جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا


نقدی بر فیلم قاعده بازی


نقدی بر فیلم قاعده بازی
در یک سانحه تصادف پسری غربتی و دختری متمول و اعیانی عاشق هم می شوند، در کش وقوس این دلباختگی، دو طرف متوجه مشترک بودن پدربزرگشان می گردند. خانواده های غربتی و اشرافی تا انتهای داستان درپی مصادره به نفع پدر بزرگ برمی آیند و... البته این اشتراکات گویا تنها سوژه روزهای داغ سینمای ایران بود!
بعد از تماشای فیلم های هبوط، زشت و زیبا و دیوانه ای از قفس پرید، چندان دور از ذهن نیست که منتظر تماشای فیلمی با سابقه سلوک در راه فلسفه باشیم اما تماشای اولین سکانس های فیلم قاعده بازی تمام پیش درآمدهای ذهنی را به هم می ریزد. قاعده بازی که چهارمین و البته آخرین!- بنا به اظهار خودشان- ساخته کارگردان مولف، احمدرضا معتمدی است. فیلمی در ژانر کمدی کلاسیک است که اگرچه دوسال برای تولیدش کار شده اما خوب از آب در نیامده است. حضور شخصیت های متعدد- آنهم طنازان هنر هفتم کشور- باعث نوعی بی برنامه گی در انسجام روایی داستان است. نیمه اول فیلم که دارای موقعیت های جذابی با ویژگی های هجو و پردازش نویی در این زمینه روبروست با گذشت زمان کمرنگ شده و در اواخر فیلم، فیلم نامه حتی از مسیر داستان نیز منحرف می شود و به قالبی گیج کننده و متشتت می گراید.وجود ستاره های فراوان در این فیلم و البته نپرداختن و عدم استفاده بجا و درست- با توجه به توانایی هایشان- حاکی از این است که کارگردان تنها! به نوعی برای ادای دین به بزرگان سینمای کمدی برای تولید این اثر گام برداشته است. حضور شخصیت هایی چون علیرضا خمسه با قابلیت های طنازی اش و به کارگرفتن او آنهم در چند صحنه کوتاه دلیلی است بر این مدعا. یا حتی چرایی حضور جمشید هاشم پور آنهم در کاراکتر اقدس مرده!- یک مرد.زن- که حضورش نه به بدنه داستان کمکی می کند نه حتی در ایجاد موقعیت های طنزآمیز نقش خاصی را به عهده دارد، هم دلیل دیگر و البته محکم تری برای این مدعاست- البته آن نیم ساعت حذف شده برای اکران در سینماها نیز چندان در این روند بی تأثیر نبوده است- که شاید به نوعی نبود استخوان بندی اصولی در روند داستان خود دلیل محکمی بر آن باشد که نتیجه اش همان سردرگمی و یا غیبت ناگهانی برخی از شخصیت ها در اواسط داستان است.
این طور به نظر می رسد که قاعده بازی یک فیلم نامه با چندین موضوع است که طبیعتاً در ۹۲دقیقه به هیچ کدام هم به طور سالمی پرداخته نشده است؛ مثلث عشقی، در کنار هم قرارگرفتن دو خانواده فقیر و غنی و مشکلات پیش آمده از این برخورد، دزدی فقیرهای دوست داشتنی برای گذران زندگی و حرص و آز ثروتمندان همیشه بد!- کلیشه ای برای همه فیلم ایرانی- و... که تعدد موضوع های موجود در فیلم باعث می شود در انتها با یک تناقض بزرگ، در نوع پردازش فیلم مواجه شویم، آنهم رو آوردن به دیالوگ های ساده و کلیشه ای برای به مقصد رساندن یکی از همین موضوع ها: «آدم های بزرگ در خانه های کوچک هستند و بزرگی آدم ها به بزرگی خانه هایشان نیست.»
از آنجا که تماشاگر از ابتدای فیلم با نوعی هجو و درگیری سنگین کلمات دیالوگ ها روبرو است این تناقض در پایان فیلم بیشتر و به وضوح به چشم می آید. البته نباید از نکات اقل مثبت فیلم هم چشم پوشی کرد: استفاده از دیالوگ های فیلم هایی مانند دلشدگان و یا اجرای پلان ها و سکانس های مختلف از فیلم های گوناگونی مانند ساحره و برخی فیلم های وسترن و اجرای طنز موسیقی فیلم های نامی هملت، خوب، بد، زشت، پوآرو که همه این ها تا حدی به جذابیت و اشتیاق برای دنبال کردن فیلم کمک کرده است.این حضور تعددهای گوناگون در فیلم یادآور ناصرالدین شاه آکتور سینما هم هست، به هر حال قاعده بازی را می توان اثری هجوآمیز با ساختاری متفاوت- با تمام مشکلات موجود در فیلم نامه- در سخت ترین ژانر سینمای جهان یعنی همان سینمای کمدی به حساب آورد که در کارنامه سینمای کمدی کشورمان به یادگار بماند که این البته نشان از ضعف های عدیده در این ژانر سینمایی در کشور برمی گردد...
لیلا سادات باقری
منبع : روزنامه کیهان


همچنین مشاهده کنید