پنجشنبه, ۹ فروردین, ۱۴۰۳ / 28 March, 2024
مجله ویستا


حاکمیّت و ولایت در خانواده


حاکمیّت و ولایت در خانواده
ملت و امت، یک جامعه بزرگ و خانواده، یک جامعه کوچک است. همان طوری که جامعه، نیاز به حکومت و ولایت دارد و بدون آن، زندگی اجتماعی به هرج و مرج و آشفتگی کشانیده می شود، خانواده نیز بی نیاز از حاکمیت و ولایت نیست. (۱).
برای حاکمیت و ولایت در جامعه، می توان دو بعد مشخص کرد:.
۱) شخص یا اشخاصی که بر مسند ولایت و حکومت تکیه زده و واجد شرایط زمامداری هستند، واجب الاطاعه بوده و بر افراد مکلف لازم است که امر و نهی آنها را نیز زیر پا نگذارند و دستورات آنها را اطاعت نمایند.
زمامدار اگر پیامبر یا یکی از ائمه معصومه باشد، وجوب اطاعتش مطلق است و هیچ قید و شرطی آن را مقید و محدود نمی کند و اگر غیر از آنها باشد، وجوب اطاعتش نمی تواند و نباید مطلق باشد، بلکه مقید و مشروط به این است که اطاعت او مستلزم عصیان خداوند نباشد.
۲) زمامداری که واجد شرایط ولایت و حاکمیت اسلامی است، حق دارد که بر طبق مصالح جامعه، در اموال عمومی تصرف کند و در اختلافات مردم به داوری بنشیند و پیمان های اقتصادی و دفاعی و فرهنگی منعقد کند و فرمان جنگ و صلح بدهد و خلاصه در هر موردی که یک مسؤول مشخص، برای تصمیم گیری وجود ندارد، حق دخالت و نظارت پیدا می کند و نسبت به اطفال صغیری که پدر و جد پدری ندارند و دیوانگانی که جنون آنها متصل به دوران کودکی نیست وزنان شوهرداری که طلاق آنها ضرورت دارد و... به حسب مصلحت، تصمیم گیری می کند.
● ابعاد حاکمیت و ولایت در خانواده
در خانواده نیز برای حاکمیت و ولایت، همین دو بعد وجود دارد.
بعد اول: وجوب اطاعت است. درمبحث (حقوق والدین) دیدیم که فرزندان در هر سن و سالی باشند، موظفند از دستورات پدر و مادر خویش اطاعت کنند و حق تخلف از دستورات آنها را ندارند، مگر این که اطاعت دستور آنها مستلزم نافرمانی پروردگار باشد و در محبث (زن ایدآل و نمونه) درباره قنوت دیدیم که: زن نیز باید مطیع شوهر باشد و تا آن جا که اطاعت شوهر، مستلزم نافرمانی خداوند نیست، از دستوراتش تخلف نکند. در مبحث: (چگونگی رفع اختلافات خانوادگی) و (نشوز و شقاق) نیز اطراف و جوانب این مسأله مهم، بررسی شده است.
بعد دومِ حاکمیت و ولایت خانوادگی، حق تصمیم گیری و تصرف است. این حق، برای شرهر و پدر و مادر وجد پدری است.
آنچه به مادر ارتباط پیدا می کند، همان حق حضانت است که در مبحث (حضانت) به تفصیل درباره آن بحث کرده ایم و در این جا اضافه می کنیم که: فقهای ما در توضیح مفهوم آن می گویند:.
حضانت، ولایت و تسلط بر تربیت کودک و نگاهداری و سرمه کردن و نظافت و شستشوی لباس اوست. در عین حال، مادر می تواند این حق خود را اسقاط یا در برابر آن مطالبه اجرت کند، همچنان که شیردادن نیز چنین است. (۲).
البته، همان طوری که به تفصیل بحث کرده ایم، حق حضانت مخصوص مادر نیست، بلکه پدر و جد پدری نیز چنین حقی دارند.
● گره زناشویی به دست کیست؟
در موقع بسته شدن پیمان زناشویی خود زن یا ولی او باید موافقت کنند، اما اگر لازم شد که پیوند زناشویی به وسیله طلاق، از بین برود اختیار به دست زن یا ولی او نیست، بلکه اختیار به دست شوهر یا ولی اوست. گاهی هم که شوهر یا ولی او نه حاضر به انجام وظایف خود هستند و نه حاضر به طلاق و احیاناً در موارد دیگر، قاضی شرعی می تواند اقدام به طلاق کند. در این جا دقت در آیه قرآنی زیر، مفید و لازم است:.
وَإنْ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أنْ تَمَسُّوهُنَّ وَقَدْ فَرَضْتُمْ لَهُنَّ فَریضَهًٔ فَنِصْفُ ما فَرَضْتُمْ إلاّ أنْ یَعْفُونَ أوْ یَعْفُوَا الَّذی بِیَدِهِ عُقْدَهُٔ النِّکاحِ وَأنْ تَعْفُوْا أقْرَبُ لِلتَّقْوی؛ (۳).
اگر زنان را پیش از آن که با آنها در آمیزید، طلاق دهید و برای آنها مهری معین کرده باشید، باید نصف مهریه را به آنها بدهید، مگر این که آنها یا کسی که گره زناشویی به دست اوست، عفو کنند و عفو کردنتان به تقوا نزدیک تر است. (۴).
مفاد روایات این است که گره زناشویی به دست شوهر، یا ولی اوست.
این که قرآن تعبیر به (گره زناشویی) می کند، مؤید این است که در حقیقت، یک زن و مرد به وسیله زناشویی به یکدیگر گره خورده و از بیگانگی به یگانگی رسیده اند. گسستن این گره، به دست شوهر است و اگر صغیر یا مجنون باشد، (به شرط اتصال جنون به دوره کودکی) به دست پدر یا جد پدری اوست و اگر غایب باشد، یا طلاق به مصلحت و ضرورت و عنوان ثانوی باشد، به دست محکمه است. تا حقی از زن تضییع نشود.
خلاصه این که طلاق به حسب عناوین اولیه به دست شوهر و ولی اوست و به حسب عناوین ثانویه، به دست محکمه شرعی است.
پس ولایت بر طلاق در خانواده، ولایت بر تصرف در گره زناشویی و تصمیم گیری در مورد باز کردن آن است و صد البته که سوء استفاده از این ولایت، برای شوهر بسیار نارواست.
● ولایت بر کودکان
چنان که واضح است، کودک تا به مرحله بلوغ نرسیده است، نیاز به پناهگاه و تکیه گاه دارد و پدر و مادر برای او بهترین پناهگاه و تکیه گاهند.
حق حضانتی که اسلام برای پدر و مادر مقرر داشته و خود نوعی ولایت است، در رابطه با تأمین دو نیاز است: یکی نیاز کودک به پرستاری و محبت شدن و دیگری نیاز والدین به محبت کردن.
پدر و جد پدری بر اطفال نابالغ ولایت دارند و می توانند دراموال آنها آن چنان که به مصلحت است، تصرف کنند و امور اقتصادی آنها را تنظیم نمایند و مخارج آنها را از اموالشان، درحد متعارف بدهند و درحفظ و بهره برداری صحیح از ثروت و اندوخته آنها کوشش کنند و اگر شایستگی و توانایی آن را نداشتند، بر محکمه است که: یا ضم امین کند یا قیم مستقل، تعیین نماید.
ولایت پدر و جد پدری در مورد مجنونی که جنونش به دوره کودکی اش متصل است و بالغی که هنوز از نظر رشد و بلوغ اقتصادی، شایستگی ندارد، نیز ثابت است و قرآن در این باره می گوید:.
وَابْتَلُوْا الْیَتامی حَتّی إذابَلَغُوْا النِّکاحَ فَإنْ ءانَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً فَادْفَعُوا إلَیْهِمْ أمْوالَهُمْ؛ (۵).
یتیمان را بیازمایید، تا هنگامی که به سن زناشویی رسیدند، اگر به رشد آنها پی بردید، اموالشان را به آنها بدهید.
این دستور، یک دستور جامع است و پدر و جد پدری و وصی و قیم همه باید با رعایت ضابطه فوق، عمل کنند.
اصولاً، قرآن اجازه نمی دهد که مال به دست آدم سفیه و کم خرد داده شود. این گونه افراد، حتماً باید تحت ولایت باشند.
▪ قرآن در این باره می گوید:.
وَلاتُؤتُوا السُّفَهاءَ أمْوالَکُم الَّتی جَعَلَ اللّهُ لَکُمْ قِیاماً وَارْزُقُوهُمْ فِیها واکْسُوهُمْ وقُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً؛ (۶).
اموالتان را به دست سفیهان ندهید که خداوند قِوام زندگی شما را در آن قرار داده است، از آن اموال، روزی و لباس آنها را بدهید و با آنها به نیکی سخن بگویید.
دایره این ولایت، تنها محدود به امور تربیتی و اقتصادی و این گونه تصرفات نمی شود، بلکه در صورتی که مفسده ای برای صغیر نباشد ولی می تواند برای او زن بگیرد، یا او را به شوهر بدهد.
در میان فقها، بحثی هست که: اگر ولی، صغیری را زن یا شوهر دارد، آیا هنگامی که صغیر، بالغ و رشید شد می تواند عقد را فسح کند یا نه نظر مشهور این است که: خیر.
البته با وجود پدر و جد پدری، هر دو در عرض هم و به طور مستقل ولایت دارند و هر کدام که قبل از دیگری به ولایت طفل، کاری انجام دهد، صحیح است و اگر هر دو باهم انجام دادند، کاری که جد انجام داده، صحیح است.
وصی نیز - به قول بعضی از فقها - در صورتی که در وصیت به او اجازه داده شده باشد، می تواندبه صغیر زن یا شوهر بدهد و همچنین در صورتی که صغیر بالغ بشود و نیازمند ازدواج باشد و رشد نداشته باشد می تواند به او زن یا شوهر بدهد.
بدیهی است که اگر ولی و وصی نباشد، وظیفه حاکم شرع است که نسبت به اموال صغار و تصرفات لازم، تصمیم گیری کند و حتی اگر به مصلحت بود، در مورد ازدواج آنها نیز اقدام کند. این ولایت، درمورد آنهایی که بعد از بلوغ، دیوانه یا سفیه می شوند نیز ثابت است.
▪ یک مسأله بسیار مهم.
آیا پدر و جد پدری در خصوص ازدواج، بر دختری که هنوز شوهر نکرده است ولایت دارند، یا ندارند.
بدیهی است که طرح سؤال فوق، صرفاً، در محدوده ازدواج است اما در مسائل اقتصادی و دیگر جنبه های زندگی، بدون هیچ تردیدی، پدر وجد پدری ولایت ندارند، همچنان که آنها بر دختر بیوه خود نیز هیچ گونه ولایتی ندارند.
درحقیقت، سؤال این است که: آیا پدر و جد پدری، هیچ گونه ولایتی بر دختری که به حد بلوغ و رشد رسیده و هنوز ازدواج نکرده است ندارند یا این که ولایت آنها در مورد ازدواج او ثابت و محفوظ است.
پاسخ این سؤال از نظر روایات و فتاوای فقها دشوار است.
صاحب شرایع که یکی از فقهای بزرگ مذهب ماست می گوید:.
ظاهرترین روایات، دلالت دارد بر این که پدر و جد پدری بر دختر باکره رشیده، در عقد دائم و عقد منقطع، ولایت ندارند. بنابراین، اگر یکی از آنها او را عقد کند، عقد صحیح نیست، مگر این که دختر راضی شود. (۷).
شیخ الفقها و امام المحققین، مرحوم شیخ محمد حسن نجفی، صاحب کتاب جواهر الکلام، پس از نقل روایاتی که مؤید نظریه صاحب شرایع است، می گوید:.
بنابراین، استدلال به این نصوص، بر آنچه مورد نظر است، تمام است و جمع میان روایات مخالف و موافق، از راه فرق گذاشتن میان عقد دائم و عقد منقطع و اعتقاد به این که در اولی ولایت هست و در دومی ولایت نیست، قابل قبول نیست. چنان که عکس آن هم درست نیست، زیرا این فرق ها تنها از راه یک نوع ملاحظه واعتباری است که نمی تواند مدرک حکم شرعی باشد. (۸).
در مجموع، اقوال و فتاوایی که در این مسأله وجود دارد، به قرار زیر است:.
۱) اختیار او فقط به دست پدر یا جد پدری است.
۲) اختیارش فقط به دست خودش است.
۳) در عقد دائم اختیارش به دست خودش و در عقد منقطع، اختیارش به دست پدر یا جد پدری است.
۴) درعقد منقطع اختیارش به دست خودش و در عقد دائم اختیارش به دست آنهاست.
۵) هیچ یک استقلال ندارند؛ بنابراین، ازدواج او در صورتی صحیح است که هم خودش راضی باشد و هم پدر یا جد پدری.
معمولاً مراجع فتوا در عصرما بنا را بر احتیاط می گذارند و توصیه می کنند که برای رعایت احتیاط، به قول اخیر عمل بشود.
▪ آیهٔ اللّه سید محمد کاظم یزدی صاحب عروهٔ الوثقی - رضوان الله علیه - می گوید:.
نباید احتیاط ترک شود و باید ازدواج هم به اجازه دختر و هم به اجازه ولی باشد.
بدیهی است که اجازه گرفتن از پدر یا جد پدری برای دختری که تجربه ندارد و ممکن است گرفتار احساسات و عواطف تند بشود و زرق و برق ظاهری او رافریفته گرداند، بهتر است.
در حقیقت، یک عقل آزموده در این جا به کمک دختر می آید و ضمن این که به خواست و رضای او احترام می گذارد، با راهنمایی و ارشاد، او را از سقوط در ورطه بدبختی و دربه دری حفظ می کند؛ مخصوصاً که پدر یا جد پدری، جز خیر و سعادت فرزند دلبند خود چیزی نمی خواهند و به همین جهت است که: اگر او را از ازدواج با مردی که مورد علاقه و کفو اوست، منع کنند و مرد دیگری به همان شرایط برای ازدواج با دختر، موجود نباشد، ولایت آنها - بدون هیچ تردیدی - ساقط می شود.
برای این که دوشیزگان متعهد و مکتبی، بیشتر به جنبه اخلاقی این موضوع توجه کنند، روایت زیر را در این جا می آوریم:.
دختری پیش پیامبر آمد و عرض کرد: پدرم مرا به عقد برادرزاده خود درآورده و از این راه خواسته، جبران خساست و پستی وی کند و من نمی پسندم. پیامبر فرمود: آنچه پدرت انجام داده، اجازه ده. گفت: اجازه نمی دهم؛ زیرا رغبتی به آن ندارم، فرمود: برو و با هر که می خواهی ازدواج کن. دختر گفت: رغبتی به آنچه پدرم انجام داده، ندارم، لیکن می خواستم اعلام کنم که پدرها هیچ اختیاری درمورد دختران خود ندارند. (۹).
پدرها و اجداد پدری هم توجه داشته باشند که: ازدواج تحمیلی موجب سعادت و خوشبختی فرزندانشان نخواهد شد، بلکه ممکن است در آغاز یا نیمه راه زندگی، مجبور به متارکه وجدایی شوند.
● حقوق والدین
درباره وظایف پدر و مادر و حقوقی که فرزند بر آنها دارد، بسیار سخن گفتیم. اکنون به جا و مناسب است که درباره وظایف فرزندان هم بحثی داشته باشیم.
بالاترین حقی که والدین بر فرزندان خود دارند، حق اطاعت است. امیرمؤمنان علی(ع) می فرماید:.
حَقُّ الوالِدِ عَلَی الوَلَدِ أنْ یُطیعَهُ فِی کُلِّ شَی ءٍ إی فِی مَعْصِیَهِٔ اللّهِ؛ (۱۰).
حق پدر بر فرزند این است که: در هر چیزی جز در معصیت خداوند، او را اطاعت کند.
در این جا فرقی میان پدر و مادر نیست و بنابراین، همان گونه که اطاعت پدر بر فرزند واجب است، اطاعت مادر نیز واجب است.
این طاعت، یا باید در راستای اطاعت خداوند باشد، یا این که مخالفتی با اطاعت خداوند نداشته باشد.
اگر پدر و مادر دستوری بدهند که مطابق دستور خداوند است، مانند: دستور به نماز و روزه و جهاد و حج و...، در این صورت، اطاعت والدین در راستای اطاعت خداوند است و در حقیقت، فرزندهم امر خدا را اطاعت کرده و هم امر والدین را.
با این حال، اطاعت او از والدین به خاطر اطاعت خداوند است و نه به عکس و نه این که هر دو را درعرض هم قرار دهد؛ زیرا اگر چنین باشد، اطاعت او اطاعت کافرانه و مشرکانه خواهد بود.
اما اگر به چیزی دستور بدهند که خداوند درباره آن حکم ایجابی یا تحریمی ندارد، در این صورت، اطاعت والدین مخالفتی با اطاعت خداوند ندارد، بلکه لزوم این اطاعت، به دستور خداست و در حقیقت، اطاعت خداوند است.
اصولاً فرد مسلمانی که مکتبش مکتب توحید خالص است، همان گونه که تنها خدا را عبادت می کند، تنها خدا را اطاعت می کند. فرقی که میان عبادت و اطاعت اوست، از این لحاظ است که در عبادت، بدون هیچ واسطه ای خدا را می پرستد و در اطاعت، یا بدون واسطه خدا را فرمان می برد یا با واسطه.
اگر او اطاعت پیامبر و اولی الامر و فقیه جامع الشرایط و شوهر و پدر و مادر می کند، به دستور خداست و با واسطه، اطاعت او اطاعت خداست.
▪ قرآن کریم می فرماید:.
وَإنْ جاهَداکَ عَلی أنْ تُشْرِکَ بی ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْم فَلاتُطِعْهُما وَصاحِبْهُما فِی الدُّنیا مَعْرُوفاً؛ (۱۱).
اگر پدر و مادر از تو بخواهند که چیزی را شریک من قرار دهی که تو را به آن علمی نیست، آنها را اطاعت مکن و در دنیا با آنها به نیکی مصاحبت کن.
در این دستور ارشادی قرآن، دو نکته مهم وجود دارد:.
یکی این که؛ اگر اطاعت والدین، در راستای اطاعت خدا نیست، بلکه با آن منافات داردو مستلزم شرک و عصیان است، باید از آن به طور جدی خودداری کرد و نباید انسان به خاطر اطاعت والدین، گرفتار معصیت و نافرمانی خداوند بشود.
دیگری این که: عدم اطاعت والدین، مستلزم بدخلقی و تندخویی و چیزهایی از این قبیل نیست.
در حقیقت، ما از آیه فوق چنین می فهمیم که: وجوب اطاعت والدین، مطلق نیست، ولی حسن خُلق در برابر آنها مطلق است.
وجوب اطاعت والدین، مشروط به این است که مستلزم زیر پا گذاشتن فرمان خداوند نباشد، اما حسن خلق و نیکی مصاحبت آنها مشروط به هیچ شرطی نیست.
فرزند، به هر حال وظیفه دارد که به آنها نیکی و محبت کند و در برابر آنها متواضع و مهربان باشد و در چهره و رفتار و گفتار، چیزی که موجب آزردگی خاطر آنها و افسردگی روح آنان بشود، ظاهر نسازد.
● سه توصیه مهم
بهترین شاهد این که حسن خُلق نسبت به والدین، مطلق است و مشروط به هیچ شرطی نیست،این است که درقرآن کریم، سه بار به پیروان اسلام و همه انسان ها، سفارش و توصیه شده است که نیکی و احسان به والدین را از نظر دور ندارند.
ما در این جا هر سه توصیه قرآنی را می آوریم:.
۱) وَوَصَّیْنَا الإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ حَمَلَتْهُ اُمُّهُ وَهْناً عَلی وَهْنٍ وَفِصالُهُ فی عامَیْنِ أنِ اشْکُرْ لِی وَلِوالِدَیْکَ إلَیَّ المَصیرُ؛ (۱۲).
و انسان را درمورد پدر و مادرش که مادرش با ناتوانی روز افزون به او حامله بود و از شیر بریدنش پس از دو سال بود سفارش کردیم که مرا و پدر و مادرت را سپاسگزار باش که سرانجام به سوی من است.
در این توصیه، ضمن این که هم به پدر توجه شده و هم به مادر، نکته ای ذکر شده است که انسان را متوجه زحمات بیش از حد مادر، در ایام بارداری و شیردادن می کند و بدین وسیله عواطف و احساسات او تحریک می شود و با علاقه و رغبت، به احسان و نیکوکاری می پردازد.
به علاوه، همان گونه که شکر و سپاسگزاری خدا را لازم شمرده، شکر و سپاسگزاری والدین را هم واجب ساخته است.
دانشمندان اسلام شناس، برای سپاسگزاری سه مرتبه قائلند:.
الف) انسان، ولی نعمت خود را بشناسد و بداند که نعمت از اوست، بنابراین شکر خداوند به این است که بداند او چه نعمت های گوناگون و بی شماری دراختیارش قرار داده و او را آن گونه متنعم ساخته است که بتواند عمری را با رفاه و آسایش زندگی کند و شکر والدین به این است که متوجه زحمات و خدمات شبانه روزی آنها باشد و هرگز از یاد نبرد.
ب) انسان به وسیله زبان، ولی نعمت خود را قدردانی کند؛البته خداوند نیازی به قدردانی ندارد، ولی غیرخدا اگر مورد تقدیر قرارگیرد، تشویق و دلگرم و خرسند می شود و اگر خود او نیز در مرتبه ای از علوِّ روح و عظمت باشد که نیازی به تشویق نداشته باشد، قطعاً دیگران تشویق می شوند.
درهرصورت، کسی که از زحمات دیگران قدردانی و سپاسگزاری می کند، نشان می دهد که ناسپاس و نمک نشناس نیست و به مرتبه ای رسیده است که هیچ نعمت و خدمت و زحمتی را فراموش نمی کند.
ج) انسان، از خدمات و زحمات دیگران سوء استفاده نکند و نعمت های خدا را در جای خود به کار برد.
راست است که نعمت های خداوند بی شمار است و انسان، آزادانه از آن نعمت ها استفاده می کند، اما بنده سپاسگزار، هرگز از آن نعمت ها سوء استفاده نمی کند.
همچنین، درست است که وقتی انسان، بزرگ و نیرومند شد، نیازی به زحمات و خدمات طاقت فرسای پدر و مادر ندارد، ولی انسان سپاسگزار، توجه دارد که رشد و نیرومندی و ترقیات او، نتیجه زحمات دو انسان دلسوز و بی توقع است و اکنون بهترین پاداش، برای آنها این است که نیروها و تجارب و امکانات خود را در راه صحیح به کار اندازد.
۲) وَوَصَّیْنَا الإنْسانَ بِوالِدَیْهِ إحْساناً حَمَلَتْهُ أمُّهُ کُرْهاً وَوَضَعَتْهُ کُرْهاً وَحَمْلُهُ وَفِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً حَتّی إذا بَلَغَ أشُدَّهُ وَبَلَغَ اَرْبَعِینَ سَنَهًٔ قالَ رَبِّ أوْزِعْنِی أنْ أشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتی أنْعَمْتَ عَلَیَّ وعَلی والِدَیَّ؛ (۱۳).
وانسان را به نیکی کردن درباره پدر و مادرش سفارش کردیم، مادرش به سختی باردار او شد و به سختی او را به دنیا آورد و دوران حمل و شیرخوارگی اش مدت سه سال بود؛ همین که به قوت رسید و چهل ساله شد، گفت: پروردگارا! نصیبم کن که شکر نعمتی که به من و والدینم داده ای، به جای آورم.
از این سخن الهی استفاده می شود که انسان ایدآل کسی است که می خواهد سپاس همه نعمت هایی که خداوند به خودش و والدینش داده است به جای آورد و همه مراتب سه گانه فوق را به نحو صحیح و مطلوب، به جای آورد.
خود فرزند برای پدر و مادر نعمت است. همان گونه که آنها وظیفه دارند با تربیت و تزکیه، شکر این نعمت را به جای آورند، فرزند نیز باید به نعمت بودن وجود خود برای والدین توجه کند و به قلب و زبان و عمل سپاسگزار باشد و شاید مقصود در آیه فوق همین است.
۳) وَوَصَّیْنَا الإنْسانَ بِوالِدَیْهِ حُسْناً وَإنْ جاهَداکَ لِتُشْرِکَ بی مالَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْم فَلا تُطِعْهُما؛ (۱۴).
و انسان را درباره والدینش به نیکی سفارش کردیم و اگر کوشیدند که چیزی را که به آن علم نداری شریک من کنی، آنها را اطاعت مکن. .● الگوهای قرآنی
ابراهیم خلیل(ع) که در خانواده خود یک پدر و همسر نمونه است، در خانواده پدر و مادر نیز یک فرزند نمونه است و به همین جهت، او حتی در نیایش هایش، به یاد والدین و فرزندان خود هست. نیایش او به درگاه خداوند چنین است:.
رَبِّ اجْعَلْنِی مُقیمَ الصَّلوهِٔ وَمِنْ ذُرِّیَّتِی رَبَّنا وَتَقَبَّلْ دُعاءُِ رَبَّنَا اغْفِرْلی وَلِوالِدَیَّ وَلِلْمُؤمِنینَ یَوْمَ یَقُومُ الحِساب؛ (۱۵).
پروردگارا! مرا و فرزندانم را به پایْ دارنده نماز قرار ده، پروردگارا! دعای مرا بپذیر، پروردگارا! مرا و پدر و مادرم و مؤمنان را در روزی که حساب به پا می شود، بیامرز.
عیسی مسیح، یکی از پیامبران اولوالعزم الهی است. هنگامی که در سنین کودکی و در دوران شیرخوارگی، به فرمان حق زبان می گشاید و به معرفی خود می پردازد، می گوید:.
إنّی عَبْدُ اللّهِ ءاتانِیَ الکِتابَ وَجَعَلنی نَبِیّاًُ وَجَعَلَنی مُبارَکاً أیْنَ ما کُنْتُ وَأوْصانِی بِالصّلوهِٔ وَالزَّکوهِٔ مادُمْتُ حَیّاً ُ وَبَرّاً بِوالِدَتی وَلَمْ یَجْعَلْنِی جَبّاراً شَقِیّاً؛ (۱۶).
من بنده خدایم که به من کتاب داده و مرا پیامبر گردانیده و هر جا باشم مرا مبارک ساخته است و مادامی که زنده ام، مرا به نماز و زکات و نیکی به مادر، سفارش کرده و مرا ستمکار و بدبخت نساخته است.
یحیی نیز یکی از پیامبران خدا و از شهدای بسیار مظلوم تاریخ است و در رابطه با پدر و مادر خویش از نمونه های بسیار برجسته است.
▪ قرآن درباره ایشان می فرماید:.
وَءاتیناهُ الحُکْمَ صَبِیّاً ُ وَحَنِاناً مِنْ لَدُنّا وَزَکوهًٔ وَکانَ تَقِیّاً ُ وَبرّاً بِوالِدَیْهِ وَلَمْ یَکنْ جَبّاراً عَصِیّاً؛ (۱۷).
در کودکی به او منصب حاکمیت و مهربانی و پاکیزگی دادیم و او پرهیزکار و با پدر و مادرش نیکوکار بود و سرکش و نافرمان نبود.
حضرت نوح نیز پیامبر دیگری از پیامبران اولوالعزم و نخستین آنهاست که در ضمن نیایش های خود می گوید:.
رَبِ ّ اغْفِرْلِی وَلِوالِدَیَّ وَلِمَنْ دَخَلَ بَیْتِیَ مُؤمِناً وَلِلْمُؤمِنینَ وَالمُؤمِناتِ وَلاتَزِدِ الظّالِمینَ إی تَباراً؛ (۱۸).
پروردگارا! مرا و پدر و مادرم و هر که با ایمان داخل خانه ام شود و مردان وزنان مؤمن را بیامرز و ستمکاران را جز هلاک میفزای.
بدیهی است که مردمان یکتاپرست، در حالت نیایش - که از شکوهمندترین حالات آنهاست - آنچه به نظرشان محبوب ترین چیزهاست از خداوند می خواهند و این ابرمردان عالم انسانیت، بیشترین علاقه و توجه به والدین خود داشته اند و به همین جهت، حتی درنیایش های خویش، از آنها غفلت نورزیده اند
● جامع ترین دستور
دو آیه از آیات سوره اسراء درباره وظیفه فرزندان نسبت به والدین است و از نظر این که به همه جنبه ها در این دو آیه توجه شده، شایسته و درخور ذکر است:.
وَقَضی رَبُّکَ أی تَعْبُدُوا إی إیّاهُ وَبِالوالِدَیْنِ إحْسِاناً اِمّا یَبْلُغَنَّ عِنْدَکَ الکِبَرَ أحَدُهُما اَوْکِلاهُما فَلاتَقُلْ لَهُما اُفٍّ وَلاتَنْهَرْهُما وَقُلْ لَهُما قَوْلاً کَریماًُ واخْفِضْ لَهُمِا جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَهِٔ وَقُلْ رَبِّ ارْحَمْهُما کما رَبَّیانی صَغیراً؛ (۱۹).
پروردگار تو حکم کرده است که جز او نپرستید و به پدر و مادر نیکی کنید. اگر یکی از آنها یا هر دو به پیری رسیدند، به آنها اف مگو و با آنها تندی مکن و با آنها سخنی ملایم گوی و از روی رحمت، برای آنها بال و پر تواضع بگشای و بگو: پروردگارا! همچنان که مرا در کودکی تربیت کردند، آنها را رحمت کن.
مجموعه دستوراتی که از این دو آیه استفاده می شود، به قرار زیر است:.
۱) نیکی به والدین.
۲) خودداری از گفتن کلمات و اصطلاحاتی که نمایانگر تنفر و انزجار است.
۳) تندی نکردن به آنها.
۴) تواضع و فروتنی.
۵) طلب مغفرت و رحمت از خداوند، برای آنها.
● چند راهنمایی و دستور دیگر.
چنان که می دانیم، اگر والدین نیازمند باشند و فرزند، قدرت مالی داشته باشد، باید هزینه زندگی آنها را تأمین کند و همچنین اگر فرزندی بمیرد و مالی داشته باشد، پدر و مادر، در ردیف فرزندان و همسر میت از او ارث می برند، با این حال، قرآن مجید یک جا می فرماید:کُتِبَ عَلَیْکُمْ إذا حَضَرَ أحَدَکُمُ المَوْتُ إنْ تَرَکَ خَیْراً الوَصِیَّهُٔ لِلوالِدَیْنِ والأقْرَبینَ بِالمَعْرُوفِ حَقّاً عَلَی المُتَّقینَ؛ (۲۰).
بر شما مقرر شده است که چون یکی از شما را مرگ فرا رسد، اگر مالی به جای می گذارد، برای پدران و مادران و خویشاوندان، به آنچه پسندیده و شایسته پرهیزکاران است، وصیت کند.
البته این دستور، یک دستور استحبابی است و نه وجوبی، زیرا اگر دستور وجوبی بود، به جای کلمه (متقین) کلمه (مؤمنین) به کار برده می شد.
درحقیقت، می خواهد بفرماید:مسلمانی که از لحاظ دینداری به مرتبه ایدآل رسیده و می خواهد علاوه بر واجبات، به مستحبات نیز عمل کند، این چنین است که حتی در حال احتضار نیز از حال والدین و خویشاوندان غافل نمی ماند.
در جای دیگر می فرماید:.
یَسْألُونَکَ ماذا یُنْفِقُونَ قُلْ ما أنْفَقْتُمْ مِنْ خَیْرٍ فَلِلوالِدَیْنِ والأقْرَبِینَ وَالیَتامی وَالمَساکِینِ وَابْنِ السَّبیلِ وَما تَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ فَإنَّ اللّهَ بِهِ عَلیم؛ (۲۱).
از تو می پرسند که چه چیز انفاق کنند بگو: هر مالی که انفاق می کنید، برای پدر و مادر و خویشاوندان و یتیمان و مستمندان و مسافران درمانده است و هر چه انفاق کنید، خداوند به آن داناست.
در این جا نیز به عنوان یک دستور استحبابی، به پیروان اسلام می فرماید: آنچه انفاق می کنید در درجه اول برای پدر و مادر و خویشاوندان است.
به قول معروف: چراغی که به خانه رواست، بر مسجد حرام است.
نکته جالب این که: سؤال کنندگان از این که چه انفاق کنند، می پرسند، ولی آیه شریفه ضمن این که انفاق هر مالی که بشود به آن (خیر) اطلاق کرد، مورد تأیید قرار می دهد، مشخص می کند که: انفاق باید برای پدر و مادر و خویشاوندان و یتیمان و مستمندان ومسافران درمانده باشد و ظاهر این است که: مراعات (الاهم فالاهم) شده است.
● چند مسأله فقهی
چنان که می دانیم مسافری که سفرش حرام یا برای حرام باشد، باید درسفر، روزه بگیرد و نماز را تمام بخواند.
به همین جهت، فقهای ما می گویند: اگر خود سفر حرام باشد، مثل این که برای او ضرر داشته باشد، یا زن بدون اجازه شوهر و فرزند با نهی پدر و مادر که باعث اذیت آنها شود، سفری بروند که بر آنها واجب نباشد....
همچنین می گویند:.
روزه مستحبی اولاد اگر باعث اذیت پدر یا مادر شود، با نهی آنان، حرام است.
و نیز می گویند:.
اگر پدر به جهت عذری نماز یا روزه اش را به جا نیاورده باشد، بعد از فوت او بر پسر بزرگ تر واجب است قضا نماید، یا برای انجام آن اجیر بگیرد، هر چند پدر نتوانسته قضا کند و بنابراحتیاط واجب، اگر از روی نافرمانی هم ترک کرده باشد، پسر بزرگتر باید آن را قضا نماید.
در مورد مادر نیز احتیاط واجب رعایت این حکم است.
از دقت در مجموع آیات و روایات و فتاوای فقها این گونه استفاده می شود که: انسان در صورتی که گرفتار ترک واجبی از واجبات، یا حرامی از محرمات نشود، هر چه در راه نیکی به والدین و خدمت به آنها و تواضع و ادب در برابر آنها بکوشد، به جاست و کسی که چنین باشد، انسانی شایسته و سپاسگزار است.
در عین حال، همین انسان شایسته و سپاسگزار، به خوبی توجه دارد که: هر چه خدمت کند و تواضع و ادب، از خود نشان دهد، نمی تواند قسمتی ناچیز از زحمات و خدمات خالصانه و بی ریا و بی دریغ والدین را جبران کند و همان بهتر که با عذرخواهی و سپاسگزاری جبران عجز خود را بکند و از این رهگذر، نور نشاط و فروغ شادی به چهره چروکیده آنها بتاباند.
به همان اندازه که وظایف والدین در برابر فرزندان سنگین است وظایف اولاد نیز در قبال آنها سنگین است و اگر انسان به این حقیقت توجه نکند، ناسپاس و کفران کننده نعمت است.
● بهداشت و تنظیم خانواده
یکی از ویژگی های بشر، حاکمیت گسترده او بر طبیعت است. او موجودی است که خود را در برابر طبیعت، محکوم نمی شناسد، بلکه می خواهد با تکیه بر عقل و تجارب و ابداعات و ابتکارات خود زنجیرهای طبیعت را پاره کند و هرگونه مانعی که بر سر راهش وجود دارد، از میان بردارد.
حیوانات، دایره حاکمیتشان بر طبیعت، محدود است، آنها به وسیله هدایت غریزه، کارهایی می کنند و تصرفاتی در طبیعت انجام می دهند، اما هرگز قدرت هدایت غریزه، به قدرت هدایت عقل نمی رسد و به همین دلیل، حاکمیت غریزه نیز در برابر حاکمیت عقل، ناچیز و کم اهمیت است.عقل، طالب طرح و برنامه است و سعی می کند که برای کارهای خود برنامه ریزی کند و غریزه، بدون این که از خود طرح و برنامه ای داشته باشد، به طور اتوماتیک، کار خود را انجام می دهد.
حیوانات، درامر زناشویی و زاد و ولد و آمیزش، به کمک غریزه، راه خود را می یابند و آن گونه پیش می روند که عملی برخلاف مقررات بهداشتی از آنها سر نمی زند و آنچه درعصرما، تنظیم خانواده نام دارد، در زندگی آنها به طور مطلوب، انجام می گیرد.
بشر ازهدایت غریزه، در این زمینه ها بهره ای ندارد، او باید از استعداد عقلی خود بهره گیرد و زندگی خانوادگی خود را به طور مطلوب و ایدآل تنظیم نماید.
خوشبختانه، با پیشرفت هایی که در عصر ما نصیب پزشکی و بهداشت شده، خانواده ها بهتر می توانند سلامت و عافیت اعضای خود را حفظ کنند و خود را از نگرانی های بسیاری دور نگاه دارند.
در گذشته، بسیاری از مادران در هنگام وضع حمل، جان شیرین خود را از کف می دادند و چند بچه قد ونیم قد، از خود به جای می گذاشتند و عواقب بسیار نامطلوبی برای همسران و فرزندان آنها به بار می آمد.
مادران بسیاری به واسطه این که هیچ آگاهی نسبت به فرمول تنظیم خانواده نداشتند، به واسطه کوتاهی فاصله وضع حمل و بارداری، خیلی زود شکسته و پژمرده می شدند و فرزندان آنها نیز - آن چنان که باید و شاید - سرپرستی و پرستاری نمی شدند و صدمه های زیادی می خوردند و خلاصه، درمحیط خانواده، نه مادر آسایش و آرامشی داشت و نه کودکان و نه شوهر.
هربار که بیماری سرخک و آبله و دیگر بیماری های اپیدمیک، شایع می شد، جمع قابل توجهی از کودکان، قربانی می شدند و این میوه های دل والدین، همچون میوه های کال و نارس، از اصل خود جدا شده و بر زمین می افتادند.
در این مواقع، کمتر خانواده ای بود که گرفتارمصیبت نشود و از مهلکه، سالم بگذرد. گاهی اتفاق می افتاد که از یک خانواده، دو یا سه فرزند، روانه گورستان می شدند!.
از اینها گذشته، تنها جان کودکان معصوم، درمعرض خطر نبود. آبله، صورت لطیف آنها را زشت و بدنما می کرد، چشم های زیبا و ظریف کودکان را مورد حمله قرار می داد و آنها را به عارضه کوری و نقص بینایی چشم، مبتلا می کرد.
خلاصه، بسیار مشکل بود که کودکی بتواند از این همه مهالک، سالم بگذرد، یا گرفتار مرگ زودرس یا نقص عضو نشود. چه بسیار خانواده هایی که حتی از چند فرزند، یکی هم برای آنها نمی ماند و چه بسیار خانواده هایی که فقط یک فرزند برای آنها باقی می ماند و همین هم کمالِ خوشبختی بود!.
اگر چه هنوز هم در دنیا مردمی هستند که از بهداشت خانواده محروم و به همین مصیبت ها گرفتارند، ولی به طور نسبی وضع کنونی مردم دنیا بهتر شده و جإ؛ه ه دارد که به شکرانه چنین نعمتی، آنها که محرومیت ندارند، به فکر محرومین و درماندگان باشند.
مفهوم بهداشت و تنظیم خانواده، این است که: زمینه ای فراهم شود تا همه اعضای خانواده - اعم از زن و شوهر و فرزندان - بتوانند به یک زندگی سعادتمندانه، دور از درد و رنج و نقص عضو و مرگ زودرس ادامه دهند؛ به طور طبیعی زندگی کنند و به طور طبیعی بمیرند.
در این رابطه، باید از همه تجارب و معلومات گذشتگان و معاصران استفاده شود و عقل ها نیز در تکمیل ذخایر علمی و تجربی، به طور مستمر در کوشش و تلاش باشند.
وقتی اسلام، علم را منحصر در (علم ابدان و علم ادیان) می کند، معلوم می شود که می خواهد تن و جان مردم، از سلامت برخورداری کامل داشته باشند.
وقتی قرآن، تکیه روی این می کند که: طیبات، حلال و خبائث، حرام است، به ما خاطرنشان می نماید که باید زندگی ما تداوم خود را از خوردنی ها و نوشیدنی های پاک بگیرد و درمحیط پاک، استحکام یابد و با آمیزش های پاک، توالد و تناسل کند و دفع کننده چیزهایی باشد که خبیث است.
وقتی مسلمان، مکلف می شود که در خوردن و آشامیدن، از اسراف و زیاده روی پرهیز کند، برای این است که اسلام به سلامت و سعادت پیروان خود، شدیداً علاقه مند است و نمی خواهد پیروان خود را علیل و رنجور بیابد.
وقتی مکتب ما آن همه سفارش درباره تنظیف بدن و محیط زیست و لباس و خوابگاه و... می کند و نسبت به ازاله موهای زاید و اصلاح سر و صورت و چیدن ناخن ها و شستشوی دندان ها، عنایتی درخور عظمت لایتناهای خودش، دارد و ختنه را از واجبات می شمارد و از استعمال مخدرات، منع اکید می کند، همه و همه، به خاطر اهمیتی است که به خوشبختی پیروان خود می دهد.
وقتی این همه روی شیردادن مادران به فرزندان اصرار می ورزد و حتی در مواردی، برای مادری که از این وظیفه مقدس خودداری می کند تنبیهی مقرر می دارد، برای این است که می خواهد نوزاد، از بهترین و سالم ترین و کامل ترین غذا، استفاده کند و اسکلت اولیه اش از صلابت و سلامت و استحکام برخوردار باشد و توأم با آن، خود مادر نیز به عوارضی از قبیل سرطان سینه، مبتلا نشود.
اگر این همه روی آمیزش نامشروع زن و مرد، مقاومت می کند و حتی گاهی کیفری در حد مرگ برای این عمل، مقرر می دارد، به علت این است که با چنین جریانی، نظم خانواده ها مختل و به جای جاذبه طبیعی و مطلوب خانوادگی، دافعه حکمفرما می شود و پیوندها نااستوار می گردد و کودکان، بی پناه و بی مأمن می شوند و زندگی به کام همگان تلخ و روزنه های امید بسته و هاله های یأس سایه افکن می شود.
برای این که انسانی بتواند در این جهان، حیات و سلامت خود را از کف ندهد و از سرمایه حیات و سلامت، حداکثر استفاده را در راه تکامل ورسیدن به درجه والای (مطلق گونگی) برگیرد، سلامت عقلی لازم است. آدم کم خرد و بی خرد، هرگز نمی تواند این گونه باشد و به همین جهت است که امیرالمؤمنین(ع) می فرماید:.
إیّاکُمْ و َتَزْویجَ الحَمْقاءِ فَإنَّ صُحْبَتَها بَلاء وَوَلَدَها ضَیاع؛ (۲۲).
از ازدواج با زنان احمق بپرهیزید؛ زیرا مصاحبت آنها بلا و فرزند آنها ضایع و تباه است.
و نیز شخصی از امام باقر(ع) درباره زن زیبا روی دیوانه ای سؤال می کند که آیا می شود با او ازدواج کرد حضرت می فرماید:.
لا وَلکِنْ إنْ کانَتْ عِنْدَهُ أمَهٔ مَجْنُونَهٔ فَلابَأسَ بِأنْ یَطَأهِا وَلایَطْلُبَ وَلَدَها؛ (۲۳).
نه، ولی اگر پیش او کنیز دیوانه ای باشد، می تواند با او بیامیزد و فرزند او را نخواهد.
در حقیقت، نظر اسلام، این است که زن احمق و دیوانه، نمی تواند شریک زندگی مرد و مادر دلسوز فرزندان و مربی و راهنمای آنان باشد و انتخاب چنین زنانی برای همسری، خلاف بهداشت و تنظیم خانواده است.
یکی از مسائلی که در آداب زناشویی اسلام مطرح است، مسأله (عزل) است. عزل به مفهوم خودداری از قرار دادن نطفه در رحم و تکنیکی برای جلوگیری از بارداری است و در روایات ما آمده که بدون رضایت زن چنین کاری صحیح نیست، با این حال در یکی از روایات آمده است که:.
لابَأْسَ بِالعَزْلِ فِی سِتَّهِٔ وُجُوهٍ: اَلمَرْأهُٔ الَّتی تَیَقَّنْتَ أنَّها لاتَلِدُ، والمُسِنَّهُٔ، وَالمَرْأهُٔ السَلیطَهُٔ، والبذِیئهُٔ، والمَرْأهُٔ الَّتی لاتَرضِعُ وَلَدَها، والأمَهُٔ؛ (۲۴).
در شش مورد، عزل کردن جایز است: زنی که یقین داری فرزند نمی زاید و زن پیر و زن سلیطه (بدخُلق) و زن بد دهان و زشتگو و زنی که فرزند خود را شیر نمی دهد و کنیز.
از این روایت بر می آید: زنانی که فرزندان خود را شیر نمی دهند، شایسته مادری نیستند و بنابراین، بهتر این است که باردار نشوند.
درگذشته، مشروبات الکلی به عنوان یک مخدرمورد استفاده بود و در عصرما مخدرات دیگری از قبیل تریاک و هروئین و... نیز بر آن افزوده شده است.
اعتیاد به مخدرات، یکی از بدبختی های بزرگ است و اگر عضو خانواده ای بدان مبتلا باشد، آن خانواده، اهل سعادت و خوشبختی نخواهد بود.
روی همین اصل است که امام صادق(ع) فرمود:.
مَنْ زَوَّجَ کَریمَتَهُ مِنْ شارِبِ خَمرٍ فَقَدْ قَطَعَ رَحِمَها؛ (۲۵).
هر کس دختر خود را به شرابخواری بدهد، قطع رحم کرده است.
اسلام، نه تنها به سلامت فرزندان اهمیت می دهد، بلکه به زیبایی و بردباری و تقوای آنها نیز توجه دارد و به همین جهت است که زنان باردار زائو را به خوردن گلابی و خرما و کندر توصیه می کند و در تعلیل دستور خود به زیبایی و حلم و تقوای فرزندان اشاره می نماید. (۲۶)بدخلقی زن یا شوهر، نه تنها به بهداشت و تنظیم خانواده، نمی تواند کمک کند، بلکه خود عامل بسیار مؤثری برای اختلال و آشفتگی خانواده و پریشانی و بدبختی کودکان است و به همین جهت، باید هنگام انتخاب همسر، از آن غافل نماند.
شخصی از امام هشتم(ع) سؤال می کند که زنی از خویشاوندانش با او نامزد شده و بدخلق است. امام در پاسخ او نوشت:.
لاتُزَوِّجْهُ إنْ کانَ سَیِّئَ الخُلْقِ؛ (۲۷).
اگر بدخلق است، با او ازدواج مکن.
موضوع فوق را نباید در تنظیم و بهداشت خانواده، کم اهمیت تلقی کرد. زن بدخلق چگونه قادر است نه ماه کودکِ معصوم خود را به طور طبیعی در رحم بپروراند و دو سال به راحتی شیرش دهد و از آن پس نیز تأمین کننده سعادت وسلامتش باشد!.
از نظر دانشمندان روان شناس عصرما:
۶۶% کودکان مبتلا به امراض روحی، بیماری را از مادران خود به ارث برده اند و چنانچه مادری سالم و بی عیب باشد، بچه اش نیز دارای دستگاه عصبی سالم و بی نقصی خواهد بود. اگر زنی بخواهد بچه اش سالم و شاداب و از نظر قوای عقلی، بدون نقص باشد، قبل از تولد کودک باید در فکر سلامت خود باشد. (۲۸).
کسانی که در زندگی این دنیا سختگیر و زود رنج و پرتوقع و کم گذشت و بهانه جو و خودپسند هستند، نه تنها برای خانواده و همسر و فرزندان، بلا و مصیبت به شمار می آیند، بلکه برای خویشتن نیز آفتی بزرگ محسوب می شوند و پیش از آن که میکروب ها و امراض طبیعی، آنها را فرسوده و ناتوان کنند، خود قوی تر از هر دشمنی، تیشه به ریشه هستی خود می زنند و دنیا را از وجود ناآرام و مضطرب خود تهی می سازند.
این که رهبر بزرگ اسلام زنا را، بعد از شرک، بزرگ ترین گناه می داند، به خاطر حفظ شوکت و اعتبار و استحکام خانواده و سلامت نوزادان و رشد طبیعی آنهاست.
▪ امام رضا(ع) فرمود:.
إنَّ الدَفْقَ فِی الرَحِمِ إثْم، والعَزْلُ أهْوَنُ مِنْهُ؛ (۲۹).
زنا کردن و نطفه را در رحم ریختن، گناهی است، ولی زنا کردن و نطفه را در رحم نریختن، گناه آسان تری است.
● یک مسأله اساسی
طبعاً خواننده گرامی می خواهد بداند آیا اسلام موافق این است که خانواده ها دارای فرزندان کم باشند یا دارای فرزندان بسیار.
ما مسأله تنظیم و بهداشت خانواده را به گونه ای که از مضامین آیات و روایات استنباط می شود، مطرح کردیم و به طور جامع و کامل، در این جا به رشته نگارش کشیدیم.
قطعاً کارهایی از قبیل سقط جنین و کشتن فرزند، به بهانه مالی و اقتصادی، از نظر اسلام منفور است و قرآن با صراحت، دستور داد که:.
لاتَقْتُلُوْا أوْلادَکُمْ مِنْ إمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُکُمْ وَإیّاهُمْ؛ (۳۰).
فرزندان خود را از بیم فقر نکشید. روزی شما و آنها را ما می دهیم.
در یکی از روایات نیز آمده است که شخصی خدمت امام(ع) نوشت که: پنج سال است که از داشتن فرزند خودداری می کند؛ زیرا همسرش از داشتن فرزند کراهت دارد و می گوید: به خاطر تنگدستی از عهده بزرگ کردن و تربیت آنها بر نمی آید.
حضرت در پاسخ وی نوشت:.
اطْلُبِ الوَلَدَ فَإنَّ اللّهَ یَرْزُقُهُمْ؛ (۳۱).
فرزند بخواه، زیرا خداوند روزی آنها را می دهد.
آیه و روایت فوق جواب دندان شکنی است به شیفتگان تمدن جدید که انسان معصومی را قبل از تولد، نیست و نابود می کنند و جواب محکمی است به آنهایی که با هزار لِمّ و فن، جلو انعقاد نطفه را می گیرند.
مطالبی هم از لحاظ اجتماعی مطرح می کنند که: جمعیت دنیا روبه افزایش است و کم کم دارد عرصه برمردم تنگ می شود و کره زمین نمی تواند نیاز آنها را تأمین کند و....
اسلام، موافق این حرف ها نیست - واقعیت هم غیر از اینهاست - امکانات زمین و دریا و هوا بیش از این است که به این زودی ها خطر قحطی و تنگی معیشت، مردم جهان را تهدید کند. هر انسانی که به دنیا می آید دارای دو بازو و یک مغز پرتوان است و حتماً خواهد توانست شکم خود، بلکه شکم های دیگران را هم سیر کند؛ وانگهی خدا هم رزاق است.
قرآن کریم به ما می فرماید:.
الشیْطانُ یَعِدُکُمُ الفَقْرَ وَیَأمُرُکُمْ بِالفَحْشاءِ؛ (۳۲).
شیطان است که شما را از فقر می ترساند و به فحشا و زشتی امر می کند.
این قبیل برداشت ها، شیطانی است و نتیجه آن سردی کانون خانواده و غیر طبیعی شدن زنان و مردان و به کار نیفتادن عواطف آنها و تن به اعمال زشتی از قبیل سقط جنین و کورتاژ دادن است.
و شاید همین هم یکی از ره آوردهای استعمار باشد تا ممالک کم جمعیت، خالی بماند و از زمین بهره برداری نشود و ارباب قدرت بتوانند همچنان بر کرسی ظلم و استکبار تکیه بزنند.
آنچه در منابع اسلامی راجع به عزل و جلوگیری از انعقاد نطفه داریم، نه به خاطر انگیزه اقتصادی است، بلکه به خاطر سلامت خود نوزاد و احیاناً تخفیف گناه است. و به همین جهت، اگر مادری گرفتار فرزندان شیر به شیر است و سلامت خود و فرزندانش در معرض خطر است، جا دارد که با استفاده از یک تکنیک بهداشتی جلو انعقاد نطفه را بگیرد.
و از آن جا که اسلام، دین سمحه سهله است، اگر روزی جمعیت دنیا در آستانه انفجار قرار گیرد، باز می شود با استفاده از تکنیک های صحیح بهداشتی، جلو افزایش بی رویه جمعیت را گرفت و البته این نیز در حال حاضر یک فرض بیشتر نیست.
اما در شرایط کنونی، با توجه به این که جلوگیری از انعقاد نطفه، برای مادران عوارض نامطلوبی دارد، بهتر این است که زندگی خانوادگی سیر طبیعی خود را ادامه دهد و ترس های اقتصادی و مادی، خانواده ها را در این مسیر غیر طبیعی نیندازد.
قبلاً هم اشاره کرده ام که بنیانگذار مکتب ما خواهان ازدیاد جمعیت مسلمین است و حتی به بچه های سقط شده، فخر و مباهات می کند و در این جا نیز اضافه می کنم که فرمود:.
أکْثِرُوا الوَلَد اُکاثِرْ بِکُم الأمَمَ غَداً؛ (۳۳).
فرزندان را زیاد کنید که فردای قیامت به کثرت شما بر امت ها افتخار می کنم.
نقل کرده اند که: یوسف، هنگامی که برادر خود را دیدار کرد، گفت: چگونه توانستی بعد از من ازدواج کنی پاسخ داد:.
پدرم به من دستور داد که اگر بتوانی فرزندانی داشته باشی که در روی زمین تسبیح خدا بگویند، حتما بکوش که دارای فرزند بشوی. (۳۴).
۱.ما در کتاب حکومت در قرآن، دیدگاه اسلام و قرآن را درمورد ولایت و حاکمیت درامت اسلامی مشخص کرده ایم.
۲.جواهر الکلام، ج ۳۱، ص ۲۸۳ و ۲۸۴ (با تلخیص).
۳.بقره (۲) آیه ۲۳۷.
۴.نظر به این که ذکر مهریه در ازدواج دایم لازم نیست، دستور اسلام این است که اگر پیش از آمیزش، زن و مرد از هم جدا شوند، در صورت ذکر مهریه، نصف آن را شوهر باید بدهد و در صورت عدم ذکر، باید چیزی درحد توانایی به او داد. (همان جا.).
۵.نساء (۴) آیه ۶.
۶.همان، آیه ۵.
۷.جواهر الکلام، ج ۲۹، ص ۱۷۴ و ۱۷۵.
۸.همان، ص ۱۷۹.
۹.سنن ابن ماجه، ج ۱، ص ۵۷۸.
۱۰.نهج البلاغه، حکمت ۳۹۹.
۱۱.لقمان (۳۱) آیه ۱۵.
۱۲.همان، آیه ۱۴.
۱۳.احقاف (۴۶) آیه ۱۵.
۱۴.عنکبوت (۲۹) آیه ۸.
۱۵.ابراهیم (۱۴) آیه ۴۰ و ۴۱.
۱۶.مریم (۱۹) آیه ۳۰ - ۳۲.
۱۷.همان، آیه ۱۲ - ۱۴.
۱۸.نوح (۷۱) آیه ۲۸.
۱۹.اسراء (۱۷) آیات ۲۳ و ۲۴.
۲۰.بقره (۲) آیه ۱۸۰.
۲۱.بقره (۲) آیه ۲۱۵.
۲۲.وسائل الشیعه، ج ۱۴، ص ۵۶.
۲۳.همان، ص ۵۷.
۲۴.همان، ص ۱۰۷.
۲۵.همان، ص ۵۳.
۲۶.وسائل الشیعه، ج ۱۵، ص ۱۳۳ و ۱۳۴.
۲۷.وسائل الشیعه، ج ۱۴، ص ۵۴.
۲۸.محمد تقی فلسفی، کودک از نظر وراثت و تربیت، ص ۱۱۹ (به نقل از اطلاعات، شماره ۱۰۳۵۵).
۲۹.مستدرک الوسائل، ج ۲، ص ۵۶۷.
۳۰.انعام (۶) آیه ۱۵۱.
۳۱.وسائل الشیعه، ج ۱۵، ص ۹۹.
۳۲.بقره (۲) آیه ۲۶۸.
۳۳.وسائل الشیعه، ج ۱۵، ص ۹۶.
۳۴.همان، ص ۹۵.
منبع : تبیان


همچنین مشاهده کنید