پنجشنبه, ۳۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 18 April, 2024
مجله ویستا

فرق بین ختم رسالت و ختم نبوت


فرق بین ختم رسالت و ختم نبوت
چه فرقی بین ختم رسالت و ختم نبوت وجود دارد؟
آیا منظور از ختم نبوت در آیه ی خاتم النبیین (احزاب: ۴۰) ختم باب رسالت است؟
در بیان پاسخ به این پرسش و شبهه ابتدا باید تفاوت و یا رابطه ی بین منصب «نبوت» و «رسالت» یا رابطه ی بین «نبی» و «رسول» بررسی و تبیین شود. در این باب سه نظریه و دیدگاه مطرح شده است كه طبق هر سه دیدگاه معلوم می شود كه ختم نبوت ختم رسالت را شامل می شود و این دو با هم هماهنگ هستند و منقطع شدن باب نبوت مستلزم ختم رسالت خواهد بود.
۱) دیدگاه اول
طبق این دیدگاه كه به معنای لغویِ «نبی» و «رسول» نظر دارد، این دو، مفهوماً متباین هستند; به این بیان كه واژه ی نبی، صفت مشبهه و بر وزن «فعیل» است. این واژه اگر از ماده ی «نَبْوَهٔ» باشد، به معنای رفیع و بلندمرتبه است[۱] و چنان كه از ماده ی «نبأ» باشد، به معنای «صاحب خبر مهم» است; یعنی خبرهایی كه فایده ی بزرگی را در بردارند كه از آنها علم یا ظن غالب حاصل می شود.[۲] البته، چون این عنوان درباره ی پیام آوران الهی به كار رفته است، معنای دوم مناسب تر است; خبرهایی كه پیامبران(علیهم السلام)به بشر ابلاغ می كنند، به علت مرتبط بودن با سعادت و شقاوت بشر، از نظر اهمیت و فایده در درجه ی اعلی هستند.
پس «نبی» كسی است كه خود از پیام آسمانی آگاه است و خبرهای مهم آسمانی را به بشر ابلاغ می كند; بدین ترتیب، رفعت مقام و بلندی مرتبه، لازمه ی نبی خواهد بود; اما واژه ی «رسول» به معنای فرستاده و پیك است، خواه رسالت و مأموریت او رسانیدن پیام باشد و خواه انجام یك كار.
تا این جا معلوم شد كه بین دو واژه ی نبی و رسول تشابه مفهومی نیست و نبوت و رسالت دو مقام و منصب هستند. بدین دلیل برخی ها مسئله ی خاتمیت را كه از ضروریات دین اسلام است، مخدوش دانسته و بدان ایراد گرفته اند كه پیامبر اكرم(صلی الله علیه وآله) به نص قرآن، خاتم الانبیاء است، نه خاتم الرسل، و ممكن است رسولی دیگر بعد از ایشان از طرف خداوند مبعوث شود.
در این دیدگاه، بدین طریق می توان به پرسش جواب داد كه درست است كه ظاهر دو واژه ی نبی و رسول متفاوت است; اما با توجه به مفهوم این دو می فهمیم كه رابطه ای بین این دو برقرار است و آن این كه به كار بردن اصطلاح رسول در مورد پیام آوران و فرستادگان الهی، برای ابلاغ و رساندن پیام خدا به مردم، مستلزم آگاهی و باخبر شدن آنان از محتوای پیام (وحی) الهی است; لذا رسول برای این كه بتواند نقش رسالت الهی خود را ایفا كند، ابتدا باید نبی باشد; یعنی به اخبار غیب و پیام الهی آگاه باشد، تا آن را به مردم ابلاغ كند و رسالت بدون پیام معنا ندارد; بنابراین وقتی اعلام شد كه نبوت منقطع شده و دیگر نبی ای نخواهد آمد كه حامل اخبار الهی باشد، حتماً رسالت هم پایان می پذیرد و دیگر رسولی نخواهد بود كه این اخبار غیبی را به مردم ارسال كند.
۲) دیدگاه دوم
این دیدگاه كه مشهور متكلمان و مفسران اسلامی آن را پذیرفته اند این است كه نبی اعم از رسول است;[۳] به این معنا كه رسول پیامبری است كه مأمور ابلاغ پیام های الهی و رساندن اوامر و نواهی شارع به مردم است; ولی نبی، پیامبری است كه با اتصالش به منبع غیب، حامل پیام های الهی است، خواه مأمور به ابلاغ آنها باشد و خواه نباشد.[۴]
لذا طبق این نظریه، رسالت برای مرسل، منصب سفارت است از جانب خداوند متعال برای ابلاغ آنچه از غیب به او رسیده، به مردم (اعم از تبشیر و انذار و تنفیذ); اما نبوت منصبی است معنوی كه از طرف خداوند به نبی اعطا می شود و او را به عالم غیب و اخبار آن متصل می گرداند و او حامل خبرها و پیام های الهی است.[۵]
بنابر این دیدگاه، نسبت میان نبی و رسول، عموم و خصوص مطلق است; زیرا هر رسولی نبی هست، ولی هر نبی ای رسول نیست; به عبارت دیگر، رسول آن كسی است كه هم مبعوث است و هم مأمور به تبلیغ رسالت; اما نبی كسی است كه فقط مبعوث باشد، چه مأمور به تبلیغ باشد و چه نباشد.
این دیدگاه كه نبی اعم از رسول است، با برخی روایات سازگاری دارد. از جمله در معانی و خصال از ابی ذر غفاری(رحمه الله) نقل شده كه به رسول خدا(صلی الله علیه وآله) عرضه داشتم كه انبیا چند نفر بودند؟ فرمود: صد و بیست و چهار هزار نفر. پرسیدم: مرسلین از آنان چند نفر بودند؟ فرمود: سیصد و سیزده نفر كه خود جمعیتی بسیارند.[۶]
در حدیثی دیگر از امام باقر(علیه السلام) نقل شده كه در تفسیر آیه ی (و كان رسولا نبیا) فرمود: رسول كسی است كه در خواب و بیداری فرشته ی وحی را می بیند و صدای او را می شنود; ولی نبی كسی است كه فقط در خواب فرشته ی وحی را می بیند و در بیداری فقط صدای او را می شنود.[۷]
از این روایت به دست می آید كه رسالت مقامی بالاتر از نبوت است; زیرا افزون بر كمالات نبوت، دارای كمالات بالاتری است.باید یادآور شویم كه با توجه به برخی روایات، این فرق بین رسول و نبی را نمی توان به حساب مفهوم این دو واژه گذاشت، بلكه می توان گفت كه نبی ازنظر مصداق (نه مفهوم) اعم از رسول است; یعنی همه ی پیامبران دارای مقام نبوت بوده اند، ولی مقام رسالت اختصاص به گروهی از ایشان داشته است.[۸]
در هر تقدیر، حتی اگر نبی را اعم از رسول بدانیم باز هم به خوبی می توان جواب از ایراد بر خاتم النبیین را داد; زیرا وقتی نبوتی بعد از رسول خدا(صلی الله علیه وآله) نباشد، رسالتی هم نخواهد بود، چون رسالت، یعنی آوردن خبری از غیب; حال كه بنا شد خبر گرفتن از منبع غیب منقطع شود و دیگر نبوت و نبی ای نباشد، قهراً رسالتی هم نخواهد بود.[۹]
به بیانی دیگر، دانسته شد كه نبوت از نظر مصداق اعم از رسالت است و معلوم است كه وقتی اعم متوقف شد، اخص هم متوقف می شود; چون موقوف شدن اعم مستلزم موقوف شدن اخص است.[۱۰]
مثلا، وقتی می گوییم فلانی در ایران نیست، حتماً در تهران هم نیست; اما اگر بگوییم در تهران نیست، ممكن است در نقطه ای دیگر از ایران باشد; بنابراین اگر پیامبر(صلی الله علیه وآله) را خاتم المرسلین می نامید، ممكن بود خاتم انبیا نباشد، اما وقتی او خاتم انبیا است، مسلماً خاتم رسولان نیز خواهد بود.
۳) دیدگاه سوم
برخی از متفكران اسلامی، دیدگاه دوم كه نبی را اعم از رسول فرض كرده اند، ناتمام دانسته و آن را ناسازگار با برخی آیات می دانند.
زیرا در بعضی از آیات قرآن كریم، صفت «نبی» بعد از صفت «رسول» آمده است. (وَ اذْكُرْ فِی الْكِتَـبِ مُوسَی إِنَّهُ كَانَ مُخْلَصًا وَكَانَ رَسُولاً نَّبِیًّا)[۱۱] كه در مقام مدح و تعظیم حضرت موسی(علیه السلام) او را هم رسول خوانده و هم نبی; و مقام مدح اجازه نمی دهد كه این كلام را حمل بر ترقی از خاص به عام كنیم و بگوییم معنایش این است كه اول نبی بود و بعد رسول شد; در صورتی كه، طبق دیدگاه دوم، صفتی كه مفهوماً عام است، (نبی) باید قبل از صفت خاص (رسول) ذكر شود.[۱۲] به همین دلیل دیدگاه دیگری مطرح شده كه معتقد است در زمینه ی فلسفه ی نبوت و رسالت انبیا(علیهم السلام)تفاوتی میان نبی و رسول نیست، هرچند مفهوماً مترادف نیستند، از نظر مصداق و وظیفه و مأموریت محول شده به آنها با یكدیگر ملازم اند; یعنی كسی كه به مقام نبوت و پیامبری برگزیده می شود، حتماً مقام رسالت و پیام رسانی را نیز دارد; بنابراین منصب نبوت و رسالت مربوط به دو طایفه از اشخاص كه از جانب خدا به سوی مردم مبعوث شده اند نیست، بلكه هر كسی كه از طرف خدا مبعوث شده است، می تواند دارای دو حیثیت و دو جهت و ویژگی باشد، یكی مقام نبوت و دیگری منصب رسالت. نبوت او ناظر به جهت اتصال او با مبدأ غیب و تحمّل اخبار و پیام های الهی است و رسالت او ناظر به جهت ابلاغ آن احكام و معارف الهی به مردم.[۱۳]
دلیل روشن بر این مطلب آن است كه قرآن كریم، آن جا كه از نبوت عامه سخن می گوید، گاه واژه ی «نبی» و گاه واژه ی «رسول» را به كار می برد; چنان كه می فرماید:
(كانَ النَّاسُ أُمَّهًٔ واحِدَهًٔ فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ...).[۱۴]
و در جای دیگر می فرماید:
(لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْمِیزانَ...).[۱۵]
در این آیات و دیگر آیات قرآن، هم كلمه ی نبی بر عموم انبیا(علیهم السلام) اطلاق شده و هم كلمه ی رسول.
جواب شبهه ی مذكور طبق این دیدگاه كلامی این است كه هر حكمی كه برای یكی از این دو ملازم، ثابت یا نفی شود، برای دیگری هم جاری است; لذا وقتی در آیه ی شریفه ی خاتم النبیین، ختم نبوت ثابت می شود، حتماً این حكم برای رسالت هم ثابت است; یعنی رسول اكرم(صلی الله علیه وآله) هم خاتم النبیین است و هم خاتم المرسلین. پس اگر بستن باب نبوت و ختم نزول وحی را قبول كردیم، باید بپذیریم كه باب رسالت الهیه هم منقطع شده است.
حاصل آن كه بنابر هر سه منظر در مورد نسبت بین رسول و نبی، باب رسالت و ارسال رسل با اعلام انقطاع و ختم منصب نبوت (خاتم النبیین) پایان می پذیرد.
[۱]. ابن اثیر، النهایه: ج ۳، ص ۴۵; اقرب الموارد، ج ۲، كلمه ی نبأ; مجمع البحرین، ج ۲، ص ۴۰۵.
[۲]. راغب اصفهانی، المفردات القرآن، ماده ی نبأ.
[۳]. ر.ك: سعدالدین تفتازانی، شرح المقاصد، ج ۵، ص ۶، (انتشارات شریف رضی، چاپ اول)، شیخ مفید در اوائل المقالات، ص ۴۵، این نظر را به تمام امامیه نسبت می دهد.
[۴]. تفسیر تبیان، ج ۲، ص ۳۳۱; مجمع البیان، ج ۴، ص ۹۱; تفسیر الجلالین، تفسیر آیه ی ۵۲، سوره ی حج و تفسیر المنار، ج ۹، ص ۲۲۵ ـ ۲۲۶.
[۵]. جعفر سبحانی، الهیات، ج ۳، ص ۴۹۰.
[۶]. شیخ صدوق، الخصال، (قم: مؤسسه ی نشر اسلامی، ۱۴۰۳ه.ق)، ج ۲، ص ۵۲۴.
[۷]. اصول كافی، ج ۱، كتاب الحجهٔ، باب الفرق بین الرسول و النبی.
[۸]. ر.ك: المیزان (ترجمه) ج ۲، ص ۲۱۶ ـ ۲۱۷; و آموزش عقاید، ج ۱،ص ۱۰۶ ـ ۱۰۷.
[۹]. المیزان، ج ۱۶، ص ۴۸۷.
[۱۰]. المیزان، ج ۲، ص ۲۱۶ ـ ۲۱۷ و ۱۴۴.
[۱۱]. مریم: ۵۱.
[۱۲]. علامه طباطبایی، المیزان (ترجمه)، ج ۳، ص ۲۰۹; و ر.ك: محمد تقی مصباح یزدی، آموزش عقاید، ج ۱، ص ۱۰۶،(چ اول، بهار ۱۳۷۶)، و راه و راهنماشناسی، (معارف قرآن)، ج ۵، ص ۱۵.
[۱۳]. علی ربانی گلپایگانی، ایضاح المراد فی كشف المراد، ص ۳۰۵ و عقاید استدلالی، ج ۲، ص ۱۹ ـ ۲۱.
[۱۴]. بقره: ۲۱۳.
[۱۵]. حدید: ۲۵.
منبع: مجله صباح
منبع : مرکز تعلیمات اسلامی واشنگتن


همچنین مشاهده کنید