار، برای ترور سولاتسو و افسر پلیسی که خریده است، قبول می‌کنند.‏
سولاتسو و پلیس حامی‌اش، به همان راحتی که پدرخوانده را ترور کردند، کشته می‌شوند. خون‌سرد، با شلیک سریع چند گلوله و ناپدید شدن‌. اما جنگ و کشتار مافیایی تازه گر گرفته و در صورتی که جمع و جور نشود، می‌رود تا با کشتارهای دیگر، ساختارهای خانواده‌گی‌شان را از هم فرو ریزد‎.
چرا که با مرگ سرپرست و پدرخوانده‌ی خانواده‌های مافیایی، آن‌ها از چند جهت تضعیف شده و در هم می‌شکنند.
از یک سوی، درایت و تجارب‌ سرپرست خود را از دست می‌دهند، از سویی دیگر، سلسله ‌مراتب اقتدار در ساختار خانواده و باند مافیای آن‌ها به هم می‌ریزد و درگیری‌هایی که گاه تا پای کشت و کشتار پیش می‌روند، برای آن که جای خالی پدید آمده پر شود و برخی از پای‌گاه‌های اقتدار، به سبب جابه‌جایی‌های ایجاد شده، چند مافیای هم‌وزن در یک باند را در مقابل هم قرار می‌دهند، جمله‌گی موجب ‌می‌شوند‏ تا فروپاشی داخلی آنان آغاز شود و تا تثبیت سلسله ‌مراتب جدید به درازا انجامد.
درست مشابه‌ی فروپاشی درونی گله‌های کفتار، هنگامی که ‌مادرخوانده‌ی گله، کشته می‌شود. اما این همه بگیر و ببند و کشت و کشتار برای ره‌آوردی تا این حد نازل و زودگذر ارزش‌اش را دارد؟ آن که به این‌ پرسش پاسخ مثبت می‌دهد به یک مافیای حرفه‌یی بدل می‌شود و آن که ‌پاسخ منفی می‌دهد، یا وارد صحنه نمی‌شود یا اگر در صحنه بود، آن را ترک‌ کرده و از سیطره‌ی سایه‌ی سیاه آن دنیا فاصله می‌گیرد، البته اگر باندهای ‌مافیایی اجازه دهند.
‎وان‌گهی، در میان آنانی که راه مافیایی را انتخاب می‌کنند، همه‌گی ‌یک‌سان نیستند. شماری چون پدرخوانده‌ (دون کورلئونه‌) به خاطر خانواده‌شان چنین می‌کنند. بعضی هم‌چون سانی در آن فضا بزرگ و تربیت ‌شده‌اند.
عده‌یی مانند مایک از نفس قدرت و تحمیل خواسته‌هایشان به‌ سایران لذت می‌برند. گروهی از این که مرگ و زنده‌گی دیگران تا این حد در اختیارشان است که با آن بازی کنند، کیف می‌کنند، و معدودی نیز آن قدر بی‌چاره‌اند که تکه نانی را در این گیر و دار غنیمت شمرده و اندکی نیز تا بدان حد درمانده‌اند که اگر شد لنگه کفشی را به زخم ‌خود می‌زنند و زنده‌گی خویش را هلی دیگر می‌دهند! اما به هر حال، اگر کسی در این معرکه ‌وارد‏ شد، او را راحت نمی‌گذارند‎.
‎در یک توطئه، متقابلا سانی ترور می‌شود. او که از کودکی در خانواده‌یی مافیایی با تمام زدوبندهایش بزرگ شده و بسیار تلاش می‌کند تا از پدرش تقلید کند، تصور می‌کند چم و خم کار را هم‌چو پدرش می‌داند. اما او هرگز هم‌چون پدرخوانده نخواهد شد، چراکه چون او، انسانی خودساخته نیست‌. او نقاط ضعف بسیاری دارد: در تصمیم‌گیری‌ها مردد است‌.
احساساتی‌ست و زود از کوره در می‌رود و به راحتی می‌توان او را وارد یک بازی غیرعقلانی کرد. کارهایی که پدرخوانده را نمی‌توان به هیچ‌ یک از آن‌ها وا داشت‌. مایک هم همین طور، او نیز تنها قاطعیت و خشونت ‌سرد‏ پدر را داراست و هرگز از گذشت، تجارب و خانواده‌دوستی پدر بهره‌مند نیست، اگر چه شمه‌یی از دوراندیشی او را با خود یدک می‌کشد.
اگر خانواده با تصمیمات آنان هدایت شود، همه چیز نابود می‌شود. با ترور سانی نیز می‌رود تا شیرازه‌ی کار از دست در رفته و خانواده از هم بپاشد، اما پدرخوانده یک بار دیگر ثابت می‌کند، تنها اوست که توانایی گذر از بحران‌هارا داراست‌. او با وجود این که داغ فرزند را بر گردن دارد، گذشت نشان ‌می‌دهد،‏ از انتقام صرف نظر کرده و پیش‌نهاد می‌کند، نشستی با حضور همه‌ی سران خانواده‌های مافیایی برای توقف درگیری‌ها برگزار شود.‏
‎در نشست، عوامل به وجود آورنده‌ی مشکلات و راه‌های واقعی جبران ‌آن‌ها‏ مطرح می‌شوند؟ هرگز! رو دست زدن ادامه دارد. دیگران پدرخوانده را مردی اهل منطق می‌دانند، ولی او خود اصراری بدان ندارد (تنها اگر ضروری باشد) و حتا هر گاه اقتضا کند، فردی خرافاتی‌ست‌! جایی که‌ می‌گوید، اگر مایک هنگام بازگشت به آمریکا، دچار سانحه‌یی شود یا خود را حلقه‌آویز‏ کند، یا حتا صاعقه او را بزند، او یکی از اعضای مافیای حاضر در جلسه را مسؤول می‌داند.
این همان زبان کنایه و پوشیده‌ای‌ست ‌که در روابط مافیایی و قواعد جنایی نقش بازی می‌کند. او حرفه‌یی رفتار می‌کند، ولی نیازی به حرفه‌یی نشان دادن خویش نیست و حتا سعی ‌می‌کند‏ که عکس آن وانمود کند تا روابط بازی او را کشف نکنند. شما به ‌هیچ وجه نمی‌توانید در جلسه دریابید که دلیل اصلی مخالفت پدرخوانده با سولاتسو و مافیای مواد مخدر چه بود! در هنگام معامله‌یی با سولاتسو، او از میزان سهم خود و رقیب‌اش پرسش‌هایی می‌کند، ولی هرگز به صراحت از رضایت یا عدم رضایت‌اش از میزان سهم‌های در نظر گرفته شده، سخن‌ نمی‌گوید، ولی چون آن پرسش‌ها، تنها گفت‌وگوهایی بوده که او با سولاتسو داشته است و اگر چیز دیگری دلیل مخالفت‌اش بوده می‌توانسته ‌پیش از نشست با سولاتسو جواب رد دهد، می‌توان حدس زد که به سهم در نظر گرفته شده راضی نیست‌!
اگر چه باز می‌توان احتمال داد که او پاسخ ‌منفی را پیش از مذاکره در ذهن‌اش داشته، ولی چون نمی‌خواسته ‌بی‌احتیاطی کند و سولاتسو را دشمن خویش سازد، سعی کرده در کمال ‌ادب با رویی خوش به او پاسخ منفی دهد.
اما هیچ کدام از این‌ها، دلیلی برای به بن‌بست رساندن آن معامله‌ی بزرگ نیست‌! در نشست سران ‌مافیایی،‏ پدرخوانده می‌گوید که با مواد مخدر مخالف است و با دست‌ گذاشتن روی آن، حمایت پلیس‌های مرتبط با خودش را نیز از دست‌ می‌دهد. اما پیش خودمان بماند، او خوب می‌داند که با میان آمدن پای پول، به خصوص وقتی وسوسه‌‌انگیز باشد، بسیاری را می‌توان خرید. همان طور که سولاتسو و مافیای مواد مخدر، پلیس را اجیر کرده بودند.
در پدرخوانده هرگز کارت‌های اصلی رو نمی‌شوند و آن‌ها هم‌چنان در پرده‌یی ‌از‏ ابهام باقی می‌مانند، حتا بسیاری از اعضای خانواده‌ی مافیایی در جریان‌ ترورها قرار نمی‌گیرند و اخبار آن‌ها را از مطبوعات می‌شنوند. در قواعد رقابتی مافیایی و باندبازی، آن که فراتر از بقیه می‌رود کسی‌ست که با پنهان‌سازی کارت‌های خود، می‌داند که آن‌ها را کی و چه‌گونه به کار برد. هنگامی‌که مایک سرپرستی خانواده را به عهده می‌گیرد و تصمیماتی می‌گیرد که ‌اشخاصی با آن مخالف‌اند، پدرخوانده جلوی دیگران با مایک مخالفت‌ نمی‌کند و حتا اظهار نظر نمی‌کند.
از آن‌ها نخست برگ تأییدی در موردی که توافق وجود دارد، می‌گیرد (هم‌چون موردی که از آن‌ها می‌پرسد، آیا به ‌او‏ اطمینان دارند! بدیهی‌ست که آن‌ها پاسخ منفی نمی‌دهند) و سپس‌ بخش توافق را به بخش مورد اختلاف تعمیم می‌دهد ‏(هم‌چو موردی که ‌می‌گوید‏ اگر به من اطمینان دارید، به مایک نیز اطمینان کنید) و آن گاه در خفا، مشاوره‌های ضروری را به مایک می‌دهد. به مانند زمانی که به او می‌گوید پس از مرگ‌اش، قراری گذاشته می‌شود تا امنیت‌اش تضمین شود، و سپس به سرعت او را ترور می‌کنند، کسی که قرار ملاقات را می‌گذارد، همان کسی‌ست که به او خیانت کرده است‌.
شما به هیچ طریقی نمی‌توانید دریابید که آیا کنار گذاشتن تام توسط مایک، واقعا با توصیه‌ی او بوده یا نه. و هنگامی که او در بیمارستان ‌بستری بوده، دست‌گیری تام توسط سولاتسو و اعمال فشار بر او را دریافته ‌و‏ برحسب آن تام را کنار گذاشته یا نه‌. پدرخوانده پس از این که در می‌یابد، سانی را خانواده‌ی تاتاگلیا نکشته، بلکه آن کار مافیای دیگر ـ بارزینی ـ بوده، ‌این راز را به غیر از مایک به هیچ وجه برای شخص دیگری فاش نمی‌سازد و طوری وانمود می‌کند که انگار از همه چیز بی‌اطلاع است‌.
در واپسین ‌بخش‌های فیلم، جایی که مایک، همه‌ی حساب‌ها را یک‌جا تسویه‌ می‌کند، باز نمی‌توان دریافت که آیا آن تصمیمات بنا بر توصیه‌های پدرخوانده بوده یا تصمیمات شخصی مایک بوده است، و آیا آن از فرصت‌طلبی پدرخوانده بوده که وقتی مناسب، پاسخ‌های مناسب را داده ‌است،‏ یا ناشی از گذشت او بوده که تا وقتی زنده بوده است، اجازه نمی‌داده‌ تا مایک انتقام بگیرد و مایک صبر کرده تا او بمیرد و سپس خواسته‌هایش‌ را عملی سازد.
ما زیاد می‌شنویم که پدرخوانده، سیاست‌مداران و نیروهای ‌پلیس بسیاری را خریده که از وی حمایت می‌کنند، ولی هرگز نه اسم و نه ‌تصویر‏ هیچ یک از آن‌ها را می‌بینیم. این دقیقا همان‌ نمایی‌ست که در روابط مافیایی به چشم می‌خورد. همه چیز پوشیده پیش رفته و قاطع در خفا اعمال می‌شود.
در فیلم پدرخوانده نیز این پنهان‌سازی به درستی بازآفرینی ‌می‌شود. در فیلم نکات مبهم و روابط و قواعد پوشیده‌ی بسیاری باقی می‌مانند، اما پدرخوانده در پاسخ به همه‌ی آن‌ها می‌گوید: اظهار نظری نمی‌کنم.‏
کاوه احمدی علی‌آبادی
منبع : دو هفته نامه فروغ


همچنین مشاهده کنید