چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا


حادثه نگاری بیان واقعیات جامعه


حادثه نگاری بیان واقعیات جامعه
حادثه نویسی در مطبوعات ایران همیشه و در همه محافل محل بحث و گاه جنجال های بسیاری از سوی کارشناسان و دولتمردان بوده است که در نقدی بی رحمانه این بخش مهم و تاثیرگذار در روزنامه نگاری ایران را نفی کرده اند و با دادن القابی چون زردنگاری و... همواره به خبرنگاران حوادث و صفحات آن حمله کرده اند در حالی که فرهنگ روزنامه خوانان فرهنگی حادثه جو است. اما واقعیت این است که خبر حوادث به خودی خود هشداری غیرمستقیم برای خوانندگان است تا در برابر تهدیدها از خود مراقبت کنند.
وقتی می خوانیم دختری به خاطر بی احتیاطی قربانی نیت شوم مرد مسافرکشی شد یا دوستی خیابانی به قتل انجامید و ... خود به خود به عواقب این گونه روابط و بی دقتی ها اشاره کرده ایم و به مردم آگاهی دادیم تا محتاط عمل کنند. این را حادثه نویسان به خوبی درک کرده اند و از آن استفاده می کنند، هرچند مورد بی مهری از سوی مسوولان روزنامه می گیرند. حادثه نویسی به خاطر خاصیت کار مشکلات فراوانی را برای خبرنگار به وجود می آورد و علاوه بر اینکه خبرنگار به طور مستقیم باید خود را در معرض آن حادثه و تلخی های خبر قرار دهد حتی گاهی تهدیدهای فیزیکی هم می شود. در مواردی متهمان یا افراد ذی نفع در پرونده برای اینکه پرونده شان در روزنامه ها طرح نشود خبرنگار را تهدید به مرگ هم می کنند و از آنجایی که مسوولان روزنامه ها صرفاً به صفحه حوادث به عنوان یک صفحه جنبی نگاه می کنند، حاضر نیستند بابت آن هزینه یی بپردازند و از خبرنگار خود در برابر تهدیدها و احضارها حمایت کنند. صفحات حوادث در موارد بسیاری با اخباری که درج کرده اند باعث نجات جان متهمانی شده اند که اگر روزنامه ها نبودند، قطعاً آنها را باید سال ها پیش در بالای دار می دیدیم.
برخی منتقدان بر این باورند که روزنامه های کشورهای پیشرفته چنین صفحه یی را در میان خود ندارند که این اصلاً درست نیست. نگاهی به روزنامه های خارجی نشان می دهد، حوادثی بس کوچک تر از آنچه در جامعه اتفاق می افتد حتی تیتر یک روزنامه شده و واکنش های اجتماعی بسیاری را به دنبال دارد. شاهد این مدعا ماجرای ناپدید شدن دختری به نام مادلین است که از آلمان تا چین تیتر یک روزنامه شده است. چنین سخنی از سوی منتقدان به خاطر فاصله عمیق روشنفکران با طبقات پایین جامعه و واقعیات آن است، منتقدان بر این نکته توجهی ندارند که میان مردمانی که جزء دهک های پایین هستند واقعیات تلخی وجود دارد که باید آن را دید. بی تفاوتی اجتماعی اساسی ترین مشکلی است که ما در ایران به شدت از آن رنج می بریم، شنیدن اخبار تلخ بین روشنفکران فقط با تکان دادن سر و ابراز تاسف کردن به صورت ناخودآگاه و در لایه های پنهان نه ظاهر مسوولان، روش مورد استفاده در هشداردهی در صفحات حوادث پذیرفته شده است و چنانچه می بینیم حتی نیروی انتظامی برای هشداردهی به مردم با ساخت تیزرهای نمایشی، طنز و داستان وار مثل «داش سیا» و عامیانه کردن آن به مردم هشدار می دهد. نکته دیگری که باید به آن اشاره کرد، این است که مسوولان روزنامه یی آن را به صفحه یی جنبی تبدیل کرده اند که علت آن جو سیاست زده روزنامه های ما است.
برخی اخبار دردناک که حادثه نویسان آن را به قلم می آورند اگر در کشورهای دیگر اتفاق بیفتد چه جنجال ها و واکنش های اجتماعی تندی خواهد داشت .در کشور ما اول منتقدان حمله می کنند که زردنگار شدید و بعد متهم به تشویش اذهان عمومی می کنند و بعد تذکر می دهند که دیگر بس است. نکته دیگری که پیکان انتقاد را به سوی حادثه نویسان نشانه رفته است دادن لقب به مجرمان است، مگر نه اینکه این اتفاق در صفحات سیاسی هم می افتد و ما به شخصیت های سیاسی هم لقب می دهیم، توصیف یک شخص با توجه به عملی که انجام داده امری کاملاً پذیرفته شده در علم روزنامه نگاری است و منتقدان باید به دنبال حق متهم جای دیگری باشند، حق متهم با نبود هیات منصفه تضییع می شود. اگر در قانون ما هم مثل همه جای دنیا هیات منصفه یی وجود داشت که با توجه به شرایط مجرم هنگام ارتکاب جرم او را مجرم یا قربانی تشخیص می داد و ادعاهای متهم را بررسی می کرد، مسلماً حادثه نویسی یعنی صدای فریاد قشر وسیع و محروم جامعه که خاری در چشم مسوولان و انکار روشنفکران است چرا که آنان محیط اطراف و قشر متوسط به بالا را می بینند و سیاست تنها معضل آنها است. این روشنفکران از رد صلاحیت ها تا مناقشات سیاسی همه چیز را زیر سوال می برند مگر واقعیات جامعه. به راستی چرا روشنفکران جامعه ما نمی پرسند چرا سهیلا زن تن فروش و بعد هم یک مادر قاتل شد؟ چرا پدری از روی فقر دو کودکش را دار زد. چرا روشنفکران کیفرخواست نانوشته این مردمان را نمی بینند؟ مشکلات شدید اقتصادی، سختی کار و اضطراب ناشی از آن و متهم به زردنگاری شدن، نداشتن امنیت به خاطر گفتن واقعیات و... تنها چند دلیل از هزاران دلیلی است که روزنامه نگاران تمایل کمتری به حادثه نویسی دارند. وقتی آنان از سوی دستگاه های ذی ربط تا مسوولان روزنامه مورد حمایت که نه حتی مورد انتقادات شدید قرار می گیرند و کار خود را بی اعتبار احساس می کنند.
کسانی که با تمام این معضلات به حادثه نویسی ادامه می دهند به دلیل عشق به حرفه روزنامه نگاری و رسالت آن است. وجود صفحات حوادث، وجود علائم یک بیماری واگیردار است و اگر به موقع بیماری درمان نشود به فاجعه تبدیل خواهد شد و حذف علائم به معنای درمان آن نیست؛ به معنای انکار بیماری است. انتقاد از سوی روشنفکران و تشویق به حذف آن ناشی از همان سنت قدیمی ما ایرانیان یعنی حذف صورت مساله است. صفحات حوادث واقعیات تلخ و پررنگ شده جامعه ما هستند که اگر نباشند بر نقاط ضعف خودمان آگاه نخواهیم شد و همچنان به پاک کردن صورت مساله به جای حل مساله می پردازیم؛ کاری که هرگز نتیجه نداده است. حادثه نگاران زرد نیستند، سرخ نیستند، آنان رنگ واقعی جامعه ما هستند. اگر فقط سرمان را به سیاست گرم نکنیم، خواهیم دید رنگ طنابی که با دستان پدر به گردن کودکانش انداخته شده، خواهیم دید رنگ چهره زنی که با چاقوی شوهر به قتل رسیده، رنگ حرف های زنی که شوهرش را قربانی خیانت کرده و رنگ پریده کودکان را هم که بعد از گذشت ۱۴ سال همچنان بی خانمان هستند. اگر چشمان مان را باز کنیم رنگ واقعیت و حادثه نویسی را می بینیم، ما زرد نیستیم، رنگ واقعی جامعه هستیم.
مرجان لقایی
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید