پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا


معرفت‌شناسی کیفیات ذهنی


معرفت‌شناسی کیفیات ذهنی
● بی‌واسطه بودن ادراک کیفیات ذهنی
مستقیم یا بی‌واسطه بودن کیفیات ذهنی دقیقاً چیست؟ سه تبیین (کمابیش غیرصریح) در این باره وجود دارد:
۱) یک ادراک را در صورتی "بی‌واسطه" می‌نامیم که چیزی میان عامل حسی و شیء حس‌شده واسطه نشود.
۲) یک ادراک در صورتی "بی‌واسطه" است که عامل حسی هیچ چیزی به آن ادراک نیفزاید یا کنترل مستقیمی بر آن نداشته باشد. (شاید به همین خاطر است که به کیفیات ذهنی "داده" (given) می‌گویند.)
۳) یک ادراک در صورتی "بی‌واسطه" است که نتیجۀ فرایند استنتاج نباشد.
اولی را اگر همدلانه تفسیر کنیم، در مورد کیفیات صادق است؛ دومی احتمالاً در مورد کیفیات کاذب است؛ و سومی (که معنای اصلی "دادۀ حسی" (sense-datum) است) در مورد ادراک پدیداری کیفیات و تجربه‌ها صادق است اما در مورد آگاهی ‌گزاره‌ای چندان قطعی نیست.
● فقدان واسطه
این نوع کاربرد نوعاً از ملاحظۀ مسائل ادراک حسی ناشی می‌شود و معمولاً ادراک ما را از تجربه‌ها مقابل ادراک ما از مدرَکات خارجی قرار می‌دهد. مقصود از واسطه این نیست که در اینجا علاوه بر شیء خارجی و مدرِک، امر پدیداری‌ای وجود دارد که به طور مستقیم تجربه می‌شود و امر خارجی به واسطۀ آن ادراک می‌شود. یعنی چهار چیز وجود ندارد: مدرِک، شیء خارجی (مدرَک غیرمستقیم)، ادراک، و کیفیت ذهنی (مدرَک مستقیم)؛ بلکه کیفیت ذهنی جزئی از فرایند ادراک است.
● تفسیرنشده بودن
راسل و پرایس گاهی این ادعای قوی را صورت دادند که ادراک داده‌های حسی اساساً به هیچ یک از فرایندهای شناختی وابسته نیست. همان‌طور که پرایس پیشنهاد می‌کند تجربه‌ها مفهومی (غیر زبانی) یا توصیفی (زبانی) نیستند بلکه فقط تجربه‌های این رنگ یا این شکل هستند. اما روشن نیست که تجربه‌ها به طور منفعل از جهان دریافت شده باشند.
با اصطلاحات امروزی مسئله را می‌توانیم به این شکل بیان کنیم: آیا ادراک تجربه از لحاظ شناختی قابل نفوذ (cognitively penetrable) است یعنی اینکه آیا تجربه‌ها تحت تأثیر تغییرات ساختار شناختی کلی حس قرار می‌گیرند یا نه. ممکن است حالات شناختی ما (باور، میل و ...) پردازش پیش-آگاهانۀ اطلاعات حسی را به گونه‌ای تحت تأثیر قرار دهند که تا حدی در حصول تجربۀ حسی نقش داشته باشند. پس تغییرات شناختی به طور تجربی می‌توانند در گزارش‌های مربوط به تجربۀ حسی اثر بگذارند. ولی این سؤال باقی می‌ماند: آیا در این صورت هم آگاهی پدیداری و هم آگاهی گزاره‌ای تغییر کرده‌اند یا فقط دومی تغییر کرده است؟
دنت تلویحاً چنین استدلال می‌کند: از آنجا که نمی‌توانیم تفاوت میان تغییرات کیفیات ذهنی و تغییرات گرایش‌های شناختی را بیان کنیم، تفاوتی میان آن دو وجود ندارد.
در واقع دلایل تجربی‌ای برای قابل نفوذ شناختی بودن کیفیات وجود دارد: این امر مسلم است که محرک حسی واحدی می‌تواند موجب ادراکات حسی مختلفی شود؛ مثال‌های معروف در این مورد شکل‌هایی مانند اردک/خرگوش هستند. مثال‌های پدیداری‌تر دیگری هم وجود دارند مانند تجربۀ شکل. دستگاه بینایی انسان اشیاء را با این فرض می‌بیند که از بالا به آنها نور می‌خورد؛ به همین خاطر برخی از شکل‌های سایه‌دار مانند چاله‌های ماه را ممکن است هم به شکل مقعر ببیند و هم محدب. ولی این شکل‌ها به طور خودکار تنها به یکی از دو صورت دیده می‌شوند.
پس دلیلی برای "تفسیرنشده" بودن کیفیات وجود ندارد بلکه بر خلاف آن دلیل داریم. تقسیم سه‌گانۀ آگاهی به پدیداری، توجهی (attentive) و گزاره‌ای هرچند برای اهداف این بحث کافی است، توصیف دقیقی از آگاهی حسی به دست نمی‌دهد. تمایز میان تجربه و آگاهی گزاره‌ای بیش از حد ساده‌انگارانه است؛ شاید با قلمرو گسترده‌تری از عناصر آگاهی مواجه باشیم مانند:
۱) شکل، رنگ، بوی ... تجربه شده.
۲) شکل غیر زبانی "دیدن اینکه" (مفهوم‌سازی).
۳) گرایش یا ارزیابی غیر زبانی امر تجربه شده. آیا مطلوبیت یک مزه بخشی از تجربۀ چشایی است؟ آیا مزۀ نوشیدنی‌ای که قبلاً دوست نداشتیم و الان دوست داریم فرق کرده است یا تغییری نکرده و صرفاً ما گرایش خود را به آن تغییر داده‌ایم؟
۴) مشارکت‌های تجربه که به زبان وابسته‌اند.
۵) مؤلفه‌های زودگذر احساس مانند احساس آشنایی.
۶) گرایش‌های گزاره‌ای مانند "باور به اینکه p".
۷) احساسِ آوردن یک گرایش گزاره‌ای به ذهن یعنی یک ویژگی پدیداری که به باور خاصی افزوده می‌شود.
● غیراستنتاجی بودن
یکی از اقسام بی‌واسطه بودن –که با ادبیات رایج متفاوت است- غیراستنتاجی بودن است.
استدلال به نفع غیراستنتاجی بودن:
۱) برهان تسلسل: استنتاج به نقطۀ شروعی نیازمند است که خود نتیجۀ استنتاج نباشد (وگرنه تسلسل باطل لازم می‌آید).
این استدلال ضعیف است: اولاً استنتاج را تک‌مسیری و خطی می‌انگارد در حالی که شاید لازم نیست چنین باشد، برای مثال کل‌گرایان چنین چیزی را نمی‌پذیرند. ثانیاً اگر هم این مطلب ثابت شود، برای هر دستگاه معرفتی محدودی باید گزاره‌های استنتاج نشده‌ای وجود داشته باشند، ولی باید ثابت شود که این گزاره‌ها دربارۀ کیفیات ذهنی‌اند. به علاوه، این استدلال مصیب نیست زیرا این احتمال را در نظر نمی‌گیرد که همۀ گزاره‌ها استنتاج شوند اما نقطۀ آغاز این استنتاج‌ها تجربه باشد (نه یک گزارۀ دیگر).
۲) تحلیل معرفت‌شناختی: راسل استدلال کرد که ادراک گزاره‌ای کیفیات ذهنی غیراستنتاجی است. "معرفت عام" به نظر او به اولیه و اشتقاقی تقسیم می‌شود و بر اساس این تحلیل استدلال کرد که معرفتی که از طریق حواس به دست می‌آید از نوع معرفت اولیه است. معرفت اولیه به معنای مستقیم بودن است؛ پس چنین معرفتی مستقیم است.
این تحلیل تجربی و پسینی است و با شواهد تجربی جدید ابطال و بازنگری شده است.
۳) قطعیت: معرفت (آگاهی گزاره‌ای) به تجربه غیرقابل تردید یا قطعی است.
البته قطعیت به خودی خود دلیل بر استنتاجی نبودن نیست؛ پس این استدلال به مقدمه‌ای نیاز دارد که مستقیم بودن تجربه را نشان دهد.
● خصوصی بودن کیفیات ذهنی
باید میان چهار قسم از خصوصی بودن فرق گذاشت: خصوصی بودن مالکیت، خصوصی بودن مشاهده، مرجعیت اختصاصی، و منظری (وابسته به منظر) بودن.
۱) خصوصی بودن مالکیت
اینکه کیفیات ذهنی همانند مسواک و شانۀ من یا همانند اعضای بدن من ملک خاص من باشند چیز عجیبی نیست و اساساً اهمیت معرفت‌شناختی یا وجودشناختی خاصی ندارد. اما فیلسوفانی که ملکیت اختصاصی کیفیات را خصوصیت عجیبی می‌دانند بیان دیگری از این ملکیت دارند: پرایس مقصود از آن را این می‌داند که کیفیات فقط برای مالک‌شان شناختنی هستند. و جان سرل به طور مختصر و مفید می‌گوید: "پیوند و انتقال اعضای بدن ممکن است ... اما پیوند و انتقال درد ممکن نیست" (۱۹۹۹).
ولی این استدلال در صورت اعتقاد به این‌همانی کاذب است زیرا اگر کیفیات ذهنی فرایندهای عصبی باشند، (منطقاً و شاید حتی به طور تجربی) ممکن است که با پیوند زدن بخشی از مغز شخص الف به شخص ب تجربه‌های الف را به ب منتقل کنیم. پس این نوع از خصوصی بودن کیفیات چیز عجیبی نیست.
۲) خصوصی بودن مشاهده
تجربۀ ذهنی می‌تواند به طور مستقیم تنها به وسیلۀ یک فرد "مشاهده" شود. این آموزه به حقیقت مهمی دربارۀ کیفیات ذهنی اشاره می‌کند: کیفیات اموری پدیداری هستند و معرفت ما به آنها با معرفت ما به هر چیز دیگری متفاوت است. به علاوه، تجربۀ ویژگی‌های پدیداری مستلزم تحقق آنها است و فقط فردی که کیفیات در او محقق‌اند می‌تواند دسترسی پدیداری به آنها داشته باشد.
با این حال نباید در اسناد خصوصی بودن مشاهده به کیفیات ذهنی بیش از حد بی‌محابا باشیم. ضرورتاً صادق نیست که فقط یک فرد بتواند مصداقی از کیفیات را داشته باشد، و از آنجا که تحقق بخشیدن به یک کیفیت ذهنی به معنای ادراک پدیداری آن است، بر خلاف مور و سرل، راهی وجود دارد که دو فرد بتوانند "به طور مستقیم" تجربۀ واحدی را "ادراک" یا "مشاهده" کنند هر چند بالفعل چنین موردی وجود نداشته باشد (البته نمی‌دانیم آیا دوقلوهای به‌هم‌چسبیده‌ای که قسمتی از مغزشان مشترک است هر دو تجربۀ واحدی را مستقیماً ادراک می‌کنند یا نه).
۳) مرجعیت اختصاصی (privileged authority): شخصی که دارای کیفیات ذهنی است مرجع معرفت‌شناختی نهایی برای وجود یا عدم کیفیات است. البته مرجعیت معرفت‌شناختی نهایی برای چیزی بودن غیر از معرفت اصلاح‌ناپذیر (incorrigible) داشتن است. جیمز کورن‌من (Cornman) برای این مطلب به داور بیسبال مثال می‌زند: داور بیسبال مرجع نهایی برای حکم به اخراج مهاجم است؛ و مهاجم در صورت تصمیم او باید بیرون رود هرچند دلایلی به نفع خود داشته باشد زیرا مرجع نهایی داور است حتی اگر اشتباه کرده باشد. اما داور بیسبال می‌تواند در زمان مشخصی تصمیم خود را تغییر دهد. پس داور در عین اینکه مرجع نهایی است، اصلاح‌ناپذیر نیست؛ بنابراین میان این دو تلازمی وجود ندارد.
ولی همان‌طور که در مورد خصوصی بودن مشاهده گفتیم حداقل نظراً ممکن است که دو یا چند نفر تجربۀ واحدی را داشته باشند و در نتیجه بیش از یک نفر مرجع نهایی باشند. به علاوه همان‌طور که دیوید آرمسترانگ در کتاب نظریه‌ای مادی‌انگارانه از ذهن ( ۱۹۶۸) خاطرنشان ساخته ممکن است علم کیفیات ذهنی درست به اندازۀ اول-شخص یا حتی ببیشتر از آن مرجعیت معرفتی برای احکام کیفیات ذهنی داشته باشد.
۴) منظریت (perspectivalness): تامس نیگل در کتاب منظر از ناکجا (The View from Nowhere, ۱۹۸۶) تقابل میان منظر یک شخص خاص را در جهان و منظر عینی همان جهان را بنیادی‌ترین موضوع مربوط به رابطۀ ذهن با جهان فیزیکی می‌داند. ایده‌های زیر را می‌توان مقوم مفهوم "منظریت" دانست و اغلب فقط در مورد امور پدیداری به کار می‌روند:
الف) تجربۀ ذهنی دارای "جنبه‌های ادراکی" است که فقط از طریق حواس فهمیده می‌شوند نه از طریق "ویژگی‌های ریاضیاتی و صوری"شان.
ب) تجربۀ ذهنی به گونه‌ای است که فقط برای منظر خاصی می‌تواند ظاهر شود.
ج) آنچه به طور منظری (به طور سابجکتیو) شناخته می‌شود تنها به همین نحو ادراک می‌شود و ممکن نیست به طور عینی هم ادراک شود. این امور فقط از درون فهمیده می‌شوند (تامس نیگل). پس توصیف عینی جهان توصیف کامل جهان نیست (فرنک جکسن).
د) هرچند مفهوم رویداد ذهنی متضمن این است که به طور تحویل‌ناپذیری سابجکتیو (قائم به شخص) است، این احتمال همچنان باقی می‌ماند که در عین حال امری فیزیکی هم باشد زیرا این مفهوم همه چیز را دربارۀ خودش نمی‌گوید (نیگل). نیگل خود را عجالتاً نظریه‌پرداز دو-جنبه‌ای (dual-aspect) می‌داند و جکسن صریحاً کیفیات ذهنی را ویژگی‌های حالات مغزی می‌داند.
تقابل الف) در حقیقت میان احساس پدیداری و معرفت گزاره‌ای است؛ معرفت علمی به جهان (مانند معرفت به اینکه گرما جنبش مولکولی است) معرفت گزاره‌ای و ریاضیاتی است و احساس ما از گرمای اتاق معرفت گزاره‌ای نیست بلکه یک تجربه است.
این ادعا که تجربه به منظر خاصی اختصاص دارد – ب) به این معنا است: ویژگی‌های پدیداری تنها از طریق داشته شدن احساس می‌شوند و معمولاً فقط افراد خاص کیفیات ذهنی خاص را دارند؛ احساس بصری شما فقط احساس بصری شما است نه من. از سوی دیگر، کیفیات حسی یک فرد معمولاً ویژگی‌های حالاتی هستند که پردازش اطلاعات از ابزارهای حسی آن فرد تشکیل می‌دهند پس وابستگی به منظر عجیب‌تر از تفاوت منظر دو رادار که در دو مکان مختلف مستقر شده‌اند نیست.
اما برهان معرفت که ج) به آن اشاره می‌کند (معرفت منظری را نمی‌توان به صورت غیرمنظری بیان کرد): حقیقتی که پشت این ادعا وجود دارد صرفاً این است که ادراک پدیداری همان ادراک گزاره‌ای نیست؛ دانستن اینکه دیوار قرمز است غیر از تجربۀ قرمزی دیوار است. ولی از این مطلب نتیجه نمی‌شود که کیفیات ذهنی را نمی‌توان به طور غیرمنظری بررسی کرد و ماهیت پدیداری آنها قابل توصیف و فهم عینی نیست.
اما ادعای د) (یعنی اینکه منظریت کیفیات ذهنی منافاتی با ویژگی فیزیکی مغز بودن آنها ندارد): ما می‌توانیم این ادعا را کاملاً بپذیریم ولی آیا در این صورت باید قائل به نظریۀ دو-جنبه‌ای باشیم یعنی اینکه خود کیفیات ذهنی ویژگی‌های غیرفیزیکی هستند؟ مسئلۀ اصلی در اینجا این است که معنای "غیرفیزیکی" را در مورد "ویژگی‌ها" بفهمیم. دو نکتۀ متقابل در این مورد وجود دارد، نخست: اگر نوع این‌همانی کیفیات ذهنی با ویژگی‌های فیزیکی واقعاً محتمل باشد، تأکید بر غیرفیزیکی بودن کیفیات بسیار زودهنگام است. از سوی دیگر: به هر حال می‌توانیم به این دیدگاه قائل شویم که کیفیات دو چهره دارند؛ یک چهرۀ پدیداری و یک چهرۀ عینی.
(اقتباس از اندرو بیلی)
http://phil-mind.blogfa.com/۸۶۰۱.aspx


همچنین مشاهده کنید