پنجشنبه, ۹ فروردین, ۱۴۰۳ / 28 March, 2024
مجله ویستا


وظایف والدین نسبت به فرزندان.


وظایف والدین نسبت به فرزندان.
برای همه ما بدیهی است که نژاد موجودات جاندار، در عالم طبیعت، از راه توالد و تناسل، در روی زمین حفظ می شود.
موجودی که ادامه وجود والدین و وسیله استمرار نژاد خویش است، دوره ای به نام کودکی و در حقیقت، آمادگی را پشت سر می گذارد تا بتواند مستقلاً زندگی خود را اداره کند و مسؤولیت هایی که بر عهده اوست، انجام دهد.
دوره کودکی و آمادگی در موجوداتِ مختلف متفاوت است. بعضی از آنها دارای دوره کودکی بسیار کوتاه و بعضی از آنها دارای دوره کودکی بسیار طولانی هستند.
کوتاهی و درازی دوره کودکی بستگی دارد به این که موجود از نظر خلقت و آفرینش و بزرگ بودن مغز و پیچیدگی ارگانیسم در چه مرحله از مراحل کمال باشد.
در این میان، انسان گوی سبقت را از همه موجودات ربوده و طولانی ترین دوره را از لحاظ کودکی و آمادگی به خود اختصاص داده است. چرا!.
علت آن را باید در سنگینی بار امانتی جستجو کرد که بر دوش این انسان است. انسانی که می تواند پا بر قله بلند (مطلق گونگی) بگذارد و در نظام بیکرانه آفرینش، واسطه میان خدا و خلق گردد و در این مرتبه، مبدأ و منتها و آغاز و پایان و حاکم مطلق بر همه ممکنات گردد. (۱).
انسان، مانند همه موجودات مادی حرکت طبیعی و جوهری دارد و باید همواره از قوه و استعدادی به فعلیتی درآید؛ یعنی هر قوه ای، مقدمه و زمینه یک فعلیت و هر فعلیتی ضمن این که فعلیّت مرحله قبل است، قوه و استعداد مرحله بعد است و این حرکت، تا آن جا می تواند ادامه پیدا کند که انسان به مرتبه عبودیت مطلق و وارستگی کامل برسد که در کنه (عبودیت مطلق) ربوبیت است و فلاسفه ما گفته اند:.
العُبُودِیَّهُٔ جَوهَرَهٔ کُنْهُهَا الرُبُوبِیَّهُٔ؛.
بندگی خدا گوهری است که کنه و حقیقت آن، مقام ربوبیت است.
بنابراین، انسان هر چه از لحاظ عبودیت کامل تر بشود، از نظر درجه و مقام ربوبیت نیز کامل تر می شود و عبودیت مطلق انسان، همان مقام (مطلق گونگی) و وساطت او میان خدا و خلق است.
چنین انسانی در زیر این چرخ کبود، از هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است و همه عاشقان کمال را غلام همت خود می سازد.
والدین، بر حسب نظام طبیعت، عامل مؤثر به فعلیت رسیدن قوه ها و استعدادها در نطفه، جنین و وجود طفلند.
نطفه ها حامل کروموزوم ها و کروموزوم ها حامل ژن ها هستند و ژن ها دنیای پیچیده ای از استعدادهای ارثی اند که با پیمان مقدس ازدواج و آمیزش دو انسان در مسیر فعلیت قرار می گیرند.
در این میان، نقش مادر به مراتب مهم تر از نقش پدر است. او ماه ها طفل را در رحم با شیره جانش و بعد از تولد، ماه ها از مجرای سینه اش که کانون عواطف پاک و جایگاه قلب پرمهر اوست پرورش می دهد و از آن پس نیز همواره هستی اش را برای هستی فرزند دلبند خود می خواهد.
زانکه هر کره پی مادر رود تا بدان جنسیتش پیدا شود. آدمی را شیر از سینه رسد شیرخر از نیم زیرینه رسد. در تمام این مدت، هم مادر و هم فرزند تحت سرپرستی پدر زندگی می کنند و این پدر است که وظیفه دارد نیازمندی های مادی آنها را از نظر لباس و خوراک و مسکن، فراهم سازد.
پدر و مادر وظیفه دارند که با رعایت قوانین بهداشتی، جسم و محیط زندگی خود را سالم نگاه دارند، زیرا اگر آنها سلامت جسمی خود را به خطر اندازند و محیط زندگی را از آلودگی ها حفظ نکنند و مراقبت های لازم بهداشتی نداشته باشند، طفل را گرفتار خطرات و مهالکی خواهند کرد که به هیچ وجه قابل اغماض نیست و نه تنها برای آنها غم و اندوه و افسردگی و مصیبت به بار می آورد، بلکه اگر ناشی از تقصیر باشد، مجازات و مؤاخذه الهی نیز دامنگیر آنها می شود.
آنها با آمیزش خود و با تلاش ها و کوشش هایی که متحمل می شوند و با رعایت همه جنبه های بهداشتی می توانند زمینه ساز سلامت و تندرستی کودک خود باشند و سلامت و تندرستی کودک، زمینه ساز به فعلیت رسیدن قوه ها و استعداد های گوناگونی است که در وجود او به ودیعت نهاده شده است.
بگذارید با صراحت هر چه بیشتر این مطلب را بگویم که فرزندان تنها از لحاظ جسمی مولود و محصول آمیزش والدین و ژن هایی که از آنها به ارث می برند نیستند و نیز تنها اموال و اندوخته های والدین را پس از مرگ آنها به ارث نمی برند و نیز تنها از خلق و خوی و روش تربیتی صحیح یا غلط آنها برخوردار نمی شوند، بلکه از عکس العمل کردارها و رفتارهای نیک و بد آنها نیز بی بهره نمی مانند!.
اگر با یک دید ظاهری و ماتریالیستی به مسأله بنگریم، تنها پنج مطلب است که مورد قبول واقع می شوند:.
۱) قانون وراثت از لحاظ ژنتیک.
۲) آثار و عوارضی که ژنتیک نیست، بلکه جنبه مادرزادی دارد؛ مانند عوارض اعتیاد و بیماری های جنسی و آنچه نتیجه عدم رعایت بهداشت و این گونه امور است.
۳) تأثیراتی که والدین از نظر اخلاقی و تربیتی بر فرزندان خود دارند و حتی اقداماتی که آنها از لحاظ فراهم کردن امکانات تحصیلی و غیره، انجام می دهند، در همین قسم قرار می گیرند.
۴) ارث بردن فرزندان از اندوخته های مالی والدین.
۵) بهره مند شدن فرزندان از عناوین و اعتبارات خانوادگی که ما نیز در بحث گذشته پذیرفتیم که اصالت و شرافت خانوادگی می تواند یکی از معیارها باشد.
هرگاه با دید باطنی و متافیزیکی نیز مسأله را مطالعه کنیم، مطالب بالا مورد قبول واقع می شود، لیکن یک مطلب دیگر هم باید اضافه کنیم و آن عبارت است از:.
۶) برخورداری و بهره مندی فرزندان از عکس العمل کردارها و رفتارهای والدین.
این جاست که انسان متوجه می شود که پدر و مادر شدن، تنها یک جنبه فیزیکی و آمیزش تن به تن نیست و فرزند فقط وارث جسمی و مالی والدین نیست، بلکه وارث همه جنبه های دیگر نیز هست و اینهاست که وظایف والدین را هر چه بیشتر سنگین و دشوار می سازد.
▪ درباره مطلب ششم، باید قدری توضیح بدهیم:.
ما نمی خواهیم بگوییم که فرزند به کیفر یا پاداش اعمال و رفتار پدر و مادر می رسد. اقتضای عدالت این است که هر کسی خودش پاداش یا کیفر اعمال نیک یا بد خود را ببیند؛ اما در عین حال می خواهیم بگوییم: فرزند از واکنش های طبیعی و تکوینی اعمال والدین بی بهره نمی ماند. پدر یا مادری که مشروبات الکلی مصرف می کند یا به واسطه بعضی از قصورها یا تقصیرها گرفتار عوارض مزمن جسمی می شود. فرزند هم از این گونه عوارض و واکنش هایی که برای جسم والدین مطرح است، مصونیت ندارد.
اینها چیزهایی است که مطابق سنت آفرینش است و به رابطه علت و معلول و قانون دترمینیسم بستگی دارد. این ماییم که باید رفتار خود را با سنت های آفرینش و رابطه غیرقابل تخلّف علت ها و معلول ها هماهنگ کنیم. نه ما می توانیم سنت های آفرینش و رابطه های علی و معلولی را در هم بریزیم و نه عاقلانه است که چنین توقعی داشته باشیم.
تمام کودکانی که ناقص العضو یا علیل و رنجور به دنیا می آیند، نتیجه تخلف انسان ها از سنت های آفرینش و پیروی نکردن آنها از جریان طبیعی و تکوینی آفرینش است که البته آنهایی که ندانسته و ناآگاهانه است قابل اغماض است و آنهایی که دانسته و آگاهانه است، جرم و جنایت است و به هیچ وجه قابل اغماض نیست.
▪ امام صادق(ع) فرمود:.
هر زنی شوهر شرابخوار خود را اطاعت کند و با او هم بستر شود، گناهانش به اندازه ستارگان آسمان است و هر فرزندی که از او بزاید، پلید است و خدا هیچ توبه و فدیه ای از او قبول نمی کند، مگر شوهرش بمیرد یا از او جدا شود. (۲).
متأسفانه، بسیارند افرادی که بدون توجه به مسؤولیت های والدین و قصورها و تقصیرهای آنها سؤال می کنند که چرا کودکی ناقص العضو یا بیمار و مفلوک به دنیا می آید آیا با عدل خدا سازگار است که انسانی را این طور خلق کند.
این گونه به دستگاه آفرینش نگریستن و از تأثیراتی که واسطه ها در پدید آمدن یک انسان دارند چشم پوشیدن، گناهش کمتر از تخلفات والدین و اجداد و دهن کجی آنها در برابر سنت های آفرینش نیست، زیرا این گونه نگرش ها و بینش هاست که موجب آن گونه اهمال ها و لاابالیگری ها و بدبختی و فلاکت کودکان می شوند.
اما دید عالمانه این طور نمی گوید، دکتر کارل می گوید:.
مستی زن یا شوهر در لحظه آمیزش، جنایت واقعی است، زیرا کودکانی که در این شرایط به وجود می آیند، اغلب از عوارض عصبی یا روانی درمان ناپذیر رنج می برند. (۳).
دید عالمانه، انسان را بدون چون و چرا در برابر مسؤولیت ها به خضوع و تواضع وامی دارد و دید جاهلانه، انسان را به چون و چرا و گردنکشی و سقوط می کشاند.
تا این جا مطلب روشن است، اما سخن ما این است که حتی اعمالی که جنبه اخلاقی دارد و ارتباطی به جسم و قوانین فیزیکی و پزشکی و...ندارد، در وضعیت و سرنوشت کودکان بی تأثیر نیست و این همان است که گفتیم: جنبه ماتریالیستی ندارد، بلکه جنبه ماورای ماده دارد و نتیجه ارتباط دقیق و عمیق ماده و ماورای ماده است.
در اول سوره نساء - که وجود این سوره در قرآن نشانگر اهمیتی است که اسلام برای زنان و حقوق آنها قایل است - آیاتی درباره یتیمان و تکالیفی که جامعه نسبت به آنها دارد آمده است و سپس می فرماید:.
وَلْیَخْشَ الَّذینَ لَوْ تَرَکُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّیَّهًٔ ضِعافاً خافُوا عَلَیْهِمْ فَلْیَتَّقُوا اللّهَ وَلْیَقُولوُا قَوْلاً سَدیداً؛ (۴).
آنهایی که اگر فرزندان ضعیفی از خود به جا گذارند، بر آنها بیمناکند، باید بترسند و در برابر خدا تقوا پیشه کنند و سخن صواب بگویند.
در این سخن الهی، تکیه بر یک اصلِ مسلم شده و آن این که انسان بر فرزندان ضعیف خود بیمناک است و به همین جهت می خواهد کاری کند که اسباب پریشانی و گرفتاری و بدبختی آنها فراهم نیاید.
با توجه به این اصل مسلم، انسان باید رعایت حال یتیمان را بکند و از تجاوز به حقوق آنها خودداری نماید، زیرا همان طوری که او به یتیمان مردم ظلم می کند، باید انتظار داشته باشد که روزی یتیمان خود یا فرزندها و فرزندزادگانش نیز گرفتار شوند.
عکس این مطلب را هم در قرآن داریم: در سوره کهف - که داستان خضر و موسی آمده است - خضر به موسی می گوید:.
وَأمّا الجِدارُ فَکانَ لِغُلامَیْنِ یَتیمَیْنِ فِی المَدینَهِٔ وَکانَ تَحْتَهُ کَنْز لَهُما وَکانَ أبُوهُما صِالِحاً فَاَرادَ رَبُّکَ أنْ یَبْلُغا اَشُدَّهُمِا وَیَسْتَخْرِجا کَنْزَهُما رَحْمَهًٔ مِنْ رَبِّکَ؛ (۵).
آن دیوار مال دو بچه یتیم در شهر بود و زیر آن گنجی برای آن دو بود و پدرشان مرد صالحی بود. خدا می خواست که آنها بزرگ شوند و گنج خود را استخراج کنند و این رحمتی بود از پروردگار تو.
در این جا صالح بودن پدر یتیمان سبب می شود که حضرت خضر و موسی بیایند و روزی بدون مزد کار کنند و دیواری را تعمیر نمایند تا گنج در زیر آن محفوظ بماند و بچه ها هنگامی که بزرگ شدند، از آن بهره گیرند.
این جاست که باید تأیید کنیم که نتیجه اخلاق و رفتار انسان، تنها متوجه خود او نمی شود، بلکه به ذریه او نیز می رسد؛ البته اگر در حال حاضر هیچ گونه پاسخی برای این چرا نداشته باشیم، چیزی از اعتبار اصل مطلب کاسته نمی شود، زیرا آنچه قرآن می گوید، حق است و اهل ایمان با اعتقاد محکم، آن را می پذیرند؛ در عین حال اگر بتوانیم به این (چرا) پاسخی بدهیم، به عظمت قرآن بهتر و بیشتر پی می بریم.
انسان، هنگامی که ظلمش به ضعیفی می رسد، گامی در راه آشفته کردن روابط انسان ها برداشته و به اصل و حقیقت انسانیت لطمه وارد کرده است! همچنان که اگر احسانی کند، گامی در راه بهبود بخشیدن به روابط انسان ها و تقویت اصل انسانیت برداشته است.
آن که ظلمش به ضعیفی می رسد، به انسانیت لطمه زده و بدون این که خودش توجه کند، به خود و بستگانش نیز لطمه زده است و آن که احسان می کند، به انسانیت خدمت کرده و چه بداند و چه نداند، به خود و بستگانش نیز خدمت کرده است و در حقیقت، آنچه انجام می دهد، با عمل خویش روی آن صحه گذاشته و می خواهد و می پسندد و حتی به زبان حال سؤال کننده آن است و خداوند هم سؤال انسان را بی جواب نمی گذارد.
آیا آن که آدم می کشد، خواسته اش جز رواج بازار آدمکشی چیز دیگری است مگرنه همین آدم کش وقتی نمی تواند آدمکشی کند، به دعا و نیایش می پردازد و چون قدرت بر آدمکشی پیدا کند، خود دست به کار می شود به همین جهت، در بعضی از روایات اسلامی آمده است که: (نفرین ناحق نباید کرد!).
در حقیقت، خواست باطنی یکی است. اگر قدرت ندارد، طرف خود را نشان تیر دعا می کند و اگر قدرت دارد، نشان تیر ژ۳ و کِلاشینکف و....
بنابراین، با توجه به خواست باطنی، یا سؤال عملی است یا قلبی و به همین لحاظ هیچ کس نیست که در برابر خدای خود بی سؤال باشد، که قرآن می فرماید:.
یَسْاَلُهُ مَنْ فِی السَّمواتِ وَالأَرْضِ؛ (۶).
همه آنهایی که در آسمان ها و زمینند از او سؤال می کنند.
و هیچ سؤالی هم نیست که بی جواب بماند، چنان که باز قرآن می فرماید:.
وءاتاکُمْ مِنْ کُلِّ ما سَألْتُمُوهُ؛ (۷).
هرچه از خداوند سؤال کرده اید، به شما داده است.
پس کسی که روابط ظالمانه با مردم ضعیف و مستضعف دارد، خود چنین چیزی را می پسندد و برای خود و بستگانش هم می خواهد و به طور عملی سؤال می کند و این سؤال، جواب دارد و جواب آن به خود یا بستگانش می رسد.
و آنگهی مگر نه این است که ما خانواده را وحدت جسم ها و روح ها و افکار و عقاید دانستیم و فرزند را امتداد وجود والدین و میوه آن درخت وحدت یافته، شناختیم! چگونه ممکن است که آفتی که به ریشه و تنه درخت می خورد به میوه آن نخورد و کرمی که تنه درختی را می خورد به امتداد آن تنه لطمه و صدمه وارد نسازد!.
چقدر در اشتباهند پدران و مادرانی که فکر نمی کنند که ممکن است نتیجه تهمت ها و غیبت ها و جوسازی ها و آزار و اذیت ها و بدنام کردن ها و لکه دار نمودن ها نیز روزی دامنگیر جگر گوشه های آنها بشود و آنها را نیز به همین عواقب، گرفتار و مبتلا سازد!.
چقدر کوتاه بینند آنهایی که فقط به فکر جسم و غذای جسمانی و لباس و مسکن فرزندان خود هستند و غافلند از این که از جهتی آنها را کامروا می کنند و از جهاتی ناکام و پریشان!.
چقدر ظاهر بینند والدینی که ظاهر چهره فرزندان خود را می خواهند گلگون و پرنشاط بنگرند، اما نمی خواهند به رنگ پریده و غمزده چهره باطنی آنها توجهی کنند!.
بیایید از این سوی چهره ها به آن سوی چهره ها برسید و ببینید که از برخوردهای نامطلوب و انحصارگری ها وحق کشی ها و انحراف ها و اعوجاج های باطنی آن جا را چه ماتم زده و افسرده و پریشان کرده اید! و تا دیر نشده، چاره ای بیندیشید.
گربه خاری خسته ای خود کشته ای ور حریر و قزدری خود رشته ای. تو گناهی کرده ای شکل دیگر دانه کشتی دانه کی ماند به بر. آب صبرت جوی آب خلد شد جوی شیر خلد مهر تست و ود. آب آتش را کشد آتش به خو می بسوزد نسل و فرزندان او. باز در این مقوله با خواننده گرامی گفتگو دارم، باشد که جامعه انقلابی ما همان طوری که برای صادر کردن معیارهای انقلابش به دنیا عزم را جزم کرده، به عمق بسیاری از خانواده ها نیز معیارهای اسلام انقلابی و انقلاب اسلامی را صادر کند.
● خودسازی والدین
یقیناً همه جوانانی که پیمان مقدس زناشویی را امضا می کنند، از همان آغاز توجه دارند که دیر یا زود به عنوان پرافتخار مادری و پدری سرفراز می شوند.
در حقیقت، در عمق عشق به همسر، عشق به فرزند نهفته است و دو انسانی که برای تشکیل کانون گرم خانواده، یکدیگر را جذب می کنند موجود سومی می جویند که مظهر آمیزش جسم و روح آنهاست و آن چنان به آنها یگانگی و هماهنگی می بخشد که به شادی اش هر دو شاد و به اندوهش هر دو اندوهگینند و به طراوتش نشاط پیدا می کنند و به رنگ پریده اش هر دو افسرده می شوند.
آنها در ضمیر و باطنشان خواهان این هستند که برای فرزندان خود بهترین پدر و مادر باشند و در راه تربیت و ساختن انسانی نمونه و ایدآل هرچه بیشتر موفق شوند.
اینها آرزوهای آنهاست؛ آرزوهایی مقدس که اگر برآورده نشود، چه تلخی ها و دشواری ها که به دنبال خواهد داشت!.
بدیهی است که بر آورده شدن آرزوها نیازمند تلاش ها و کوشش های آگاهانه است و بنابراین، قبل از هر چیز، والدین باید خود را برای رسیدن به ایده ها و آرزوها آمادگی بخشند و در این رابطه، هر چه در توان دارند، به کار اندازند.
این جاست که مسأله خودسازی والدین مطرح می شود. شاید این مطلب، کمی برای خواننده تعجب انگیز باشد که چرا برای داشتن بهترین فرزند، خودسازی رإ؛ه ه ۳! اساس و مبدأ قرار می دهیم!.
اما با توجه به مطالبی که درگفتار پیش آوردیم و توضیحاتی که اکنون می دهیم، نه تنها جای تعجبی باقی نمی ماند، بلکه هر چه بهتر پی می بریم که جز از راه خودسازی نمی توان به این گونه خواسته ها و آرزوها دسترسی پیدا کرد.
امیدوارم خواننده گرامی تحمل این را داشته باشد که برای پی بردن به مفهوم صحیح (خود) از یک بحث فلسفی الهام بگیریم.
خویشتن ما چیز مستقلی از مبدأ آفرینش نیست، بلکه حقیقت آن ارتباط و تعلق و وابستگی محض است و اگر توجه به این حقیقت داشته باشیم، هم خود را خوب شناخته ایم و هم خدا را، در حالی که اگر از این حقیقت غافل بمانیم، نه خود را می شناسیم و نه خدا را و نتیجه آن (از خدا بیگانگی) و (از خود بیگانگی) است.
این که انسان خویشتن را موجود مستقلی در برابر خدا بشناسد که گاه گاه مانند گرسنه ای که متوجه نان می شود، به او توجه پیدا کند، بینش نادرست و بی پایه ای است، زیرا خویشتن انسان، این نیست. انسان، شی ء مستقلی در برابر هستی و نظام اسرار آمیز آن نیست. اصولاً رابطه ممکنات با مبدأ هستی همچون رابطه خورشید و اشعه آن است که هرگاه رابطه اشعه را از خورشید قطع کنی، اشعه ای باقی نمی ماند و هرگز اشعه نمی تواند در برابر خورشید مدعی استقلال و شیئیت باشد.
بنابراین، از دیدگاه فلسفه ما، خویشتن انسان؛ یعنی: ربط و تعلق و اضافه او به مبدأ هستی و عالی ترین درجه خودشناسی همین است و می تواند منشأ آثار و فواید بی شمار گردد.
به همین جهت است که: (من) فلسفی و عرفانی، یعنی آن چیزی که جز وابستگی و تعلق به مبدأ، حقیقتی ندارد و تأکید می کنم که مفهوم وابستگی غیر از مفهوم وابسته است، زیرا در دومی، در عین وابستگی توجهی به استقلال هم هست و در اولی به هیچ وجه، استقلال مطرح نیست درخانواده و اجتماع نیز (من) مطرح است و ما شب و روز با این واژه سروکار داریم و حتماً باید بفهمیم (من) خانوادگی و اجتماعی یعنی چه.
شناخت (من) خانوادگی و اجتماعی جنبه ایدئولوژیک دارد. همچنان که شناخت (من) فلسفی و عرفانی جنبه جهان بینی دارد و تو خوب می دانی که: هر ایدئولوژی تکیه بر جهان بینی دارد.
وقتی (من) فلسفی و عرفانی، خود را در رابطه با مبدأ، وابستگی و تعلق محض می داند و با صراحت می گوید: نامی است ز من بر من و باقی همه اوست! من خانوادگی و اجتماعی نیز باید خود را در کادر خانواده و در کادر اجتماع، فانی و همچون ستاره، در پرتو نور خورشید محو و ناپیدا و در عین حال منشأ اثر و فایده بشناسد.● (من) خانوادگی چیست
فرزند خانواده است. شاخه نورسته ولطیف و سرسبزی است که از آن اصل، تغذیه می کند و به آن تکیه دارد و نمی تواند و نباید خویشتن را منهای این اصل بنگرد و این پیوند را از یاد ببرد که بیگانگی از خانواده، یعنی بیگانگی از خود!.
کم کم جوان می شود و با عضوی از یک خانواده دیگر پیمان همسری می بندد و با پیوند دوشاخه از دو خانواده، نه تنها آن دو خانواده اصل، با یکدیگر به هم می آمیزند، بلکه با تشکیل خانواده جدید، من خانوادگی، همسر و شریک زندگی و غم و شادی دیگری می شود.
دیری نمی پاید که من خانوادگی با تولد نوزاد، پدر یا مادر می شود و همچون سه ضلع یک مثلث - که نه مثلث بی آنها تحقق می یابد و نه هر یک آنها بی دیگری مثلث می شود - در یک وحدت عینی متجلی می شوند.
روی این حساب، همان طوری که در نظام هستی (من) هرگز ظهور استقلالی ندارد و همواره ظهور آن در کادر تعلق و وابستگی امکان پذیر است و اگر خوب بیندیشی، می بینی (من) مستقل، یعنی هیچ! در نظام خانوادگی و اجتماعی نیز (من) هرگز نمی تواند ظهور استقلالی داشته باشد و (من) مستقل از خانواده و اجتماع، یعنی هیچ!.
در نظام هستی (من) و (ما) را مولوی این گونه تفسیر می کند:.
ما عدم هائیم و هستی هاتما div="x"> (تو) وجود مطلق و هستیّ (ما). در نظام اجتماعی نیز (من) و (ما) را یک جامعه شناس این گونه می نگرد:.
اگر یک روز، نانوا بگوید: من دیگر نان نمی پزم، خودت نان تهیه کن و خیاط بگوید: من لباس نمی دوزم، خودت لباس بدوز و کفاش بگوید: من کفش نمی دوزم، خودت کفش بدوز و کشاورز بگوید: من کشاورزی نمی کنم، خودت کشاورزی بکن و پلیس بگوید: من امنیت شهر و کشور و اجتماع تو را بر عهده نمی گیرم، خودت بر عهده بگیر و... چه کاری می توانم بکنم! هیچ! چاره ای جز مردن و از عرصه طبیعت و زندگی طبیعی محو شدن، ندارم.
به همین ترتیب، تو می توانی در نظام خانوادگی تکلیف (من) و(ما) را روشن کنی.
(من) بدون وابستگی به خانواده، یعنی هیچ، تجلی (من) فرزند، همسر، پدر و مادر است.
فرد، اگر بخواهد مجرد از جامه زیبای فرزندی و همسری و پدری و مادری و عریان از پوشش افتخارآمیز عضویت اجتماع و ملت و امت، خودنمایی بکند، وحشی است! و به قول آن جامعه شناس: مردنی و رفتنی است!.
ظهور استقلالی (من) در نظام هستی، مستلزم کفر و شرک است و در حقیقت (خود فراموشی) و (از خود بیگانگی) است و ظهور استقلالی (من) در نظام خانوادگی و اجتماعی نیز کافرانه و مشرکانه است و در این حالت، نه خشت های بنای مقدس خانواده، روی هم بند می آید و نه خشت های بنای عظیم اجتماع و ملت و امت و باید بپذیریم: همان طوری که اولی (از خود بیگانگی) است، دومی نیز ( از خود بیگانگی) است. با این تفاوت که اولی از لحاظ جهان بینی است و دومی از لحاظ ایدئولوژیک!.
بدبختانه، مکاتبی که دم از ترقی و تعالی می زنند، ناخواسته و ناآگاهانه، ضربه های مهلکی بر پیکر (من) اجتماعی و خانوادگی وارد کرده و با بریدن او از پیکر خانواده و اجتماع به پوچی و بیهودگی اش سوق داده اند.
کمونیسم، خانواده را مولود اقتصاد سرمایه داری می داند و می گوید: با زوال نظام سرمایه داری، خانواده نیز از بین می رود و نتیجه آن از بین رفتن همسری و پدری و مادری و فرزندی است. در حالی که اینها تجلیگاه و مظاهر مقدس (من) هستند و اگر اینها از بین بروند، (من) نیز واله و سرگردان و هیچ و پوچ است.
جالب این است که این مکتب خشک مادی، (من) اجتماعی را نیز از بین می برد و فقط جامعه را به عنوان یک کل می نگرد و بدون هیچ گونه توجهی به ارزش های (من) برای جامعه تصمیم گیری می کند.
نظام سرمایه داری نیز - که خود را متعالی و مترقی می داند - بدبختی دیگری دارد. این نظام، با طرح دموکراسی - در مفهوم غربی آن - (من) خانوادگی و اجتماعی را سخت جریحه دار کرده است. در این نظام، هم تشکیل خانواده به عنوان امری مقدس و ضروری تلقی نمی شود و هم فرو ریختن کاخ مقدس خانواده امری عادی و اجتناب ناپذیر است و هم فردگرایی افراطی فرد، او را از وظایف اخلاقی و اجتماعی اش باز داشته است.
در این نظام، روابط جنسی نامشروع آزاد است و همین امر سبب شده که افراد، کمتر به فکر تشکیل خانواده باشند و نیز سبب شده است که زن و شوهرها به یکدیگر خیانت کنند و در نتیجه، نه اینها در محیط خانواده احساس خوشبختی می کنند و نه فرزندان آنها که احیاناً اصل و نسب آنها نیز به درستی معلوم نیست و به همین جهت، به آسانی از اصل خود می برند و در دام مهالک گرفتار می شوند.
روابط جنسی آزاد، هم مانع تشکیل خانواده است و هم وسیله انهدام بنیان خانواده و هم وسیله جا نیفتادن (من) خانوادگی و ناکام ماندن کودکان از نظر محبت و مهر و عاطفه پدری و مادری!.
به همین جهت، اسلام برای زنای محصنه - زنای کسی که دارای همسر است - کیفری به نام رجم یا سنگسار کردن مقرر داشته و برای زنای غیر محصنه - زنای کسی که دارای همسر نیست - کیفری در حد صد ضربه شلاق در نظر گرفته است؛ زیرا این گونه اعمال، ضربه ای مهلک و کوبنده بر پیکر (منِ) خانوادگی است که باید با آنها مبارزه جدی بشود.
هیچ مکتبی به اندازه اسلام، در تقویت (من) خانوادگیِ پیروان خود کوشش نکرده است.
اسلام جشن عروسی را - که جشن تشکیل خانواده است - می پسندد و اعلام می دارد که:.
إنَّ مِنْ سُنَنِ المُرْسَلِینَ الإطْعامُ عِنْدَ التَزْویجِ؛ (۸).
مهمانی دادن در موقع عروسی از سنّت های پیامبران است.
تشکیل خانه و تشکیل خانواده و ولادت نوزاد و ختنه طفل، همه از زیبایی های زندگی است و همچون نوروز ما ایرانیان - که نشانگر بهار طبیعت است - نشانگر لطف و صفا و طراوت زندگی است.
از این رو اسلام توصیه می کند که:.
لاولیمَهَٔ إی فی خَمْسٍ: فی عرسٍ أوْ خُرْسٍ أوْ عِذارٍ أوْوِکارٍ أوْ رِکازٍ؛ (۹).
ولیمه فقط در پنج مورد است: عروسی و تولد و ختنه و خریدن خانه و بازگشتن از مکه.
به استثنای پنجمی که به مفهوم تقویت (من) اجتماعی است، بقیه، همه و همه به مفهوم تقویت (من) خانوادگی است.
کسی که برای عروسی و تولد و ختنه و خریدن خانه، جشن می گیرد و دوستان و بستگان را مهمان می کند، در حقیقت گام هایی استوار در راه تقویت (من) خانوادگی بر می دارد.
در اسلام، کارها و اعمالی که (من) خانوادگی را تضییع می کند محکوم است و هرگونه عملی که (من) خانوادگی را تقویت کند، دارای ارزش و قداست است.
بچه یتیم، بزرگ ترین صدمه ای که متحمل می شود، تضییع (من) خانوادگی اوست. او پدر و مادری ندارد که در دامان پرمهر آنها رشد یابد و خود را در پناه دژ مقدس خانواده، آرام و آسوده دل بیابد.
از نظر اسلام، بهترین خانواده ها آن خانواده ای است که این گونه اطفال را پناه بدهد و برای آنها این احساس را به وجود آورد که اگر پناهگاه اصلی خود را از دست داده، پناهگاه دیگری هست که سرفرازانه آماده است تا او را پناه بدهد و (من) خانوادگی او را تقویت و پاسداری کند.
▪ پیامبر گرامی اسلامْ فرمود:.
خَیْرُ بُیُوتِکُمْ بَیْت فیهِ یَتیم یُحْسَنُ إلَیْهِ، وَشَرُّ بُیُوتِکُمْ بَیْت یُساءُ إلَیْهِ؛ (۱۰).
بهترین خانه های شما خانه ای است که در آن یتیمی باشد و به او نیکی شود و بدترین خانه های شما خانه ای است که در آن یتیمی باشد و به او بدی شود.
اکنون با توجه به این مطالب، می توانیم دریابیم که خودسازی والدین یعنی چه و این خودسازی از کی آغاز می شود.
هر انسانی که به خود توجهی کند، در می یابد که این خود، کسی جز فرزند یا همسر یا پدر یا مادر نیست و بنابراین، وظیفه دارد که خویشتن را در پوشش فرزندی یا همسری یا پدری یا مادری بنگرد.
او وقتی غذا می خورد، هنگامی که سخن می گوید، هنگامی که به کار و کوشش برای تأمین معاش مشغول است، وقتی که می اندیشد یا مطالعه می کند یا در حال یاد گرفتن و یاد دادن است و خلاصه در همه حالات و مراحل زندگی، باید توجه کند که خویشتن او منهای آن عناوین نمی تواند مطرح باشد.
بنابراین، آن گونه باید تغذیه کند که بتواند یک همسر خوب، یک پدر یا یک مادرخوب و یک فرزند خوب باشد. آن چنان بگوید و بنویسد و بیاموزد و یاد دهد و تلاش کند و معاشرت نماید که وظیفه یک فرزند خوب، یک همسر خوب، یک مادر و یک پدر خوب است.
بدبختی افراد همین است که برای خود، (من) بی شرط، قایلند؛ یعنی (من) گسیخته از قیود خانوادگی و اجتماعی و آن (منِ) سرگردان و واله و حیران و هیچ و پوچ!.
فرد باید خود را در آیینه خانواده و اجتماع، زیبا بنگرد. زیبا نگریستن خود در این آیینه، سازندگی و تلاش می خواهد. برای این که فرد خود را در آیینه خانواده و اجتماع زیبا بنگرد، باید هم خود را زیبا کند و هم خانواده و اجتماع آن چنان باشد که زیبایی ها را درست نشان دهد و بنابراین، اینها لازم و ملزوم یکدیگرند و از همین جا معلوم می شود که: بار وظیفه هم سنگین است!.
باید فرد آن چنان زندگی کند که حرکت و تلاشش درجهت بهزیستی خانوادگی و اجتماعی باشد. این جا بهزیستی فرد - به تنهایی و منهای خانواده و اجتماع - مطرح نیست.
اگر فرد در نظربگیرد که (من) بی شرط و قید مطرح نیست، بلکه (من) در تجلیگاه پدری و مادری و همسری مطرح است، هم خودش را صفا و جمال می بخشد و هم آیینه خانواده را از زنگار و آلودگی پاک می سازد.
تا فرد، این گونه به خود توجه نکند و خود را این گونه نسازد، نمی تواند یک همسر خوب برای انسان دیگری باشد که حقیقتاً به وجود یک همسر خوب نیاز دارد و نمی تواند یک پدر یا مادر خوب، برای یک انسان نوخاسته و نو رسته ای باشد که به یک پدر و یک مادر خوب در حدی نیاز دارد که به آب و هوا و غذای سالم و بلکه بیشتر!.
تمام نهادهای اجتماعی در این راه مسؤولند. اول خود خانواده که محیط زاد و رشد و تربیت کودکان است. دوم مدرسه که محیط به کار افتادن استعداد و هوش و تفکر و احساسات و عقل کودکان است و بالاخره دولت و اجتماع و قوای مقننه و مجریه و قضائیه و نویسندگان و گویندگان و رادیو ها و تلویزیون ها و سینماها و... همه باید توجه کنند که (من) منهای خانواده و منهای اجتماع پوچ و بی اعتبار است. همه باید خود را متعهد بدانند که در درجه اول، خود را برای خانواده و اجتماع بسازند و در درجه دوم، دیگران را هم در این راه هدایت و ارشاد کنند.
مردی که نتواند در خانواده، یک شوهر و پدر خوب و در جامعه، یک عضو مفید و کارآمد باشد، به چه می ارزد!.
زنی که نتواند در محیط خانواده، یک همسر لایق و یک مادر شایسته و در جامعه یک عنصر ارزشمند و یک الگوی عفت و حیا باشد، چه ارزشی دارد!.
نوجوانی که نتواند در محیط خانواده، فرزندی مطیع والدین و در مسیر تربیت و تکامل و در مدرسه در مسیر رشد علمی و فکری و اخلاقی و در جامعه، در مسیر بارور شدن برای پذیرش مسؤولیت های فردا باشد، به چه می ارزد!.
هرچه کاروان بشریت، از فرصت ها کم استفاده کرده) گرفتار رکود و انحطاط گشته، به خاطر همین است که افراد، (من) خانوادگی و (من) اجتماعی خود را نساخته و تربیت نکرده اند.
هرگاه توجه افراد، بیشتر به (من) منهای خانواده و اجتماع معطوف می گردد، خانواده و جامعه، آسیب پذیر می شود.
حتی اگر افراد، غفلت از (من) خانوادگی و اجتماعی خود را براساس توجه به خدا و پرداختن به عبادت های فردی بخواهند، محکومند و به همین جهت، امیرالمؤمنین(ع) به مردی که برای عبادت و زهد، به انزوا و گوشه نشینی پرداخته و (من) خانوادگی و اجتماعی خود را زیر پا گذاشته بود، فرمود:.
أما رَحِمْتَ أهْلَکَ ووَلَدَکَ؛ (۱۱).
آیا به زن و فرزندت رحم نکردی!.
در این جا برای این که بتوانیم در راه تقویت (من) خانوادگی هر چه بیشتر و بهتر موفق شویم، از رسالهٔ الحقوق امام سجاد(ع) الهام می گیریم. در این رساله، حقوق زن و شوهر و پدر و مادر و فرزند، به شرح زیر مشخص شده است:.
حق همسر تو آن است که بدانی خدا او را مایه آرامش و الفت تو قرار داده است و این را از جمله نعمت های بزرگ خدا بشماری؛ از این رو باید در رفتار خود مدارا کنی و احترام او را نگاه داری. اگر زن نسبت به همسر خود وفاداری بیشتری داشته باشد، شوهر نیز باید حقوق کامل همسر خود را رعایت کند و با کمال مهربانی رفتار نماید. وسایل زندگی او از هر جهت بایستی فراهم شود و از غفلت ها و امور جزئی باید صرف نظر گردد.
حق مادر این است که بدانی در شرایطی برای تو تحمل زحمت کرده است که هیچ کس حاضر نبود در آن شرایط برای کسی زحمت بکشد. از شیره جان خودش برای تو صرف کرده است که هیچ کس این کار را نمی کرد. با تمام وجودش در حفظ تو کوشیده است و راضی بود که تو سیر باشی و خودش گرسنه بماند و تو پوشیده باشی و او برهنه باشد... و تو نمی توانی سپاس او را بگذاری، مگر این که خدا تو را یاری کند.
حق پدر این است که بدانی او اصل تو و تو فرع اویی و اگر او نبود، تو نبودی، هر نعمتی که در خود می بینی بدان که از ناحیه اوست و خدا را در این راه ستایش کن و سپاس گوی.
و حق فرزند این است که بدانی او از توست و خوبی و بدی او به تو ارتباط پیدا می کند. در تربیت و ادب آموزی و خداشناسی او مسؤولیت داری. باید او را در محبت و اطاعت خدا کمک کنی و وسایل ایمان و پاکی او را فراهم سازی. عمل تو باید درباره او مانند کسی باشد که یقین دارد اگر در این راه کمترین زحمتی به خود می دهد، پاداش کافی دارد و اگر کمترین کوتاهی نماید، مورد مؤاخذه و مجازات قرار می گیرد. (۱۲)
● پدران و مادران خود ساخته.
آفرینش انسان هدفی والا دارد که باید بکوشد و در پایان یک مسافرت طولانی و پررنج، خود را به آن مرحله برساند. بدیهی است که آن هدف والا همان (مطلق گونگی) است و اگر به آن نرسد، از سرمایه ها و استعدادهای خود بهره ای نگرفته و دچار خسران و زیان شده است.
اکنون نمی خواهیم از آن هدف والا سخنی بگوییم. البته در جای خود، درباره آن به تفصیل بحث کرده ایم. (۱۳).
در این جا می خواهیم بگوییم: در آن راه طولانی، منازل و مراحلی وجود دارد که هر منزل و مرحله ای هدف است برای منزل و مرحله پیشین و مقدمه و وسیله ای است برای وصول به مرحله بعد.
بنابراین، کودکی که از مادر متولد می شود، هدف های بسیاری در پیش دارد. عمده تر این هدف ها همسر شدن و به تعبیر عرف خودمان: عروس شدن و داماد شدن است که اینها نیز مقدمه برای رسیدن به یک هدف عمده ترین، یعنی پدر شدن و مادر شدن است.
این مراحل و منازل، همان است که در گفتار پیش تجلیگاه وجود فرد تلقی کردیم و در این جا اضافه می کنیم که: فرد در هدف خود ظهور می کند و بدیهی است که بی هدفی مساوی با پوچی و بیهودگی است و هدفداری، مساوی با قانونمندی و داشتن معنا و محتوا و ارزش و کمال است.
▪ امام صادق(ع) می فرمود:.
البَناتُ حَسَنات والبَنُونَ نِعْمَهٔ؛ (۱۴).
دختران، حسنات و پسران، نعمتند
و امام کاظم(ع) فرمود:.
سَعِدَ امْرُؤ لَمْ یَمُتْ حَتّی یَری خَلَفاً مِنْ نَفْسِهِ؛ (۱۵).
کسی که نمیرد و فرزند خود را بنگرد، خوشبخت است.
و نیز امام صادق(ع) فرمود:.
إنَّ اللّهَ لَیَرْحَمُ الرَجُلَ لِشِدَّهِٔ حُبِّهِ لِوَلَدِهِ؛ (۱۶).
خداوند انسان را به خاطر محبت شدید به فرزند، مورد ترحم قرار می دهد.
علی(ع) درباره بیماری کودک فرمود:.
إنَّهُ کَفّارهٔ لِوالدَیهِ؛ (۱۷).
کفاره گناهان والدین است.
مردی نزد پیامبر خدا آمد و گفت: من هنوز کودکی را نبوسیده ام، همین که از پیش پیامبر خدا رفت، فرمود:.
هَذا رَجُل عِنْدِی إنَّهُ مِنْ أهْلِ النارِ؛ (۱۸).
این مرد به نظر من، اهل دوزخ است.
هدف گرایی انسان به وسیله برخورداری او از حسن نعمت و رسیدن او به خوشبختی و سعادت و برخورداری او از رحمت و تکفیر گناهان و رستن او از آتش دوزخ است.
کسی که به هدف نهایی می رسد، مصداق: (چون که صد آمد، نود هم پیش ماست) می شود و واجد همه چیز است، اما اگر به آن هدف نهایی نرسیده، بلکه به درجه و مرتبه یک مادر یا یک پدر خود ساخته رسیده، در حد خویش بهره مند از این مزایا و محاسن است.
بستن پیمان همسری برای انسان، یک کمال و بنابراین، یک هدف است؛ آن هم هدفی که مقدمه رسیدن به هدفی دیگر، یعنی پدر و مادر شدن است که اینها نیز هر کدام، یک کمال محسوب می شود و به همین جهت، اینها را هم هدفی برتر و بالاتر از عروس شدن و داماد شدن به حساب آوردیم.
منتها توجه می دهیم که سخن درباره پدر و مادر خود ساخته است، نه پدر و مادری که فقط از لحاظ فیزیکی پدر و مادرند و نه از لحاظ آن مرتبه و مرحله ای که برای انسان یک هدف، به حساب می آید!.
همچنان که هدف از عروس و داماد شدن هم فقط جنبه فیزیکی و به هر طوری که پیش آید نیست، بلکه شرط اساسی آن خود ساختگی و آمادگی های شرعی و اخلاقی و انسانی است.
پدر و مادر خود ساخته، شخصیت هایی هستند دارای ابعاد وسیع. آنها در حال عبادت با خدایند و در اجتماع، با مردم و در خانه، با همسر که مرحله همسانی و یگانگی آنهاست و با فرزند خردسال خود، کودک خردسال. آیا چنین چیزی به نظر شما (سهل ممتنع) نیست! یک انسان و این همه مراتب و مراحل! آیا ممتنع نیست! و برای آن که خود همه را پیموده و سیاحت کرده است آیا سهل نیست!.
پیامبر عالی قدر اسلامْ می فرمود:.
مَنْ کانَ عِنْدَهُ صَبِیّ فَلْیَتَصابَ لَهُ؛ (۱۹).
هر کس کودکی پیش اوست، باید برای او کودکی کند.
چونکه با کودک سروکارت فتاد پس زبان کودکی باید گشاد. پدران و مادران خود ساخته که پیش کودکان، بچگی می کنند، با مردم چگونه اند! با خدا چگونه اند! با یکدیگر چگونه اند!.
حالت آنها در برابر خدا این است:.
إذا ذُکِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ؛ (۲۰).
هنگامی که به یاد خدا می افتند، دل هایشان ترسان می شود.
و حالت آنها در برابر مردم این است:.
بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ؛ (۲۱).
شما جدای از یکدیگر نیستید و همگی اعضای یک پیکرید.
و حالت آنها نسبت به یکدیگر این است که پیامبر فرمود:.
خَیْرُکُمْ خَیْر لِنِسائِه، وَأنا خَیْرُکُمْ لِنِسائی؛ (۲۲).
بهترین شما کسی است که برای همسر خود بهتر باشد و من بهترین شما نسبت به همسرم هستم.
اگر بخواهیم ابعاد وجودی یک شخصیت تکامل یافته را مورد تجزیه و تحلیل قرار دهیم، می بینیم او در بعد فرزندی و پدری و مادری و همسری و اجتماعی، در حد کمال است و همه اینها در بندگی او در پیشگاه خداوند خلاصه می شود.
بنده خالص خدا، جز خدا نمی پرستد و در برابر والدین، روش احسان و نیکوکاری پیشه می کند و در برابر همسر، حسن معاشرت دارد و در برابر فرزند، می کوشد که از هر نظر الگو و نمونه باشد.
بنابراین، فرد در ایدئولوژی اسلامی با همه احترامی که دارد، در فرزندی و همسری و مادری و پدری و عضویت اجتماع، ظهور می کند اگر فرزند شایسته نیست، در این بعد ناقص است و اگر همسر شایسته نیست در همین بعد ناقص است و اگر پدر یا مادر شایسته نیست، به حسب همین بعد، ناقص است و از کجا معلوم که اگر فردی در یکی از این ابعاد ناقص باشد، در ابعاد دیگر بتواند کامل باشد!.
شاید خواننده تصور کند که نگارنده می خواهد اصالت را به اجتماع بدهد. در حالی که چنین نیست. نگارنده نه طرفدار مکتب اصالت فرد و نه طرفدار مکتب اصالت جمع است، بلکه معتقد است به این که هم باید جنبه های فردی انسان مورد توجه قرار گیرد و هم جنبه های اجتماعی او.به نظر نگارنده، فرد دو نوع ظهور می تواند داشته باشد: یکی آن گونه ظهوری که مصالح خانواده و اجتماع را به خاطر هواهای نفسانی یا لاابالیگری زیر پا گذارد و دیگری آن گونه ظهوری که پیش والدین، یک فرزند شایسته و پیش همسر، یک جفت لایق و پیش فرزند، یک پدر یا یک مادر صاحب کمال، و در اجتماع، یک عضو خدمت گزار باشد.
در فرض اول، فرد سقوط کرده و هیچ و پوچ است و در فرض دوم، فرد یک انسان کامل شده و چون انسان کامل شدن منهای دین و منهای بندگی خدا نمی تواند تحقق عینی داشته باشد، چنین کسی از دینداران واقعی و از بندگان خداست و این جاست که هم جنبه فردی او مورد توجه قرار گرفته است و هم جنبه اجتماعی او.
قرآن در آخر سوره فرقان، آیاتی در وصفِ (عباد الرحمان) دارد که همان انسان های کامل مورد بحث ما هستند. در این آیات، (منِ) خانوادگی و اجتماعیِ این گونه افراد، در هدف والای انسان، یعنی بندگی خدا - آن هم خدایی که مظهر رحمت و رحمانیت است - تجلی می کند. اینها غافل از مسأله خانواده و ابعاد آن، یعنی همسری و پدری و مادری نیستند. یکی از خواسته های قلبی آنها این است:.
رَبَّنا هَبْ لَنا مِنْ أزْواجِنا وَذُرِّیَّاتِنا قُرَّهَٔ أعْیُنٍ؛ (۲۳).
پروردگارا! همسران و فرزندانی به ما ببخش که (قرهٔ العین) ما باشند.
● قرهٔ العین یعنی چه.
واژه (قره) از قرار است. قرهٔالعین؛ یعنی وسیله قرار و آرامش چشم. چشم چه هنگام روی چیزی قرار و آرامش پیدا می کند! هر چه برای انسان خوشایند است و از دیدن آن لذت می برد و به همین جهت دیده از او بر نمی گیرد.
بندگان خدا و انسان های کامل، چشم و دل هر جایی ندارند. زنان و شوهرانی که به کمال انسانی و به بندگی خدا رسیده اند، در دل یکدیگر جای دارند و به آن گونه وحدتی رسیده اند که جز حوادث تلخ طبیعت، هیچ عاملی نمی تواند آنها را از یکدیگر ببُرد. چشمان پاک آنها نیز، جز روی جفت و همسر، قرار و استقرار پیدا نمی کند. آنها در برابر غیر همسر، به (غَضِّ بصر) یعنی فرو نهادن چشم نه بستن چشم روی می آورند. (۲۴).
در برابر فرزند نیز چنینند. فرزند، آرامش بخش دل و جان و قرّهٔ العین آنهاست. چشم آنها شب و روز به فرزند دوخته است. در این میان، فداکاری مادر در حدی است که بسیاری از شب ها نیز پلک های چشمش به صورت فرزند باز می ماند و تلخی شب زنده داری را به دیدن چهره او شیرین و گوارا می سازد.
اما پرواضح است که اینها همه چیز را با عینک بندگی خداوند رحمان می نگرند؛ زیبایی های طبیعت را، یکدیگر را، فرزند را و....
بنابراین، تنها چهره ظاهری فرزند را نمی بینند. چهره جان و چهره انسانیت و چهره بندگی اش دربرابر خداوند رحمان را هم می نگرند.
آنها به همان اندازه در برابر زردی و افسردگی چهره جان فرزند خود افسرده می شوند که در برابر زردی و افسردگی چهره ظاهری او و بلکه برای اولی به مراتب بیشتر!.
آنها خود را فقط ماشین مولد پول، جهت تأمین نیازمندی های جسمی او، یعنی خوراک و پوشاک و مسکن نمی دانند، بلکه خود را در سرنوشت نیک و بد او نیز مؤثر و شریک می دانند.
آنها می دانند که فرزند صالح، آنها را در پیشگاه خدا و خلق، سرفراز می کند و یقیناً مقام و مرتبت آنها را از لحاظ بندگی، ارتقا می بخشد.
آنها می دانند که فرزند ناصالح - اگر به خاطر تقصیر خودشان باشد - آنها را در پیشگاه خدا و خلق، سرافکنده می سازد و مقام و مرتبت آنها را از لحاظ بندگی، تنزل می بخشد.
به همین جهت است که برای آنها هرگونه همسر و فرزندی ایدآل وقرهٔ العین نیست. حتماً باید میان آنها سنخیتی باشد. آری:.
کبوتر با کبوتر، باز با باز کند همجنس با همجنس پرواز. قرآن مجید، نمونه های بسیار آموزنده از پدران و مادران خود ساخته، به ما معرفی می کند. مردم مسلمان باید با توجه به این نمونه ها و الگوها، به فکر خودسازی باشند تا بتوانند با عبور از نردبان تکامل، یعنی همسری، پدری و مادری، به هدف والای آفرینش دست یابند و در عین حال، آگاه باشند که بدون عبور از این پله ها، آن قله بلند را نمی توانند فتح کنند؛ یعنی راه صعود به سوی آن قله بلند، از میان خانواده می گذرد؛ از فرزندی تا همسری و از همسری تا پدر یا مادر شدن.
یک پدر نمونه در قرآن، لقمان حکیم است که سوره ای به خود اختصاص داده است. در این سوره، لقمان به فرزند خود درس توحید می دهد و او را از شرک - در همه ابعادش - بر حذر می دارد؛ زیرا شرک، ظلمی بزرگ است.
به او می فهماند که در این جهان، هیچ چیز حتی اگر به اندازه دانه خردلی باشد، گم نمی شود و اصولاً کم شدن و گم شدن مصداقی ندارد.
نماز و امر به معروف و نهی از منکر و صبر و شکیبایی، از چیزهایی است که پدری مهربان و خود ساخته، از فرزند می خواهد و او را از تکبر و خودپسندی و فخر و مباهات منع می کند و میانه روی در راه رفتن و فرو پوشیدن صدا را به او توصیه می کند.
البته همه اینها با توجه به این است که پدر یا مادر برای فرزند واعظ خوبی نیستند، بلکه الهام بخش خوبی هستند. همچنان که فرزند نیز برای آنها شنونده خوبی نیست، بلکه الهام گیرنده خوبی است.
پدر نمونه دیگر، ابراهیم خلیل است که فرزند شیرخوار خود اسماعیل را با مادرش در جایی که بعد کعبه و قبله گاه نیایشگران می شود، اسکان می دهد و بعد با همکاری او پایه های کعبه را استوار می دارد و آن چنان خود را بر مسند پدری موفق و کامیاب می نگرد که می گوید:اَلحَمْدُ لِلّهِ الَّذی وَهَبَ لی عَلَی الکِبَرِ اِسْماعِیلَ وَإسْحِاقَ؛ (۲۵).
ستایش خدای را که با وجود سالخوردگی، اسماعیل و اسحاق را به من بخشید.
حضرت نوح(ع) نیز پدری نمونه است، منتها بدون این که قصور یا تقصیری از او سر زده باشد، گرفتار فرزندی ناخلف می شود و هر چه اصرار می ورزد که او را سوار کشتی کند و در جبهه اهل ایمانش جای دهد، موفق نمی شود؛ زیرا پسر، راه پدر را نپذیرفته و به ضلالت روی آورده است. به همین جهت، هنگامی که به درگاه خدا می نالد که او از خانواده من است. پاسخ می شنود که:.
إنَّهُ لَیْسَ مِنْ أهْلِکَ إنَّهُ عَمَل غَیْرُ صالِحٍ فَلا تَسْأَلْنِ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْم؛ (۲۶).
او از افراد خانواده تو (که وعده نجاتشان داده ایم) نیست. مبادا چیزی از من سؤال کنی که به آن علم نداری.
یک پدر نمونه دیگر، حضرت زکریاست که به وجود فرزندی معصوم و شهیدی چون یحیی سرفراز است. یحیی در دوران کودکی به تأیید الهی دل پر نورش سرشار از حکمت است و قرآن او را به عنوان پسری نیکوکار،نسبت به والدین و پرهیزکار و دور از ستمگری و عصیان می ستاید و به او سلام می گوید. (۲۷).
باز قرآن مجید از پدران نمونه دیگر همچون یعقوب پیامبر (در سوره یوسف) و عمران و مرد صالحی که دو کودک یتیم از او به یادگار مانده بود (در سوره کهف) یاد کرده است.
مادران نمونه نیز در قرآن مجید، بسیارند.
یکی از آنها، مادر مریم است که در بحث اصالت و شرافت خانوادگی اوصاف او را بر شمردیم.
مریم که مادر عیسی(ع) است، در قرآن سوره ای به خود اختصاص داده است و قبلاً درباره کمالات او سخن گفته ایم.
مادر موسی و مادر یحیی و مادران اسماعیل و اسحاق، همه از مادران نمونه قرآنند.
اتفاقاً پسر نوح، اگر چه پدری نمونه دارد، اما مادرش زنی غیر مکتبی و گمراه است و به همین جهت، درجریان توفان، از خانواده نوح، پسر و همسرش به کام امواج آب فرو رفتند و به هلاکت رسیدند.
این جاست که انسان متوجه می شود که اگر درمحیط خانواده، میان دو همسر، تفاهم و توافق نباشد، در تربیت فرزند و ثمره هستی خویش نیز چندان موفقیتی نخواهند داشت.
در حقیقت، آن که وظیفه شناس است به وظیفه تربیتی خویش عمل می کند، اما آن یکی با اخلاق و رفتار ناصحیح خود، زحمات دیگری را خنثی می نماید.
هماهنگی والدین خود ساخته، احتمال شکست تربیتی آنها را بسیار ضعیف می سازد و ناهماهنگی آنها، این احتمال را به شدت قوت می بخشد.
اصولاً ناهماهنگی والدین، نه تنها زمینه ساز شکست برنامه های تربیتی است، بلکه برای طفل، باعث حیرت و سرگردانی هم می شود. اگر این ناهماهنگی میان خانه و مدرسه و میان این دو محیط و اجتماع و سایر عوامل مؤثر در تربیت باشد، چه خواهد شد! طفل معصوم با این تناقض ها و ناهماهنگی ها چگونه باید برخورد کند! توجیه و تفسیر آنها مغزی چون مغز سقراط حکیم می خواهد که خود به درجه مامایی نفوس رسیده است!.
این جاست که باید مصمم شویم و در هر مسندی که هستیم ارزش ها را مطلق تلقی کنیم و حرکتی در راه شکستن ارزش ها نکنیم و ضد ارزش ها را ارزش نشماریم که فاجعه خواهد بود.
اگر خدای ناکرده ارزش ها را می شکنیم، متجاهر نباشیم که تجاهر به فسق، به مراتب بدتر از فسق است!.
در برابر ارزش ها زانوی ادب بزنیم و بدانیم که احترام به ارزش ها موفقیت آمیز است و شکستن ارزش ها زیانبار و جبران ناپذیر است.
ضدارزش ها را رواج دادن، خسارتی بزرگ است و سرانجام، روزی دامنگیر خود آنهایی که رواجش داده اند نیز می شود.
باش که هر چه بهتر و خداپسندانه تر، در راه تحکیم جایگاه همسری و پدری و مادری کوشا باشیم.
۱.تفصیل این بحث در کتاب انسان در قرآن به همین قلم آمده است.
۲.أیّما امرأهٍٔ أطاعتْ زوجَها وهو شارب الخمرَ کانَ لها مَن الخطایا بعددِ نجومِ السماءِ، وکلُّ مولودٍ تلدُ منهُ فهو نجس، ولایقبلُ اللّهُ منها صرفاً ولا عدلاً حتّی یموتَ زوجُها أو خلع عنه نفسَها.( لآلی الاخبار، ص ۲۶۷.).
۳.آلکسیس کارل، راه و رسم زندگی، ص ۸۱.
۴.نساء (۴) آیه ۹.
۵.کهف (۱۸) آیه ۸۲.
۶.رحمن (۵۵) آیه ۲۹.
۷.ابراهیم (۱۴) آیه ۳۴.
۸.روضهٔ المتقین، ج ۸، ص ۱۹۰.
۹.همان، ص ۱۸۹.
۱۰.مستدرک الوسائل، ج ۱، ص ۱۴۸.
۱۱.نهج البلاغه، خطبه ۲۰۹.
۱۲.علی بن شعبه حرانی، تحف العقول عن آل الرسول، ص ۱۸۹، چاپ نجف اشرف.
۱۳.ر.ک: انسان در قرآن، به همین قلم.
۱۴.روضهٔ المتقین، ج ۸، ص ۵۹۱.
۱۵.همان، ص ۵۹۰.
۱۶.همان، ص ۵۹۲.
۱۷.همان، ص ۵۹۲.
۱۸.همان، ص ۵۹۳.
۱۹.همان، ص ۵۹۹.
۲۰.حج (۲۲) آیه ۳۵.
۲۱.آل عمران (۳)، آیه ۱۹۵.
۲۲.روضهٔ المتقین،ج ۸، ص ۳۹۷.
۲۳.فرقان (۲۵) آیه ۷۴.
۲۴.(قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ اَبْصارِهِمْ وَیَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِکَ اَزْکی لَهُمْ إنَّ اللّهَ خَبِیر بِما یَصْنَعُونَ ُ وَقُلْ لِلْمُؤمِناتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أبْصارِهِنَّ وَیَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ. (نور (۲۴) آیه ۳۰ و ۳۱.).
۲۵.ابراهیم (۱۴) آیه ۳۹.
۲۶.هود (۱۱) آیه ۴۶.
۲۷.مریم (۱۹) آیه ۱ - ۱۵.
منبع : تبیان


همچنین مشاهده کنید