پنجشنبه, ۹ فروردین, ۱۴۰۳ / 28 March, 2024
مجله ویستا


رضایت از کار و سبک مدیریت


رضایت از کار و سبک مدیریت
او کارش را دوست داشت. کارش را بلد بود. وقتی شروع به کار می‌کرد با چنان علاقه‌ای، تمام وجودش را وقف کار می‌کرد که اغلب، گذر زمان را احساس نمی‌کرد.
به چیزی به نام «اضافه‌کار» اعتقادی نداشت، برایش این مهم بود که آن بخش از کار را که امروز به عهده گرفته بود تمام کند یا لااقل به سامانی برساند. اما همیشه مانعی وجود داشت. همیشه اتفاقی غیرمنتظره می‌افتاد که او را خسته می‌کرد.
همیشه کسی بود که شوق و عشق او را از بین ببرد و احساس شور و شادی او را تبدیل به خستگی کند و این که «برای امروز دیگر بس است. باید بروم خانه» جمله تکراری و هر روزه‌ای بود که به ذهنش می‌رسید. آن مانع خسته‌کننده حضور یک فرد به نام «مدیر» بود که به نظر او اصلاً‌ این عنوان برازنده‌اش نبود.
طیفی از مدیران با غرور کاذب تسخیر شده‌اند. حتی زمانی که نمی‌دانند چه کنند، نیاز به اعمال قدرت و کنترل دارند. زمانی که برای همه واضح است که در اشتباهند بر درستی و بر حق بودن خود پافشاری می‌کنند. این افراد معمولاً‌ از کارمندان خود،‌ حمایت چندانی نمی‌کنند. حتی زمانی که کسی نسبت به شغلش علاقه‌مند باشد. او را با عناوینی مثل ناهماهنگی با مجموعه کنار می‌گذارند.
یک کارشناس روابط عمومی در مورد محیط کارش نظر جالبی دارد. وی می‌گوید: محیط کار برایم وقتی مهم است که بدانم با چه کسانی کار می‌کنم، چقدر با آنها احساس نزدیکی دارم و اغلب به ساعتهای طولانی کار اهمیت نمی‌دهم. کار هر چقدر که سخت باشد به نظرم سخت نمی‌آید وقتی که با مدیر و همکارانم احساس راحتی دارم.
طبعاً‌ همه ما می‌خواهیم در کار مورد توجه قرار گیریم. می‌خواهیم باور داشته باشیم که ما نیز به همان اندازه رؤسایمان برای شرکت باارزش هستیم و این، کاملاً ‌‌درست است. زیرا قسمت اعظم زندگی خود را در کار سپری می‌کنیم.
اما معمولاً‌ این اتفاق نمی‌افتد و همین مسئله موجب نارضایتی از کاری می‌شود که سال‌ها به آن اشتغال داشته‌ایم. اما فقط کارمندان جز نیستند که از شغل خود ناراضی‌اند برخی مدیران میانی هم چنین وضعی دارند.
حسابدار و مدیر مالی هر مؤسسه یا سازمانی، بخش عظیمی از بار کاری را به دوش می‌گیرد که شاید سنگینی کارش، خیلی به نظر نیاید. حسین راستگو، یکی از همین مدیران است و دائماً‌ مورد اعتراض است، هم از جانب کارمندان و هم از جانب مدیران.
احساس می‌کند که تمامی خدمات وی نادیده گرفته می‌شود و اصلاً‌ در کارش پیشرفتی ندارد و در واقع اصلاً‌ تلاشهایش، ثمره‌ای ندارد و عزت نفس وی ضعیف شده. تمامی این حالات را به خاطر دیدگاه رئیس خود می‌داند که کارهایش را بی‌مقدار کرده و قدر او را ندانسته است. «مدیرانی که با ارزشهای معنوی کار می‌کنند خود را به یاری کارمندان متعهد و ملزم می‌دانند تا از مهارتها و استعدادهایشان به خوبی بهره ببرند.
شور و شوقی که او در ابتدا همراه خود آورده بود بر همه تأثیر گذاشته بود. اما گویا «رئیس» خیلی از این همه شور و اشتیاق خوشش نمی‌آید. محیط کار را خشک و زیر دستانش را ماشین‌های بی‌روحی می‌خواست که فقط کارشان را انجام بدهند. نه خلاقیتی نه ابتکاری و نه حتی هیچ ایده‌ای، از نظر «رئیس» پذیرفته نبود. مجبور شد با آن محیط وداع کند.
عشق و کار، اجزای اساسی شادی و آرامش روان هستند. بسیاری از لذتها و سرخوردگی‌های زندگی ما در یکی از این دو یا هر دوی این مقولات قرار می‌گیرد.»هنگامی که مردم دریابند که شایستگی آنان در کار تأیید شده است خلاقیت و بازدهی آنان به سرعت بالا می‌رود.
وقتی به کارمندان توجه بشود و با آنها رفتار شایسته‌ای صورت بگیرد، آنان خدماتشان را به بهترین و کارآمدترین شکل ارائه خواهند داد و وقتی چنین اتفاقی بیفتد اعتبار و منزلت و سود و منفعت در دسترس خواهد بود.
مرضیه مهدوی
منبع : روزنامه همشهری


همچنین مشاهده کنید