جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا


کارکردگرایی و انواع آن (درآمد)


کارکردگرایی و انواع آن (درآمد)
تحلیل کارکردی روش تحقیقی است که ارنست نیگل و همپل آن را در اوایل قرن بیستم بسط دادند. رابرت کامینز با اصلاحاتی در تقریر نیگل-همپل تحلیل کارکردی را به معنای تبیین کارکرد یک دستگاه بر اساس کارکرد اجزای آن مطرح کرد. برای مثال، می توان عملکرد یک کارخانه را بر اساس کارکرد ماشین آلات و دستگاهها، خط مونتاژ و کارگران تبیین کرد. از اجرای این روش برای تبیین عملکرد ذهن و حالات روانشناختی "کارکردگرایی محاسبه ای-بازنمودی" به دست آمد: دستگاه ذهن را به دو بخش تجزیه می کنیم؛ یکی بازنمود–که داده هایی را از جهان بازنمود و تصویر می کند- و دیگری محاسبه –که داده های بازنمودشده را پردازش می کند-. محمولات ذهنی و روانشناختی محصول عملکرد این دو بخش ذهن قلمداد می شوند.
با این روش، متافیزیک ذهن –یعنی آنچه ذهن هست- به دست نمی آید بلکه صرفاً تبیینی از عملکردهای ذهن به دست می آید. برخی از فیلسوفان –مانند پاتنم و ند بلاک- مفهوم "کارکرد" را برای بیان متافیزیک ذهن به کار گرفتند. ذهن اساساً چیزی جز حالات کارکردی نیست؛ حالات کارکردی همان حالات جدول ماشینی هستند. حالات جدولی تابعی از ارتباط علّی میان ورودیها و خروجیها هستند. ورودیهای ذهن همان داده های حسی و خروجی آن همان رفتار است. این تقریر ابتدایی از کارکردگرایی را "کارکردگرایی ماشینی" می نامند که بر مفهوم ماشین تورینگ استوار است. ایدۀ ماشین تورینگ بسیار ساده است: فرض کنید یک ماشین تحریر دارید که می تواند کارهای محدودی را انجام دهد: می تواند بر یک نوار کاغذی علامتی را تحریر کند، می تواند علامت را پاک کند و می تواند به اندازۀ یک واحد در طول نوار به چپ یا به راست حرکت کند. شکل ۱ این ابزار را روی بخشی از یک نوار کاغذی بی نهایت دراز نشان می دهد که به مربعهایی تقسیم شده است؛ برخی از این مربعها تهی و برخی حاوی s (نماد: symbol) هستند.
مجموع آنچه در شکل ۱ تصویر شده، ماشین تورینگ است. ما با مشخص کردن اینکه ماشین تحریر دقیقاً از چه نمادهایی می تواند استفاده کند، و اینکه استعداد چه نحوه واکنشی را در برابر آنها هنگام عبور در طول نوار دارد، می توانیم از ماشین تورینگ برای تبدیل یک مجموعه از نمادها و فاصله ها («ورودی») به مجموعۀ دیگری از نمادها و فاصله ها («خروجی») استفاده کنیم.
این رویکرد که ذهن را به کامپیوتر تشبیه می کند (و به عبارت دیگر، کامپیوتر را اصل تمثیل و ذهن را فرع قرار می دهد) مبنای فرضیۀ دستگاه نشانه ها (symbols system) در هوش مصنوعی شد. مطابق این رهیافت، کامپیوتر هم ذهن دارد. (البته رهیافتی در مقابل آن وجود دارد که معتقد است کامپیوتر را باید به ذهن تشبیه کرد؛ این را "شبکه گرایی" –connectionism- می نامند.)
کارکردگرایی ماشینی مشکل تحقق پذیری چندگانه را –که نظریۀ اینهمانی با آن روبرو بود- به کلی حل کرد: ذهن چیزی جز یک برنامه نیست که می تواند بر سخت افزارهای گوناگونی اجرا شود؛ ذهن هم در اندامواره قابل اجرا است، هم در کامپیوتر و حتی در موجودات غیرمادی. ذهن در همۀ این سخت افزارها قابل تحقق است.
با این حال، اشکالات مهمی بر کارکردگرایی ماشینی وارد شد. لبّ اشکال این است که ذهن مندی مستلزم دو ویژگی است: کیفیات ذهنی، و حیث التفاتی. کیفیت ذهنی (یا کیفیات پدیداری، یا احساسات خام) کیفیتی است که تجربۀ یک چیز برای شخص دارد. این کیفیات کاملاً درونی، اول شخص و قایم به خود فاعل شناسنده اند به گونه ای که دیگران به آن دسترسی ندارند. ند بلاک با ترتیب دادن چند "آزمون فکری" ثابت می کند که کامپیوتر نمی تواند کیفیات ذهنی را واجد باشد و در نتیجه ذهن ندارد. (این قبیل آزمونهای فکری صرفاً شهود ما را دربارۀ چیستی ذهن آشکار می کنند؛ به همین خاطر است که دنیل دنت آنها را "پمپ شهود" می نامد.) ند بلاک می گوید: موارد و نمونه هایی قابل تصورند که یک دستگاه دقیقاً نقشهای کارکردی ذهن را ایفا می کند؛ ورودیهای حسی را گرفته، وارد حالات بعدی می شود و در نتیجه رفتاری را از خود بروز می دهد. با این حال، اسناد ذهن به چنین دستگاهی کاملاً خلاف شهود است. یکی از این موارد دستگاه چینی است: فرض کنید همۀ یک میلیارد جمعیت چین یک دستگاه کارکردی هستند. همۀ این افراد به وسیلۀ بی سیمهایی به هم متصلند و سیگنالهایی را به یکدیگر می فرستند. وقتی در یکی از استانهای چین سیلی می آید، افراد آن استان سیگنالی را به ساکنان استان همسایه شان می فرستند. ساکنان پس از دریافت سیگنال وارد حالت جدید می شوند و پس از آن رفتار "گریختن" را از خود بروز می دهند. این دستگاه همۀ خصوصیات کارکردی ذهن را دارد اما خلاف شهود است که آن را دارای ذهن بدانیم.
جان سرل هم با ترتیب یک آزمون فکری کارکردگرایی ماشینی را از طریق فقدان حیث التفاتی نقد کرده است: این استدلال در متون فلسفه ذهن به استدلال "اتاق چینی" معروف است: فرض کنید من به عنوان کسی که چینی نمی داند، در اتاقی حبس شده ام که پر است از علایم چینی درون جعبه ها. یک کتاب راهنما به زبان انگلیسی در اختیار من گذاشته اند تا علایم چینی را در کنار هم قرار داده و مجموعه ای از علایم چینی را در پاسخ به مجموعه ای از علایم چینی ارائه دهم که از طریق پنجره ای کوچک داخل اتاق می شوند. علایم مجهولی که داخل اتاق می شوند سؤال نامیده می شوند. علایمی که من برمی گردانم پاسخ به آن سؤالها نام می گیرند.
جعبه های پر از علایمی که در اختیار من است پایه داده ها (database) خوانده می شوند، و کتاب راهنمای انگلیسی برنامه نام دارد. افرادی که سؤالها را به من می دهند و کتاب راهنما را طراحی کرده اند برنامه نویس هستند، و من هم کامپیوتر نام دارم. فرض کنید که من به خوبی از پس جابجا کردن علایم برمی آیم و برنامه نویسها نیز برنامه را به خوبی نوشته اند به طوری که پاسخهای من به سؤالات از چینی زبانان بومی قابل تشخیص نیست. من آزمون تورینگ را برای فهمیدن چینی می گذرانم. ولی به هر حال، من یک کلمه هم چینی نمی فهمم و اگر من چینی را بر اساس اجرای برنامه ای برای فهمیدن چینی نفهمم، هیچ کامپیوتر رقمی ای نیز صرفاً بر همین اساس چینی را نخواهد فهمید زیرا هیچ کامپیوتر رقمی ای دارای چیزی نیست که من نداشته باشم.
کارکردگرایی، مطابق این دو اشکال، "آزادمشربانه" است زیرا امور غیرذهنمند را نیز ذهن مند می انگارد.. اشکال دیگری هم هست که کارکردگرایی را متهم به "حصرگرایی" می کند یعنی برخی از امور ذهنی را از تبیین ذهن خارج می سازد؛ ممکن است نوعی حالت ذهنی وجود داشته باشد که فاقد کارکرد مزبور (نقش علّی معین) باشد. کارکردگرایی ماشینی اینگونه حالات را دربرنمی گیرد.
برخی از فیلسوفان ذهن برای رهایی از مشکلات کارکردگرایی ماشینی و در عین حال، حفظ مزایای آن نظریۀ "کارکردگرایی غایت شناختی" را صورتبندی کردند. مفهوم "غایت شناسی" (teleology) مفهومی زیست شناختی است. کارکرد (تابع) در کارکردگرایی ماشینی مفهومی ریاضی است اما کارکرد غایت شناختی مفهومی زیستی است؛ مثل اینکه کارکرد قلب عبارت است از پمپاژ خون. کارکردگرایی غایت شناختی مدعی تبیین حیث التفاتی است. فرد درتسکی، دنیل دنت و ایلیِت سوبر از معروفترین طرفداران این نظریه هستند. ذهن و حالات ذهنی به نظر آنها امری تکاملی است. کارکردگرایی صرفاً ساختار کارکردی یا علّی یک دستگاه را برای ذهن مندی کافی نمی داند بلکه معتقد است ذهن مندی نیازمند سازوکار زیستی است.
http://phil-mind.blogfa.com/post-۱۳.aspx


همچنین مشاهده کنید