جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا
کثرتگرایی (پلورالیسم) نوین
نویسنده در این مقاله ضمن طرح ضرورت نیاز جوامع به كثرتگرایی (پلورالیسم) معتقد است كه رهبران همه نهادهاباید یاد بگیرند كه رهبرانی آنسوی دیوارهای نهاد خود باشند، آنها باید یاد بگیرند كه رهبران جامعه شوند. در این رابطهكثرتگرایی نوین به دنبال مسئولیت مدنی آنها در قبال جامعه است. نویسنده در ادامه تاریخچهای از گذشته كثرتگرایی ارائهمیدهد و معتقد است كه این كثرتگرایی مؤسساتی با انواع اندازهها، ارزشها، رسالتها و ساختارهای مختلف جامعه رامیسازند. در كثرتگرایی باید رهبران هر نهاد و هر بخش قبول كنند كه دو مسئولیت دارند; آنها مسئول عملكرد نهاد خویشهستند و همچنین مسئول جامعه هستند. این رهبران نیاز به تعهد و سختكوشی فراوان دارند. در كثرتگرایی هر نهادی مستقل(خودگردان) است و باید مانند اعضای یك اركستر در كنار جمع نقش خود را ایفا كند.
● مقدمه
جامعه در همه كشورهای توسعه یافته كثرتگراشده است و روز به روز هم كثرتگراتر میشود.این جامعه به نهادهای مختلفی تقسیم میشود كههر كدام كم و بیش خودمختارند، نیازمند، رهبری ومدیریت خاص خود هستند و هر كدام وظیفهایخاص دارند.
البته، این اولین جامعه كثرتگرا در تاریخنیست. اما تمامی جوامع كثرتگرای اولیه از بینرفتند زیرا هیچ كس مصالح عمومی را پاسنداشت. آنها غرق در جوامع بودند اما نتوانستندآنها را حفظ كنند، تا چه برسد به اینكه به خلقجوامع دست بزنند. اگر جامعه كثرتگرای امروز مابخواهد به همین سرنوشت دچار نشود رهبران همهنهادها باید یاد بگیرند كه رهبرانی آن سوی دیوارهاباشند، باید بدانند كه هدایت نهاد خود به تنهاییكافی نیست، اگرچه اولین اولویت است. همچنینباید یاد بگیرند كه رهبری جامعه را بر عهده بگیرند.در واقع باید یاد بگیرند كه جامعه را خلق كنند. اینخیلی فراتر از آن چیزی است كه ما به عنوانمسئولیت اجتماعی از آن یاد میكنیم. معمولامسئولیت اجتماعی را به صورت زیر تعریفمیكنند: در طلب نفع یا انجام وظیفه خود به كسیآسیب نرساندن. كثرتگرایی نوین مستلزم یكمسئولیت مدنی است كه در قبال جستجوی منافعیا انجام وظیفه خود به جامعه داده میشود.
در تاریخ سابقه ندارد كه رهبران نهادها یكچنین مسئولیت مدنیای داشته باشند، اماخوشبختانه نشانههایی وجود دارد كه نشانمیدهند رهبران نهادهای ما در همه بخشها نسبتبه ضرورت تبدیل شدن به رهبران آن سویدیوارها آگاهی پیدا میكنند.
● نظری كوتاه به گذشته
آخرین جامعه كثرتگرا در غرب در اوایل قرونوسطی به وجود آمد. امپراتوری روم تلاش كرددولت واحدی تشكیل دهد كه در آن، ضمن حفظگونهگونیهای فرهنگی، قانون رومی و لژیونهایرومی یك نوع یكپارچگی سیاسی در سرتاسرامپراطوری برقرار كنند و در این كار موفق شد. اماپس از فروپاشی امپراطوری روم، این وحدتكاملا از بین رفت و به جای آن نهادهای خودمختارو نیمه خودمختار بسیاری ظهور كرد: سیاسی،مذهبی، اقتصادی، صنایع دستی و غیره. دانشگاهقرون وسطایی به وجود آمد كه خودمختار بود وقانون خاص خود را داشت. اما شهرهای آزادی هموجود داشت كه شهرهای چند ملیتی اقتصاد قرونوسطی بودند. اتحادیههای صنفی صنعتگرانوجود داشت و از احكام عمده خودمختاری كلیساخبری نبود.
زمینداران بسیاری، از ملاك كوچك گرفته تادوكهای بزرگ، وجود داشت كه همگی وابستهبودند. بعد از آنها اسقفهای خودمختار بودند كه بهظاهر از پاپ در روم و شاهزاده محلی حمایتمیكردند. كثرتگرایی قرون وسطی، در اوج خود،در اروپای غربی و شمالی، باید شامل هزاران نهادخودمختار، از ملاك كوچك تا زمینداران بزرگ، ازصنعتگران كوچك و دانشگاههای محلی كوچك تاطبقات مذهبی چند ملیتی بوده باشد. هر كدام ازاین نهادهای كثرتگرا فقط به رفاه خود و مهمتر ازآن به كسب قدرت برای خود میاندیشید. هیچكدام كاری به جامعه آن سوی دیوارهای ملك خودنداشت.
دولتمردان و فیلسوفان سیاسی در قرونوسطی تلاش كردند دوباره جامعه را بازآفرینیكنند. این مسئله در اوایل قرن سیزدهم یكی ازدلمشغولیهای اصلی بزرگترین فیلسوف قرونوسطی یعنی سنت توماس آكویناس بود. دانتهبزرگترین شاعر قرون وسطی در اثر قرن سیزدهمخود، زیر عنوان دو موناركیا، به این موضوعپرداخته است. این دو مطرح میكردند كه باید دوقلمرو مستقل وجود داشته باشد; قلمرو مادیتحت حاكمیت امپراتور و قلمرو معنوی تحتسلطه پاپ. اما تا سال ۱۳۰۰ دیگر برای بازآفرینیجامعه خیلی دیر شده بود و آشوب و هرج و مرجهمه جا را فراگرفت.
از اوایل قرن چهاردهم و به مدت پانصد سالگرایش ضد كثرتگرایی مسلط بود. این گرایشزمینهساز همه نظریههای اجتماعی و سیاسیامروزین است كه معتقدند فقط یك قدرت، یعنییك دولت متمركز، میتواند در جامعه وجودداشته باشد. طی پانصد سال دولت نهادهایخودمختار كثرتگرایی، مثل شهرهای آزاد قرونوسطی و صنعتگران را یا یكی بعد از دیگریسركوب یا آنها را به نهادهای دولتی تبدیل كرد. اینفرض قدرت از اصطلاح حاكمیت۱۵ (ساورنیتی)استنباط میشود كه در اواخر قرن شانزدهم ساختهشد و تا آن زمان در بیشتر اروپا دولت قدرت غالببود، اگرچه یگانه قدرت نبود. تا پایان جنگهایناپلئونی، پس از انقلاب فرانسه دیگر نهادخودمختاری در قاره اروپا وجود نداشت.روحانیون همه جا به خادمان جامعه مدنی تبدیلشده بودند. دانشگاهها همه جا به عنوان نهادهایدولتی فعالیت میكردند. تا اواسط ۱۸۰۰ دیگریك قدرت سازمان یافته یعنی دولت و یك جامعهمتشكل از واحدهای منفرد بدون قدرت سیاسی یااجتماعی وجود داشت. این مسئله هنوز هم نظریهقابل قبول سیاسی و اجتماعی امروز است.
تنها استثنا بر قدرت متمركز جهانی در جامعهامروزی فقط در دنیای انگلیسی زبان و بخصوصآمریكا وجود داشت. تنوع مذهبی، بخصوص درآمریكا، كثرتگرایی را حفظ كرد و از درون آندانشگاه مستقل آمریكا، بیمارستان غیر دولتیآمریكا و نظایر آن سر برآورد. اما حتی در آمریكانیز این گرایش شدیدا به سمت متمركزسازی پیشمیرفت كه در آن یك نهاد سیاسی، یعنی دولتقدرت انحصاری دارد و خود جامعه از افراد مستقلیا شركتهای كوچك بدون قدرت تشكیل میشودكه هر كدام آزادی قابل ملاحظهای دارند. در واقعنظریه پیشرفته اقتصادی، اعم از نظریه كینز یا پساز آن، منكر این مسئله است كه این افراد حتی دارایخودمختاری اقتصادی هستند. به نظر میآید كهرفتار اقتصادی آنها توسط سیاستهای مالی، پولی ومالیاتی دولت تعیین شده باشد.
چنانچه قبلا گفته شد آمریكا استثنا بود وهمه شاهدان خارجی در مورد آن اظهار نظر كردند:مثلا تاكویل در سالهای اولیه قرن نوزدهم و لردبرایس در سالهای پایانی آن. اما حتی در آمریكااین گرایش بیشتر به سمت متمركزسازی قدرتبود كه با كندی و جانسون در سالهای دهه ۶۰ بهاوج خود رسید. تا آن زمان ایدئولوژی غالب درآمریكا این بود كه دولت میتواند و باید عهدهدارهر گونه مشكل و چالشی در جامعه باشد -نظریهای كه دیگر كسی بدان اعتقاد ندارد اما چهلسال پیش در تمام دنیا قابل قبول بود.
گرایش به انحصار كامل قدرت توسط یكنهاد، یعنی دولت، هنوز هم در نیمه اول قرن بیستمحاكم بود. رژیمهای خودكامه، اعم از نازیسم درآلمان و استالینیسم در اتحاد شوروی، به عنوانآخرین تلاش برای حفظ تمركز قدرت در یك نهادمركزی و تركیب همه نهادها به صورت ساختاركنترل مركزی قدرت مشاهده میشود. مائو در چینسعی كرد دقیقا همین كار را برای تخریب قدرت خودمختار اولیه در جامعه چین (خانواده گسترده)انجام دهد.
تا اواسط قرن نوزدهم نظریه سیاسی در اروپا(و در غرب) این بود كه رسالتی كه ۵۰۰ سال پیششروع شده به انجام رسیده است. قدرت دولتشدیدا محدود شده بود. اما هیچكس دیگری هم بهقدرت نرسید; همه نهادهای دارای قدرت یا از بینرفته و یا دولتی شده بودند. درست در همین زمانیك كثرتگرایی جدید سر برآورد.
اولین نهاد جدیدی كه بخشی از دولت نبودشركتهای بزرگ تجاری بود كه توسط دو فناوریجدید حمل و نقل و اطلاعات در حوالی سالهای۱۸۶۰ تا ۱۸۷۰ به منصه ظهور رسید. اینشركتهای بزرگ تجاری تحت قیومت دولت نبودندو ناچار بود دارای قدرت و اختیار كافی و عمدهباشند. از آن زمان به بعد جامعه امروزی دوبارهكاملا كثرتگرا شده است. حتی نهادهایی كه از نظرقانونی دولتی هستند اكنون باید خودمختار،خودگردان و دارای قدرت كافی باشند. تنها ۳۰سال پیش تحصیل در فرانسه كاملا توسط دولتكنترل میشد، به گونهای كه وزیر آموزش وپرورش فرانسه در هر لحظه میدانست هر آموزگاردر هر مدرسه فرانسوی چه چیزی تدریس میكند.اكنون حتی مدرسههای فرانسوی نیز شدیداتمركززدایی شدهاند. دانشگاههای اروپا با اینكه ازنظر قانونی دولتی هستند اما از لحاظ كنترل مسائلپژوهشی، هیئت علمی و نظم و انضباط و مداركخود كاملا خودكارند. همان طور كه در قرونوسطی سعی میشد تا واقعیت كثرتگرایی را باتبلیغ وجود دو جنبه متمایز مادی و مذهبی بیانكنند، در نظریه اجتماعی قرون بیستم سعی شدهاست تا نظریه سیاسی و اجتماعی دولت یگانه باصحبت از دو بخش عمومی دولت و بخشخصوصی كسب و كار تحقق یابد.
اكنون میدانیم كه دولت نمیتواند حلالمشكلات اجتماع باشد. میدانیم كه تجارت و بازارآزاد نیز نمیتوانند این كار را انجام دهند. اكنونپذیرفتهایم كه بخش سومی باید وجود داشتهباشد. بخش اجتماعی سازمانهای جامعه. اما ماهمچنین میدانیم كه همه نهادها، بدون توجه بهوضعیت حقوقی آنها، باید به طور خودگردان ادارهشوند و باید وظایف و رسالت خود را در كانونتوجه قرار بدهند. به عبارت دیگر میدانیم این كهیك دانشگاه خصوصی باشد یا از طریق مالیاتاداره شود یا متعلق به ایالت كالیفرنیا باشد چندانمهم نیست. بودجه آن به هر طریقی تأمین شودعملكردش مانند دانشگاههای دیگر است. میدانیمكه فرقی نمیكند بیمارستان یك نهاد غیرانتفاعیباشد یا تحت مالكیت یك شركت انتفاعی ادارهشود. در هر صورت باید مثل یك بیمارستان ادارهشود. بنابراین واقعیتی كه در آن جوامع امروز ادارهمیشوند خودكثرتگرایی در حال رشد است كه درآن مؤسساتی با انواع، اندازهها، ارزشها، رسالتها وساختارهای مختلف جامعه را میسازند. اماهمچنین میدانیم كه این بدان معنی است كههیچكس مراقب جامعه نیست. در واقع همانتمایلات مخربی كه منجر به طغیان علیهكثرتگرایی در قرن چهاردهم شد امروزه در جوامع توسعه یافته عمل میكند. در هر كشور توسعهیافته گروههای با منافع مشترك بر روند سیاسیمسلطاند و ارزشها، قدرت و سودجویی خود را برخاص و عام تحمیل میكنند. با اینهمه ما بهكثرتگرایی نیازمندیم.
● چرا به كثرتگرایی نیازمندیم
دلیل اینكه چرا طی ۱۵۰ سال گذشته نهادهایمختلف یكی پس از دیگری خودمختار شدهاندساده است. نهاد متكی بر وظیفه و خودگردان تنهانهادی است كه عمل میكند. عملكرد مستلزمتمركز دقیق و شفاف است. نهادهای چند منظورهدارای عملكرد نیستند. پیشرفتهای ۱۵۰ سالگذشته در هر حوزهای حاصل توجه و تمركز دقیقو ارزشهای خود - محور است. همه نهادهایعمل كننده جامعه امروز تخصصی هستند. همهآنها فقط به وظیفه خود میپردازند. بیمارستانبرای درمان اشخاص مریض و آتشنشانی برایجلوگیری و خاموش كردن آتش است. شركتبازرگانی برای رفع نیازهای اقتصادی است.پیشرفتهای عظیم درباره سلامت عمومی عمدتانتیجه تلاش سازمانهای مستقل برای تمركز برروی یك بیماری یا بخشی از بدن انسان و نادیدهگرفتن هر چیز دیگر است (انجمن سرطان آمریكا،انجمن قلب آمریكا، جامعه شش آمریكا، جامعهسلامت روانی آمریكا و غیره)
هر زمان كه نهادی از گستره تمركز دقیق وتخصصی خود فراتر رود عملكردش متوقفمیشود. بیمارستانهایی كه سعی كردهاند، به غیر ازمراقبت از بیمار، به آموزش بهداشت و پیشگیریاز بیماری نیز بپردازند با شكست جدی مواجهشدهاند. دلایل زیادی وجوددارد كه چرامدرسههای دولتی آمریكا مشكل دارند. اما مطمئنایك دلیل بارز آن این است كه ما سعی كردهایم ازمدرسه یك مركز اصلاح اجتماعی و نژادیبسازیم. در تمام دیگر كشورها از جمله كشورهاییكه مشكلات جدی اجتماعی خاص خود دارند(مثل فرانسه كه جمعیت مهاجر زیادی دارد)مدرسهها تنها به بچهها یاد میدهند كه بخوانند وهنوز هم در این تلاش موفق هستند. ممكن استاین بحث مطرح شود كه تأكید حاضر بر "ایجادارزش سهامدار" به عنوان تنها رسالت كسب و كاردولتی بسیار محدود است و ممكن است در واقعبه شكست خود بینجامد. اما این مسئله منجر بهبهبود عملكرد مالی شركتها فراتر از محدودهایشده است كه نسل قبلی امكانپذیر میدانست، وبسیار فراتر از گسترهای كه همین شركتها هنگامفعالیت برای رسیدن به هدفهای گوناگون به آندست یافتهاند، یعنی هنگامی كه هدف از ادارهشركتها رسیدن به منافع همه سهامداران (مانندسهامدار، كارمند، مشتری، و غیره) به یكسان است(و من خود متأسفانه برای سالها همین هدف راتبلیغ میكردم.)
یك پدیده چشمگیر اجتماعی سی سال اخیردر آمریكا، یعنی رشد بیرویه "بزرگ كلیساهای"جدید (كه اكنون در اروپا نیز رواج یافتهاند) مبتنیبر نهادهایی است كه صرفا به یك هدف میپردازندو آن تقویت معنویت در مریدان كلیساست.
نقطه قوت سازمان امروزین كثرتگرا ایناست كه نهادی تك هدفی است. این نقطه قوت
باید حفظ شود. اما در عین حال جامعه هم بایدحفظ شود - و در بسیاری موارد باید بازسازیشود.
سؤالی كه باید پاسخ داده شود این است كهچگونه میان مصالح عام و هدف ویژه نهاد تعادلبرقرار شود. اگر نتوانیم به چنین تركیبی دست یابیمكثرتگرایی جدید مطمئنا به سرنوشت همانكثرتگرایی قدیمی پانصد سال پیش دچار خواهدشد. این كثرتگرایی خود را نابود میكند چونجامعه را نابود خواهد كرد. اما اگر در عین حالنهادها هدف منفرد خود را نادیده بگیرند یا حتی آنرا تضعیف كنند، كثرتگرایی جدید به خاطر عدمعملكرد خود از بین خواهد رفت.
● رهبری در آنسوی دیوارها
میدانیم كه این یكپارچگی دستیافتنی است. درواقع قبلا بسیاری در این راه موفق شدهاند. آنچهرهبران همه نهادها نیازمند آناند این است كهمسئولیت رهبری را به آنسوی دیوارها بكشانند.آنها باید نهادهای خود را هدایت كنند تا به عملكردآنها جامه عمل بپوشانند. این كار مستلزم تمركزتك ذهنی بر نهاد مورد نظر است. اما در عین حالاعضای نهاد (و نه فقط رهبران) مجبورند مسئولیتجامعه را به آنسوی دیوارهای نهاد خود ببرند.
این یكپارچگی دارای بعد مالی است:حمایت مالی از سازمانهای خودمختار اجتماعیهم توسط دولت و هم خودكسب و كار.یكپارچگی بعد عملكرد هم دارد: سازمان شركابرای انجام تكالیف مشترك در میان انواع مختلفنهادها. بعد شخصی آن هم چنین است: كارداوطلبانه در سازمانهای اجتماعی توسط اعضاینهادها; گسترش مشاغل دوم توسط افراد موفقی كهدر میانسالی مثلا از مسئول بخش در یك شركتبزرگ به مسئول كنترل در یك بیمارستانغیرانتفاعی منتقل میشوند; و گسترش مشاغلموازی توسط اشخاصی كه در نیمه دوم زندگیخود در حالی كه به كار اصلی خود ادامه میدهندمسئولیت و وظیفه مهمی را هم در خارج از آن كارقبول میكنند.
اما سوای همه اینها ما نیازمند یك بینشمتفاوت هستیم. باید در هر نهاد و در هر بخشرهبرانی را بپذیریم كه دو مسئولیت دارند. آنهامسئول عملكرد نهاد خویش هستند و این مستلزمآن است كه خود و نهادشان متمركز و محدودباشند. آنها مسئول جامعه به عنوان یك كل نیزهستند. این مسئولیت مستلزم احساس تعهد استو مستلزم این است كه بپذیریم نهادهای دیگر همارزشهای متفاوتی دارند. به این ارزشها احترامبگذاریم و آنها را یاد بگیریم. این كار نیازمندسختكوشی است. اما فراتر از همه مستلزماحساس تعهد، اعتقاد راسخ و عشق به مصلحتعام است. بلی، هر نهادی خودمختار است و بایدكار خود را انجام دهد درست مثل اعضای یكاركستر كه هر كدام نقش خود را ایفا میكنند. اماگروه و جامعه هم وجود دارد و فقط وقتی هرنوازنده با گروه نوازندگان همراه باشد نوایموسیقی به گوش میرسد، در غیر این صورتچیزی جز سر و صدا تولید نخواهد شد و این مقالهدرباره گروه است.
نویسنده:پیتر ف. دراكر
مرجع
drucker.org
مرجع
drucker.org
منبع : فصلنامه مدیرساز
همچنین مشاهده کنید
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید میز و صندلی اداری
خرید بلیط هواپیما
گیت کنترل تردد
اصفهان اسرائیل ایران حمله ایران به اسرائیل انفجار ایران و اسرائیل ارتش جمهوری اسلامی ایران دولت حسین امیرعبداللهیان جنگ ایران و اسرائیل جنگ دولت سیزدهم
زلزله سیل هواشناسی قتل تهران شهرداری تهران سیلاب فضای مجازی قوه قضاییه پلیس سازمان هواشناسی وزارت بهداشت
فرودگاه قیمت خودرو فرودگاه مهرآباد قیمت طلا بانک مرکزی خودرو بازار خودرو قیمت دلار ایران خودرو بورس دلار قیمت سکه
تلویزیون احسان علیخانی عمان سینمای ایران کتاب دفاع مقدس سریال تئاتر موسیقی
چین دانشگاه آزاد اسلامی
رژیم صهیونیستی فلسطین آمریکا غزه عملیات وعده صادق جنگ غزه روسیه وعده صادق حماس اسراییل سازمان ملل حزب الله لبنان
پرسپولیس فوتبال استقلال صنعت نفت آبادان لیگ قهرمانان اروپا بازی رئال مادرید لیگ برتر منچسترسیتی بارسلونا کشتی فرنگی سپاهان
گوگل هوش مصنوعی سامسونگ تلگرام تبلیغات فناوری اپل وزیر ارتباطات ناسا
سلامت دیابت چاقی پیاده روی درمان و آموزش پزشکی پزشک چای