جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

درددل گفتمی ار همنفسی داشتمی


درددل گفتمی ار همنفسی داشتمی
● مقدمه:
برخی ادعا می کنند که این خاک سرخ پرغرور و پر عصمت ما آنچه کم ندیده آدم شاعر است و فرزانه و اهل دانش و ادب و فرهیختگی! گروهی را نظر این است که سرزمین ما سرزمین یلان و پیلان و شیران و مردان دلیر و گندمند است؛ که چنین و چنان می کرده اند و چنان و چنین در مرامشان راهی نداشته است. قول عده ای بر این است که همه آباء و اجداد و قبیله و تبارشان عالمان دین بوده اند. یک عده هم من جمله خود بنده معتقد هستیم که باری، هر کدام از مشعلداران بالا را کوره راهی به سوی ده کوره ای تواند بود؛ اما... اما بیشتر و پیشتر از هر چیز دیگری، این سرزمین نازنین که علی القضاء دشمن بسیار دارد در کمین، مهد چیزی است به نام تناقض! آنقدر که تاریخ ما (از گذشته های دور و گم در مهگون فضای خلوت افسانه ای مان بگیر تا همین امروز و دیروزمان) تناقض دارد، شاید مجموع تمام تمدنهای مهم و کمی مهم و غیر مهم دنیا را بریزی روی هم، ده یک ما هم تناقض پیدا نکنی. بنابر این اصلاً عجیب نیست که امروز هم به سیاق تمام طول تاریخ، مهد افکار متناقض و گاهی خنده دار باشیم. از آن طرف اگر چراغ راهنمای چهارراهی خراب شود، خون هم را می ریزیم و از این طرف داد همه مان به فلک است همیشه که اَه اَه! چه هموطنان بی فرهنگی داریم! از آن سو می گوییم و می گویند که سرزمین گربه نشان و شیر صفت ما روی منابع عظیمی از نفت خوابیده و از این طرف که نگاه می کنی رتبه های زیر ۱۰۰ کنکور (بماند که این کنکور ما هم خودش سوژه خنده ای است اگر بشکافیمش) بدون جر و بحث جذب رشته های الکترونیک و این موارد می شوند. بگذریم از تاریخ دیروز و پریروزمان که گویند با مصدق نامی در عرض حدود شش ماه (از حدود اواخر پاییز ۱۳۳۱ تا دهه آخر مرداد ۱۳۳۲) چه ها که نکردیم (راستی تا یادم نرفته پنجم شهریورماه سالگرد درگذشت شیر پیر احمدآبادی نزدیک است، یادش گرامی). حالا با این مقدمهء –شاید- بی ربط، میرویم سر برای ورود به اصل مطلب، تذکار کوتاهی نیاز است که در اینجا اشاره می کنم:
اول فرض بر این است که ایران عزیز ما (یعنی شخصیت حقوقی دولت ایران) مفاد اعلامیه جهانی حقوق بشر را پذیرفته است. این که می گویم فرض بر این است پایه و اساسی دارد؛ اولاً من جایی نشنیده ام که سران بی نمک و لوس و بیمزه و بی کار حکومتهای استکباری (که گاه و بی گاه در امور داخلی ما - و سایر کشورهای آزاد مثل ونزوئلا و غیره- دخالت می کنند) بگویند که ما حقوق بشر را رعایت نمیکنیم و ما هم در جواب آنها خیلی مردانه بگوییم که چون اصلاً قبول نداریم این اعلامیهء کوفتی شما را (منظورم این است که اگر قبول نداشتیم لابد می گفتیم دیگر)؛ دودیگر این که خیلی پرستیژ آدم در مجامع بین المللی می آید پایین اگر همچین چیز با کلاسی را قبول نداشته باشد (ما ایرانیها هم که ممکنه از گشنگی بمیریم ولی عمراً اگر بگذاریم پرستیژمان خدشه دار شود)؛ سه دیگر این که اصولاً این جناب (یعنی همین آقای اعلامیه) ذاتاً یک اعلامیه است نه یک معاهده که تک به تک طرفهای ذی ربط اگر قبول کردند برایشان الزام آور باشد. (اگر نفهمیدید این سوماً معنی اش چیست، مهم نیست؛ درگیر با این لفاظی های معاهده و مقاوله و منشور و اعلامیه نشوید چون همه اش تقریباً یک چیز است) خاصه این که این اعلامیه از سوی مجمع عمومی سازمان ملل صادر شده و قاعده و منطق حکم می کند که به عنوان آرمان مشترک ابناء بشر (همانطور که دیباچه همین اعلامیه اشاره می کند) برای تمام ابناء بشر (حداقل برای کشورهای عضو سازمان ملل متحد) ملاک و معیار و الزام آور باشد. ضمناً ایران جزء هیات موسس این سازمان بوده و در سال ۱۹۴۸ (که این اعلامیه صادر شده) جزء فعالترین و موجه ترین اعضاء سازمان بوده است. پس فرض این که مفاد این اعلامیه از سوی ایران پذیرفته شده است، فرض غلطی نیست. حالا باید به چند بند و ماده از این اعلامیه اشاره کوتاهی داشته باشیم (البته در ادامه خواهید دید که این مواد و تباصیر، بیشتر برای مزاح و انبساط خاطر ما مومنین گفته شده اند. اگر خنده تان گرفت، به گیرنده های خود دست نزنید، کاملاً طبیعی است):
▪ ماده ۲:
هر کس می تواند بی هیچ گونه تمایزی به ویژه از حیث نژاد، رنگ، جنس، زبان، دین، عقیدهء سیاسی یا هر عقیدهء دیگر و همچنین منشاء ملی یا اجتماعی، ثروت، یا ولادت یا هر وضعیت دیگر از تمام حقوق و همهء آزادی های ذکر شده در این اعلامیه بهره مند گردد....
▪ ماده ۷: .... همه حق دارند در مقابل هر تبعیضی که ناقض اعلامیهء حاضر (منظور اعلامیه جهانی حقوق بشر است) باشد و .... از حمایت یکسان قانون بهره مند گردند.
▪ ماده ۱۶:
ـ بند ۱- هر مرد و زن بالغی حق دارند بی هیچ محدودیتی از حیث نژاد، ملیت یا دین با همدیگر زناشویی کنند و تشکیل خانواده بدهند. در تمام مدت زناشویی و هنگام انحلال آن، زن و شوهر در امور مربوط به ازدواج حقوق برابر دارند.
ـ بند ۲- ازدواج حتماً باید با رضایت کامل و آزادانه زن و مرد صورت گیرد.
ـ بند ۳- این بند زیاد مهم نیست و ما هم که به توصیه دوستان، ملزم به مختصر گویی!
▪ ماده ۱۸: هر شخصی حق دارد از آزادی اندیشه، وجدان و دین بهره مند شود. این حق مستلزم آزادی تغییر دین یا اعتقاد و همچنین آزادی اظهار دین یا اعتقاد، در قالب آموزش دینی، عبادتها و اجرای آیینها و مراسم مذهبی به تنهایی یا به صورت جمعی، به طور عمومی یا خصوصی است
▪ ماده ۲۶:
ـ بند ۱- هر شخصی حق دارد که از آموزش و پرورش بهره مند شود… (در مورد بقیه این بند، ن ک به بند ۳ ماده ۱۶ در بالا)
ـ بند ۲- ن ک به بند ۳ ماده ۱۶ در بالا
ـ بند ۳- ن ک به بند ۳ ماده ۱۶ در بالا
خوب. حالا که با این مواد از اعلامیه جهانی حقوق بشر (آرمان مشترک ابناء بشر!) آشنا شدیم، می رویم سر اصولی از قانون اساسی خود ایران: (توضیح اینکه بنده در هنگام نوشتن این سطور متن فارسی قانون اساسی را در اختیار نداشتم و از روی متن انگلیسی ترجمه کردم. لذا اگر در الفاظ تفاوتی می بینید، دلیلش این است)
اصل سوم اشاره دارد که در راستای اهدافی که در اصل دوم ذکر شد (اصل دوم شامل برخی تعارفات است که در قوانین اساسی تمام دنیا هم هست مبنی بر این که ما خیلی خوبیم و قرار است بهتر هم بشویم و از این حرفها)، دولت ایران موظف است که .... آموزش رایگان و مناسب در اختیار همگان از هر طبقه و نژادی قرار دهد و شرایط ورود به آموزش عالی را برای تمام آحاد جامعه مهیا کند....
حالا بعد از این همه طول و تفصیل، در اینجا (که نمی دانم در مرحله بالاگذاری در قسمت دوم می افتد یا سوم) می رسیم به لُبّ اصلی مطلب و انگیزه اصلی که این نوشتار بر اساس آن نوشته شده:
خبری شنیدم که فرزندان بهایی مسلک مام وطن، گویا به صورت غیر رسمی و فارغ از تعارفات قانونی انگار از تحصیل در مقاطع عالی به نوعی محروم هستند. عده ای از این دوستان قبلاً در دانشگاههای سراسری رتبه های خوبی آورده و پذیرفته شدند ولی بعداً به دلایلی (لابد اقدام علیه امنیت ملی؟ یا تلاش برای براندازی نظام؟) از دانشگاه عذرشان را خواسته اند. چیزی که برای من جالب بود این هست که این دوستان من و شما، دو چیز را هیچ از دست نمی دهند یکی امیدشان است و دیگر اتحادشان. اینها هر سال در کنکور دوباره شرکت کردند (نمی دانم بگویم نشان دهنده عزم بلندشان است و می خواهند به آقایان ثابت کنند که ما کوتاه نمی آییم و سر حرفمان ایستادیم و می خواهیم اگر شما بالاخره از خر شیطان پایین بیایید برویم درسمان را بخوانیم یا اینکه دل خوش کرده اند که دل این آقایان بالاخره به رحم بیاید و دارند تلاش میکنند. در هر حال از دو جنبه قابل تقدیر هست: یکی این که منِ نگارنده این سطور، به شخصه اگر یک بار با همین شرایط مواجه شده بودم، الآن احتمالاً زیر بیرق کشورهای اروپایی و آمریکایی زندگی و کار و تحصیل می کردم یا از آن بدتر در کشورهای گل و بلبل عرب زبان دور و برمان! دوم این که مرد می خواهم ۵ نفر ایرانی - حالا مسلمان- را سر یک ساعت یک جا جمع کند و با هم یک چایی بخورند و بروند و غر و بهانه گیری ای در کار نباشد. اینها آنطور که من اطلاع دارم هماهنگی شان ابعاد فامیل و دوست و هم محله ای و ملی را رد کرده و در تمام دنیا به گونه ای با هم هماهنگی دارند، که گویا از آموزه های مذهبی شان است و خیلی هم البته قابل تحسین- صد البته نه به معنی هماهنگی برای تجمعات سیاسی و از این دست، بلکه جنبه های متعالی انسانی خرد جمعی و عمل گروهی را می گویم قابل تحسین)
اما امسال مسئله گویا خیلی جالب و باحال بوده. اول که گویا بر خلاف سالهای قبل در فرم ثبت نام کنکور سراسری به جای اینکه بخواهند داوطلب مذهب خود را مشخص کند (سالهای قبل این سوال در فرمهای ثبت نام بوده با چهار گزینه اسلام و مسیحیت و یهودیت و زرتشتی! انگار هر چه راجع به کنکور است، الزاماً باید فقط چهار گزینه داشته باشد!؟) امسال در فرمها نوشتند که مشخص کنید که سوالات بینش اسلامی را جواب می دهید یا خیر. این بندگان خدا هم پنداشتند که انگار گشایشی شده و قرار است بالاخره این تبعیضها پایانی بگیرد. با گروهی امید و آرزو در دلهاشان این فرمهای کذا را پر کردند و فرستادند. همه چیز عادی پیش می رفته و اینها هم مثل برادر و خواهران من و شما (لابد در فامیل همه هر یک دو سال یک بار یک داوطلب هست) رفتند کارت ورود به جلسه گرفتند و امتحان دادند و آمدند منزل به انتظار نتایج (که از بدایع روزگار، این هم رفت توی سیستمهای کامپیوتر و اینترنت انگار! من در این چند سال به یاد ندارم یک چیز را کامپیوتری و اینترنتی و اتوماتیک کرده باشند و دردسری بعدش به همراه نداشته باشد! مثل همین دستگاههای خود پرداز.. بگذریم) موقع اعلام نتایج، سیستم اینترنتی و تارنمایی (!!! تارنما معادل چرخبالی و کش لقمه ای وب سایته انگار) به این دوستان اعلام کرده که پرونده شما ناقص است و با فلان جا مکاتبه کنید. این مکاتبات هم طبق معمول بی ثمر می ماند تا این که اینها جمع می شوند می روند دفتر سازمان سنجش و آقای مسئول کجاست؟ خوب مشخصاً توی جلسه!!! این جلسه از ساعت ۷ صبح تا ۴ بعد ازظهر انگار طول کشیده (حالا این بندگان خدا که از نقاط مختلف ایران اومدن که ۱۰ دقیقه رخسار همایونی آقا رو ببینن که اهمیتی ندارن؛ من متحیر مانده ام این آقا چطور راضی شده فضیلت نماز اول وقت رو از دست بده و بنشینه تو جلسه! - بگذریم)... جالب این که این دوستان رفتن به دبیرخانه سازمان و گفتند خانم، آقا بیاید نامه های ما رو (احتمالاً شامل تمام مواردی که ممکن بوده نواقص! پرونده دوستان را پر کند) بگیرین و یک رسیدی، شماره ثبتی، چیزی به ما بدین ما رفع زحمت می کنیم! و دبیرخانه گفته که باید صبر کنین جلسه کذایی تموم بشه و ما از آقای سرشلوغِ مهم المسند و معتبر التوقیع و بپرسیم که آیا میشه نامه های شما رو ثبت کرد یا خیر!! در صورتی که همه میدانیم که دبیرخانه ادارات معمولاً (قریب به اتفاق) فقط موضوع نامه ورودی را ثبت و یک کلاسمان به آن اختصاص می دهند و این طنازی ها و اطوارها معلوم نیست برای چیست!
اما حالا دستمان انگار پر شده که یک تحلیل از ماوقع و تناقضاتِ "همه چیز با همه چیز" هم داشته باشیم: اولاً که از داستانی که ذکرش رفت مشخص است که انگار مسئله واقعاً جلسه آقای مسئول نبوده و این دوستان از دید حکومت ما زیاد اهلیت ادامه تحصیل در مقاطع عالی را ندارند. (البته این مسئله اندکی پشتوانه قانونی هم دارد که در ادامه عرض میکنیم) خوب تا اینجا شد تناقض آشکار با تجویز ماده ۲۶ اعلامیه جهانی حقوق بشر و اگر علت این تبعیض را هم در نظر بگیریم، نقض مادتین ۲ و ۱۸ همان اعلامیه. حالا حقی از شما ضایع شده (یا حداقل فکر می کنید که حقوقتان ضایع شده) چکار باید کنید؟ مشخصاً باید به دادگاه مراجعه کنند. حالا می شود بگویید این دوستان ما (با فرض این که اصلاً حقی ازشون ضایع نشده ولی خودشان فکر می کنند که حقشان ضایع شده) به کدام دادگاه باید مراجعه کنند؟
درد دل گفتمی ار همنفسی داشتمی کردمی شکوه اگر دادرسی داشتمی
تا اینجا ماده ۷ هم نقض شد. اما این تمام ماجرا نیست. من فکر می کنم (فکر نمی کنم، مطمئنم) که این دوستان در بقیه موارد هم مشکلات مشابهی دارند؛ من جمله ازدواج (ن ک به ماده ۱۶ اعلامیه در بالا)؛ انبوهی از مواد قانون مدنی را میشود ارائه کرد که هم و غمشان این است که چه کسانی با چه کسانی نمی تواند ازدواج کنند! البته ایراد از قانون مدنی نیست، ایراد از ماست که آن را کمی اصلاح نمی کنیم. برای اطلاع دوستانی که اطلاع ندارند عرض می کنم که تهیه اکثر متن قانون مدنی فعلی ایران به دوره پیش دارالفنونی و پیش رضاخانی باز می گردد. تازه منابع آن هم در آن دوره عمدتاً فقه امامیه بوده (که اگر مبنای قوانین مجازات عمومی نباشد، عمدتاً منبع خوبی است) و در مواردی هم قانون مدنی ناپلئون و همان موقع که تازه تقنین شده بود هم شاید نیاز به باز نگری داشت؛ چه رسد به حالا!
اما شاید – و چه بسا- که کسی با سوادتر از ما این سطرها را بخواند و اشکال کند که آقا، موافق اصل ۱۳ قانون اساسی ایران ایرانیان زرتشتی، مسیحی و یهودی، تنها اقلیتهای مذهبی رسمی و معتبر هستند که به موجب قانون، مجاز به برگزاری مراسم آیینی خود می باشند و می توانند در احوال و امور شخصیه، به آموزه های مذهبی خود عمل نمایند. این همان پشتوانه قانونی آن ناملایماتی است که با این بندگان خدا شده و می شود. اما ذکر دو سه نکته اینجا ضروری است:
یکی این که آقا دعوا اصلاً سر همین مگر نیست؟ ما می گوییم که رفتار و رویه ما با اعلامیه جهانی حقوق بشر تناقض دارد، شما به متن قانون اساسی استناد می کنید؟ خوب پس بنابر این، متن قانون اساسی با اعلامیه جهانی حقوق بشر تناقض دارد لابد! (که دارد) ماده ۲ اعلامیه را که پیشتر آوردم نگاهی بیاندازید.
دوم این که لابد می گویند (و درست هم می گویند) که معاهدات بین المللی، مطابق نظر اعظم علمای علوم حقوق بین- الملل نباید به حاکمیت بلامنازع دولتها در امور داخلی خدشه ای وارد کنند. اما توجه شود که اولاً ضمانتی که برای معاهدات (و کلاً آنچه که منابع حقوق بین الملل را تشکیل می دهد- ن ک به مواد ۱ الی ۴ منشور دیوان بین المللی دادگستری) متصور است این است که دولی که معاهده ای را امضا می کنند (صدور یک اعلامیه از مجمع عمومی واقعه ای حقوقی مشابه امضای یک معاهده است)، باید قوانین آتی خود را به گونه ای تنظیم کنند که تناقضی با روند اجرای تعهداتشان به موجب آن معاهده نداشته باشد؛ ثانیاً خوب از بین اینهمه پیغمبر چرا به جرجیس گیر داده اید؟ اینهمه اصول و مواد دیگر (از قانون مدنی) صراحت دارند که حقوق این بندگان خدا حفظ شود (استنباطی که از اصل ۱۳ به شرح فوق می کنند به هیچ وجه صحیح نیست؛ در ادامه راجع به این مسئله هم صحبت خواهیم کرد).
سوم آنکه به نظر می رسد تجویز اصل ۱۳ قانون اساسی، فقط در مورد احوال شخصیه قابل بحث باشد. چون اصل مذکور در مورد این که اقلیتهای غیر رسمی (یعنی غیر از یهودی و مسیحی و زرتشتی)، صاحب حقوق مدنی نیستند، ساکت است و فقط اشاره دارد به اینکه اقلیتهای رسمی در مورد اجرای مراسم آیینی و تبعیت از آموزه های دینی خود در احوال شخصیه در محدوده قانون آزادند. در مورد اجرای مراسم دینی، به گمان من، فقط ما مسلمانان هستیم که اصرار داریم که نماز و روزه مان را در بوق و کرنا و مناره و منبر کنیم (و نگران هم هستیم که ریا نشود یک موقع) و پیروان بقیه ادیان مشکلی ندارند از این بابت که درب خانه شان هنگام اجرای مراسم آیینی بسته باشد. در مورد احوال شخصیه هم که بندگان خدا به اعمال حاکمیت حکومت اسلامی اعتراضی ندارند؛ بگذار اگر اموالی از مورثی باقی ماند، مطابق قانون مدنی بین ورثه اش تقسیم شود، خودشان می توانند با هم کنار بیایند). اما در مورد برخورداری از سایر حقوق مدنی، به موجب سکوت اصل ۱۳، لابد باید به اصول دیگر مراجعه کرد. هر چه من گشتم جز همین اصل ۱۳، اصلی دیگر در قانون اساسی در این مورد سخنی نگفته است و سایر حقوق (به جز آزادی اجرای مراسم آیینی و عمل به آموزه های دینی در احوال شخصیه) برای تمام ایرانیان یکسان است. انبوهی از اصول قانون اساسی و مواد قانون مدنی هم شاهد این مدعاست که اگر کسی خواست با من تماس بگیرد.
حال بحث را از جنبه تحلیلی خارج کنیم و کمی هیجان انگیزتر صحبت کنیم. اول اینکه آقایان، مگر پرونده این دوستان نواقص نداشت؟ چرا نواقص را اعلام نمی کنید؟ دوم اینکه تا آنجا که حافظه من یاری می کند و چند بار به بهانه های مختلف با این توزیع کارت ورود به جلسات کنکور برخورد داشته ام، همیشه یک موجود پر ریش و سبیلی هم آنجا تعبیه شده بود به عنوان مسئول باجه رفع نقص و اگر زبانم لال، داوطلبی دچار نقص و ایرادی بود، اصلاً کارتش را نمی دادند تا به آن موجود کذا مراجعه کند و همین که این دوستان رفتند سر جلسه کنکور یعنی کارت داشتند و همین که کارت داشتند یعنی نقصی نداشتند. دیگر این که، اینهایی که داریم راجع بهشان صحبت می کنم، خدای یگانه، معاد، عدل خداوند، پیامبری حضرت محمد و بسیاری از مبانی اسلام را قبول دارند و شاید تنها وجه اصلی افتراق ایشان از اندیشه های اسلامی، مسئله خاتمیت باشد. حالا تصور کنید که یک نفر اصلاً هیچ کدام از اینها را قبول نداشته باشد و مثلاً (العیاذ بالله) منکر ذات اقدس باری باشد. تکلیف آن ننه مرده چیست؟ خدا می داند!
● نتیجه گیری:
فکر می کنم بس باشد برای رساندن موضوع و ارائه خط و خطوطی که به ذهنم می رسید، برای پیگیری بیشتر. اما روی صحبتم حالا با حکومت ایران عزیز است (قرار است حکومت را از خودمان بدانیم دیگر، نه؟) آقا ول کنید این بحثها را و خودتون و همه دنیا را راحت کنید و بگویید ما اصلاً اینها را دو ریال هم قبول نداریم. به هر چه بخواهید قسم می خورم که هم تکلیف خودمان بالاخره مشخص می شود و هم مال تمام دنیا. هم این که خیلی هم شهامتمندانه و مردانه تر هست اینجوری که آدم تعارفات را بگذارد کنار و مستقیم برود سر اصل مطلب؛ و یا اگر قراره معیارمون این اعلامیه کذایی باشه، زور بی خود نزنیم که با اسلام مطابقتش بدیم چون مطابقتی نداره. (البته بر خلاف خیلیها که فکر می کنن اگر قبول کنند که این مطابقتهای زورکی وجود نداره، خدشه ای به اسلام وارد میشه، من به هیچ عنوان چنین عقیده ای ندارم.
اما به دوستان خیلی خیلی خوب بهایی مسلکم، (اگر هیچ دلیل دیگری برای دوستی ما و خوبی شما نباشه، حداقل اینه که همه ایرانی هستیم و این اصلاً چیز کمی نیست) شنیدم که یک دانشگاه معتبر به نام بیهه دارین و تقریباً راه حل خیلی خوبی برای این مسئله پیدا کردین. چرا انقدر دردسر برای خودتون درست می کنید؟ اما حالا که شروع کردید، به یک جایی برسونیدش. یک احتمال خیلی کم (ولی غیر صفر) وجود داره که همه این حرفایی که زده شد توهمات منه و مشکلات شما (حداقل مشکلات مربوط به امسال) ریشه اش توی اهمال سازمان سنجش باشه. این مسئله به راحتی از طریق دیوان عدالت اداری قابل پیگیری است. معمولاً دیوان عدالت اداری از نهادهایی است که می شه بهش امیدوار بود. من توصیه می کنم تمام کسانی که احساس می کنن حقشون پایمال شده، یک وکیل مجرب بگیرن و از طریق دیوان عدالت اداری احقاق حق کنند.
ساسان مدرس سبزواری
منبع : روزنامه اعتماد ملی


همچنین مشاهده کنید