جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا


خمیدگی فضای اقتصاد


خمیدگی فضای اقتصاد
● درآمد
علوم انسانی و علوم طبیعی همواره از طریق مبادی و مبانی معرفتی و نظری تئوری سازی در زمینه اصول موضوعه حاکم بر تعریف مساله زمانی و مکانی، مجموعه و جزء، مساله روابط بین پدیده ها و داوری در مورد تبیین های ارائه شده از این پدیده ها و حتی روش پاسخ به مسائل مطرح در مورد پدیده ها و نیز منشاء طرح مسائل مختلف، با یکدیگر ارتباط داشته اند. همان طور که پیش از این اشاره شد، زمانی که یافته های تجربی در مورد یکی از ارکان واقعیت، علاوه بر نقض یافته های پیشین، اصول موضوعه در مورد مولفه های دیگر در این یافته تجربی را زیر سوال می برد، در این صورت پیرامون تعاریف مجددی که یافته های جدید از مولفه های مورد نظر و نیز امکان جایگزین ساختن اصول موضوعه پیشین می دهند، اصول آگزیوماتیک و فروض شناختی جدیدی پدید می آیند که یک پارادایم رقیب را به وجود می آورند. با وجود اینکه شکل گیری پارادایم جدید در حوزه یک دسته علوم رخ می دهد، اما مفاهیم جدید و اصول جدید علوم دیگر را نیز تحت تاثیر قرار می دهند.
پیش از ارائه نظریه کوانتوم توسط ماکس پلانک و نظریه نسبیت اینشتین، اصول پارادایم نیوتنی به صورت تصویر مطلق، ایستا و مکانیستی از زمان و مکان و روابط پدیده ها بر علوم جدید حاکم بود. البته نظریات تکامل گرایانه مبتنی بر مفهوم تکامل زیستی داروین نیز در مکتب جمع گرایی شکل گرفته بودند، اما به ویژه در علم اقتصاد مفهوم خود تعادلی و نگرش اتمیستی و ذره یی از سیستم اقتصادی حاکم بود. پارادایم نیوتنی به شدت متکی بر اصول هندسه اقلیدس، از منظر اصل توازی و مفهوم فضا بود.
کارل فردریش گاوس، یکی از ریاضیدانان سده نوزدهم، موفق به کشف دستگاهی هندسی شد که در آن به جای اصل موضوعی خطوط موازی اقلیدسی، اصل متناقض با آن را مطرح ساخت. لوباچفسکی و ریمان به بسط یافته های گاوس پرداختند و هندسه نااقلیدسی بنا نهاده شد. در هندسه لوباچفسکی، که در اصطلاح فنی، هندسه هذلولی نامیده می شود، تعداد خطوط موازی بی نهایت است. در هندسه ریمان، که به هندسه بیضوی معروف است، خطوط موازی اصلاً وجود ندارد. بنابراین مفاهیم پیشین از فضا به کلی زیر سوال رفت و مساله انحنای فضا مطرح شد.
البته مفهوم اصلی انحنا تنها در مورد سطوح یک مدل اقلیدسی یک صفحه نااقلیدسی صدق می کند. بنابراین مفهوم منحنی و صفحه نااقلیدسی را نباید به منزله یک صفحه خم شده در نظر گرفت، بلکه در فضای ریمانی و لوباچفسکی در هر دو فضا دو طرف صفحه مشابه یکدیگرند. بنابراین اصل توازی اقلیدسی به خصوص در مورد اینکه از یک نقطه تنها یک خط به موازات خط دیگری می توان رسم کرد در هندسه نااقلیدسی نقض شد.
ماکس پلانک در سال ۱۹۰۰ میلادی نظریه کوانتوم را ارائه کرد و آلبرت اینشتین در تایید این نظریه، مفهوم کوانتوم نور یا فوتون را عرضه داشت. واژه کوانتوم در لغت به معنی مقدار است، ولی در فیزیک، هرگاه مقادیری که کمیتی می توانند اختیار کنند، منحصر به رشته مقادیر منفصلی باشند که جملگی مضرب صحیحی از یکی از آن مقادیر باشند، این مقادیر را کوانتوم آن کمیت می خوانند. از این رو کوانتوم یک واحد بنیادی انرژی است و انتقال انرژی یا تبدیل انرژی در مقیاس اتمی یا مولکولی و نه به طور پیوسته، بلکه به گونه یی نا پیوسته و با منشاء غیرجبری، به صورت واحدهایی که اینشتین آنها را کونتا یا بسته انرژی ( فوتون ) نامیده است، ممکن می شود.
اینشتین در رساله یی که در آغاز سال ۱۹۰۷ در باب نظریه نسبیت خاص انتشار داد، لزوم تعمیم نظریه نسبیت خاص را خاطرنشان شده و اظهار داشت که شمول و کلیت باید مبتنی بر تساوی جرم جبری و جرم گرانشی باشد. وی در سال ۱۹۱۱ طی مقاله یی، پاره یی از نتایج نظریه نسبیت عام را در باب تاثیر گرانش بر نور تشریح کرد که شامل تاثیر میدان گرانشی بر فرکانس خطوط طیفی و خم شدن اشعه نورانی تحت تاثیر میدان گرانشی خورشید بود. وی اصول نسبیت گالیله را مورد تاکید و تعمیم قرار داد. طبق اصل نسبیت گالیله تا زمانی که در پدیده متحرک قرار داشته باشیم، حرکت آن را متوجه نمی شویم و در مقایسه با دیگر پدیده ها این حرکت قابل درک است.
ظهور نظریه نسبیت عام اینشتین از جانب تساوی جرم جبری و جرم گرانشی اجسام ( از لحاظ عمومی ) است. این تفسیر از راه بسط اصل نسبیت و تطبیق آن به دستگاه های مختصاتی که نسبت به هم شتابدار هستند، پدید آمده است. وارد کردن این دستگاه های مختصات شتابدار در دستگاه های جبری، خود متضمن پیدایش میدان های گرانشی نسبت به این دستگاه ها است. بنابراین اینشتین با طرح نظریه نسبیت عام، مساله فضا در هندسه اقلیدسی را مورد تردید قرار داده و مفهوم فضا در نظریه وی با هندسه نااقلیدسی بیشتر همسو شد. به دور از قیاس مع الفارق، می توان از دلالت های پارادایم جدید فیزیک در نظریه پردازی و نوع نگاه به جهان اقتصادی بهره جست.
● شمای چهار بعدی اقتصاد
سیستم های اقتصادی را می توان به صورت فرآیندی با ساختار قوام یافته در دنباله چهار پدیده زیر توصیف کرد؛
۱) اطلاعات
۲) انگیزش
۳) سرمایه گذاری
۴) نوآوری.
ساختار هر سیستم اقتصادی به صورت فرآیند تعامل این چهار مولفه شکل می گیرد. اطلاعات در هرسیستم، پیام های رمزگذاری شده یی هستند که از بافت نهادی ساطع می شوند، این بافت نهادی در واقع محدودیت های ناشی از نهادهای رسمی و غیررسمی را به صورت کدگذاری شده اعلام می کند. فرصت های مادی یا منابع و فرصت هایی که برای حداکثر کردن سود وجود دارند اینها به صورت کدهایی در قالب اطلاعات عرضه می شوند و نکته سوم ساختار مکانی و زمانی کدهای اطلاعاتی است که باز هم ارسال می شود اینها همه از طریق ساختار عرضه می شوند. ساختار که تولید شد فاعلان اقتصادی، agents، با استفاده از این اطلاعات انگیزه لازم را کسب می کنند که در زمینه های لازم سرمایه گذاری کنند. در این مرحله از سطح کلان به سطح خرد می رسیم. از آنجا که ویژگی های شناختی فاعلان و پردازش در ذهن آنها متفاوت است، سرمایه گذاری در عرصه های متفاوتی شکل می گیرد. در چنین شرایطی یک حرکت براونی نظم یابی اجتماعی را ساماندهی می کند. حرکت براونی، حرکتی است که از تصادم بین فاعلان به وجود می آید و کاملاً غیرمنظم و تصادفی است. علت وجود چنین حرکتی این است که، هر رمزی دریافت و بازگشایی می شود و انگیزه مبتنی بر پیام آن تولید می شود که حرکت به سمت خاصی را پرمنفعت اعلام می کند. فاعل دیگری نیز به دنبال کسب مالکیت و درونی سازی آثار خارجی منابع است، بنابراین فاعلان دیگر هم تلاش خواهند کرد آن منابع را به دست آورند. بدین سان، یک مبادله اجتماعی شکل می گیرد.
● سیستم های مینیمال
ممکن است موضوع مبادله یک کالای اقتصادی یا یک کالای سیاسی یا هر چیز دیگری باشد. مهم این است که فاعلان تلاش می کنند یا کنترل این منابع یا حق کنترل آنها را به دست آورند. در این جریان می توان گفت بین فاعلان، یعنی بین ذرات در سطح خردنما، microsocial، یک بازی شکل می گیرد و حاصل این بازی هم تعیین خواهد کرد که نوآوری های سیستم به چه سمتی معطوف خواهد بود. برآیند این ستیز منافع، عملکرد اقتصادی را تعیین می کند. چنین وضعیتی وابستگی متقابل رفتاری نامیده می شود که در آن کنشی که هر کنشگر انجام می دهد، مشروط و مقید به کنشی است که دیگری قبلاً انجام داده و انتخاب های هر کنشگر بر انتخاب های دیگری و منفعت وی تاثیر می گذارد.
به عبارت دیگر، انتخاب های هر کنشگر منابع تحت کنترل و کنترل دیگران بر منابع و منفعت آنها را متاثر می سازد و کنش متقابل بین افراد برای کسب منافع حاصل از کنترل بر منابع بر محور مبادله اجتماعی شکل می گیرد، که بررسی و تبیین آن قابل تحویل به سطح کنشگر منفرد و فضای بدون اصطکاک نیست. این وابستگی متقابل رفتاری پیش زمینه اصلی طرح نظریه بازی در تبیین وابستگی های متقابل بین کنشگران است. بازی ها قوانین و قواعدی دارند که این قوانین و قواعد روح حاکم بر بازی ها هستند و این قواعد هستند که مرزها و حدود هر بازیکن را طی سیر بازی کاملاً مشخص می کنند و در عین حال این قوانین مشخص می کنند که نتیجه هر بازی چگونه به عملکرد افراد شرکت کننده در آن بستگی دارد. بنابراین، زمانی که می خواهیم بازی اقتصادی را تحلیل کنیم، ناگزیر از احتساب قواعد بازی، یعنی نهادها، نیز هستیم. نهادها به عنوان واقعیت های فراتاریخی الگوی روابط متقابل میان افراد را ساختارمند کرده و تا حدی از نااطمینانی مربوط به محیط می کاهند.
کاهش نااطمینانی با تزریق اطلاعات مربوط به مختصات زمانی و مکانی محیط به ذهن کنشگر صورت می گیرد. علاوه بر این، نهادها نحوه توزیع برآیند کنش ها و شکل کسب منافع حاصل از مبادله اجتماعی را نیز مقید می کنند. پویایی اقتصادی مبتنی بر ایفای نقش نهادها، با تاکید بر تعاملات انسانی، با تعریف یک بافت تاریخی ویژه و با شروع از سطح خرد، در مورد شکل مبادلات مولد نتایج اقتصادی خاص و سپس الگویی در مورد بافت مورد نظر، با توجه به شواهد مشخصه های تاریخی، قابل بررسی است.
واقعیت اقتصادی، مجموعه به هم پیوسته از فرآیند تعاملات و مبادلات اقتصادی کنشگران در یک بافت اجتماعی معین برای نیل به منابع لازم برای ارضای نیازها و خواسته های اقتصادی است. برآیند این کنش ها به صورت توزیع منابع و منافع حاصل از کنش متقابل متبلور می شود. به عبارت دیگر نهادها، به عنوان پدیده های فراتاریخی، حامل قاعده مندسازی ساختارهای روابط متقابلی هستند که محصول مبادله بین کنشگران در مورد منابع در دسترس آنها و حق کنترل بر آن منابع بوده اند. مبادله اجتماعی از شکل ساده معاوضه منابع فیزیکی در جوامع بدوی تا اعطای حق کنترل بر برخی منابع، اعم از مبادله اقتصادی، تکامل یافته است. نظریه بازی با تکمیل دیدگاه متعارف اقتصاد نهادگرا امکان بررسی تاریخ اقتصادی را با تاکید بر مشخصه تاریخی برآمده از تعامل کنشگران و بافت کنش فراهم می سازد. ضمن اینکه چارچوب تحلیل نظریه بازی امکان حرکت در سطح سوم را نیز، با توجه به استقرار تعادل های موقتی و قرار گرفتن در آستانه تغییر و انتقال به فرآیند جدید بر محور توزیع پاداش های پیشین، به وجود می آورد.
رضا مجیدزاده
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید