پنجشنبه, ۳۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 18 April, 2024
مجله ویستا


مدیریت اسلامی چیست؟


مدیریت اسلامی چیست؟
تعبیر «مدیریت اسلامی» حاکی از این است که مدیریت می تواند دارای دو وصف «اسلامی» و «غیراسلامی» باشد، و از اینروی این سؤال، مطرح می شود: چه ارتباطی بین مدیریت به عنوان یک علم و بین اسلام به عنوان یک دین، وجود دارد؟
این پرسش در واقع یکی از جزئیات پرسش عامتر و کلی تری است و آن این است: علوم و فنون مختلف، بویژه علوم انسانی، چه ارتباطی با ادیان خصوصاً دین اسلام دارند؟
پاسخ به این سؤال، نیازمند ارائه تعریف دقیقی از علم و دین است.
● رابطه دین با معارف بشری
۱) با توجه به اینکه واژه «علم» دارای کاربردهای متباین و متداخلی است و بیان همه آنها با اشاره به تفاوتهایشان به درازا می کشد. ما در اینجا به تعریف مفهومی از «علم» که متناسب با بحث حاضر است بسنده می کنیم:
«علم عبارت است از مجموعه قضایایی که حول یک محور (کلّ یا کلّی) مطرح می شود و با متدهای مناسب با طبیعت قضایای مزبور،موردبررسیوتحقیق قرارمی گیرد».
فی المثل طبیعت قضایای منطقی، فلسفی و ریاضی با متد تعقلی؛ و طبیعت قضایای فیزیکی و شیمیایی با متد تجربی؛ و طبیعت علوم تاریخی با متد نقلی، مناسبت دارد. حال، اگر فرض کنیم که همه یا بخشی از مسائل یک علم در منابع دینی مستند به«وحی الهی» بیان شده و اصطلاحاً با متدتعبدی هم قابل اثبات باشد می توان قضایای آن علم را با دو متد، مورد بررسی قرار داد و یا آنها را به دو قسم، دینی و غیردینی، تقسیم کرد. مثلاً مسائل خداشناسی(بحث از صفات وافعال الهی)هم بامتدتعقلی قابل بررسی است که بخشی از متافیزیک (فلسفه الهی) را تشکیل می دهد، و هم با متد تعبّدی مستند به«وحی الهی» یعنی با استفاده از منابع دینی (کتاب و سنّت) قابل بررسی است که «خداشناسی دینی» نامیده می شود.
پس صفت «دینی» برای یک علم (مجموعه خاصی از قضایا) گاهی به این معنی است که مسائل آن علم، با متد نقلی دینی و با استفاده از منابع مستند به وحی الهی، مورد بررسی قرار می گیرد.
۲) اکنون واژه «دین» را مورد دقت قرار می دهیم تا با کاوش در مفهوم آن، روشن شود که مطالب دینی با کدام علمی مناسبت دارد و به چه اعتبار دیگری می تـوان وصف «دینـی» را برای علم خاصی در نظـر گرفت.
واژه دین، کاربردهای مختلف و متشابهی دارد و شایعترین اصطلاح آن عبارت است از: «مجموعه ای از عقاید که محور آنها را خدا و ماورای طبیعت تشکیل می دهد به اضافه سلسله ای از ارزشها و احکام و دستورالعملهای متناسب با آن عقاید» و به عنوان یک تشبیه می توان دین را به درختی تشبیه کرد که ریشه اش را عقاید، و تنه و شاخه های اصلی اش را ارزشهای اخلاقی و اجتماعی، و سایر شاخ و برگهایش را قوانین و احکام عملی، تشکیل می دهد و طبعاً ارزشها و رفتارها بدون استناد به عقاید دینی همانند درختی بی ریشه خواهد بود. «کشجره خبیثه اجتثّت م ن فوق الارض مالها م ن قرار»(ابراهیم:۶۲)
دینی که از طرف خدای متعال بوسیله پیامبرانش برای مردم نازل شده «دین حق» و آیینهای ساخته دست بشر «دین باطل» نامیده می شود.
رسالت اصلی دین حق، معرفی عقاید صحیح پیرامون اصلی ترین مسائل هستی شناسی (خدا و جهان ابدی) و ارائه ارزشهای حقیقی و برنامه های عملی مؤثر در سعادت دنیا و آخرت است، ولی احیاناً در منابع دینی به مناسبتهایی اشاره به مسائل طبیعی و شناخت جهان و انسان و جامعه و تاریخ نیز می شود.
بدین ترتیب، بخشهای مهمی از علوم انسانی ارتباط تنگاتنگی با دین پیدا می کند، مخصوصاً دین اسلام که در همه ابعاد، از غنای بیشتری برخوردار است و منابع شناخت آن، بخصوص قرآن کریم، اعتبار و سندیت قطعی تری دارد.
همچنین در مواردی که کتب آسمانی و سایر منابع دینی، هر چند تطّفلاً، سخنی درباره طبیعت و انسان داشته باشند ارتباطی با علوم مربوطه پیدا می کنند. و به هر حال، نظریاتی که از متون دینی پیرامون مسائل مختلف (اعمّ از فلسفی و تجربی و دستوری) به دست می آید پاسخهایی از طرف دین به پرسشهای علوم، شمرده می شود و هر مجموعه هماهنگی از آنها را می توان علم خاصی با وصف دینی به حساب آورد، مانند: فلسفه اسلامی، جهان شناسی اسلامی، انسان شناسی اسلامی، اخلاق اسلامی، حقوق و اقتصاد اسلامی و ...
وصف «دینی» به این اعتبار، ناظر به نوع جواب و راه حلی است که دین به مسائل مربوطه می دهد چنانکه در اعتبار سابق، نظر به اختلاف متد بود.
همینجا تأکید می کنیم که معارف دین حقّ در صورتی که از نظر سند و دلالت، قطعی باشند با هیچ نظریه علمی قطعی و یقینی، تعارضی نخواهند داشت و اگر تعارضی بین علم و دین به نظر
می رسد معلول مسامحه در اسناد دینی یا ضعف استنباط از مدارک دینی یا نادرست بودن فرضیه علمی است.
۳) با توجه به ارتباطاتی که بین علوم و بخصوص میان علوم و فلسفه، وجود دارد و فلسفه عهده دار اثبات بسیاری از اصول موضوعه علوم می باشد، رابطه دیگری بین علوم و دین از راه فلسفه و
انسان شناسی دینی، برقرار می شود و دین، با ارائه مبادی تصدیقی و اصول موضوعه خاصی که متناسب با جهان بینی الهی است در نظریه های علوم، اثر می گذارد. مثلاً دانشمندی که معتقد به خدا و تدبیر حکیمانه اوست و اعتقاد به جهان غیب و ماوراء طبیعت و روح مجرّد و حیات ابدی و مختار بودن انسان دارد، نظریه های ماتریالیستی و جبرگرایانه را در روان شناسی و جامعه شناسی و سایر علوم انسانی نمی پذیرد و به جای آنهانظریه های موافق با جهان بینی الهی و انسان شناسی دینی را بر می گزیند.
از سوی دیگر، همین علومی که اصول موضوعه خود را از فلسفه می گیرند به نوبه خود اصول و قواعدی را در اختیار علوم و فنون کاربردی و دستوری قرار می دهند، چنانکه قواعد
روان شناسی و جامعه شناسی، مورد استفاده علوم تربیتی و مدیریت، قرار می گیرد و طبعاً آثاری را که از فلسفه دین دریافت داشته اند به علوم کاربردی، منتقل می کنند.
۴) ولی مهمترین اثری که علوم کاربردی از دین می پذیرند اثری است که از نظام ارزشی آن، حاصل می شود. توضیح آنکه: علوم انسانی کمابیش سرو کار با مفاهیم ارزشی دارند حتی بعضی از فلاسفه علوم، تخلیه علوم انسانی از بار ارزشی را غیر ممکن دانسته اند. اما به فرض امکان چنین کاری در علوم نظری، انجام آن در علوم و فنون کاربردی به هیچ وجه میسر نیست زیرا گزینش یک سیستم رفتاری چه در مورد فرد و چه در مورد خانواده یا گروه خاص اجتماعی و چه در مورد جامعه بزرگ، بر اساس نظام ارزشی خاصی که تعیین کننده اهداف و جهت بخش رفتارها باشد انجام می گیرد و اصولاً نظام ارزشی، نقشی جز همین جهت بخشی ندارد. البته ممکن است اثرپذیری سیستم رفتاری از نظام ارزشی، آگاهانه و تبیین شده نباشد ولی گزینش یک سیستم رفتاری و ترجیح آن بر سایر سیستمهای مفروض همواره مبتنی بر پذیرفتن قبلی یک نظام ارزشی متناسب با آن سیستم رفتاری می باشد و در واقع، پذیرفتن نظام است که هرچند به صورت ناخودآگاه سیستم رفتاری خاصی را تعیین می کند.
بنابراین، فرد یا گروه یا جامعه ای که نظام ارزشی اسلام را پذیرفته باشد از نظر روان شناسی و جامعه شناسی دارای بعد ارزشی خاصی خواهد بود و سیستم رفتاری ویژه ای، گزینش خواهد کرد، و صدور دیگر رفتارها، نشانه ضعف پای بندی به نظام ارزشی مزبور و گرایش به فرهنگها و نظامهای ارزشی دیگری خواهد بود.
● رابطه مدیریت با اسلام
با توجه به نکات یاد شده، اکنون می توانیم موضوع اصلی بحث، یعنی رابطه اسلام با مدیریت را مورد بررسی قرار دهیم و منظور از اسلامی بودن مدیریت را بیان کنیم.
نخست به معانی مختلفی که ممکن است از تعبیر «مدیریت اسلامی» اراده شود اشاره می کنیم و آنگاه به توضیح معنای مورد نظر می پردازیم. از جمله معانی مدیریت اسلامی، بررسی شیوه مدیران مسلمان در طول تاریخ امت اسلامی است مخصوصاً مدیران جوامع کلان مانند خلفا و سلاطین و دیگر زمامداران کشورهای اسلامی و نیز وزرا و امرایی که عملاً عهده دار سیاستگزاری و اداره این کشورها بوده اند.
بدیهی است چنین کاری که تتبع فراوانی در تاریخ کشورهای اسلامی را می طلبد تنها ارزش یک پژوهش تاریخی را خواهد داشت.
معنای دیگری که قریب به معنای اول و متفرع بر آن است، تحلیل شیوه های مدیریت مدیران مسلمان و نشان دادن خصلتهایی است که از مسلمان بودن آنان نشأت می گرفته است.
این کار هر چند فواید بیشتری دارد و حتی می تواند به عنوان وسیله ای برای شناختن مدیریت اسلامی تلقی شود ولی راهی پرپیچ و خم و نیازمند به تشخیص موارد تلاقی اسلام با مدیریت و شناخت دقیق خصلتهایی است که از مسلمان بودن مدیران نشأت می گیرد مگر این که تنها به بررسی شیوه مدیریت پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم) و پیشوایان معصوم(علیهم السلام) ـ طبق عقاید شیعیان ـ بسنده شود که مطابقت رفتارشان با موازین اسلام ناب، ضمانت شده است، و بازگشت آن به این است که سیره پیشوایان معصوم(علیهم السلام) در مورد اداره جامعه را به عنوان یکی از منابع شناخت شریعت اسلام تلقی کنیم و در کنار قرآن و سنت لفظی (الفاظی که از پیشوایان معصوم(علیهم السلام) نقل شده است) به عنوان سنت عملی به آنها استناد نماییم که به آن اشاره خواهیم کرد.
معنای سومی که برای مدیریت اسلامی می توان در نظر گرفت این است که مسائل مدیریت را در منابع اسلامی (قرآن و سنت) مورد بررسی قرار داده آیات یا احادیثی را که سخنی به صراحت یا اشارت درباره آنها دارد استخراج و جمع آوری کنیم و مضامین آنها را به عنوان پاسخهایی به پرسشهای مطرح شده در علم مدیریت تلقی نماییم و ضمناً سیره مدیران معصوم(علیهم السلام)را نیز به عنوان سنت عملی مورد توجه قرار دهیم (چنانکه در ذیل معنای دوم اشاره شد) و بدین ترتیب، مطالب به دست آمده به عنوان راه حلهای ارائه شده از طرف دین برای مسائل مدیریت، تنظیم و تدوین گردد و به عنوان مدیریت اسلامی عرضه شود.
ولی همچنانکه در تبیین رابطه علوم با دین اشاره کردیم مهمترین ارتباطی که میان علوم (بویژه علوم کاربردی) و میان ادیان (بویژه دین اسلام) وجود دارد و طبعاً در مورد مدیریت هم صدق
می کند، رابطه جهان بینی اسلامی و رابطه نظام ارزشی اسلام با علوم انسانی است که رابطه اول از راه تأثیر نظریات اسلامی پیرامون مسائل هستی شناسی و انسان شناسی به عنوان اصول موضوعه در علوم انسانی، و از جمله مدیریت، تجلی می کند و رابطه دوم از راه تأثیر ارزشهای اسلامی در تعیین اهداف و خط مشی ها و روشهای عملی، ظاهر می شود.
اینک به نمونه ای از موارد این دو نوع ارتباط، اشاره می کنیم:
الف) جهان بینی الهی، کل جهان هستی را به صورت مجموعه ای هماهنگ و هدفدار می بیند که تحت تدبیر و مدیریت عالیه الهی قرار دارد و سنتهای ربوبی بر آنها حاکم است و ستیزه جویی با نوامیس تکوینی و تشریعی الهی، نتیجه ای جز شکست نهایی ندارد. بنابراین، باید در برنامه ریزیها و تعیین اهداف و خط مشی ها و حتی در اعمال روشهای جزیی، اراده تکوینی و تشریعی الهی را دقیقاً رعایت کرد.
ب) جهان هستی و بویژه کره زمین با متعلقاتش به گونه ای آفریده شده که متناسب با حرکت تکاملی انسان باشد. و در این جهت، فرقی بین مرد و زن، سیاه و سفید، شرقی و غربی، شمالی و جنوبی، و انسانهای امروزی و فردایی نیست. بنابراین، رعایت مصالح همه افراد، حتی افراد خارج از سازمان، و مصالح همه ملتها در برنامه های کلان لازم است مگر افراد یا گروههایی که از روی عناد و لجاج، مصالح دیگران را به خطر می اندازند که باید چنین کسانی را به جای خود نشاند و به حق خودشان قانع کرد. و نیز در بهره برداری از منابع طبیعی و مواهب الهی حقوق آیندگان را باید مورد توجه قرار داد و از اسراف و تبذیر، اجتناب ورزید.
ج) انسان، آفریده ای است مجهز به نیروی اراده و اختیار که باید مسیر تکامل خود را درپرتو
راهنمایی های عقل و شرع برگزیند. بنابراین، به کارگیری شیوه های فشار و حصر و سلب آزادی، علاوه براینکه انگیزه کار و فعالیت را ضعیف می کند و قوه ابتکار و خلاقیت را نابود می سازد نوعی ستیزه جویی با اراده حکیمانه الهی تلقی می گردد. پس، سیستمهای مدیریت متمرکز که آزادیهای مشروع و معقول را هم سلب می کند از یک سوی، منجر به رکود و عقب افتادگی و شکست می شود و از سوی دیگر، مانع رشد شخصیت و شکوفایی و بالندگی استعدادها و توانشهای خداداد افراد می گردد.
همینجا باید تأکید کنیم که عدم رعایت حدود عقل و شرع ـ که تأمین کننده مصالح حقیقی افراد و جوامع است ـ و تجویز هرگونه بی بند و باری و هوسرانی به نام دفاع از آزادی هم نتایج وخیم دیگری رابه بار می آورد که زیان آنها به هیچ وجه کمتر از زیان فشارها و محدودیتهای بیجا نیست. و در یک جمله: افراط و تفریط هر دو زیانبار است.
د) شرافت انسان به روح ملکوتی اوست و امتیاز او بر سایر حیوانات، مرهون ویژگیهای انسانی وی می باشد که خاستگاه ارزشهای معنوی والهی به شمارمی روند و قوای نباتی وحیوانی در واقع
زمینه ساز رشد انسانی و کمال معنوی و ابزارهایی برای رسیدن به درجات بلند و سعادت جاودانی اند. بنابراین، باید در تعیین اهداف و خط مشی های سازمان و جامعه، اولویّت و اصالت را به ارزشهای معنوی داد و هیچگاه نباید اصل را فدای فرع، و هدف را فدای وسیله ساخت. و هر چند مدیریت مثلاً مربوط به یک سازمان اقتصادی باشد ولی اسلامی بودن آن، اقتضا می کند که در همان محدوده نیز اهداف معنوی رعایت شود و تأمین منافع مادّی، موجب پایمال کردن مصالح انسانی نشود بلکه حتی المقدور سعی براین باشد که منافع مادی در راستای مصالح انسانی و مقدمه ای برای توسعه و تعمیق بینشهای الهی و ترویج ارزشهای معنوی قرار گیرد.
هـ) خصلتها و ویژگیهای لازم برای مدیران شایسته، در سایه تعالیم اسلامی بهتر تأمین
می شود.
از باب نمونه: مدیری که با اخلاق اسلامی و با روح توکّل بر خدا و اعتماد بر قدرت بی نهایت الهی تربیت یافته است هنگام بروز خطرها و بحرانها خود را نمی بازد و متانت و آرامش خود را از دست نمی دهد و طبعاً چنین مدیری تصمیمهای عاقلانه تر و سنجیده تر اتّخاذ می کند و بهتر می تواند روحیّه کارمندان و زیردستان را تقویت کند و ایشان را به فرجام نیک، امیدوار ساخته از یأس و نومیدی و خودباختگی نجات دهد. و نیز چنین مدیری تحت تأثیر چرب زبانیها و تملّق گوییها قرار نمی گیرد و در دام حیله های سود پرستان مکّار نمی افتد. و از سوی دیگر، با رفتار متواضعانه و فروتنانه و با دلسوزیها و مهربانیهای مخلصانه، علاقه کارمندان را جلب کند و در نتیجه، بازده کار افزایش می یابد بدون اینکه نسبت به کسی ستمی روا داشته شود.
و) در مدیریت اسلامی بخشی از هزینه ها و نیروهایی که در نظامهای دیگر صرف کنترل و بازرسی و اطلاّعات و ضدّ اطلاّعات می شود در راه ارتقای فرهنگی و رشد معنوی کارکنان به کار گرفته می شود تا با تقویت روحیّه دینی و تقوا و خدا ترسی، عامل کنترل کننده درونی در افراد بوجود آید و ضمن تأمین اهداف سازمان، رشد و ترقی و تعالی معنوی انسانها نیز حاصل گردد. بنابراین، در سایه مدیریت اسلامی، از یک سوی، هزینه های سیستمهای اطلاعاتی کاهش می یابد و از سوی دیگر سطح فرهنگ و معنویات انسانها بالا می رود، و به دیگر سخن: انسانیّت ایشان تکامل می پذیرد و هدف اصلی از آفرینش بشر (یعنی تکامل روحی و معنوی آزادنه و آگاهانه) بیشتر و بهتر تحقّق می یابد.
این بود نمونه هایی از تأثیر جهان بینی اسلام و نظام ارزشی برخاسته از آن در شؤون مختلف مدیریّت، که می توان با توجه به این نمونه ها موارد تفصیلی ارتباط بین مسائل مدیریت و معارف و ارزشهای اسلامی را استخراج و مورد بررسی و تحقیق و مقایسه و تطبیق قرار داد.
محمدتقی مصباح یزدی
منبع : نوسازی


همچنین مشاهده کنید