شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا


تعطیلا ت تابستانی من و جیب خالی بابام


تعطیلا ت تابستانی من و جیب خالی بابام
در بین همسایه ها، اعظم خانم از همه بداخلا ق تر بود. همه این مسئله را می دانستند و کسی سربه سرش نمی گذاشت. همه به او حق می دادند که این قدر عصبی و بدخلق باشد.
بعد از آن حادثه شوم که او شوهر و دو فرزندش را در تصادف از دست داد دیگر حال و حوصله درست و حسابی برایش باقی نمانده بود. همسایه ها هم حسابی مراعات حالش را می کردند و بااخلا ق بدش مدارا می کردند. اما تابستان که شروع می شد بچه های محل یادشان می رفت که اعظم خانم حال و حوصله سروصدا ندارد و بعد از پایان آخرین امتحان بچه ها، کوچه پر از سروصدا و دادوفریاد بچه ها می شد.
اما جریان به همین جا ختم نمی شد. سروصدای بچه ها یک مشکل بود و بازی گل کوچیک مشکل دیگر! از آنجائی که حیاط خانه اعظم خانم در تیررس توپ بچه ها قرار گرفته بود، تاکید ویژه پدر و مادرها این بود که بچه ها، بازی گل کوچیک را به کلی فراموش کنند و به جای آن به بازی های دیگر از جمله منچ و ماروپله و این جور بازی های بی سروصدا بپردازند. اما این اصرار پدر و مادرها اصلا تو کت بچه ها نمی رفت و هر روز غروب بساط گل کوچیک را به پا می کردند. اما با احتیاط بازی می کردند که خدای نکرده گذر توپشان به طرف خانه اعظم خانم نیفتد. اما با تمام احتیاطی که بچه ها می کردند سرانجام یک روز که بازی حسابی داغ شده بود این اتفاق افتاد و توپ با شوت محکم علی به هوا پرتاب شد و بعد از چند چرخش، صاف افتاد تو حیاط اعظم خانم.
همه نفس ها در سینه حبس شده بود چون بچه ها پیش بینی می کردند که عاقبت کارشان به کجا ختم خواهد شد و آن روز آخرین روز گل کوچیک خواهد بود. طبق انتظار بچه ها، اعظم خانم در حالی که توپ را در دست گرفته بود و با عصبانیت از خانه بیرون آمد و فریاد کشید: «همینو می خواستید؟ شمعدونی نازنینم رو شکستید» بعد توپ را با چاقویی که در دست داشت پاره کرد و آن را به سمت بچه ها انداخت و ادامه داد: «اگه یک بار دیگه این طرف ها بازی کنید قلم پاتونو خورد می کنم» بعد در را محکم بست و وارد خانه اش شد.
بچه ها که با ناراحتی توپ پاره خود را که بی صدا روی زمین افتاده بود نگاه می کردند و همه سکوت کرده بودند. هیچ کدام حرفی برای گفتن نداشتند. از فردا بازی تعطیل بود و آن ها هیچ راهی برای پر کردن اوقات فراغت خود نداشتند.
ناگهان علی آن سکوت دردناک را شکست و گفت: «بچه ها ناراحت نباشید می تونیم بریم کلا س فوتبال، اون وقت دیگه نگران نیستیم که اعظم خانم از سروصدای بازی ما عصبانی بشه. فکر علی برای بچه ها بسیار جالب بود و همگی با خوشحالی از پیشنهادش استقبال کردند و دوان دوان به خانه های خود رفتند تا مژده این فتح بزرگ را به پدر و مادرهایشان بدهند.
آن هم چه فتحی! اولین کسی که خبر خوش این تصمیم ارزنده را به پدرش داد علی بود! وقتی علی وارد خانه شد، پدر تازه از سر کار آمده بود و مشغول عوض کردن لباس هایش بود. خستگی از چهره پدر می بارید و عرق سروصورتش حاکی از این بود که گرما حسابی کلا فه اش کرده است.
علی که فکر می کرد با گفتن این تصمیم خستگی را از تن پدر بیرون خواهد کرد با خوشحالی گفت: «اگه گفتی قراره چی کار کنیم» پدر که خستگی کار در چهره اش بیداد می کرد با بی تفاوتی گفت: «چی کار؟» و وقتی علی در مورد ثبت نام در کلا س فوتبال با پدر حرف زد ناگهان پدر از کوره در رفت که «تو انگار اصلا متوجه نیستی! نفست از جای گرم بیرون می یاد؟ ۲ ماهه اجاره خونه عقب افتاده و من دارم جون می کنم تا اون عقب افتادگی رو جبران کنم، اون وقت تو برای توپ بازی هم پول می خوای؟»
علی که تازه یادش افتاده بود که پدر با وجود این که دو جا کار می کند اما توان مالی اش آن قدر کم است که خیلی وقت ها در مخارج روزمره و اولیه زندگی هم دچار مشکل می شود چه برسد به این جور جینگیلک بازی ها!
علی که حسابی از مطرح کردن این پیشنهاد با پدر شرمنده بود، حرفش را پس گرفت و اتاق را ترک کرد اما تمام ناراحتی اش از این بود که این پیشنهاد را خودش به بچه ها داده بود و حالا باید با سری افکنده به آنها اعلا م می کرد که نمی تواند همراه آنها به کلا س فوتبال برود. این فکرها علی را در خود غرق کرده بود که ناگهان صدای زنگ خانه او را به خودش آورد. مادر که آیفون را برداشته بود، علی را صدا کرد که دوستش دم در با او کار دارد. اما علی دلش نمی خواست از خانه بیرون برود و خبر مخالفت پدرش را به گوش بچه ها برساند اما چاره ای نبود، حامد بیرون در منتظر او بود.
پس به ناچار پله های سنگی آپارتمان را پایین آمد و دم در رفت. اما چهره حامد هم درهم و ناراحت بود معلوم بود او هم خبر خوبی برای علی ندارد.
حامد بعد از من ومن کردن گفت «علی جون، می دونی چیه! راستشو بخوای من نمی تونم با شماها بیام کلاس فوتبال، آخه... آخه»
حرف حامد تمام نشده بود که علی متوجه شد حامد هم با او همدرد است. پس حرف حامد را قطع کرد و گفت: «آره می دونم، بابای من هم جیبش خالیه. من هم نمی تونم بیام.» حرف علی که تمام شد، حامد نفس راحتی کشید و گفت، «پدرام و سیاوش هم همین مشکل رو دارن اما روشون نشد به تو بگن».
علی لبخند تلخی زد و گفت «پس همگی همدردیم! بازی هم که از فردا تعطیل است چون اعظم خانم حسابی از دست ما عصبانی است. پس ما باید تابستان را چکار کنیم.»
حامد ادامه داد: «ما که امسال مسافرت هم نمی ریم چون بابام می گه بنزین نداریم، پس باید برای تابستون یک برنامه ریزی بکنیم وگرنه بیچاره می شیم...
با پایان یافتن امتحانات بچه ها مشکلات خانواده ها تازه شروع می شود.
آنهایی که وضع مالی خوب دارند تکلیفشان مشخص است. انواع سفرهای داخلی و خارجی و کلاس های مختلف آموزشی انتظار فرزندانشان را می کشد اما آنهایی که وضع مالی خوبی ندارند و همیشه هشتشان گرو نهشان است با تعطیل شدن مدارس یک مشکل به مشکلاتشان اضافه می شود.
مهشید محمدی مادر دو دانشآموز ابتدایی است، او که در یک آموزشگاه نقاشی مشغول ثبت نام فرزندانش است می گوید: اوقات فراغت بچه ها، برای ما دردسر بزرگی ایجاد کرد. امسال من تصمیم داشتم به جای ثبت نام بچه ها در کلاس های آموزشی خودم در خانه با آنها کار کنم تا هم سرگرم باشند و هم در هزینه ها صرفه جویی کنیم. اما بعد از گذشت مدتی حس کردم بچه هایم دچار افسردگی شده اند چرا که ما در آپارتمان زندگی می کنیم و من به بچه هایم اجازه نمی دهم برای بازی کردن به کوچه بروند، آپارتمان ۶۲ متری ما هم جای زیادی برای ورجه وورجه کردن بچه ها ندارد و آنها ناچارند دایم آرام و ساکت باشند تا مبادا صاحب خانه که در طبقه پایین ما زندگی می کند صدای پای آنها را بشنود و برای تذکر دادن بالا بیاید. برنامه های تلویزیون هم محدود است و کفاف ساعات فراغت بچه ها را نمی دهد. این بود که ناچار شدم از مادرم مقداری پول قرض بگیرم و بچه هایم را در کلاس تابستانی ثبت نام کنم. وی ادامه داد: هزینه کلاس های تابستانی هم به قدری بالاست که امان ما را بریده.
نوجوانان و جوانان در فصل تابستان و بعد از فارغ شدن از امتحانات تمایل دارند تا اوقات فراغت خود را در مراکز تفریحی، ورزشی، اردوهای دانش آموزی و تفریحات دسته جمعی بگذرانند.
پرداختن جوانان و نوجوانان به ورزش سالم ترین، مفیدترین و شادی افزاترین تفریح در طول زندگی آنهاست و این مقوله نه تنها برای این قشر بسیار مفید است بلکه راهگشای بسیاری از مشکلا ت پیش روی جوانان نیز خواهد بود.
با آغاز فصل تابستان حدود دو میلیون دانش آموز و دانشجو در تهران از درس فارغ شده و شمار مراجعان به مراکز ورزشی و از جمله استخرها به حداکثر می رسد.
در شهر تهران حدود ۳۷۰ استخر دولتی و خصوصی فعالیت دارند که بخش دولتی آن با شرایط ویژه در اختیار افراد قرار میگیرد.
بررسی ها نشان میدهد که این دو بخش دولتی و خصوصی که از سوی مراکز ذی ربط مجوز احداث و فعالیت میگیرند، بیشتر با جمعیت مناطق تابعه همخوانی ندارند و این موضوع نیز مشکلا ت را دو چندان کرده است. وقتی صدای پای تابستان به گوش میرسد، ناخودآگاه ذهن به سمت ورزشهای آبی، شنا، استخر، کلا سهای فرهنگی و هنری و اوقات فراغت میرود.
استقبال زیاد از مراکز تفریحی از جمله استخرها ناخودآگاه کیفیت مراکز و وضعیت بهداشتی را کاهش میدهد، برخی از شهروندان از وضعیت بهداشت استخرها و مراکز ورزشی شکوه دارند.
برخی نیز تعیین نرخهای «خودسرانه» در این مرکز و دریافت آن را از جمله مشکلا ت مطرح، عنوان میکنند ومعتقدند که این مشکلا ت در فصل تابستان به اوج خود میرسد.
محمدزمانی که از وضعیت بهداشت استخرها اظهار نگرانی میکند، دراینباره میگوید: مسوولا ن باید تدابیری اتخاذ کنند که پیمانکاران را موظف به رعایت اصول بهداشتی کنند.
این شهروند معتقد است که بهداشت در استخرها به ویژه در فصل تابستان که با ازدحام مراجعان مواجه است، کمتر رعایت میشود و پیمانکاران نسبت به سلا مت مردم بیتفاوت و تنها به فکر درآمد بیشتر هستند.
مریم موحد نیز از وضعیت بهداشتی استخرها و مراکز ورزشی ناراضی است و میگوید: وضعیت بهداشتی در این مراکز با نرخ های دریافتی هیچ تناسبی با یکدیگر ندارند.
به گفته این نوجوان اماکن ورزشی که نرخهای ارزان تری دارند بیشتر مراکزی هستند که در مناطق دور از شهر واقع شدهاند و کیفیت خدمات ارائه شده در آنها اصلا مطلوب نیست.
یک پیمانکار استخر خصوصی در مورد تعیین نرخ و دریافت آن از مراجعان گفت: اگر چه تعرفهای در این مورد وجود دارد لکن این تعرفه از سوی بیشتر پیمانکاران رعایت نمیشود.
وی توضیح داد: پیمانکاران پس از برآورد هزینه ها به فراخور زمان و مکان قیمت را تعیین میکنند.
این پیمانکار در مورد اماکن ورزشی دولتی نیز گفت: اجاره بالای مراکز ورزشی، باعث بالا بردن شهریهها توسط پیمانکاران شده است. در حالی که این مراکز به عنوان پایه ورزش کشور باید با شهریههای پایین برای قشر کم درآمد مورد استفاده قرار گیرند.
علا وه بر مراکز ورزشی، برخی از مراکز تفریحی و آموزشی نیز دارای شهریه های بسیار بالا اما ارائه کیفیت پایین هستند.
مریم عابدی دراین باره میگوید: تابستانها فرزند ۱۵ سالهام را در مراکز آموزشی ثبت نام میکنم اما نحوه آموزش آنها به گونهای است که فرزندم هیچ گونه علا قهای برای حضور در کلا سها ندارد.
وی ادامه داد: علا وه بر این با پایان یافتن فصل تابستان هیچ اندوخته علمی کسب نکرده و فقط تابستان خود را سر کلا سهایی که بازدهی برایش نداشته گذرانده است.
نویسنده : مرجان حاجی حسنی
منبع : روزنامه مردم سالاری


همچنین مشاهده کنید