جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا


ملاقات با مرگ


ملاقات با مرگ
فیلم «مهر هفتم»، شاهكار مهم و باارزش سینمایی «اینگمار برگمن» امسال ۵۰ ساله می شود و به همین مناسبت دیوید گریتن، منتقد و روزنامه نگار سینمایی نشریه دیلی تلگراف از سرگذشت عجیب آن می نویسد:
فیلمساز صاحب سبك سوئدی، اینگمار برگمن در اتوبیوگرافی خود در سال ۱۹۸۷ تحت عنوان «فانوس جادویی» تنها دوبار از معروف ترین اثر سینمایی اش «مهر هفتم» یاد می كند و پیش از آن كه به طور خیلی گذرا به محدودیت زمانی خود برای ساخت آن و بودجه ناچیز این فیلم اشاره كند «مهر هفتم» را یك اثر متفاوت كه به آن دلبستگی خاصی دارد و آن را در شرایط دشوار و از سر غلیان شور و سرزندگی درخود ساخته است، توصیف می كند. با چنین تعریف نه چندان پرمایه ای از «مهرهفتم» كه ۵۰ سال پیش ساخته شد و جایزه هیأت داوران جشنواره كن را برد هیچ كس فكر نمی كند كه این فیلم نقطه عطفی را درتاریخ سینما رقم زده باشد چه برسد به آن كه بخواهد آن را تغییر داده باشد.
برگمن مبدع سینمای هنری اروپا نبود (نئورئالیست های ایتالیا همچون روسلینی و دسیكا پیشگامان آن بودند) اما «مهر هفتم» سینما را به مثابه رسانه و ابزاری معرفی كرد كه می توانست در زندگی، مرگ و دل نگرانی اگزیستانسیالیستی تأمل و تعمق كند. اگر «دزد دوچرخه» دسیكا روحیه بخش و سرگرم كننده بود «مهر هفتم» به هیچ وجه اینگونه نبود. این فیلم یك نمایش سیاه و سفید غمبار اخلاقی از اسكاندیناوی قرون وسطی بود كه آدمهای جدی از سرتاسر دنیا به دیدن آن شتافتند و برای دیدن آن نیز می بایست جدی می بودند.
داستان «مهرهفتم» (كه عنوان آن برگرفته از كتاب مكاشفه یوحنای رسول است) در عصر شیوع طاعون یا مرگ سیاه در اروپا كه مردم فوج فوج قربانی آن می شدند، می گذرد. یك شوالیه به نام آنتونیوس بلاك (مكس ون سیدو) كه با ملالت از جنگ های صلیبی بازگشته است با مرگ كه چهره ای سپید دارد و لباسی كلاهدار به تن كرده است و به دنبال او آمده است رودررو می شود. آنتونیوس بلاك برای به تعویق انداختن اجل اش و همچنین برخورداری از فرصتی هرچند كوتاه برای نشان دادن نمونه هایی از خوبی انسانها به مرگ به او پیشنهاد بازی شطرنج را می دهد. اما درنهایت حاصل كار عبث است.
اینگمار برگمن فیلم خود را «متفاوت» خوانده بود و در جای جای «مهرهفتم» مصداق های عینی دارد. صحنه هایی كه در آن گروهی از بازیكنان درحال سفر نشان داده می شوند ضعیف و كسالت بار هستند و حتی معروف ترین تصاویر بصری آن در قید و بند «زمان» نیستند. آنتونیوس بلاك و مرگ درحال شطرنج بازی در ساحل و رقص نهایی مرگ در قالب یك گروه شش نفره بر فراز یك تپه بادگیر و با هدایت خود مرگ كه داسی را حمل می كند.
این تصاویر آنچنان با فرهنگ اروپا عجین شده اند كه حتی برای آنهایی كه هرگز «مهرهفتم» را ندیده اند قابل شناسایی اند. آنها تاكنون موضوع هجوهای سینمایی، تلویزیونی و حتی عروسكی بسیاری بوده اند و همچنین به فیلمسازان آوان گرای امروزی الهام بخشیده اند. بارزترین آنها وودی آلن بوده است كه در دو فیلم خود به نام های «عشق و مرگ» و Deconstructing Harry به این فیلم مهم برگمن اشاره كرده است. این كارگردان، بازیگر آمریكایی درباره او گفته است: «برگمن با فیلم «مهر هفتم» شاخص ترین فیلم با موضوع مرگ را ساخته است و من شخصاً هیچ وقت نتوانسته ام استعاره ای به زیبایی استعاره او بیافرینم». جان بوزمن و تری گیلیام نیز هر دو به تأثیرگذاری «مهر هفتم» بر آثارشان اذعان داشته اند.
پل ورهوون گفته است: «مهر هفتم باعث شد متوجه شوم كه فیلم می تواند هنر باشد و از همین رو تشویقم كرد تا كارگردان شوم. این فیلم یكی از مهم ترین و تأثیرگذارترین فیلم هایی است كه در تاریخ سینما ساخته شده. نكته جالب تر در مورد این فیلم این است كه به جز حضور پرجذبه «ون سیدو» در آن ـ كسی كه این فیلم یكی از نخستین تجربیات همكاری های بی شمار آتی او با برگمن شد ـ «مهر هفتم» در میان انبوه آثار سینمایی برگمن یك فیلم استثنایی است كه خیلی اتفاقی ساخته شد. این كارگردان همیشه می دانست كه شانسش برای ساخت چنین فیلمی محدود خواهد بود. او فیلمنامه را به «Svensk Filmindustri» كه در آن زمان بودجه مالی لازم برای ساخت تمامی فیلم های سوئدی را تأمین می كرد تحویل داده بود و آنها این پروژه را رد كردند اما در سال ۱۹۵۵ كه فیلم «لبخندهای شب تابستانی» او جایزه هیأت داوران جشنواره كن را كسب كرد خریداران خارجی به سراغ آن آمدند.
در كن بود كه برگمن دیداری با مدیر سرزنده «Svensk Filmindustri» «كارل اندرس دیملینگ» داشت و فیلمنامه «مهر هفتم» را با این پیام در دستانش گذاشت: «حالا یا هیچ وقت، كارل اندرس» دیملینگ حاضر شد آن را بسازد اما شرط و شروط هایی برای آن وضع كرد: این فیلم باید حداكثر در ۳۶ روز فیلمبرداری می شد و ارزان هم تمام می شد. «مهر هفتم» آنگونه كه دیگران پی برده بودند فیلمی نبود كه بتواند به راحتی به فروش رود.
به خاطر همین سختگیری ها و قید و بندهای حرفه ای یكی از مهم ترین صحنه های تاریخ سینما دقیقاً همان چیزی نیست كه به نظر می آید. صحنه رقص مرگ در پایان روز و پس از آن كه عوامل صحنه وسایل خود را جمع و بازیگران صحنه را ترك گفته بودند كلید خورد. در پایان آن روز بود كه برگمن متوجه ابرسیاهی در آسمان شد و به نظرش رسید كه همین می تواند سكانس بسیار زیبایی را بیافریند. او تردید نكرد و همان موقع عده ای از عوامل صحنه باقی مانده و جمعی از جهانگردان را گرد هم آورد تا این صحنه را فیلمبرداری كند. به آنها لباس افرادی را پوشاندند كه محكوم به مرگ بودند و به دستور كارگردان از سر اجبار رقصیدند. آنها دقیقاً نمی دانستند كه دور و برشان چه می گذرد.
ترجمه: شیلا ساسانی نیا
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید