شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا


روش‌های تحلیل فوندامنتال و تکنیکال در بازار سهام ایران


روش‌های تحلیل فوندامنتال و تکنیکال در بازار سهام ایران
فعالان در بازار سهام ایران به طرق مختلفی سهم مورد نظر خود را شناسایی و محدوده زمانی را برای خرید و فروش مدنظر قرار می‌دهند و در این راستا بعضا از یک روش یا ترکیب چند روش استفاده می‌کنند. همه این روش‌ها الزاما علمی یا مستند نبوده و بعضا با تجارب شخصی یا حتی «حس» سهامدار هم ادغام شده است.
یکی سهم را از طریق تحلیل بنیادی (Fundamental) شناسایی می‌کند و دیگری از طریق تکنیکال (Technical) به دنبال سهم با قیمت مناسب می‌رود. البته برخی هم از ترکیب این دو روش به نتایج بهتری می‌رسند. تعدادی دیگر به این هم بسنده نکرده و ضمن بررسی دیگر مباحث موثر بر بازار، به کلیه اخبار سیاسی یا اقتصادی مربوطه نیز پرداخته و حتی با تحلیل عملکرد سهامداران، با چاشنی روانشناسانه، به امر خطیر خرید و فروش می‌پردازند.
همچنین باید ذکر کرد که پرواضح است: مقولاتی همچون «رانت اطلاعاتی» یا بالا و پایین شدن قیمت سهم به دلیل «بازارسازی کاذب» را نمی‌توان تحت عنوان یک «روش تحلیلی» مورد نقد و بررسی قرار داد.
روش دیگر(MPT Modern Portfolio Theory) است. که مورد توجه اکثریت فعالان بازار بورس در ایران نیست.
● تحلیل بنیادی
این نوع تحلیل که با عناوینی همچون: تحلیل Fundamental (یا ریشه‌ای، پایه‌ای، اساسی و...) در بازار مطرح است، همانطور که از نامش پیدا است، مشخصا بنیان و ساختار شرکت را مورد مطالعه قرار داده و ضمن بررسی و برآورد دارایی‌های شرکت به کاوش در صورت‌های مالی، اعلامیه‌ها، گزارشات ممیزی و حسابرسی و امثال آن پرداخته و همزمان با بررسی روند سودآوری و برنامه‌های آتی شرکت، ترازنامه شرکت را به صورت خاص مدنظر قرار می‌دهد. این تحلیل گرچه قیمت سهم را ملحوظ می‌دارد اما بیشتر به دنبال آگاهی از دارایی، درآمد، هزینه، بدهی، سوابق شرکت در این خصوص، رشد قبلی و رشد احتمالی آتی و امثال آن است.
در اینجا تحلیلگر به مباحث اقتصادی در سطح کلان پرداخته و سهم مورد نظر را در قیاس با صنعت مربوطه ارزیابی می‌‌کند. این تحلیل در نهایت اطلاعات و نتایجی را به دست می‌دهد که سهامدار بر آن اساس تصمیم به خرید یا عدم خرید سهم مورد نظر می‌گیرد. به عبارتی این نگرش بیشتر به دنبال علت است و برای آن دلیل می‌خواهد.
یکی از مواردی که از این نوع تحلیل استخراج می‌شود، نسبت P/B است.
▪ P/B همان نسبت ارزش جاری
(PRICE = قیمت بازار) سهم به ارزش دفتری (Book Value) آن است که عملا بیانگر بالا یا پایین بودن نرخ روز سهم مربوطه در قیاس با ارزش واقعی آن سهم است.
خریداران بعضا برای محاسبه قیمت یک سهم به مواردی همچون اعتبار شرکت، توان مدیریت و پرسنل متخصص مربوطه و مواردی مشابه نیز می‌پردازند، اما ارزش دفتری – که در بریتانیا و تعدادی دیگر از کشورها NAV یا همان ارزش خالص دارایی‌ها نامیده می‌شود- در اصل پول نقدی خواهد بود که فرضا در صورت فروش مایملک و دارایی‌های شرکت (و کسر همه بدهی‌ها) به دست سهامداران خواهد رسید.
باید دقت داشت که در کشور ایران بنا به دلایلی (همچون تورم و ...) Book Value هنوز از دقت و صحت کامل و بالایی برخوردار نیست.
بنابراین تحلیلگران تلاش می‌کنند تا ضمن تخمین (یا برآورد) ارزش خالص دارایی‌های شرکت مورد نظر، دریابند که قیمت فعلی سهم مربوطه چقدر با ارزش دفتری سهم اختلاف دارد. گرچه مثبت یا منفی بودن این اختلاف الزاما دلیلی برای تصمیم‌گیری نیست، اما این اختلاف معمولا یک راهنمای خوب برای انتخاب سهم است. باید دقت داشت که بالا یا پایین بودن قیمت جاری سهم نسبت به ارزش واقعی آن می‌تواند از دلایل مختلفی ناشی شود که بدون داشتن اطلاعات کامل شرکت و بررسی سابقه آن و نیز عدم آگاهی از برنامه‌های آتی شرکت، قضاوت در این مورد دشوار و بعضا بیهوده خواهد بود.
نکته مهم در اینجا اینست که تحلیلگر برای تعیین اولویت «NAV» در تحلیل سهام (شرکت‌ها و صنعت‌های) مختلف، باید وزن متفاوتی قائل شود. واضح‌تر اینکه اگر قصد داریم شرکتی ساختمانی را تحلیل کنیم، آنگاه ارزش خالص دارایی‌های این شرکت بسیار نقش مهمی در تحلیل ما خواهد داشت و می‌تواند ملاک خوبی برای تصمیم‌گیری باشد. اما همین ارزش در تحلیل یک شرکت فرضا «خدماتی» نقش چندانی ندارد و اساسا شاید ما را به بیراهه ببرد. یادمان باشد که یک شرکت ساختمانی به عنوان مثال: به قصد خرید و (ساخت‌ و) فروش ملک، ایجاد شده و ذاتا این قابلیت جابه‌جایی مایملک را داشته و می‌تواند سود بسازد. اما یک شرکت تولیدی یا یک شرکت خدماتی، که نمی‌تواند زمین کارخانه یا ابزار و یا وسایلش را به فروش برساند تا سود شناسایی کند. (اگر هم روزی شرکتی خواست مثلا زمینی بفروشد که بحث استثنا است و به صورت عام بحث خرید و فروش ندارد).
از این رو تحلیلگر کار سختی در پیش دارد و نباید از یکسری عوامل خاص و مشخص – آن هم با یک روش ثابت - برای تحلیل همه سهام استفاده کند. شاید در بعضی مواقع ارزش «نیروی انسانی» و «مدیریت قوی» یک مجموعه حرف اول را بزند و همین «ارزش نهفته‌ای است که قیمت سهم را در بازار رقم خواهد زد.
▪ (Technical Analysis):
این تحلیل در بازارهای کارآ (از منظر بورس اوراق بهادار) و دیگر زمینه‌های مشابه ( Forex ، Eurex و...) بسیار کاربرد دارد، بنابراین مشتاقان خاص خود را داشته و تحلیلگران این گروه را به دلیل اینکه اغلب اوقات با نمودار سروکار دارند، اصطلاحا «Chartist» می‌نامند. چارتیست‌ها معمولا بر این باورند که وضعیت و چگونگی شرایط فعلی سهم در «قیمت» آن ملحوظ است. انواع و طرق مختلفی برای انجام اینگونه تحلیل‌ها ذکر شده که هرکدام نیز به تنهایی چند گونه و محدوده برایشان تعریف شده است. در نهایت هر کدام از این روش‌ها نتیجه‌ای به دست می‌دهند که می‌تواند به عنوان یک راهنما عمل کرده و با پیش‌بینی وضعیت آتی سهم، تحلیلگر را بیشتر در «زمان» مناسب خرید یا فروش سهم مورد نظر یاری دهد. این روش‌ها سعی دارند تا با تجزیه و تحلیل سوابق روند (بعضا قیمتی یا حجمی) سهم، یک پیش‌بینی در مورد وضعیت آتی روند (قیمت) همان سهم ارائه دهند. موارد مربوطه از تعدد بسیار زیادی برخوردارند که محض نمونه یکسری عناوین – که در بازار ما نیز بعضا به آنها پرداخته شده - ذکر می‌شود:
Bar Chart – ا Candlestick Chart –
- Moving Average ( که خود به چند شق تقسیم می‌شود: SMA – EMA – TMA – VAM – WMA و البته MACD که به ۳ گونه ارزیابی می‌شود.)
▪ Bollinger Bands(با استفاده از SMA)
- Relative Strength Index
( که فقط بر روی قیمت {بسته شدن} سهم، تمرکز کرده و معمولا میانگینی برای یک محدوده زمانی ۹ الی ۱۵ روز را مد نظر قرار می‌دهد. عدد حاصل از فرمول مربوطه بین ۰ تا ۱۰۰ در تناوب است که معمولا عدد ۷۰ بیانگر فرارسیدن زمان تقریبی فروش سهم {در بازار خوب = عدد ۸۰} و معمولا عدد ۳۰ معرف زمان تخمینی خرید {در بازار بد = عدد ۲۰} هستند. این اعداد همه فرضی و تجربی بوده و الزامی برای تحلیلگر در استفاده یا تصمیم‌گیری ایجاد نمی‌کند.)
ـ Money Flow Index (که تقریبا مشابه RSI بوده با این فرق که در این روش، حجم معاملات هم مد نظر قرار گرفته و در فرمول مربوطه محاسبه می‌شود. اما محدوده ۰ تا ۱۰۰ و اعداد راهنمای ۷۰-۸۰ و ۲۰-۳۰ به مانند روش قبلی مد نظر قرار می‌گیرند.)
ـ Support & Resistance
(گرچه خط حمایت به صورت تقریبی غلبه خریدار بر فروشنده و جلوگیری از کاهش بیشتر قیمت سهم - و خط مقاومت که چیره شدن فروشنده بر خریدار و جلوگیری از رشد بیشتر قیمت - را بیان ‌می‌کنند، اما تحلیلگر باید دقت داشته باشد که در یک بازار کاملا مثبت یا کاملا منفی، قیمت سهم می‌تواند از سطح و خط مربوطه گذشته و عملا در دوره و سیکل بعدی، یکی از این‌ها به دیگری تبدیل شود، بنابراین اگر قیمت سهمی آنقدر کاهش یافت که از خط حمایت مربوطه گذشت، آنگاه این احتمال وجود دارد که پس از توقف روند منفی سهم و سپش رشد دوباره آن، قیمت سهم به محض رسیدن به خط حمایت قبلی، با یک مقاومت روبه‌رو شود. البته عکس این قضیه نیز می‌تواند در بازار مثبت صادق باشد.)
نحوه چگونگی تحلیل Technical نیز وسعت زیادی دارد. مثلا ممکن است یک تحلیلگرTechnica از یکی از مدل‌های تئوری Fibonacci برای تحلیل نمودار «حمایت و مقاوت» یک سهم استفاده کند و دیگری همزمان تئوری Elliot را هم به کار گیرد.
در اینجا باید یادآورشد که تحلیلگر باید در این موارد توجه کند که روش مورد نظرش در نهایت چه مبحثی را باز می‌کند. مثلا بداند که آیا روش فیبوناچی بر پیش بینی «وضعیت آینده سهم» و تعیین تخمینی فراز یا فرود آن تاکید دارد یا بر «زمان ورود یا خروج».
در مورد روش تکنیکال باید یادآور شد که توصیه شده که اگر قرار است سهامدار بدون توجه به نوع شرکت و صنعت مربوطه، و نیز بدون بررسی عملکرد، دارایی، درآمد و خلاصه هر آن چیزی که در تحلیل Fundamental مدنظر است، سهمی را برای خرید انتخاب کند آنگاه حتما از ترکیب چند مدل فوق (یا دیگر طرق روش Technical) استفاده کند. صد البته که توصیه اکید شده است که سهامدار با ترکیبی از روش Fundamental و Technical اساسا به خرید و فروش بپردازد.
در چنین بازار پر از فراز و نشیب، با موارد غیرمترقبه فراوان و بسیار متاثر از مباحث سیاسی و البته اقتصادی و سیستمی که هنوز برای بهینه شدن و مکانیزه شدن واقعی، در اول راه است و با تغییر و تحولات مدیریتی و مهم‌تر از آن با تصمیمات مدیریتی که ناگهانی (و متاسفانه گهگاه سلیقه‌ای انجام می‌پذیرد)، آنگاه می‌رسیم به افراد مختلف با روحیات متفاوت و درجه ریسک پذیری متنوع با سرمایه‌های کم یا زیاد، با دوره سرمایه‌گذاری کوتاه یا بلند و سلیقه‌های رنگارنگ، پیر و جوان و زن و مرد و خلاصه همه و همه در بازاری حضور دارند که اگر تحلیلگران به پای صحبت تک‌تک آنها بنشینند آنگاه نسخه پیشنهادی یک تحلیلگر برای هر کدام از آنها با دیگری متفاوت خواهد بود.
البته این اول کار است زیرا، برای یک نفر خاص، نسخه هر تحلیلگر با دیگر تحلیلگران (برای همان شخص خاص) می‌تواند متفاوت باشد.
پس ابدا قصد بر این نیست که با این مباحث به دستورالعملی برسیم که قابلیت پیاده سازی آن برای همه و در هر شرایطی مهیا و میسر باشد، بلکه قصد بر آن است که با داشتن یک چارچوب مشخص و تعریف شده تا سرحد امکان در یک مسیر روشن حرکت کرده و حداقل جهت را گم نکنیم. اینکه در طول مسیر چه اتفاقاتی رخ خواهد داد و در مقابل چه باید کرد یا نباید کرد که بحثی مفصل است و قاعدتا باید مورد به مورد، براساس عواملی نظیر فوق موضوعات مختلف بررسی و تحلیل شوند، اما چه بهتر که هر کدام از ما با داشتن یک برنامه مشخص حداقل از اصول تعریف شده خود عدول نکنیم تا بلکه در یک بازار منفی دچار پریشانی و گرفتاری نشویم و در یک بازار مثبت بتوانیم حداکثر استفاده را ببریم.
بنابراین پیشنهاد می‌‌شود تا موارد ذیل حتی‌الامکان مدنظر سهامدار قرار گیرد:
ـ برای مشخص کردن سهم مورد نظر حتما آن سهم را به صورت Fundamental مورد بررسی و مطالعه قرار داد و بعد از آگاهی از چندوچون آن، تصمیم گرفت که آیا اساسا چنین سهمی را باید خرید یا خیر. دقت شود که امکان ریزش بازار در هر زمانی میسر است و نباید صرف اینکه اینک بازار خوبی داریم، از این مهم غافل شویم. اگر روزی سهامدار در آن شرایط قرار گیرد آنگاه سهام بدون پشتوانه قوی فاندامنتالی حتما دردسرساز خواهد شد.
ـ بهتر است تعداد سهام مورد نظر کم باشند تا بشود حتی‌الامکان به خوبی آنها را تحلیل کرد و بعدها اطلاعات را به روز کرد.
ـ در همین حین، مواردی همچون «نقدشوندگی» سهم نیز مد نظر قرار گیرد. در یک بازار منفی، فروش سهمی با رتبه نقدشوندگی پایین برای سهامدار می‌تواند حکم یک «کابوس» را بازی کند.
ـ شاید بد نباشد از ضریب «Beta» نیز نامی برده شود گرچه این موضوع به نسبت ریسک‌پذیری سهم در قیاس با شاخص کل می‌پردازد، اما از آنجایی که در همان بازارهای کارآ نیز محاسبه این ضریب کار دشواری است و نیازمند مطالعه و بررسی روزانه و موثق است، بنابراین به همین بسنده می‌کنیم که یکسری از سهام (وصنعت مربوطه) اصطلاحا با شاخص حرکت می‌کنند و ریسک آنها نسبت (البته کاملا تقریبی) ۱:۱ با شاخص دارد. این قبیل سهام با شاخص بالارفته و یا پایین می‌آیند. اما هرچقدر این نسبت کمتر باشد حرکت سهم (در همان جهت حرکت شاخص) کندتر خواهد بود. به طور طبیعی عکس این نیز صادق است. البته ریسک کمتر معمولا بازدهی کمتر نیز به همراه دارد. همان‌طور که اشاره شد پیدا کردن این نسبت و تعیین آن برای سهام مختلف در بازار ما تقریبا محال بوده و فقط می‌توان تخمینی آن را برآورد کرد. آن هم براساس سوابق سهم و نه اطلاعات به روز آن.
اما نکته مهم آن این است که می‌شود صنایعی را پیدا کرد که درجه تغییرپذیری آنها و ریسک مربوطه نسبت به حرکت شاخص کمتر یا بیشتر باشد و سپس تصمیم گرفت که بر اساس تمایل ما به اندازه ریسک مورد نظرمان، به سراغ کدام سهم برویم. ریسک کمتر و احتمال بازدهی کمتر... یا... ریسک بیشتر و احتمال بازدهی بیشتر.
( نسبت P/E نیز یک راهنمای دیگر است.)
این بحث که نسبت P/E اگر خیلی پایین باشد حسن است یا اگر خیلی بالا باشد خوب است، عملا به یک مناقشه تبدیل شده است.
وقتی این نسبت خیلی پایین است قطعا بازار از آن سهم انتظارات آنچنانی ندارد و اگر قرار باشد خبر خاصی برای آن سهم رخ دهد که دیگر بحث اطلاعات (بعضا نهانی) پیش می‌آید و نه تحلیل.
در مقابل، سهام با نسبت بالای P/E نیز با این فلسفه مواجهند که بازار انتظاراتی داشته و حالا شاید این انتظارات برآورده شده باشد یا به زودی بشود که در آن صورت به ناگاه فروشنده سهم زیاد شده و...
به هر حال آنچه که مشخص است هردوی این حالات برای یک سهامدار با ریسک متوسط، نمی‌تواند مطلوب باشد و درجه ریسک را برای آن سهامدار (در قیاس با ریسک میانگین مورد نظر خودش) خیلی بالاتر می‌برد. پس شاید بد نباشد که تعادل را در اینجا نیز مدنظر قرار داده و از P/E خیلی پایین یا خیلی بالا (از منظر نگاه تحلیلی) دوری جست.
نکته دیگر در خصوص نسبت P/E، زمانی است که این نسبت صفر باشد. (یا به روایتی: منفی باشد). در اینجا شرکت توان سود‌سازی نداشته یا عملا زیان‌ده است. از منظر تحلیلی - و نه رانت اطلاعاتی - قاعدتا سهامدار نباید روی این قبیل سهام کار کند.
(البته اگر شرکت اخبار خوبی دارد و برای آینده برنامه‌ریزی کرده و فرضا این مقدار ضرر قابل کاهش و در نهایت قابلیت تبدیل به سود را داشته باشد که قضیه فرق خواهد داشت. فرض ما عدم وجود برنامه‌ای خاص از طرف شرکت موردنظر است.)
▪ توضیح P/E صفر (یا منفی):
می‌دانیم که حرف E معرف کلمه Earning است که یکی از معانی لغوی آن «درآمد» است. اوایل اینگونه مطرح می‌شد که وقتی «درآمد» یک شرکت منفی شود، در نتیجه حاصل تقسیم قیمت بر درآمد (P/E) نیز منفی خواهد بود. اخیرا صاحبنظران اینگونه تفسیر می‌کنند که معنای «درآمد» در ذات خود بار مثبت دارد و اگر منفی شود عملا «ضرر» (LOSS) محسوب می‌شود. بنابراین «درآمد» در بدترین شرایط می‌تواند صفر شود اما نمی‌تواند منفی قلمداد شود. با این توضیح نتیجه‌گیری می‌کنند که نسبت P/E نمی‌تواند منفی بوده و فقط در زمانی که شرکت سودی نمی‌سازد و یا حتی ضررده است، باید «درآمد» آن را صفر فرض کرده و حاصل تقسیم قیمت بر درآمد نیز در این وضعیت در نهایت «صفر» خواهد بود.
نکته بعدی قیاس P/E یک سهم با یک سهم دیگر از صنعت دیگر است. اگر قصد قیاس این نسبت را داریم باید P/E یک شرکت را با دیگر شرکت‌های همان صنعت قیاس کنیم و بعد نتیجه‌گیری کنیم. بنابراین قیاس این نسبت در مورد یک سهم از یک گروه و صنعت با یک سهم از گروه و صنعت دیگر کار درستی نخواهد بود.
یک نکته مهم دیگر شاید اندازه و بزرگی شرکت باشد. تعداد سهام یک شرکت، به‌خصوص تعداد سهام آزاد یک شرکت، عامل مهمی در تصمیم‌گیری خواهد بود. یک شرکت کوچک با فرمول‌های رایج بورس (از قبیل حجم مبنا و سقف تغییرات درصدی تغییر) شاید بیشتر نیازمند یک طبع ماجراجو! برای سرمایه گذاری باشد. زیرا بازارسازی کاذب برای این گونه سهام به راحتی و با سرمایه‌ای کمتر (در قیاس با شرکت‌های بزرگ) میسر خواهد بود.
از طرفی، یک شرکت بزرگ با تعداد بالای سهام آزاد نیز شاید قابلیت کنترل نداشته و با هر رخدادی صف‌های خرید و فروش را شاهد باشد. حتی اینکه چه شرکتی یا سازمانی یا حتی شخص حقوقی، سهامدار عمده شرکت مورد نظر ما است، یک نکته است که باید در محاسبات ما ملحوظ شود.
اینک فرض بر این است که تعداد معدودی سهام را انتخاب کردیم. همزمان باید تعیین کنیم که چند درصد از سبدمان را به این سهام اختصاص خواهیم داد.
در چه حد و حدود قیمتی باید سهم را خریداری کرد و چه زمانی برای این کار مناسب‌تر است. اینجا است که تحلیل Technical به کمک خواهد آمد.
با استفاده از طرق مختلف روش‌های Technical، باید تلاش کرد تا «زمان مناسب» خرید (و بعدا فروش) سهم موردنظر را پیدا کرد. دقت شود که هر چقدر محدوده فعالیت خود را بر روی تعداد کمتری از سهام، که از قبل و به صورت فاندامنتالی مشخص و تایید شده‌اند، متمرکز کنیم قطعا می‌توانیم پیگیری و ردیابی بهتری از قیمت آن سهم داشته و حتی با خرید یا فروش همان تعداد معدود سهام، آن هم در مقاطع مختلف زمانی، عملیات خود را هدایت کرده و بازدهی مناسبی را نصیب خود کنیم. مجددا تاکید می‌شود که روش‌های تکنیکالی با شرایط فعلی بازار ایران خیلی همخوانی نداشته و فقط یک عامل موثر در تصمیم‌گیری ما خواهند بود. همچنین باید دقت شود که ترکیب چند روش Technical در کنار روش Fundamental معمولا سبد مطمئن‌تری برای ما ایجاد خواهد کرد.
در بالا به نیمه پر لیوان نگاه کردیم. تحلیل را قبول داشتیم و آن را تایید کردیم. ضرورت وجود تحلیل را هم که اذعان کردیم. حال برای اینکه کمی واقع بین هم باشیم بهتر است که به نیمه خالی لیوان هم نگاهی بیاندازیم:
ـ مهم:
فرض که کردار سهمی را جلوی دو تحلیلگر بگذارید که یکی قصد فروش ویکی قصد خرید دارد. نوع نگاه آنها، از منظر خریدار یا فروشنده، غالبا بر تحلیل‌شان تاثیر گذاشته و آنگونه که تمایل دارند به تفسیر آن می‌پردازند.
به غیر از این مورد مهم که فرض آن آگاهی و علم تقریبا یکسان تحلیلگران بود، باز هم در این بخش مشکلات دیگری هویدا خواهند شد:
در روش‌های Technical بر سابقه و تاریخچه (معمولا قیمتی و حجمی) سهم تکیه دارند و روند حرکتی سهم را در گذشته مشخص می‌کنند تا بتوانند آینده را پیش‌بینی کنند. از آنجایی که مبنای عمل در این قسمت، اطلاعات و سوابق گذشته سهم است و فرآیند مربوطه بر این اساس روی آن انجام می‌گیرد، بنابراین خود تحلیلگر نیز اذعان دارد که این روش‌ها «گاهی اوقات» دیر جواب می‌دهند و شما زمانی متوجه روند احتمالی صعودی یا نزولی سهم شده‌اید که عملا بازار «اکشن» گرفته است و بعضا کار خودش را کرده است.
از طرفی روش‌های تحلیلی Technical مرسوم، تقریبا بدون استثناء کپی‌برداری از دیگر بازارهای جهانی بوده و بنابراین مبنای آنها اصول، روند و روال حاکم بر همان بازارها است. حال وقتی می‌خواهیم این روش‌ها را «ایرانیزه» کنیم به مواردی می‌رسیم همچون:
ـ سقف و کف درصدی تغییرات
ـ فرمول حجم مبنای فعلی
ـ عداد سهام آزاد
و نظیر اینها که اساسا روش‌های تکنیکالی را زیر یک علامت سوال بزرگ‌تر می‌برد.
قیمت‌های اصطلاحا دستکاری شده و نامشخص بودن قیمت باز و بسته شدن سهم و ... باز هم از صحت این روش می‌کاهد.
شاید مهم‌ترین نکته‌ای که مد نظر نگارنده است و در بازار «فعلا ناکارآی» ما صادق است، همانا امکان دستکاری روند قیمتی (و حجمی) سهم مورد نظر توسط بازار (یعنی یک فرد حقیقی یا حقوقی) باشد.
فرض که یک نمودار جلوی شماست که قصد دارید با روش Technical آن را تحلیل کنید مثلا یک الگو (pattern) هم شکل گرفته که باز فرضا یکی از این حالات برایش متصور است:
cup & handle، یا ascending/descending channels، یا ead & shoulders pattern
یا دیگر مدل‌ها و الگوهای موجود ...
اگر (و فقط اگر) یک نفر با آگاهی دقیق از این روش‌ها بیاید و به نحوی خرید و فروش یک سهم را کنترل کند که برای دیگر تحلیلگران هم این شبهه پیش آید که:
این سهم الگوی «فلان» را دارد طی می‌کند لذا در نقطه «بهمان» می‌توان آن را خرید یا فروخت.
آن گاه تا چه حد می‌شود به صحت این کردار و متعاقب آن تحلیل منتج از آن اعتماد کرد؟
دقت فرمایید بحث اصلی همانا تایید قطعی به نیاز و وجود و ضرورت روش تحلیلی و استفاده از آن در خرید و فروش است. اساسا هر چقدر که بازار و سهامدار علمی تر برخورد کند هم رشد بازار را موجب خواهد شد و هم جلوی خسران خود را خواهد گرفت.
اما نکته مهم مدنظر این است که گرچه در تحلیل Fundamental نیز امکان دستکاری اطلاعات شرکت‌ها وجود دارد (حتی در شرکتی خارجی و عظیم همچون شرکت ENRON)، اما در مبحث Technical، بازار ایران بسیار ضعیف‌تر بوده و احتمال دستکاری در روندها TRENDS بسیار بیشتر است و بنابراین آن درصدی که باید به عنوان مبنای کار و فعالیت ما بر اساس تحلیل Technical لحاظ شود شاید کمتر از آن چیزی باید باشد که فعلا در بازار نوپای ما در حال رونق است. نگرانی این نیست که به تحلیل بها داده نشود بلکه برعکس باید تا می‌توانیم مستند و با تحلیل پیش رویم. اما اینکه تا کجا باید به تحلیل اعتماد کرد و تا کجا آن را در این بازار پیاده کنیم بحث دیگری است.
هنوز سیستم ناکارآیی ما در بخش تصمیم‌گیری یا مهم‌تر از آن در بخش اطلاع‌رسانی - که موجب رانت فراوانی می‌شود- عملا یک عامل بسیار مهم در تغییر کلیه جهات و روندهای بازار بوده و این عامل به تنهایی، در این بازار، بزرگ‌ترین علامت سوال را بر روی هر تحلیلی خواهد گذاشت.
حافظ عزیری نقش
منبع : روزنامه دنیای اقتصاد


همچنین مشاهده کنید