جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا


عشق و مرگ


عشق و مرگ
● نگاهی به فیلم «شامگاه»
تختخواب زنی در حال مرگ، تصویری تاثرانگیز است، ترکیب صداهایی توجه دو دختر آن زن در حال مرگ که در کنار او هستند را به خود جلب می کند. آغازی حساس برای فیلم «شامگاه».
لایوس کولتای مجارستانی پس از کارگردانی اولین فیلمش با نام «بی فرجام» که درامی عمیقاً زیبا درباره هولوکاست بود و در سال ۲۰۰۵ نامزد خرس طلایی جشنواره برلین شد، «شامگاه» را بر اساس رمان سوزان مینوت ساخته است. او سومین کسی بود که ساخت این فیلم را به او پیشنهاد دادند و بدون اینکه دلیل امتناع دو کارگردان دیگر از ساخت این فیلم را بداند، کار روی این پروژه را پذیرفت. فیلمنامه را خانم مینوت با همکاری مایکل کانینگهام غکه کتاب ساعت های او جایزه پولیتزر را ازآن خود کردهف، نوشته است.
این اثر با گروه بازیگرانی چون ونسا ردگریو، گلن کلوز، ناتاشا ریچاردسون، میمی گامر، آیلین اتکینز و مریل استریپ کامل می شود. یکی از نکات جالب گروه بازیگران این فیلم حضور دو مادر و دختر واقعی است. ناتاشا ریچاردسون دختر ونسا ردگریو و مریل استریپ مادر میمی گامر است.
شامگاه فیلمی عمیقاً احساسی درباره عشقی جاودان میان یک مادر و دختر است. زنی در حال مرگ لحظه یی به یادماندنی در جوانی اش را به یاد می آورد، هنگامی که عشق زندگی اش را پیدا کرده است.
دو دختر این زن هنگامی که مادر خود را در شرف مرگ می بینند، ناآرام و مضطرب می شوند. نیروی حافظه آنها را به سفری دوردست می برد و آن گرنت لرد (ونسا ردگریو) رازی که مدت ها مخفی مانده بود را برای دخترانش فاش می کند. دختران او یکی کنستانس (ناتاشا ریچاردسون) است که خود مادر شده و زنی مهربان است و دیگری نینا (تونی کولت) دختری خستگی ناپذیر که هنوز ازدواج نکرده است.« آن» به ۵۰ سال قبل، هنگامی که هنوز زن جوانی بود و عاشق مردی به نام هریس شد، بر می گردد.
کنستانس و نینا که نام هریس را از زبان مادر خود می شنوند، با این سوال روبه رو می شوند که این هریس کیست و چه ارتباطی با مادر آنها دارد و در زندگی شخصی مادر خود به جست وجو می پردازند.« آن» در ذهن خود به ۵۰ سال پیش، به یک آخر هفته تابستانی در زمانی که هنوز نامش آن گرنت(کلر دینز) بود برمی گردد. از نیویورک به شهری می رود تا در مراسم عروسی یکی از دوستانش با نام لیلا ویتنبرن (میمی گامر) به عنوان ساقدوش شرکت کند. عروس بسیار نگران است و آن در تمام مدت کنار دوست خود باقی می ماند و همچنین او به برادر لیلا، بادی (هیو دنسی) نزدیک تر می شود.
هنگامی که «آن» با یکی از دوستان نزدیک و قدیمی خانواده ویتنبرن به نام هریس آردن (پاتریک ویلسن) آشنا می شود، احساسی عجیب و غیرمنتظره به سراغ او می آید. عشق آن به هریس زندگی او و دخترانش را برای همیشه تغییر می دهد. در لحظاتی که «آن» انتظار مرگ را می کشد و دو دخترش در کنارش هستند، جمله یی مبهم و مرموز را زمزمه می کند؛«من و هریس بادی را کشتیم.»
با یک فلاش بک به دهه ۱۹۵۰، «آن» را می بینیم، خواننده یی مشتاق که در خانه ییلاقی ویتنبرن مجذوب رفتار ملایم هریس آردن (پاتریک ویلسون) می شود. بادی برادر حقه باز لیلا که «آن» از او خوشش نمی آید، نویسنده یی است که میان حالت سرخوشی و خماری در حال تاب خوردن است و تراژدی زندگی او در این مکان رقم می خورد.
«آن» در دام یک ازدواج نسنجیده می افتد و زمانی می فهمد به حرفه او لطمه وارد شده است که دو دختر دارد.
تصاویر «شامگاه» با معانی دراماتیک همچون سیلی به صورت بینندگان می خورد و آنها را به خود می آورد. مهمترین اشکال این فیلم مبهم و جاه طلبانه، ریتم مشکل روایت داستان است. پرش های زمانی میان گذشته و حال در این فیلم ما را به یاد فیلم «ساعت ها» ساخته استیون دالدری می اندازد که در آن پرش زمانی به خوبی احساس می شد و پیوند میان زمان ها با دقت محاسبه شده بود. در فیلم «شامگاه» گرچه این پرش های زمانی به خوبی «ساعت ها» نیست اما بیننده به راحتی می تواند گذشته و حال را از هم تشخیص دهد.
این فیلم تلاش می کند مفاهیمی با معنا در مورد روابط احساسی و موروثی میان دختران و مادران از نسل های مختلف را بیان کند. این مضمون را مستقیماً می توان در صحنه یی میان کنستانس و نینا که تقابل مادری شاد با زنی ناآرام است، دید. آنچه این زن مجرد را مشوش می کند در رویای برباد رفته مادرش بازتاب می یابد.
ناتاشا ریچاردسون و تونی کولت نقش این دو خواهر را خیلی خوب بازی کرده اند. شخصیت ها و بگو مگوهای خواهرانه آنها کاملاً ملموس است. این دو شخصیت مضمون تفاوت میان نسل های مختلف در فیلم را به خوبی تقویت می کند.
لحظه های شخصی با تماس های ملموس و بجا تا حد زیادی بار احساسی فیلم را غنا می بخشد. کلر دینز که نقش« آن» جوان را بازی می کند، اگرچه شباهتی به ردگریو ندارد، به خوبی نشاط و سرزندگی یک دختر کولی را به تصویر می کشد. اتکینز به عنوان پرستار و مریل استریپ که اواخر فیلم در نقش لیلای پیر ظاهر می شود و دیگر بازیگران این گروه به خوبی از عهده نقش خود برآمده اند.
کارگردان که خود یک فیلمبردار چیره دست است، چشمان تماشاگر را با تصاویری شعرگونه و رمانتیک آشنا می کند. او همچنین تلاش کرده است فضایی سوررئال به وجود آورد. مانند صحنه یی که «آن» در قایق دراز کشیده یا هنگامی که ناگهان شاپرک هایی نورانی در تختخواب او موج می زنند.
عطیه الحسینی
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید