پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا


بدرود بافانا Goodbye Bafana


بدرود بافانا    Goodbye Bafana
▪ کارگردان: بیله اوگوست.
▪ فیلمنامه: گرگ لاتر بر اساس کتابی از باب گراهام و جیمز گریگوری.
▪ موسیقی: داریو مارینللی.
▪ مدیر فیلمبرداری: رابرت فریس.
▪ تدوین: هروه شناید.
▪ طراح صحنه:تام هانام.
▪ بازیگران: جوزف فاینس[جیمز گریگوری]، دنیس هایسبرت[نلسون ماندلا]، دایان کروگر[گلوریا گریگوری]، شیلاه هندرسون[برت گریگوری]، پاتریک لایستر[سرگرد پیتر جوردان]، فیث ندوکوانا[وینی ماندلا]، محبوب باوا[احمد کاترادا].
▪ ١٤٠ و ١١٨ دقیقه. محصول ٢٠٠٧ آلمان، بلژیک، آفریقای جنوبی، انگلستان، لوکزامبورگ.
▪ برنده جایزه صلح و نامزد خرس طلای جشنواره برلین.
▪ ژانر: زندگی نامه، درام، تاریخی.
آفریقای جنوبی، سال ١٩٦٨. ٢٥ میلیون سیاه پوست زیر سلطه حکومت نژاد پرست ٤ میلیون اقلیت سفید پوست قرار دارد. سیاهان فاقد حق رای، تحصیل و مالکیت هستند. جیمز گریگوری، زندانبانی سفید پوست است که عقیده دارد سیاهان شهروند درجه ٢ و نلسون ماندلا خطرناک ترین رهبر آنان می داند. او که به زبان محلی تسلط دارد برای خدمت در جزیره روبن فرستاده می شود. جیمز هم در زندگی شخصی و هم در زندگی شغلی خود فردی بی نهایت نژاد پرست و نسبت به سیاهان بی رحم است. تا این که در جزیره روبن با نلسون ماندلا آشنا شده و ٢٠ سال تمام زندانبانی او را بر عهده می گیرد. او در طی این سال ها فرصت اشنایی با ماندلا و نظریات او را پیدا کرده و رفتار خصمانه خود را با دوستی نزدیک این مرد عوض می کند.
▪ چرا باید دید؟
بیله اوگوست متولد ١٩٤٨، نویسنده، فیلمبردار و کارگردان دانمارکی برای سینما دوست ایرانی نامی آشناست. در اواسط دهه ١٣٦٠ بود که نمایش پله فاتح[برنده نخل طلای جشنواره کن] او در میان فیلم بازان ایرانی شوری به پا کرد. تنها مجله معتبر سینمایی آن زمان نقدهایی درباره آن منتشر کرد و از این رهگذر بود که سینمای معاصر اسکاندیناوی در کشور ما مجال معرفی یافت. چند سال بعد اقتباس سینمایی وی از کتاب خانه اشباح ایزابل آلنده بر شهرت جهانی وی افزود و نوار ویدیویی آن در میان علاقمندان ایرانی اش دست به دست گردید. البته انتشار ترجمه این رمان نیز در مقبولیت آن بی تاثیر نبود و بعدها کتاب های دیگری از این بانو هم بخت انتشار در ایران را یافت. اما ارتباط تازه شکل گرفته تماشاگر ایرانی با اگوست تقریباً قطع شد. هر چند او فیلم های دیگری نیز ساخت، اما سینما دوست ایرانی بیشتر درباره آنها خواند و موفق به دیدن شان نشد. نیت های خوب[برنده نخل طلای جشنواره کن]، حس برفی اسمیلا، آواز مارتین و برگشت داده شود به فرستنده همگی فیلم های معقول و معتبری بودند که اوگوست در قالب فیلم های محلی و گاه بین المللی آنها را کارگردانی کرد. اما نامش کمتر در محافل سینمایی به گوش می خورد، تا این که امسال پس از سه سال وقفه با نمایش افتتاحیه موفق بدرود بافانا در جشنواره برلین و دریافت چند جایزه بار دیگر خبر ساز شد.
دلیل این خبرسازی نه فقط کار او، بلکه شخصیت واقعی و مضمون انتخاب شده است. نلسون ماندلا یکی از اسطوره های زنده قرن بیستم و از معدود شخصیت های سیاسی زمان ماست که ت اشتهار و محبوبیت وی به مرزهای کشورش محدود نمی شود. مردی که نزدیک به سه دهه از زندگی خود را به خاطر فعالیت در جنبش ضد تبعیض نژادی در زندان و تبعید گذرانده است. یکی از اسطوره های مقاومت در قرن بیستم که به خاطر دیدگاه های انسانی اش محبوبیتی بین المللی دارد. او از معدود مشاهیری است که بخت تماشای زندگی نامه خود را بر پرده سینما داشته است. در ١٩٨٧ دنی گلوور در فیلمی تلویزیونی به نام ماندلا[از تلویزیون ایران نیز پخش شد] نقش وی را بازی کرد. در ١٩٩٧ سیدنی پواتیه در فیلم تلویزیونی دیگر به نام ماندلا و دکلرک و در سال ٢٠٠٤ لیندانی نکوسی در فیلم طبل در نقش او ظاهر شدند. آخرین حلقه این زنجیر فعلاً دنیس هایسبرت[بازیگر نقش رئیس جمهور دیوید پالمر در سریال ٢٤] است و قرار است مورگان فریمن در سال ٢٠٠٩ ایفاگر نقش او در فیلم عامل انسانی باشد. فیلمی که به حوادث دوران ریاست جمهوری وی خواهد پرداخت.
جیمز گریگوری که فیلم بدرود بافانا بر اساس کتاب وی ساخته شده، در سال ٢٠٠٣ و قبل از آغاز مقدمات ساخت این فیلم فوت کرد. کسی که در زمان انتشار کتاب اش متهم به داستان سرایی درباره خودش و ماندلا گردید. بیله اگوست که برای پرهیز از افتادن به دام کسانی که وی را متهم به اغراق و ارائه روایتی دور از واقعیت کرده بودند، به سراغ همسر و فرزندان گریگوری رفت و تحقیقات مفصلی نیز انجام داد. دنیس هایسبرت نیز که تا این لحظه بهترین گزینه برای ایفای نقش ماندلاست، برای رسیدن به نقش مقدار زیادی از مصاحبه ها و سخنرانی های ماندلا را تماشا کرده و برای به دست آوردن لهجه مردم آفریقا جنوبی آموزش دیده است.
بدرود بافانا یک فیلم ٣٠ میلیون دلاری برای کارگردانی است که اقتباس های ادبی خوبی چون بینوایان، خانه اشباح و حس برفی اسمیلا در کارنامه اش دارد و این بار نیز موفق شده تا فیلمی شکیل و آبرومند ارائه دهد. اما ساختن فیلم درباره شخصیت های اسطوره ای معاصر نیز کار ساده ای نیست، چون انتظارات بزرگی از چنین فیلمی-در حد و اندازه نام ماندلا در اینجا- در اذهان شکل می گیرد. و زمانی که فیلمساز نتواند به توقعات بیننده مشتاق پاسخی وافی و کافی بدهد، قافیه را سخت خواهد باخت. اولین نقطه ضعف اگوست در برگردان زندگی دو شخصیت اصلی فیلمش، ماندن زیر تاثیر نوشته مورد اقتباس است که فیلم را بیش از قصه مبارزات ماندلا به روند تحول و دگرگونی یک زندانبان فاشیست تبدیل می کند. این واقعه با دیدن نام فاینس و هایسبرت می تواند به ذهن منتقدان متبادر شود. چون فاینس بازیگر نقش های اصلی و هایسبرت تا امروز یک بازیگر خوب نقش های دوم بوده است.
گریگوری در طول فیلم تحت تاثیر خونسردی، وقار و رفتار انسانی و صمیمانه ماندلا یاد می گیرد به مبارزه برابری خواهانه سیاهان همچون گذشته به چشم یک حرکت تروریستی ننگرد. سخنی ارزشمند که در هیاهوی ساخت فیلم های سرگرم کننده شنیدنی، یادآور ارزش آزادی و برابری است. هر چند از لحظات احساسی زیادی آکنده نبوده و معدود دقایق این چنینی را نیز با خویشتن داری خاص اسکاندویناویایی نمایش دهد. آرزو می کنم حرف های اگوست شنیده شود!
راستی بافانا در زبان محلی آفریقای جنوبی[Xhosa] به معنی رفیق و دوست خوب است. البته حکمت اعطای لقب بافانا بافانا به تیم ملی فوتبال آفریقای جنوبی را هم هر کس فهمید، به من هم خبر بدهد!
منبع : موج نو


همچنین مشاهده کنید