جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا


رهیافتهای بنیادین فلسفی در هوش مصنوعی


رهیافتهای بنیادین فلسفی در هوش مصنوعی
"رهیافتهای بنیادین فلسفی در هوش مصنوعی" (منتشر شده در مجله حکمت و فلسفه (مجله تخصصی گروه فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی)، ۶، تابستان ۱۳۸۵)
مقالۀ محمدرضا طهماسبی همانطور که از عنوانش پیدا است، یک مقالۀ مسأله محور نیست بلکه بیشتر صبغۀ آموزشی یا اطلاع رسانی دارد. در این مقاله دو رویکرد اساسی هوش مصنوعی یعنی فرضیۀ دستگاه نشانه ها (Symbols System Hypothesis) یا به قول ایشان "نشانه گرایی" و نظریۀ پیوندگرایی (connectionism) معرفی شده اند. رویکرد نخست می کوشد ذهن انسان را –به نظر ایشان- به یک رایانه تحویل ببرد؛ رایانه ای که ورودیها را با "بازنمود" می گیرد و در یک فرایند "محاسبه" آنها را به خروجی تبدیل می کند. این همان کارکردگرایی محاسبه ای-بازنمودی در فلسفه ذهن است. این رویکرد یک نظریۀ متافیزیکی در باب ذهن نیست و ذهن را تحویل نمی برد (برخلاف آنچه من از نوشته آقای طهماسبی فهمیدم)، بلکه صرفاً یک روش تبیین و تحلیل است؛ همان روش تحلیل کارکردیِ رابرت کامینز که آن را در فلسفه ذهن در مورد محمولات روانشناختی تطبیق داده اند.
اما رویکرد دوم –پیوندگرایی (راستش! تردید دارم آن را به پیوندگرایی ترجمه کنم یا شبکه گرایی؛ هرکدام از این دو معادل مزیتها و معایبی دارند اما در اینجا از "پیوندگرایی" که آقای طهماسبی به کار برده استفاده می کنم) برعکس است یعنی کامپیوتر را به ذهن تشبیه می کند.
مطالب ایشان در بخش اول –یعنی معرفی رویکرد نشانه گرایی- تا حد زیادی برگرفته از نوشته هوبرت و استوارت دریفوس (Hubert and Stuart Dreyfus) است. ایشان ریشه های رویکرد نشانه گرایی را در فیلسوفان عقلگرا مانند دکارت و فیلسوفان تجربه گرا مانند هابز و لاک و هیوم و فیلسوفان تحلیلی مانند ویتگنشتاین اول و پدیدارشناسانی مانند هوسرل جستجو می کنند. البته این ریشه را تحت عنوان "نشانه گرایی در بستر تاریخی فلسفه غرب" به افلاطون هم می رسانند. البته من با ایشان موافقم که ریاضی سازی علوم و معرفت از زمان دکارت به بعد (که در هابز و فرگه و راسل و وایتهد و ویتگنشتاین اول به اوج رسید) نقش محسوسی در هوش مصنوعی داشته است. من منتظر بودم ایشان در گزارش خود از هابز جمله ای از او را در لویاتان نقل کنند که بسیار به هوش مصنوعی نزدیک است اما متأسفانه ایشان آن جمله را نیاوردند (ظاهراً نقلهای ایشان از هابز مستقیماً از منبع اصلی نبوده است). هابز در مقدمه این کتاب از حیات مصنوعی سخن می گوید: "... انسان می تواند یک حیوان مصنوعی بسازد. زیرا دیدن زندگی چیزی جز حرکت اعضا نیست که از یک عضو اساسی در درون نشأت می گیرد، چرا نتوانیم بگوییم که همۀ ماشینها (موتورهایی که خود را حرکت می دهند مثل ساعت) حیات مصنوعی دارند؟..." این تعبیر هابز بسیار به فرضیۀ دستگاه نشانه ها نزدیک است (هرچند در مورد حیات است اما به آسانی به هوش هم قابل تعمیم است).
در مورد پیوندگرایی ایشان خیلی کوتاه وارد بحثها شده اند و به معرفی اجمالی مسائل موجود پرداخته اند. فقط یک ایراد که به ذهنم رسید این است که چرا ایشان استدلال اتاق چینی را از ای.جی. لویی (Lowe) که یک فیلسوف ذهن درجه دوم (در دانشگاه دورهام انگلستان) است نقل کرده اند در حالی که کتابهای خود جان سرل به وفور در ایران یافت می شوند.
نکات ریز دیگری هم در مقاله ایشان هست که از بیانشان صرف نظر می کنم.
http://phil-mind.blogfa.com/post-۹.aspx


همچنین مشاهده کنید