چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا

سال سوم (جنگ احد) و سال چهارم هجرت و سال پنجم (غزوه خندق)


سال سوم (جنگ احد) و سال چهارم هجرت و سال پنجم (غزوه خندق)
● جنگ احد
قرشیان تصمیم گرفتند با تمام قوا و تجهیزات خود به مسلمانان حمله کنند . صفوان بن امیه به ابوسفیان پیشنهاد کرد تمام اموال تجارتی را که پیش از جنگ بدر به مکه آمده بود ، صرف خرید اسلحه و تجهیزات جنگی کنند و این پیشنهاد پذیرفته شد از سوی دیگر برای تهیهٔ افراد و سربازان جنگی از تمام قبایل اطراف مکه مانند بنی کنانه و مردم تهامه نیز کمک گرفتند . بدین ترتیب روزی که لشکر قریش از مکه حرکت کرد سه هزار مرد شمشیرزن که دویست اسب و سه هزار شتر و هفتصد مرد زره پوش با خود داشتند . در نقل دیگر با سه هزار سوار و دو هزار پیاده نظام حرکت کردند .
عباس بن عبدالمطب عموی پیغمبر که در مکه به سر می برد و در سلک بت پرستان زندگی می کرد ، حضرت را از تصمیم آنها را مطلع ساخت .
برای مقابلهٔ با آنها و تدبیرِ کار ، پیغمبر ( ص ) دستور داد مردم مدینه در مسجد اجتماع کنند و آرا و پیشنهادهای خود را بیان کنند . خود آن حضرت و جمعی از بزرگان و سالمندان و از آن جمله عبدالله اُبی طرفدارِ ماندن در شهر و قلعه داری بودند و معتقد بودند که جنگ در داخل برج و باروی شهر و در پیش روی زن و فرزند شکست ناپذیر است و مردان و سربازان در چنین موقعیتی تا پای جان و با تمام نیرو و توان می جنگند ، اما گروهی از جوانان پرشور که در جنگ بدر حاضر نبودند و می خواستند غیبت خود را در آن روز تلافی کنند و برخی دیگر از آنها که منظرهٔ بدر را دیده بودند و خیال می کردند هیچ نیرویی بر آنها چیره نخواهد شد و از طرفی ماندن در خانه و حصار را برای خود نوعی سرشکستگی و زبونی و خواری محسوب می کردند، به خارج شدن از شهر و جنگ در میدان باز اصرار و پافشاری داشتند .
هنگامی که پیغمبر ( ص ) از شهر خارج شد هزار نفر مرد جنگجو همراه آن حضرت بود ، ولی مقداری که راه رفتند عبدالله بن اُبی با سیصد تن از همراهان خودبه بهانهٔ اینکه با نظر او مخالفت شده از بین راه برگشتند و پیغمبر خدا با هفتصد نفر به سوی احد پیش رفتند .
« احد » نام جایی است که در یک فرسنگی مدینه که یک رشته کوه ، آن قسمت از بیابان را با بیابانهای دیگر از هم جدا می سازد . لشکریان قریش قبل از آمدن مسلمانان در آنجا موضع گرفته و آمادهٔ جنگ انتقامی خود شده بودند ، هنگامی که رسول خدا ( ص ) بدانجا رسید لشکریان خود را طوری ترتیب داد که کوه احد را پشت سر خود و دشمن را پیش رو قرار دادند و هر دو لشکر آمادهٔ جنگ گردیدند .
در کوه احد درّه و شکافی قرار داشت که دشمن می توانست از آنجا خود را به مسلمانان رسانده و از آن سو حمله کنند . پیغمبر ( ص ) عبدالله بن جبیر را با پنجاه نفر تیرانداز در آنجا گماشت و بدانها دستور داد از آن دره نگهبانی کنند و مراقب باشند از آنجا حمله نکند ، و چون می دانست نگهبانی آن دره برای پیروزی لشکریان بسیار مؤثر است سفارش وتأکید زیادی به آنها کرد .
ابوسفیان متوجّه اهمیت آن تنگه شد . خالدبن ولید را با دویست نفر شمشیر زن مأمور کرد تا در کمین آن پنجاه نفر باشند و بدو دستور دارد وقتی دیدید دو لشکر به هم ریختند ، اگر توانستید از این تنگه سرازیر شده و شمشیر در آنها بگذارید .
حمزه بن عبدالمطلب عموی پیغمبر چون شیری غران به راست و چپ لشکر دشمن حمله می افکند و هر که سر راهش می آمد او را از پای درمی آورد .
علی بن ابی طالب نیز از یک سو و سایر مسلمانان جانباز و فداکار از مهاجر و انصار نیز سر غیرت آمده و بسختی مشرکین را شکست دادند و هزیمت آنان به سوی مکه شروع شد .
سربازان مسلمان پس از اینکه مقداری آنها را تعقیب کردند مغرورانه به سوی میدان جنگ بازگشته و با خیالی آسوده به جمع آوری غنایم پرداختند و با سابقه ای که از جنگ بدر و آن پیروزی بیرون از انتظار داشتند اطمینان یافتند که اینجا هم دیگر شکست نخواهند خورد و مشرکین از راهی که رفته اند باز نخواهند گشت .
وقتی تیراندازان از بالای دره مشاهده کردند که مسلمانان به جمع آوری غنایم مشغول شده و مشرکین هزیمت کردند ، یکی یکی به منظور به دست آوردن غنیمت و برای آنکه از یکدیگر عقب نمانند به سوی دره سرازیر شدند و هر چه عبدالله بن جبیر فریاد زد : نروید و از دستور رسول خدا ( ص ) سرپیچی نکنید ! کسی به حرف او گوش نداد .
خالدبن ولید که با دویست نفر از جنگجویان قریش در کمین تیراندازان بود و تا آن وقت نتوانسته بود از آن تنگه و شکاف عبور کند و از پشت سر خود را به مسلمانان برساند و در هر بار که می خواست منظور خود را عملی سازد با رگبار تیرهای آنان مواجه می شد ، وقتی متوجه شد ده نفر تیرانداز بیشتر نمانده با همراهان خود بدانها حمله کرد و آنان را کشته و شمشیر در میان مسلمانانی که با خیالی آسوده برای جمع آوری غنایم خم شده بودند گذاردند و آنان را غافلگیر ساختند .
تدریجاً صحنهٔ جنگ به سود قرشیان عوض شد و مسلمانان گروه گروه رو به هزیمت و فرار نهادند . چیزی که به این هزیمت و پریشانی جنگجویان مسلمان کمک کرد فریادی بود که به گوش آنها رسید که کسی می گوید :
▪ « محمد کشته شد ! »
در گیرودار حملهٔ مشرکین سنگی به سوی رسول خدا ( ص ) پرتاب شد و آن سنگ دندان آن حضرت را شکست و قسمتی از لب و صورت را نیز شکافت و دیگر آنکه همچنان که آن حضرت مشغول دفاع و حمله بود یک بار در گودالی که مشرکین سر راه مسلمانان حفر کرده بودند افتاد که علی ( ع ) و طلحه آن حضرت را از جا بلند کردند . برخی که صورت خون آلود و مجروح و نیز افتادن آن حضرت را بر زمین دیده بودند یقین به صحت این خبر و درستی آن شایعه کردند و آنچه را دیده بودند به دیگران نیز می گفتند .
حمزه که همچون شیری غران در برابر دشمنان اسلام به یمین و یسار حمله می کرد و قریش را متفرق می ساخت و مرد و مرکب را بر زمین می افکند باحربه ای که « وحشی » از کمین به تهیگاه او پرتاب کرد از پای درآمد و به شهادت رسید .
وحشی از بردگان مکه و قریش بود که در جنگ احد حاضر گشته و هند همسر ابوسفیان به او گفته بود : اگر بتوانی یکی از سه نفر یعنی محمد ، علی ، و حمزه را به قتل برسانی آنچه بخواهی به تو می دهم .
وحشی پس از قتل حمزه شکم آن جناب را درید و جگرش را بیرون آورد و برای هند دختر عتبه برد , و هند قطعه ای از آن جگر را برید و در دهان گذارد ، ولی نتوانست بخورد و آن را بیرون انداخت و به شکرانهٔ این مژده و طبق وعده ای که داده بود طلا و جواهرات خود را بیرون آورد و به وحشی داد . شهدای جنگ ، به طوری که معروف است جمعاً هفتاد نفر بودند که میان آنها مردان بزرگ و رؤسای قبایل و شخصیتهای گرامی اسلام نیز بودند مانند : حمزه ، مصعب بن عمیر ، عبدالله بن حجش از مهاجرین عبدالله بن جبیر ، سعد بن ربیع , و دیگران از انصار .
از حوادث سال سوم هجری ولادت سبط اکبر رسول خدا ( ص ) حضرت امام حسن مجتبی ( ع ) است به گفتهٔ مشهور در شب نیمهٔ ماه مبارک رمضان در مدینه به دنیا آمد . (۱)
● سال چهارم هجرت
رسول خدا ( ص ) در این سال به منظور سرپرستی از زنان بیوهٔ مسلمان و مهاجرینی که شوهران مهاجر خود را در جنگها از دست داده و در شهر مدینه – دور از وطن و قوم و خویشان خود – در وضع اندوهباری زندگی می کردند دو زن دیگر را به عقد خود درآورد . یکی زینب دختر خزیمه و دیگری ام سلمه دختر أبی امیه مخزومی بود و نام ام سلمه هند بود . بدین ترتیب رسول خدا ( ص ) آن دو را نیز جزء‌ همسران خود قرار داده و ضمن سرپرستی از آنها ، آن دو را از غم و اندوه و غربت و نداری و عوارض دیگری که شهادت شوهرانشان به دنبال داشت نجات بخشید .
ام سلمه از زنان بزرگی است که صرفنظر از افتخار همسری با رسول خدا ( ص ) در ایمان به خدا و روز جزا و پیروی از دستورهای پیغمبر بزرگوار اسلام به مرتبهٔ والایی رسید و پس از خدیجهٔ کبری ( س ) در میان همسران پیغمبر از همگان گوی سبقت را در فضل و کمال ربود . پس از رحلت آن حضرت نیز با اینکه عمری طولانی کرد و آخرین همسر رسول خدا ( ص ) بود که از دنیا رفت ، تا زنده بود حرمت خود و پیغمبر را نگاه داشته و کاری که مخالف شأن بانوی بزرگی چون او بود از وی دیده نشد و به حق اُم المؤمنین بود .
در ماه شعبان سال چهارم مطابق قول مشهور خدای تعالی مولود جدیدی از فاطمهٔ زهرا ( س ) به رسول خدا ( ص ) و علی ابی طالب ( ع ) عنایت فرمود و نام او را حسین گذاردند .
در همین سال فاطمهٔ بنت اسد مادر امیرالمؤمنین علی ( ع ) از دنیا رفت ، و گذشته از امیرالمؤمنین ، رسول خدا نیز در مرگ او بسیار متأثر و غمگین شد . (۱)
● غزوهٔ خندق
از حوادث مهم سال پنجم هجرت که به قول معروف در ماه شوال آن سال اتفاق افتاد ، جنگ خندق بود . با توجه به کثرت سپاه و تجهیز لشکریان قریش ، محاصره طولانی و نبودن آذوقه کافی در شهر مدینه ، دشواری وضع اقتصادی و کارشکنی های داخلی که از ناحیهٔ یهود بنی قریظه و منافقین شد و به سختی مسلمانان را تهدید می کرد ، برای پیغمبر اسلام و پیروان آن بزرگوار یکی از سخت ترین جنگها و دشوارترین درگیریهایی بود که با دشمن داشتند .
قرشیان که در اثر مبارزات طولانی با مسلمانان تا حدودی خسته به نظر می رسیدند و از طرفی تدریجاً عقایدشان نسبت به مراسم دینی قریش و آیین بت پرستی سست شده و به حال تردید درآمده بودند ، برای اطمینان خاطر نسبت به مرام و آیین خود ، از بزرگان یهود و اهل کتاب سؤال کردند : « راستی ! شما که اهل کتاب هستید و از آیین ما و محمد اطلاعات کافی دارید به ما بگویید : آیا آیین ما بهتر است یا دین محمد ؟ »
یهودیان روی دشمنی با پیغمبر اسلام و عناد با آن بزرگوار پاسخ دادند : « مطمئن باشید که شما بر حق هستید و آیین شما از دین او بهتر است . »
یهودیان برای اطمینان قریش به مسجدالحرام آمده و در برابر بتهای مشرکین سجده کرده و خواستند با این رفتار در عمل نیز حقانیت آیین آنها را ثابت کنند .
قریش مکه با این جریان از نصرت یهود مطمئن شده و با سخنان آنها به آیین باطل خود دلگرم گشته و آمادگی خود را برای جنگ با مسلمانان اعلام کردند .
خبر حرکت لشکر قریش به رسول خدا ( ص ) رسید و برای مقابله با این لشکر جرّار در فکر فرو رفتند . چاره ای جز آنکه در مدینه بمانند و حالت دفاعی به خود گیرند ندیدند ، اما باز هم برای حفظ شهر از حملهٔ دشمن تدبیری لازم بود . از این جهت پیغمبر اسلام با اصحاب خود در این باره مشورت کرد و سلمان فارسی که در آن وقت از قید بردگی آزاد شده بود ، پیشنهاد داد که مورد تصویب قرار گرفت و قرار شد که بدان عمل کنند . سلمان گفت : آن قسمت از شهر مدینه را که سر راه دشمن می باشد خندقی حفر کنند . رسول خدا ( ص ) این نظریه را پسندید و قرار شد قسمت زیادی از شمال و بخصوص شمال غربی مدینه را به صورت هلالی خندق بکنند . قسمتی را که پیغمبر دستور حفر خندق در آن قسمت داد ، قسمت شمالی مدینه بود که شامل ناحیهٔ احد می شد و تا نقطه ای به نام راتج را می گرفت ، چون در قسمت جنوب غربی و جنوب ، محله قبا و باغستانهای آنجا بود و در ناحیهٔ شرقی نیز یهود بنی قریظه ، سکونت داشتند و لشکر دشمن ناچار بود از همان ناحیهٔ شمال و قسمتی از شمال غربی به مدینه بتازد ، از این رو فقط همان قسمت را برای حفر خندق انتخاب کردند .
به دنبال خبر حرکت لشکر احزاب وحشت سر تا سر مدینه را فرا گرفت ، با این تفاوت که افراد با ایمان با علم به اینکه آزمایش سختی در پیش دارند از این وحشت داشتند که آیا بتوانند به خوبی از عهدهٔ آزمایش برآیند یا نه ؟ و افراد سست عقیده و منافق از سرنوشت خود و زن و بچه و اموال و داراییشان وحشت داشتند .
کار حفر خندق شش روزه به پایان رسید و علت عمدهٔ این سرعت عمل و پیشرفت کار هم آن بود که خود پیغمبر اسلام نیز مانند یکی از افراد معمولی کار می کرد . مسلمانان که می دیدند رهبر عالی قدرشان نیز با آن همه گرفتاری و مشکلات کلنگ می زند و سنگ و خاک به دوش می کشد ، به فعالیت و کار تشویق می شدند و موجب سرعت عمل آنها می گردید .
عمر بن عوف گوید : سهم من ، سلمان ، حذیفه ، نعمان و شش تن دیگر از انصار چهل ذراع شده بود و مشغول کندن آن قسمت بودیم که ناگهان سنگ سختی بیرون آمد که کلنگ در آن کارگر نبود و چند کلنگ را هم شکست ، ولی خود آن سنگ شکسته نشد . ما که چنان دیدیم به سلمان گفتیم : « پیش رسول خدا برو و ماجرای این سنگ را به آن حضرت بگو تا اگر اجازه می دهد از پشت سنگ حفر نموده و راه خندق را کج کنیم . »
سلمان خود را به آن حضرت رسانده و جریان را معروض داشت . پیغمبر از جا برخاست و در حالی که همهٔ آن نه نفر کنار خندق ایستاده بودند تا سلمان دستوری بیاورد پیش آنها آمد و کلنگ سلمان را گرفت و وارد خندق شد و با دست خود کلنگی به آن سنگ زد و قسمتی از آن سنگ شکسته شد و برقی خیره کننده جستن کرد که شعاع زیادی را روشن نمود ، همچون چراغی که در دل شب فضای مدینه را روشن سازد . پیغمبر بانگ به تکبیر ( الله اکبر ) بلند کرد و مسلمانان دیگر نیز بانگ الله اکبر برداشتند ، سپس رسول خدا ( ص ) کلنگ دوم را زد و قسمت دیگری از سنگ شکسته شد و مانند بار اول برق زیادی جستن کرد و دوباره پیغمبر تکبیر گفت و مسلمانان نیز تکبیر گفتند و برای سومین بار کلنگ زد و برق جستن نمود و همگی تکبیر گفتند .
سلمان ماجرای آن برقهای زیاد و خیره کننده و تکبیر آن حضرت را به دنبال آنها پرسید ؟، پیغمبر در حالی که دیگران نیز می شنیدند فرمود :
« کلنگ نخست را که زدم و آن برق جهید ، در آن برق قصرهای حیره و مداین را که همچون دندانهای نیش سگان می نمود مشاهده کردم و جبرئیل به من خبر داد که امت من آن کاخها را فتح خواهند کرد . در دومین برق کاخهای سرخ سرزمین روم برایم آشکار شد و جبرئیل به من خبر داد که امت من بر آنها چیره می شوند و در سومین برق قصرهای صنعا را دیدم و جبرئیل مرا خبر داد که امتم آن قصرها را می گشایند ، پس بشارت باد شما را ! »
در این خلال سپاه انبوه قریش و سایر احزاب هم پیمانشان دسته دسته با تجهیزات جنگی که داشتند از راه رسیدند و در دامنهٔ کوه احد اردو زدند و چون به لشکر مسلمانان برنخوردند به سوی مدینه حرکت کرده ، تا کنار خندق پیش آمدند ، به ناچار چون نمی توانستند جلوتر بروند در همان سوی خندق اردو زدند .
در این میان خبر پیمان شکنی یهود بنی قریظه نیز به رسول خدا ( ص ) رسید و فکر آن حضرت را نگران ساخت . راستی هم کار سختی بود ، زیرا با این ترتیب دشمن از هر طرف مسلمانان را محاصره کرده بود و این خطر بود که بنی قریظه در این حالی که مردان مسلمانان رو به روی لشکر احزاب در کنار خندق موضع گرفته اند آنها از فرصت استفاده کرده ، به داخل شهر حمله کنند و زنان و کودکان و خانه های مردم را مورد هجوم و دستبرد قرار دهند .
این خبر پنهان نماند و تدریجاً همهٔ مسلمانان از پیمان شکنی بنی قریظه مطلع شدند و بر ترس و اضطرابشان افزوده شد .
برای پهلوانان و سلحشورانی مانند عمر بن عبدود و عکرمه بن ابی جهل که به همراه این سپاه گران به مدینه آمده بودند تا انتقام کشتگان بدر و احد را از سربازان جانباز اسلام بگیرند ، بسیار دشوار و ننگین بود که بدون هیچ گونه زد و خورد و کشت و کشتار و کارزاری به مکه بازگردند .
هیچ یک از آنان در شجاعت ، شهرت عمر بن عبدود را نداشت و سالخورده تر و با تجربه تر از وی در جنگها نبود ، و بلکه به گفتهٔ اهل تاریخ در آن روزگار هیج شجاعی در میان عرب شهرت عمر بن عبدود را نداشت . او را « فارس یلیل » می نامیدند و با هزار سوار او را برابر می دانستند . از این رو مسلمانان نیز تنها از جنگ با او واهمه داشتند وگرنه همراهان او چندان ابهتی برای آنها نداشتند .
عمر بن عبدود که توانسته بود خود را به این سوی خندق برساند و آرزوی خود را که جنگ در میدان باز با مسلمانان باشد برآورده سازد ، با نخوت و غروری خاص اسب خود را به جولان درآورده و مبارز طلبید .
علی ( ع ) اجازه خواست به جنگ او برود . پیغمبر فرمود : « او عمرو است ؟ » . علی ( ع ) عرض کرد : « اگرچه عمرو باشد ! »
رسول خدا ( ص ) که چنان دید رخصت جنگ بدو داده فرمود : « پیش بیا ! » و چون علی ( ع ) پیش رفت . حضرت زره خود را بر او پوشانید و دستار خویش بر سر او بست و شمشیر مخصوص خود را به دست او داد آنگاه بدو فرمود : « پیش برو » .
وقتی علی دور شد ، پیغمبر فرمود :
« براستی همهٔ ایمان با همهٔ شرک رو به رو شد ! »
عمرو از اسب پیاده شد و اسب را پی کرده به علی حمله کرد ، و شمشیری به جانب سر آن حضرت حواله نمود که علی ( ع ) سپر کشید و آن ضربت را رد کرد . با این حال شمشیر عمرو سپر را شکافت و جلوی سرِ علی ( ع ) را نیز زخمدار کرد . اما علی ( ع ) در همان حال مهلتش نداده و شمشیر را از پشت سر حواله گردن عمرو کرد و چنان ضربتی زد که گردنش را قطع نمود و او را بر زمین انداخت .
و در روایت حذیفه است که علی ( ع ) شمشیر را حوالهٔ پاهای عمرو کرد و هر دو پای او را از بیخ قطع نمود .
در نقل دیگری است که جابر گوید : « من در آن وقت به همراه علی ( ع ) رفتم تا جنگ و کارزار آن دو را تماشا کنم و چون به یکدیگر حمله کردند غباری بلند شد که دیگر کسی آن دو را نمی دید و در میان آن غبار ناگاه صدا تکبیر علی ( ع ) بلند شد و همه دانستند که عمرو به دست علی (ع ) به قتل رسیده و کشته شده است . »
جنگ خندق با تمام مشکلاتی که برای مسلمانان ایجاد کرده بود و فشار دشواری که برای آنها داشت با نصرت الهی به سود مسلمانان پایان یافت و احزاب به سرعت به سوی مکه کوچ کردند . مسلمانان اثاثیه و خیمه و خرگاه دشمن را برداشته و پبروزمندانه به شهر بازگشتند .
پیغمبر خدا برای شستشوی سر و بدن و رفع خستگی به خانه آمد و به درون خیمه ای که دخترش فاطمه ( ع ) به همین منظور در خانه زده بود درآمد . پس از اینکه بدن را شستشو داده و بیرون آمد جبرئیل بر او نازل شد و دستور حرکت به سوی قلعه های بنی قریظه را داده و پیغمبر دانست که مأمور است بدون توقف به جنگ بنی قریظه برود .
پیغمبر خدا نماز ظهر را در مدینه خواند و بی درنگ لباس جنگ پوشید و به بلال دستور داد در مدینه جار زند که هر کس فرمانبر و مطیع خدا و رسول اوست باید نماز عصر را در محله بنی قریظه بخواند .
بنی قریظه که از ماجرا مطلع شدند ، وارد قلعه های خود شده و به استحکام برج و باروی آ‎نها پرداختند و چون علی ( ع ) و همراهان او به پای قلعه های ایشان رسیدند آنان بالای دیوار آمده و شروع به دشنام دادن به آن حضرت و رسول خدا ( ص ) کردند .
محاصرهٔ یهود بنی قریظه شروع شد و تا روزی که تسلیم شدند و به وسیله مسلمانان از پای درآمدند بیست و پنج روز طول کشید .
یهود بنی قریظه که از محاصره به تنگ آمدند و حاضر به پذیرفتن اسلام و جزیه هم نشدند چاره ای جز تسلیم نداشتند ، اما از سرنوشت خود بیمناک بودند . از این رو برای سران قبیلهٔ اوس که همپیمانان آنها بودند پیغام دادند که ما چاره ای جز تسلیم نداریم ، اما شما باید به ما کمک کنید و با محمد مذاکره کنید تا دربارهٔ ما ارفاق کند . با این پیغام چند تن از افراد قبیلهٔ مزبور به نزد رسول خدا ( ص ) رفته و در این باره با آن حضرت مذاکره کردند پیغمبر فرمود : « آیا حاضرید حکمیت آنها را به یک نفر از شما واگذار کنم ؟ » گفتند : « آری . »
فرمود : « سعد بن معاذ دربارهٔ ایشان حکم کند . » آنها پذیرفتند و سعدبن معاذ را به خاطر زخمی که داشت و نمی توانست به پای خود راه برود بر الاغی سوار کرده و بالشی برای او ترتیب دادند و به سوی قلعه های بنی قریظه حرکت دادند .
سعد گفت : « حکم من آن است که مردانشان کشته شوند و اموالشان قسمت شود و زنان و کودکانشان به اسارت درآیند . » و مسلمانان نیز به دستور رسول خدا ( ص ) بر طبق حکم او عمل کردند .(۱)
(۱) به نقل از کتاب خلاصه زندگانی حضرت محمد(ص)
تالیف:سید هاشم رسولی محلاتی
تلخیص:محمدرضا جوادی
منبع : به سوی نور


همچنین مشاهده کنید