چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا


پرهیز از الگوهای متناقض توسط والدین به کودکان


پرهیز از الگوهای متناقض توسط والدین به کودکان
الگوهای معینی که برای برقراری ارتباط با کودکان بکار می‎رود تقریباً همیشه متناقض هستند، یعنی بر عکس هدف و منظور ما نتیجه می‎دهند، این الگوها نه تنها ما را در دستیابی به اهداف دراز مدتمان یاری نمی‎کنند بلکه غالباً خرابکاری هم در خانه بوجود می‎آورند. الگوهای متناقض در تربیت کودک شامل این موارد می‎شود:
تهدیدها، رشوه‎ها، وعده‎ها، سخنان نیش دار و طعنه‎آمیز، موعظه وسخنرانی درباره دروغگویی ودزدی و آموزش ادب با بی‎ادبی و بی‎احترامی
● تهدیدها
وقتی کودکان را تهدید می‎کنیم، در واقع آنان را دعوت می‎کنیم که عمل ممنوع شده را دوباره انجام دهند. «وقتی به کودک می‎گوییم: اگر تو یکبار دیگر آن کار را انجام بدهی ...» او واژه‎های اگر تو را نمی‎شنود، او فقط این قسمت از حرف ما را می‎شنود که «یکبار دیگر آن کار را انجام بده.» بعضی وقت‎ها، کودک این گفته را این گونه تفسیر می‎کند: «مادر انتظار دارد که من یکبار دیگر این کار را انجام بدهم، وگرنه ناامید خواهد شد».
این قبیل هشدارها که شاید از نظر بزرگسال‎ها معقول باشند، نه تنها دردی را دوا نمی‎کنند، بلکه کار را بدتر هم می‎کنند. با این قبیل هشدارها می‎توان اطمینان داشت که آن عمل مخرب و نفرت انگیز دوباره انجام خواهد شد.
هشدار، خود مختاری کودک را به مبارزه دعوت می‎کند، اگر کودک نسبت به خودش احترام قائل باشد، بایستی دوباره نافرمانی کند تا بخودش وبه دیگران نشان دهد که آدم بزدل و ترسویی نیست.
● رشوه ها
نوعی از برخورد هم هست که در آن، به طور آشکار به کودک گفته می‎شود که اگر کاری را انجام دهد یا ندهد، آن وقت به او پاداش خواهند داد. این نوع برخورد نیز همچون برخورد قبلی متناقض است:
«اگر با برادر کوچکت خوب باشی، آن وقت تو را به سینما خواهم برد.»
این طرز برخورد «اگر ـ آن وقت» ممکن است کودک را گاهی برای رسیدن به اهداف فوری وکوتاه مدت تحریک کند. اما بندرت اتفاق می‎افتد که این نوع برخورد کودک را به سوی تلاش‎های پیگیر و طولانی مدت سوق دهد. گفتار ما به او می‎فهماند که ما به توانایی او برای تغییر یافتن وبهتر شدن شک داریم. «اگر تو با برادر کوچکت خوب باشی» یعنی اینکه «ما یقین نداریم که تو بتوانی با برادرت خوب باشی».
یادداشت‎هایی که به عنوان رشوه به کودک داده می‎شوند، از لحاظ اخلاقی ایراد دارند. این نوع روش ممکن است به زودی به داد وستد و رشوه‎گیری منجر شود و از کودک یک معامله‎گر بسازد، معامله‎گری که درقبال کارهای «مثبت» و رفتارهای «خوب» خود تقاضای پاداش و اضافه حقوق دارد. برخی والدین در برابر کودکانشان چنان مقید شده‎اند که جرات ندارند دست خالی به خانه بیایند، پاداش‎ها آنگاه که از قبل خبر داده نشوند وکودک را غافلگیر کنند، و آنگاه که نشانگر درک، شناخت و قدردانی والدین باشند، مفیدتر خواهند بود و لذت بیشتری خواهند داشت.
● وعده ها
به کودکان باید نه وعده داد و نه وعده از آن‎ها گرفت. چرا وعده گرفتن و وعده دادن این چنین منع می‎شوند؟ به این دلیل که روابط ما با فرزندانمان بایستی براساس اعتماد و اطمینان باشد. وقتی پدر و یا مادر برای تایید گفته خود مجبور است وعده بدهد، یعنی دارد اقرار می‎کند که گفته «وعده داده نشده‎اش» اعتبار ندارد وقابل اعتماد نیست.
وعده باعث می‎شود که توقعات غیر واقعی در کودکان بوجود بیاید. وقتی به کودک وعده داده می‎شود که او را به گردش ببرند، او آن وعده را یک تعهد به حساب می‎آورد و فکر می‎کند براساس این تعهد، در روز موعود نه باران خواهد بارید، نه اتومبیل ایراد پیدا خواهد کرد و ... و از آنجا که زندگی سرشار از حوادث ناگوار و غیره منتظره است، کودکان احساس خواهند کرد که به آن‎ها خیانت شده و متقاعد خواهند شد که به والدین نمی‎توان اعتماد کرد.
‌● سخنان نیش‎دار و طعنه‎آمیز
پدر و مادری که در استفاده از سخنان نیش‎دار و طعنه‎آمیز استعداد ذاتی دارد، خطر و تهدیدی جدی برای سلامت روانی کودک به حساب می‎آید، و بیان این واژه‎ها مانعی در برابر ایجاد ارتباط موثر برقرار می‎کند و مانع از پدید آمدن رابطه‎ای مثبت بین پدر و یا مادر با کودک می‎شود. و این پدر و مادر آگاه نیست که با این اظهار نظرهای توهین‎آمیز، کودک را تحریک کرده وذهن او را از نقشه‎های خیالی انتقام پر می‎سازد.
● سیاستی در مورد دروغگویی
وقتی کودکان دروغ می گویند، والدین از خشم برافروخته می‎شوند، بخصوص وقتی که دروغ آشکار است و دروغگو بی‎تجربه، گاهی اوقات کودکان بدین خاطر دروغ می‎گویند که اجازه ندارند حقیقت را بر زبان بیاورند. ما اگر می‎خواهیم راست‎گویی و صداقت را به کودک یاد بدهیم، پس باید برای گوش دادن به حقایق تلخ به همان اندازه حقایق دلپسند زمینه داشته باشیم. اگر قرار است کودک صادق و راستگو بار بیاید، پس نباید او را تشویق و تحریک کرد که درباره احساساتش دروغ بگوید، حال این احساسات چه مثبت باشند، چه منفی و چه دمدمی مزاجی. کودک از واکنش‎هایی که ما در برابر احساسات بیان شده او نشان می‎دهیم، یاد می‎گیرد که آیا صداقت وراستگویی بهترین است یا نه.
● دزدی
برای بچه های خردسال، به خانه آوردن چیزهایی که مال خودشان نیست، امری عادی به حساب می‎آید. وقتی «دزدی»، کشف می‎شود، این نکته اهمیت دارد که از نصیحت کردن و نمایش اجرا کردن پرهیز کنیم. کودکی را که دزدی کرده است می‎توان بدون اهانت به شخصیت او، به راه راست هدایت کرد، با لحنی ملایم ومحکم به او بگوییم:
«این عروسک مال یک نفر دیگر است، ببر و به خودش بده».
این نکته مهم است که از «دزد» و «دروغگو» نامیدن کودک پرهیز کنیم ویا برای او پیشگویی نکنیم که آخر و عاقبت بدی در انتظارش هست.
● آموزش ادب با بی ادبی یا مودبانه؟
ادب، هم یک صفت شخصیتی است و هم یک مهارت اجتماعی، ادب از این طریق کسب می‎شود که کودکان با والدین خود همانندی کنند ونیز از راه تقلید از والدین بدست می‎آید. تحت تمام شرایط، ادب باید مودبانه به کودک آموخته شود. با این حال، والدین بارها و بارها ادب را با بی‎ادبی و بی‎احترامی به کودک یاد می‎دهند. وقتی کودک فراموش می‎کند که بگوید «متشکرم» والدین آن را در حضور دیگران به او گوشزد می‎کنند، که این کار خودش بی‎احترامی است.
اگر به کودک بگوییم که بی‎ادب است، هر مقصود خوبی هم که داشته باشیم کاری از پیش نخواهیم برد، بر خلاف آنچه که ما بدان امید داریم، این نوع برخورد، کودک را به سوی بی‎ادب بودن سوق می‎دهد، خطر این است که کودک ارزیابی ما را مبنی بر بی‎ادب بودنش خواهد پذیرفت و در ساختن تصویری از خود بخشی را به این ارزیابی اختصاص خواهد داد. هر بار که فکر کند پسر بی‎ادبی است، از این تصویر پیروی خواهد کرد. فقط برای پسر بچه‎های بی‎ادب طبیعی است که بی ادبانه رفتار کنند.
مریم علی نژاد صادق
منبع : مرکز خدمات مشاوره‌ای صنعت نفت


همچنین مشاهده کنید