چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا

پزشکی در شرق


پزشکی در شرق
ظاهراً چنین به نظر می رسد که نخستین بار زنان به کارهای پزشکی پرداخته اند. این نه از آن لحاظ است که طبیعت پرستاری مرد را بعهده دارد، و نیز نه از آن جهت که حرفه مامائی را که از حرف قدیمی است به وجود آورده اند. بلکه از آن جهت است که چون سروکار زنان از ابتدا با زمین بوده، از گیاهان اطلاعات فراوان بدست آورده و توانسته اند فن پزشکی را ترقی داده و آن را از پیشه ساحری کاهنان ممتاز سازند.
از دورترین زمانها تا زمانی که از حافظه ما هنوز خارج نشده، همیشه زن بوده که بیماران را پرستاری می کرده است. انسان اولیه آنگاه به پزشک مرد یا شمن مراجعه می‌کرد که زن، در انجام وظایف خود دچار شکست می شد و از معالجه نتیجه نمی گرفت. مردمان اولیه با اطلاعات ناقص خود چه بسیار امراض را مداوا می کرده اند.
این مردم عقیده داشته اند که علت بیماری نیرو یا روحی است که بدن را در اختیار خود گرفته، بنابراین نخستین کاری که برای بیمار انجام می شده آن بوده که به او طلسمی آویخته شود تا بتواند روح شریری را که بر بدن دست یافته، خرسند ساخته، وی را از بدن بیرون کند. هم امروز بسیاری از مردم کسی را که به مرض صرع مبتلا است در تصرف ارواح شریر می دانند .
در بعضی عقاید دینی معاصر، راه های خاصی وجود دارد که توسط آن روح های شریر را از جسم بیمار بیرون می رانند، و بسیاری از مردم عقیده دارند که داروها و گردهای طبی اگر با دعا و نماز ضمیمه شود، اثر دارو بیشتر می شود. شاید مردم اولیه در معالجه از همان راهی که پزشکان امروزی و از طریق تلقین بیماران را درمان می کنند، استفاده می کرده اند.
یک ضرب المثل قدیمی می‌گوید: «طبیعت، بیماری را علاج می کند و دارو بیمار را مشغول می سازد». قبایل بورورد در برزیل، علم را پیشتر برده بودند و هنگامی که کودکی بیمار می شد، دارو را به پدرش می نوشانیدند و تقریباً همیشه پس از اینکار حال کودک رو به بهبود می رفت. در مورد گیاهان طبی، یک دسته ادویه بوده که برای تخفیف درد به کار رفته و احیاناً اثر تخدیری در عملیات جراحی داشته است.
سم های گیاهی مثل «کورار» که غالباً نوک پیکان خود را با آن آب می دادند و مخدرهائی مثل شاهدانه و تریاک و کافور از لحاظ زمان، قدیمی تر از تاریخ می باشند. حتی یکی از داروهای بیهوشی که درعصر معاصر مورد استفاده است از ماده کوکا بدست می آید که مردم پرو آن را به همین منظور بکار می بردند. کارتیه در آثار خود نقل می کند که چگونه افراد قبایل ایروکدئدی، مرض اسقربوط را با نوعی از صنوبر کانادائی معالجه می کنند.
جراحان اولیه بسیاری از آلات جراحی را بکار می بردند و با آن عمل جراحی انجام می دادند. زایمان بطور شایسته ای انجام می شد و شکستگی و زخم با مهارت معالجه می شد. با چاقوهایی که از سنگ چخماق یا از سنگهای زجاجی آتشفشانی یا از استخوان ماهی می ساختند، دمل ها را می شکافتند و فصد می کردند و کارهای ساده دیگر جراحی را انجام می دادند. جراحی در استخوانهای جمجمه رایج بود و آثار آن در نزد مردم قدیم پرو، و ساکنان معاصر ملانزی مشاهده می شود. مردم ملانزی در این عمل خود ۹۰% موفقیت داشته‌اند، در صورتی که تا سال ۱۷۸۶ در بیمارستان هتل- دیو، در پاریس تقریباً هرکسی مورد این عمل قرار می گرفت جان می سپرد.
جالب است که ما به نادانی مردمان اولیه می خندیم و در عین حال خود را به روشهای معالجه پرخرج و کمرشکن امروزی تسلیم می کنیم. دکتر آلیوروندل هوف پس از یک عمر طبابت چنین می گوید : مردم برای بازیافتن سلامتی و حفظ جان خود، از هیچ چیز مضایقه ندارند. و اکنون که همه چیز خود را در مقابل این عمل می دهند ، راضی شده اند تا نیمه در آب غرق شوند، گاز تقریباً خفه شان کند، تا چانه خود در زمین مدفون شوند و مانند بندگان قدیم، بدنشان را داغ بگذارند، راضی شده اند که مانند ماهی بدنشان را پاره پاره کنند و گوشتشان را با سوزن سوراخ نمایند، پوست بدنشان را چون فتیله چراغ بسوزانند -گوئی که سوزاندن جسم نعمت گرانبهائی است و بادکش کردن عمل مقدس و متبرک و زالو تحفه ای است.
سومریان، به وجود روح خبیث در بدن بیمار اعتقاد داشته اند. بزرگترین افتخار مصر قدیم علم پزشکی آنست. این علم توسط کاهنان پیدا شد. طبابت مصری براساس شواهد در ابتدا صورت سحر و جادو داشته است. در بین مردم مصر طلسم برای پیشگیری یا مداوای بیمار بیش از دارو رواج داشت، اعتقاد بر این بود که چون شیطان به جسم آدمی درآید بیمار می شود و علاج آن خواندن عزایم و اوراد است. مثلاً زکام را با خواندن این عبارت جادوئی معالجه می کردند : ای سرمای پسر سرما، بیرون شو. ای که استخوانها را خرد می کنی و هفت سوراخ سر را بیمار می سازی، خارج شو و بر روی زمین بیفت و ... .
بعدها پزشکی مصر از این پایه فراتر رفت و پزشکانی در آن پدید آمدند که از همان قانون اخلاقی پیروی می کردند که نسل به نسل انتقال پیدا کرد و در آخر به صورت سوگندنامه بقراط درآمد.
بسیاری از پزشکان مصر در امور قابلگی و امراض زنان، اختلالات معده و حتی چشم پزشکی متخصص بوده و شهرت آنها به اندازه ای بود که کورش شاهنشاه پارس یکی از آنان را به کشور دعوت کرد.
برخی از پاپیروسهای مربوط به امور پزشکی که در مصر بجا مانده و برخی به درازای چهارمترونیم است که تاریخ آن تقریباً به ۱۶۰۰ سال قبل از میلاد می رسد و در آن، از کتب و مراجع قدیمی تر استفاده شده است. خط این پاپیروس از قدیمی ترین اسناد علمی شناخته شده در تاریخ بشمار می رود. در این طومار از ۴۸ عمل جراحی، از شکستگی های کاسه سرگرفته تا جراحتهای نخاع شوکی بحث شده.
هر یک از این حالات بطور منظم مورد تحقیق قرار گرفته و در ضمن آن عناوین مختلف آزمایش و تشخیص و بحث از عوارض مشابه با امراض دیگر و تشخیص علت و معالجه آمده است، و در هرجا اصطلاح خاصی بوده، درباره آن توضیحی داده شده است. و با وضوحی کامل به این مطلب اشاره شده که دستگاه اداره کننده اندامهای تحتانی بدن در مغز سر جای دارد و این نخستین بار است که این مطلب بصورت نوشته درآمده است.
دلایلی در دست نیست که بتوان گفت مصریان قدیم، به سیفلیس یا سرطان مبتلا می شده اند. اثری از چرک کردن لثه و پوسیدگی دندان در اجساد مومیایی شده قدیمی دیده نمی شود در حالی که در اجساد مومیایی شده متأخر فراوان بنظر می رسد. این خود دلیلی بر آنست که تمدن در این دوره بسیار پیشرفته بوده است.
پزشکان مصری در برابر بیماریها، به دستورات داروئی فراوان مجهز بوده و در پاپیروسی، نام ۷۰۰ دارو برای درمان امراض مختلف از گزش افعی گرفته تا تب نفاسی ذکر شده. پاپیروس کاهون، شیافهایی را شرح می دهد که برای جلوگیری از آبستنی بکار می رفته است. از نظر هرودوت مصریان پس از مردم لیبی از همه مردم جهان تندرست تر بوده اند و بهداشت را بخوبی رعایت می کرده اند.
اما در بابل خرافه پرستی مردم، از پیشرفت علمی، خصوصاً پزشکی جلوگیری می کرد. از زمان حمورابی، فن درمان کردن بیماران تا حدی از اختیار کاهنان خارج شد و حرفه خاصی را برای پزشکان ساخت و دستمزد و کیفر کارهای پزشکی را قانونمند نمود. بیماری که پزشک را برای مداوای خود دعوت می کرد، از پیش می دانست که برای فلان مداوا یا عمل جراحی چه اندازه باید حق الزحمه بپردازد و اگر بیمار از طبقه ضعیف بود، دستمزد کمتری از او مطالبه می شد. هرگاه پزشک خطا می کرد یا کار خود را خوب انجام نمی داد، ناچار باید تاوانی به بیمار می پرداخت.
با وجود آنکه علم پزشکی به این صورت، کاملاً از سلطه دین خارج شده بود، پزشک در برابر مرض شدید مردم، به اینکه تشخیص مرض را بر پایه خرافات و اوهام قرار دهند و با سحر و جادو به معالجه بپردازند، کار مؤثری نمی توانست انجام دهد.
به عقیده این مردم بیماری به این علت پیش می آمد که بر اثر گناهی که مریض مرتکب شده، شیطان به جسم او درآمده، پس پایه درمان، بر خواندن اوراد، سحر و جادو قرار داشت و اگر به دستور پزشک دارو بکار می رفت برای آن نبود که تن بیمار را پاک کند، بلکه برای آن بود که شیطان بترسد و از تن بیمار بیرون برود.
داروهائی که رواج داشت به دو صورت بود : گاهی مخلوطی از مواد نفرت انگیز به بیمار می خوراندند، با این فرض که معده بیمار قویتر از معده شیطانی است که در او خانه گزیده است و گاهی به بیمار مخلوطی از شیر و عسل و کره و گیاهان خوشبو می خوراندند و قصدشان آن بود که شیطانی که در تن بیمار است را تسکین دهند و راضی نگه دارند.
پزشکی آشوری همان پزشکی بابلی است و چیزی به آن اضافه نشده است.
▪ اما در ایران سرزمین پارس :
پزشکی در پارس، در ابتدا وظیفه کاهنان بود. آنان چنین می پنداشتند که شیطان ۹۹۹۹۹ بیماری آفریده و هر یک از آنها را باید به وسیله مخلوطی از سحر و جادو و مراعات قواعد بهداشت درمان کنند.
در معالجه، بیماران توجه به ادعیه و اوراد بیش از توجه به دارو بود، به این اعتبار که ورد اگر سود نداشته باشد بی زیان است و بیمار را نمی کشد، ولی در مورد داروها نمی توان چنین گفت.
با این حال هنگامی که ثروت پارس زیاد شد، فن پزشکی غیر دینی رواج پیدا کرد. چنانچه در زمان اردشیر دوم سازمان منظمی برای پزشکان و جراحان پیدا شد و مزد آنان را قانون مطابق مقام اجتماعی بیماران تعیین کرد (این کاری بود که قانون حمورابی قبلاً کرده بود). از جمله این که علمای دینی را باید به رایگان معالجه کنند.
پزشکان تازه کار حرفه خود را با معالجه کافران و بیگانگان آغاز می کردند چون هر پزشکی در آغاز کار خود ناچار بود یک تا دو سال بر روی مهاجران و فقیران آزمایش کند. این خود، فرمان پروردگار نور بود : ای مقدس دادار گیتی جسمانی، اینان که مزدا پرستند برای آموختن پزشکی می روند، آیا نخست در مزداپرستان آزمایش کنند یا در دؤپرستان ؟
پس اهورا مزدا گفت : پیش از مزداپرستان در دؤپرستان آزمایش کنند. نخست یک دؤپرست را جراحی کنند اگر او بمیرد، دومی را جراحی کند، اگر او هم بمیرد سومی را جراحی کند، اگر او هم بمیرد آنکه می خواهد پزشک شود، ناقابل کار پزشکی است، پس از آنکه ناقابل کار پزشکی شد، نباید به مزداپرست دوا بدهد، نباید مزداپرست را جراحی کند و نباید مزداپرست را در جراحی زخم کند، پس اگر به مزداپرست دوا بدهد و اگر مزداپرست را جراحی کند و اگر مزداپرست را جراحی کرده زخم نماید، مجازاتش، مجازات کسی است که عمداً به کسی زخم وارد آورد. کسی که می خواهد پزشک شود یک دؤپرست را جراحی کند و او خوب شود دومی را جراحی کند او خوب شود و او دؤپرست سوم را جراحی کند و او خوب شود پس آزموده است و تا ابدالاباد پس از پزشک شدن به خواهش خود می تواند به مزداپرست دوا دهد و به خواهش خود می تواند مزداپرست را جراحی کند.
طبیبان هندی در قرن شش قبل از میلاد رباطها، انواع بخیه، شبکه عصبی، نیام، بافتهای چربی و عروقی و نیز عضلات و غشاءهای مختلف را وصف کرده اند. طبیبان پیش از عصر مسیحیت در هند نیز مثل ارسطو مفهوم نادرستی از قلب داشتند ؛ آن را جایگاه و عنصر آگاهی انسان دانسته و براین فرض بودند که اعصاب از سوی قلب به بالا و پائین می رود. ولی فرایندهای گوارشی مثل عصاره های معده، تبدیل کیموس به کیلوس و تبدیل آن را به خون، خوب می فهمیدند.
مکاتب طب هندی در ۵۰۰ ق . م نظارت بر ولادت را با جدید ترین سبک موافق با الهیات، با این نظریه تنظیم می کردندکه در طی دوازده روز دوره خونریزی ماهیانه، آبستنی ناممکن است، رشد جنین را با دقت بسیار وصف می کردند و یادآور می شدند که نوع دختر یا پسر شدن جنین مدتی نامعین می ماند و مدعی بودن در برخی از موارد می توان جنسیت جنین را با غذا و دارو تغییر داد.
گزارشهای هندی در مورد علم پزشکی با "اثروه- ودا" آغاز می شود در این ودا، فهرستی از بیماریها و علائم آنها همراه با توده ای از افسون و اوراد ذکر شده است. طب هندی، اصولاً بعنوان دستیار جادو پدید آمد. با گذشت زمان تکیه بر اسباب و علل دنیائی زیادتر شد و از ورد جادوئی هم مثل روشهای روانشناسی کمک گرفت.
"اثروه- ودا" افزوده ای هم بنام "آجور- ودا" یا علم طول عمر داشت. در این کهن ترین نظام طب، طبیبان هندی، بیماری را به بی نظمی در یکی از چهار خلط (هوا، آب، بلغم، خون) نسبت می دادند و درمان با گیاهان داروئی و افسون توصیه می کردند. بسیاری از تشخیصها و درمان های این نظام هندی اکنون هم در هند معمول و با توفیق همراه است که گاه رشک پزشکان غربی را برمی انگیزد.
از پزشکان برجسته هندی می توان «سوشروته» ۵۰۰ ق .م و «چرکه» (قرن دوم میلادی) را نام برد که اولی استاد طب دانشگاه بنارس بود و در کتابش از جراحی، مامائی، پرهیز، استحمام، دارو، تغذیه، بهداشت نوزاد، آموزش و پزشکی مشروحاً بحث می کند. چرکه دانشنامه طبی را تألیف کرد که همچنان در هند از آن استفاده می شود. «سمهیتا» او به شاگردانش سوگندی را آموخت که کمابیش به مفهوم سوگند بقراطی نزدیک است : «باید بیمارانتان را نه از برای خود، نه برای رسیدن به حیفهٔ دنیائی، بلکه تنها برای خیر انسانهای رنجور درمان کنید و بدین گونه برهمه برتری یابید.»
سوشروته ۱۱۲۰ بیماری را بر می شمارد و برای کشف آنها، تشخیص از طریق مشاهده، لمس با دست و گوش دادن به صداهای بدن بیمار را توصیه می کند. گرفتن نبض در رساله ای بتاریخ ۱۳۰۰ میلادی وصف شده است. احتمال می رود هیپنوتیزم بعنوان درمان در میان هندیان پدید آمده باشد. اینان نیز مثل مصریان و یونانیان بیماران را به معابد برده و با القای هیپنوتیک یا "خواب معبد" درمان می کردند.
علم پزشکی در هند پیشرفت سریعی داشته است، ولی در طی قرون متمادی، حرکت آن کند شده است. گاریسن می گوید در زمان اسکندر طبیبان و جراحان هندی بحق مشهور به تفوق علمی و حذاقت پزشکی بود و برخی دانش پژوهان معتقدند که حتی ارسطو هم مدیون هندیها بوده است.
وضع درباره ایرانیان و اعراب هم به همین گونه است. برخی از درمانها مثل کاربرد افیون و جیوه و چند روش تشخیص بیماری مثل گرفتن نبض از ایران به هند رفته است.
می توان گفت حتی شریفترین و بی ثبات ترین علم، یعنی علم پزشکی هم با علوم دیگر قدمتی یکسان داشته و در سومر، مصر و هند از راه تماس همزمان و تأثیر متقابل، رشد و توسعه یافته است.
پزشکی چین مجموعه ای از اطلاعات تجربی و خرافات رایج بود و قبل از اختراع خط پدید آمد و مدتها پیش از عصر بقراط یونانی، طبیبانی حاذق به بار آورد. در عهد دودمان «چو» دولت برای کسانی که قصد طبابت داشتند هرساله آزمایشهایی ترتیب می داد و آنان را که از عهده امتحانات بر می آمدند بر حسب لیاقتشان از حقوقی ماهانه برخوردار می گرداند.
در قرن دوم چانگ چونگ نینگ در زمینه پرهیز غذایی و انواع تب به نوشتن رسالاتی پرداخت که مدت هزار سال در مدارس به عنوان درسنامه بکار می رفت.
در قرن سوم هواتو رساله ای در باب جراحی منتشر کرد و شرابی ساخت که بیهوشی کامل ایجاد می کرد. وی عمل جراحی را رواج بخشید. در حدود ۳۰۰ میلادی دانگ شوهو رساله مهمی درباره نبض انتشار داد.
در اوائل قرن ۶ ، تائوهونگ چینگ شرح مفصلی درباره ۷۳۰ داروی چینی نوشت و ۱۰۰ سال بعد در زمینه بیماریهای زنان و کودکان اثرات مهمی پدید آمد. پزشکان چینی درتشخیص امراض اهتمام زیادی داشتند، ولی بهداشت عمومی و پزشکی پیشگیری و جراحی، برخلاف مصر، هند و پارس کمتر پیش رفتند.
مسیحیت طب اروپائی را همراه خود به چین برد ولی بیماران چینی همواره با شیوه های کهنسال خود و گیاهان داروئی در صدد معالجه بیماری ها برآمده و تنها در جراحی از روشهای اروپائی سود جسته اند.
پزشکی ژاپنی در اکثر مراحل خود وابسته به چین یا کره بود، ولی به تحریک و هدایت اروپا، مخصوصاً آلمان، سخت پیش رفته است. تاکامینه، داروی آدرنالین را کشف و درباره ویتامینها تحقیق کرد. گیتاساتو درباره بیماریهای کزاز و ذات الریه و پادزهر خناق به بررسی و نتیجه بخشی پرداخت.
نوگوچی یکی از پزشکان معروف ژاپنی است که در کودکی دست چپش در آتش سوخت و دست راستش صدمه دید و از کار افتاد، بعلت سرافکندگی از این مسئله قصد خودکشی داشت، اما جراحی به دهکده او وارد شد و دست راستش را معالجه کرد. نوگوچی از این خدمت جراحی بسیار تکان خورد، شیفته پزشکی شد و گفت : من ناپلئونی خواهم بود که به جای کشتن، به نجات مردم خواهم پرداخت. هم اکنون توانسته ام هر شب به چهار ساعت خواب بسنده کنم. وی در داروخانه ای مشغول بکار شد و سپس به تحصیل طب همت گماشت. پس از پایان تحصیلات به آمریکا رفت. نوگوچی توانست میکروب سیفلیس را بپروراند و تأثیر آن را در فلج عمومی و بی نظمی حرکات دست و پا تشخیص دهد. وی انگل تب زرد را هم باز شناخت.
او به ژاپن بازگشت. سپس جهت مطالعه تب زرد به افریقا رفت ولی خود به تب زرد مبتلا شد و درگذشت. بدین ترتیب اکنون می توان گفت : ژاپنی ها دوره شاگردی را گذرانده و خود معلم جهانیان شده اند.
دکتر ممتازپور
منبع : فصلنامه پزشکی اجتماعی هوم


همچنین مشاهده کنید