شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا


مصائب یک ایده آلیست طغیانگر


مصائب یک ایده آلیست طغیانگر
همگی ما حداقل یک بار به این مساله فکر کرده ایم که ای کاش می شد روزی شهر و دیار خود را ترک کنیم، بی خیال شغل و حرفه دست و پاگیرمان شویم، دل را به دریا زده و بدون برنامه ریزی قبلی سر به کوه و بیابان بگذاریم؛ به برهوت ناشناخته یی که هیچ بنی بشری ما را نشناسد. برای غالب ما انسان های این زمانه چنین خواسته یی از خیالی گذرا تجاوز نکرده و بسان آرزوی کسب شهرت و جایزه یی بزرگ در لاتاری، هیچ گاه مجالی جز ذهن خیال اندیش مان نمی یابد. کریستوفر مک کندلز اما کسی است که برخلاف غالب همنوعانش با جدی گرفتن چنین میل و خواسته یی، اوایل دهه نود در حالی که فارغ التحصیلی خوش شانس از دانشگاه اًموری بوده، بی سر و صدا خانه اش را ترک کرده، نامش را به الکساندر سوپرترمپ تغییر داده و پس از بذل و بخشش تمامی بیست و چهار هزار دلار موجودی اش سفری دور و دراز آغاز کرده است به سمت سرزمینی ناب و ناشناخته. سفری که دو سال از عمر کریستوفر جوان را وقف جست وجو در طبیعت آلاسکا کرد.
داستان جذاب و فریبنده این جوان ابتدا توسط جان کراکوئر به رمانی پرفروش بدل شد و اکنون نیز شان پن با اقتباس از همین رمان سرگذشت شیرین و شورانگیز کریستوفر به آلاسکا را در قالبی جدید روایت کرده است. رفتار کریستوفر را هم می توان در قالب ایده آلیسمی جسورانه تفسیر کرد و هم در قالب حماقتی طغیانگر. روایت تازه پن از این داستان علاوه بر تلاش در بیان تفسیری منصفانه از رفتار فوق به دنبال ترسیم شمایلی روشن از کریستوفر است تا مخاطب در سایه آن به شناختی صحیح از وی و اهدافش برسد. فارغ از چنین تلاشی فیلم حاضر در عین جذابیت موضوع، اثری است تاثیرگذار که البته در برخی قسمت ها ریتم کندی دارد و به نسخه سینمایی آهنگی از باب دیلن شبیه شده است.
امیل هیرش در مهم ترین و پیچیده ترین شخصیتی که تا به حال بازی کرده نقش پروتاگونیست دمدمی مزاج فیلم را بر عهده دارد. چشمان سبز و البته جذابش در کنار ریش نامرتب موید تضادی است که در شخصیت وی وجود دارد و از یک سو یادآور فیلسوف بلندپروازی است که مال و ثروت را به تمسخر گرفته و از سوی دیگر کودک ساده یی را به یاد می آورد که بدون حضور حامیانش توانایی حیات ندارد. هیرش در سفر پیش رویش به فراسوی مرز های ناشناخته آلاسکا با مردمان جذابی روبه رو می شود از اهالی داکوتای جنوبی تا حتی کالیفرنیا که هم به کمک وی می شتابند و هم بار کمیک فیلم را تقویت می کنند؛ وین (وینس وان) در نقش کارگری که به قانون و قانونمداری بی توجه است و میل مفرطی به ظواهر زندگی دارد، زوجی هیپی مسلک (کا ترین کینر و برایان دیکر)، و پیرمردی منزوی (هال هالبروک) که وی را به مقصد نهایی اش نیز می رساند.
با شنیدن مونولوگ های محدود پدر و مادر هیرش در فیلم (ویلیام هارت و مارسیا گی هاردن) در نقش زوجی سطحی نگر و کوته فکر درمی یابیم حضور این دو بی شک دلیل مهمی برای کریستوفر بوده است تا با عزیمت به آن سرزمین ناشناخته از مصائب همزیستی و همجواری با آنان رهایی یابد، دلیلی که در بدو امر چندان مقبول نمی نماید چراکه آدمیان بسیاری می توان یافت که حاضر به یادآوری دوران کودکی شان نیستند و البته هیچ کدام شان نه به مانند آنتونی هاپکینز در فیلم «غریزه» و نه مانند کریس در این فیلم سر به بیابان نگذاشته اند. در واقع پن بی توجه به این امر که چنین رفتاری از جوانی در موقعیت کریس به توجیهی مقبول محتاج است، با اکتفا به همین مونولوگ ها مصائب شخصیت پردازی کریس را از سر خود باز کرده است.
اما پن با هوشمندی خاص خود با به کارگیری تکنیکی همچون پرش های زمانی در سیر وقایع داستان، تکیه بر توانایی های ادی ودر در نقش آهنگساز و البته استفاده از قابلیت های فیلمبرداری همچون اریک گوتیر باعث شده چنین اهمالی در شخصیت پردازی فیلم چندان به چشم نیاید. گوتیر که فیلمبرداری فیلمی همچون «خاطرات موتورسیکلت» را نیز در پرونده دارد در این فیلم هم با تکیه بر مهارت خود در به تصویر کشیدن مناظر زیبای طبیعت تاثیر انکارناپذیری بر کیفیات مثبت فیلم گذاشته است. قله های پوشیده از برف در کنار رودخانه های خروشانی که در فیلم می بینیم بدون حضور گوتیر بی شک فاقد درخشندگی و زیبایی کنونی می بود.
«به سوی سرزمین وحشی» در شکل کنونی اش به لحاظ داستان شباهت هایی با رمان «در جاده» جک کرواک یافته و به لحاظ بصری نیز متأثر از «خط قرمز باریک» ترنس مالیک است. پن اما به دور از تقلید صرف، عناصر مطلوب رمان کرواک و فیلم مالیک را باز آفرینی کرده و با تزریق آنها به فیلم بر ویژگی های مثبت اثر خود افزوده است. گرچه فیلم به دلیل نوع داستانش از ارتباط با عموم مخاطبان ناتوان است اما مطمئن باشید اگر شما هم مانند کریس دلتان را به دریا زده و خود را به فیلم بسپارید، سفری مهیج و شورانگیز را تجربه خواهید کرد که حداقل برای لحظاتی شما را از ملال روزمره زندگی این ایام جدا می کند؛ سفری که بی شک دست خالی از آن بازنمی گردید.
لگزی فینبرگ
ترجمه؛ یحیی نطنزی
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید